بیایید تکلیف خودمان را با یک واقعیت تبعیضآمیز روشن کنیم، ما خبرنگارها نسبت به هر قشر دیگری به طور ویژهای در روز قشریمان این امکان را داریم که خود را همچون درخشش الماس در چشم دیگران فرو ببریم، از مزیتها و از مضرات حرفهمان بگوییم، اصلاً هر وقت که شد و در هر قامتی که امکانش بود در مورد خودمان صحبت کنیم و اصولاً باید بگویم که یک مقدار قابل توجهی دوستدار قطعی توجه هم هستیم.
با این پیش زمینه میخواهم از سایه روشنهایی صحبت کنم که کمتر دیده میشود و باشد که وقت مخاطبان از این مقداری خودبینی یک خبرنگارِ معمولی خیلی گرفته نشود.
توی صدا و سیما نشونتون میدن؟
در یک تاکسی نشستهام و بحثهای سیاسی داغ است. برای ورود به بحث اعلام میکنم که ببینید دوستان، بنده خبرنگارم و اینطور که میگویید نیست و این موضوع یک سری پیش درآمدهایی دارد که به آن توجه نمیکنید و از انصاف دور شدهاید و الخ، که تیر آقای راننده همچون بیشتر کسانی که میشنوند خبرنگارم بر قلبم مینشیند: «خبرنگار صدا و سیمایید؟» حالا وارد توضیح بعدی میشوم که صدا و سیما هم یکی از دهها رسانه موجود است و من خبرنگار رسانهای برخط هستم و اصلاً منبع خیلی از خبرهایی که از صدا و سیما میبینید همین رسانههای برخط هستند اما دریغ، در چشم راننده تاکسی میخوانم که صغری و کبری نچین، یا خبرنگار صدا و سیمایی و یا اصلاً کی پیاده میشوی؟
یک آدم انعطاف پذیر
وقتی خبرنگار هستی وابسته به زمان یا مکان خاصی نخواهی بود و این جمله «هر چه از دوست رسد نیکوست» را در زندگی روزمرهات عینیت میبخشی، یعنی فرض کنیم که یک روز معمولی هفته است که با خودت حساب کردهای گزارشی که در دست داری تکمیل میکنی و یا مصاحبهای که قرار است تا آخر هفته به سردبیرت تحویل دهی را انجام میدهی و نهایتاً تا حدود ساعت سه بعد از ظهر به خانه برمیگردی که به یک باره کل برنامهات با یک اتفاق زیر و رو میشود؛ قرار بوده در دفتر بمانی حالا باید با معاون وزیری که به صورت سرزده قصد دارد بازدیدی از بخشهای صنعتی استان به عمل آورد همراه شوی یا مثلاً به خاطر گرمای هوا و یا عدم رعایت نکات ایمنی یک گوشهای از بازار آتش گرفته و حالا تو باید در به در دنبال مسئول مدیریت بحران بگردی تا زوایای واقعه را بررسی کنی.
درواقع میخواهم بگویم حقیقت جاری در این شغل آن است که برنامهریزی شخصی و عمل بر پایه آن آخرین اتفاق ممکن است.
شغلی که تو را به بهشت میبرد!
زراره، از امام محمد باقر (ع) روایت کرده است که: (شرکت در) نماز جماعت (جمعه) یک فریضه است (واجب است) و حضور مردم برای بهجای آوردن آن با امام (معصوم) نیز واجب محسوب میشود و جز منافق بیش از سه بار (سه هفته) این امر واجب را ترک نمیکند؛ علت آوردن این حدیث در بین بحثمان چیست؟ خب! من ماهی یک بار شیفت نماز جمعه هستم، یعنی یک بار در ماه علاوه بر وظیفه مسلمانیام (حالا صادق باشید، کدامتان هر هفته نماز جمعه میرود؟)، به بهانه کار به ثواب خواندن نماز جمعه نائل میشوم و این توفیق را به دست میآوردم، راستش زوری هم که باشد از خطری که این حدیث به آن اشاره دارد میرهم و یک معامله دو سر برد را رقم میزنم.
این معامله را البته میتوان به خیلی رفتارهای اجتماعی دیگر یک خبرنگار هم گره زد، فال و تماشا است، شما در راهپیماییها، جشنها و عزاداریهای عمومی شرکت میکنید اما در عین حال کار هم میکنید. یک طوری خیال میکنم که این کار من را آدم بهتری برای جامعهام کرده باشد، روی زندگی فردی و حساسیتهای زندگی اجتماعیام سایه گسترانده و برای خودم و محیط اطرافم اثرگذاری بیشتری به همراه آورده است.
آه از محافظ وظیفهشناس!
شنیدهاید آن مثل معروف را که مار از پونه خوشش نمیآید یا مثلاً حکایت موش و گربه را؟ خب روابط خبرنگارها با محافظین شخصیتها در چنین دستهای قرار میگیرد. اگر خبرنگار هستید، گاهی موظفید از موقعیت پیش آمده نهایت استفاده را ببرید و به هر زحمتی به شخصیت مد نظر نزدیک شوید و برای تکمیل گزارش یا گفتگویی سؤالی مطرح کنید و بدیهی است که محافظها از این نزدیک شدنهای به یک باره خوششان نیاید. نمیدانم چرا ولی از دیدگاه این عزیزان شما یک تهدید فعال هستید.
در سفر یکی از وزرا به قزوین، همه خبرنگاران آقا دور ایشان حلقه زده بودند و من (به عنوان یک خانم) به ناچار دستگاه ضبط صدا را از پشت سر ایشان نزدیک کردم که خب خیلی به مذاق آقای محافظ خوش نیامد که بگذریم. به هر حال ما و این عزیزان به صورت «کجدار و مریز» کار را با هم ادامه میدهیم، امید است که بالاخره در آیندههای دور این گره هم باز شود.
سفرهای مارکوپولو یک خبرنگار معمولی
و بالاخره، وقتی که خبرنگار هستید یک سری از سفرها و بازدیدها را تجربه میکنید که شاید در زندگی شغلی و شخصی دیگران اتفاق نیفتد، از بازدید زندان تا سان دیدن از نیروهای مسلح، از بازدید از یک واحد صنعتی تولید پهپاد تا شبکه بازیافت مواد صنعتی و اینها میتواند تجربهها و آموزههایی باشد که شما را ترغیب کند در این شغل ماندگار شوید.
روزهای شلوغ انتخابات، روزهای وقوع بلایای طبیعی، روزهای همراهی با گروههای جهادی که میخواهند سنگی از جلو پای مردم بردارند، روزهای با شکوه افتتاح پروژههای عمرانی، روزهای غمانگیز همراهی با اخبار جنگ و نابسامانیها و همه اینها تکههای پازلی هستند که شغل یک خبرنگار را تشکیل داده است.
به گزارش ایسنا، ما خبرنگارها پر از گلایههای صنفی هستیم، آن ویترین خوش آب و رنگی که از بیرون دل میرباید، از درون دل میسوزاند. خیلی وقتها درگیر شدن با موضوع یک گزارش، زندگی فردی خبرنگار را هم تحتالشعاع قرار داده است و گاهی موضوعی در گزارشی مطرح شده و به مذاق فلان مدیر خوش نیامده و مایه شکایت و شکایت بازی شده اما با تمام این احوال میتوانم صادقانه بگویم هر کسی که قلم به دست دارد و در عرصه خبر فعالیت میکند قلب و روحش پیوند عمیقی با جامعه خورده و دلسوزی ملموسی برای این خاک و آب و برای این مردم دارد.
انتهای پیام
نظرات