• یکشنبه / ۳۱ تیر ۱۴۰۳ / ۰۷:۱۴
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1403043119534
  • خبرنگار : 71451

لباس دامادی متفاوت یک شهید

لباس دامادی متفاوت یک شهید

تابستان ۱۳۶۳ بود که سر خانه و زندگیمان رفتیم. او با لباس پاسداری آمد سر سفره عقد نشست. هرچه مادرش اعتراض کرد و گفت: «لباست را عوض کن،» قبول نکرد. گفت که با این لباس آمده‌ام تا همسرم بداند من اول با سپاه ازدواج کرده ام، بعد با ایشان.

به گزارش ایسنا، آیت‌الله طبایی‌عقدایی روز ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ در عملیّات «والفجر ۸» در منطه عملیاتی فاو در اروندرود از ناحیه گردن (شاهرگ) به شدّت مجروح شد و به شهادت رسید. او در طول حضور خود در جبهه مسئولیت‌هایی همچون معاون گردان ادوات تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) و از فرماندهان تیپ نینوا را برعهده اشت.

موسوی نژاد همسر شهید آیت‌الله طبایی‌عقدایی درباره زندگی مشترک کوتاهشان  روایت می‌کند: هر دو در یک محله زندگی می‌کردیم و او دوست برادرم بود، اما شناختی نسبت به هم نداشتیم. یک بار که آمده بود در خانه، تا یک امانتی برای برادرم که در خانه نبود بدهد، من رفته بودم جلوی در همان یک دیدار چند ثانیه‌ای، به ازدواجمان ختم شد.

تابستان ۱۳۶۳ بود که سر خانه و زندگیمان رفتیم. او با لباس پاسداری آمد سر سفره عقد نشست. هرچه مادرش اعتراض کرد و گفت: «لباست را عوض کن،» قبول نکرد. گفت که با این لباس آمده‌ام تا همسرم بداند من اول با سپاه ازدواج کرده ام، بعد با ایشان.

زندگی با او کوتاه، ولی شیرین بود. او کمتر از ۲ سال بعد، شهید شد و همان مدت را هم اکثرا در جبهه بود، اما وقتی که بود، با تمام وجودش بود. همه کارها را انجام می‌داد.

بچه‌مان که خواست به دنیا بیاید، آیت‌الله در جبهه بود. دکترها هم می‌گفتند حتما باید همسرت باشد و برای بردنت به اتاق عمل، امضا بدهد. بالاخره قضیه را به دکتر توضیح دادیم و بچه به دنیا آمد. همان شب، انگار به دل همسرم افتاده بود. زنگ زده بود خانۀ مادرم که احوال مرا بپرسد، به او گفته بودند: «پسرت به دنیا آمده.»

فردای همان روز، خودش را رسانده بود تهران و یک راست بیمارستان آمده بود. من هنوز کامل به هوش نیامده بودم و او زودتر از همه نوزادمان یعنی سید محمد را دیده بود.

فرزندم ۸ ماهه بود که همسرم در عملیات «والفجر۸» شهید شد. دو سه روز قبل از شهادتش، خواب دیدم جایی افتاده روی زمین. به دلم افتاده بود شهید شده. به برادرم گفتم تلگراف بزن برای آیت. چند روز است خبری ازش ندارم. اما تلگراف، زمانی رسیده بود که او شهید شده بود.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha