به گزارش ایسنا، صدام حسین رئیسجمهور عراق که به عنوان دیکتاتوری خشن و بیرحم، شهرت جهانی پیدا کرده بود، در عین حال فردی ماجراجو و جاهطلب و به دنبال موقعیتهای مناسب برای کسب قدرت بیشتر بود. وی در مدت کوتاهی توانست حزب بعث را سازماندهی کرده و ارتش عراق را به صورت منسجم درآورد. صدام با تصفیههای خونین که در داخل کشور انجام داد، کلیه رقبای خود را برای جایگزینی حکومت از بین برد و ارتش عراق را نیز از عناصر به اصطلاح مشکوک تصفیه کرد.
صدام این دغدغه را داشت که جاودانه شود. یک جای استثنایی در آن به خود اختصاص دهد؛ حتی اگر شده از طریق بد وارد تاریخ شود. عمرالعلی که در سالهای دهه ۵۰ و ۶۰ شمسی به عنوان سفیر عراق در کشورهای اسکاندیناوی و سپس اسپانیا منصوب و بعد از آن به عنوان نماینده دائم عراق در سازمان ملل متحد تعیین شد. او تا می۱۹۸۲ در همین سمت بود و در این تاریخ در اعتراض به جنگ ایران و عراق استعفا کرد و تبدیل به یکی از مخالفان رژیم صدام شد. او معتقد است که صدام تصور میکرد در برابرش یک فرصت تاریخی برای ادب کردن ایران که در شرایط درگیریهای داخلی و انهدام ارتش بود، وجود دارد. صدام میخواست پیش از آنکه حکومت جدید ایران قدرت بگیرد با آن تسویه حساب تاریخی کند. همچنان که ثابت شد جنگ با ایران در نظر صدام فرصتی بود برای معرفی عراق نیرومند به عنوان بازیگر تعیینکننده در منطقه و معرفی صدام به عنوان نیرومندترین بازیگر منطقه.
همچنین نزار عبدالکریم الخزرجی، فرمانده سپاه یکم و سپاه هفتم ارتش عراق و فرمانده ستاد مشترک ارتش عراق در زمان هشت سال جنگ با ایران بود هم در باره رفتار عقدهای صدام معتقد است: «شب و روزش با این عقده همراه بود. شاید معتقد بود که از زمان صلاحالدین ایوبی تا آن زمان، بزرگترین رهبر [ی است که ظاهر] شده. صدام این عقده را داشت که قهرمان امت [عرب] شود. این دغدغه را داشت که جاودانه شود. یک جای استثنایی در آن به خود اختصاص دهد؛ حتی اگر شده از طریق بد وارد تاریخ شود. کسانی که صدام را میشناسند میدانند که او رهبران عادی را قبول نداشت. آنها را کسانی میدانست که در زندگی کشورها و ملتهایشان به صورت گذری میآیند و میروند.»
صدام حسین در یک کلام با تمام خصایص جنایت کارانه خود و به منظور دستیابی به آقایی در دنیای عرب آتش جنگ با ایران را شعله ور ساخت و چنان فجایع و جنایات جنگی را رقم زد که کمتر کسی تا این برهه از تاریخ آن را مشاهده کرده است. در این یادداشت به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن درباره سه خلبان اسیر ایرانی خواهیم مینویسیم که صدام آنها را به طور خاصی شهید یا اسیر کرد.
به دستور صدام، دو ماشین جیپ از دو طرف با طنابهایی که به بدن این علی اقبالیدوگاه بسته بودند بدنش را دو نیم کردند. به طوری که نیمی از پیکر ش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد.
شهید غریبی با دو مزار
شهادت خلبان علی اقبالیدوگاهه در روز عید قربان مصادف با اول آبان ماه ۱۳۵۹ رقم خورد. او پس از بمباران موفق پادگان «العقره» در شمال عراق و همچنین در منطقه هوایی موصل هواپیمایش مورد اصابت قرار گرفت و در حالی که به نزدیکی مرز ایران رسیده بود هواپیمایش سقوط کرد و در خاک عراق مجبور به خروج اضطراری شد.
این خلبان ایرانی در حالی که زنده به اسارت عراقی درآمده بود، به دلیل ضربات مهلکی که نیروی هوایی ارتش ایران در نخستین ماه جنگ بر پیکر ماشین جنگی عراق وارد کرده بود بود به دستور صدام و برای ایجاد رعب و وحشت در بین سایر خلبانان کشورمان، برخلاف تمامی موازین انسانی و موافقت نامههای بین المللی رفتار با اسرا، به فجیعترین و بیرحمانهترین وضع به شهادت رسید.
به دستور صدام، دو ماشین جیپ از دو طرف با طنابهایی که به بدن این علی اقبالیدوگاه بسته بودند بدنش را دو نیم کردند. به طوری که نیمی از پیکر ش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد. این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت این خلبان خودداری میکرد و طی ۲۲ سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود؛ تا این که در خرداد سال ۱۳۷۰، بر اساس گزارش های موجود عملیاتی و اطلاعاتی، و نامه ارسالی کمیته بینالمللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادتش و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده و خلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد.
از هواپیما بیرون پریدم و در پی آن ۲۳ استخوان بدنم هنگام خروج از هواپیما و آمدن روی زمین شکست. در ابتدا عراقیها میخواستند من را با طناب چترم به دار بیاویزند
پیکر مطهرش که بخشی از آن غریبانه در قبرستان محافظیه نینوا و بخشی دیگر در قبرستان زبیر موصل به خاک سپرده شده بود، با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین وکمیته بینالمللی صلیب سرخ جهانی، به همراه پیکرهای مطهر تنی چند از دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی، پس از ۲۲ سال دوری از وطن، در میان حزن و اندوه خانواده، یاران و همرزمانش به میهن بازگشت و به شکلی بسیار با شکوه و تاریخی در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی تشییع و در پنجم مردادماه ۸۱ در قطعه خلبانان بهشت زهرا درکنار سایر همرزمانش آرام گرفت.
امتیازات خلبانی که شهید اقبالی دوگاه در پایگاه ویلیامز آمریکا بدست آورد شامل رکوردهایی بود که تا آن زمان هرگز در آن پایگاه هوایی ثبت نشده بود. بطوری که تمامی اساتید پرواز هواپیماهای جنگی آمریکا را شگفت زده نمود. و به او لقب «سلطان پرواز» را داده بودند.
خلبان اخراجی ارتش
آزاده خلبان امیر سرتیپ محمد صدیققادری از دیگر خلبانان اسیر ارتش است. او در نشستی روایت میکند:«روز ۲۳ شهریورماه ۱۳۵۹ باید برای تسویه حساب اقدام میکردم چون دیگر اجازه ادامه خدمت در ارتش را نداشتم و به نوعی اخراج شده بودم. جنگ آغاز شد و من برای حضور در عملیاتهای هوایی مجدد به پرواز درآمدم تا اینکه در یکی از ماموریتها، هواپیمایم مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد. از هواپیما بیرون پریدم و در پی آن ۲۳ استخوان بدنم هنگام خروج از هواپیما و آمدن روی زمین شکست. در ابتدا عراقیها میخواستند من را با طناب چترم به دار بیاویزند. شدت جراحت بدنم به قدری زیاد بود که حدود هفت سال، نیمه فلج بودم.
ستون پنجم آمار و اطلاعات من را به دشمن داده بود و آنها از پیشینه کاری من اطلاع داشتند. برای همین تمرکز و توجه خاصی به من میکردند. در بازجویی اول خودم را به بیهوشی زدم چرا که میخواستند به مقدسات و نظام فحش و ناسزا بگویم تا اینکه یک روز در حالیکه اغلب قسمتهای بدنم در گچ بود با برانکارد از سلول استخبارات به بیرون بردند و به سالنی بسیار بزرگ منتقل کردند. در آنجا دو اسیر ایرانی که در گوشه اتاق سرشان پایین بود حضور داشتند و در انتهای سالن در روبروی من یک مرد موفرفری قرار داشت که بعدا متوجه شدم برزان تکریتی برادر ناتنی صدام است.»
۱۸ سال اسارت به دستور صدام
درست چهار روز پیش از حمله نظامی عراق، یعنی بیستوهفتم شهریورماه سال ۱۳۵۹، خلبان حسین لشکری برای انهدام تانکهای عراقی که مرزهای ایران را گلولهباران میکردند، به همراه دستهای از جنگندههای هوایی ایران وارد خاک عراق شد، در این عملیات، هواپیمای لشکری در ارتفاع شش هزار پایی مورد اصابت راکتهای عراقی قرار گرفت و او مجبور به تیکآف شد و در نهایت به طور ناخواسته در خاک عراق فرود آمد؛ فرودی اجباری که به اسارت در دست نیروهای بعثی منتهی شد و این اسارت ۶۴۱۰ روز طول کشید.
در همه این سالها فقط یک مصاحبه کوتاه تلویزیونی که مورد درخواست عراقیها بود، میتوانست بهترین شرایط را برای خلبان ایرانی دوره دیده در آمریکا و مسلط به سه زبان زنده دنیا فراهم کند؛ اینکه جلوی دوربینها بیاید و اقرار کند ایران آغازگر جنگ بوده استحسین لشکری ۱۸ سال در عراق اسیر بود، تا ۱۴ سال کسی از او خبری نداشت و نام او جزو مفقودالاثرها بود، چون دولت عراق اجازه نداده بود، صلیب سرخ جهانی اعلام کند که خلبان ایرانی زنده است.
در همه این سالها فقط یک مصاحبه کوتاه تلویزیونی که مورد درخواست عراقیها بود، میتوانست بهترین شرایط را برای خلبان ایرانی دوره دیده در آمریکا و مسلط به سه زبان زنده دنیا فراهم کند؛ اینکه جلوی دوربینها بیاید و اقرار کند ایران آغازگر جنگ بوده است و او بیستوهفتم شهریورماه سال ۱۳۵۹ در خاک عراق پرواز کرده است. عراقیها حتی پس از گذشت هفت سال از آغاز جنگ از او مکرر بازجویی میکردند و او را به سختی شکنجه میکردند تا تن به این مصاحبه بدهد و با این حربه در جوامع بینالمللی اعلام کنند که ایران آغازگر جنگ بوده است.
روحیه این خلبان ایرانی برای نمایندگان صلیب سرخ جهانی حیرتانگیز بود، اینکه چگونه حسین پس از سپری کردن دوران طولانی اسارت در زندانهای انفرادی هنوز تعادل روحی و روانی خود را حفظ کرده بود و حافظ کل قرآن مجید شده بود.
او صبح روز هفدهم فروردین ماه سال ۱۳۷۷ بالاخره از اسارت آزاد شد، ۱۰۰ متر مانده به مرز او را به داخل یک دفتر راهنمایی کردند. در آنجا خبرنگاران صلیب سرخ سوالاتی کردند و او پاسخ آنها را داد. یکی از کارشناسان صلیب سرخ به او گفت: میخواهیم یک گفتوگوی خصوصی داشته باشیم. حسین گفت: بپرسید! او گفت: میخواهی به هر کشوری که دوست داری پناهنده بشوی؟ ما از لحاظ مادی و سیاسی تو را تأمین و حمایت میکنیم. حسین گفت: «من ۱۸ سال شرایط سخت اسارت را تحمل کردم به امید اینکه روزی به کشورم بازگردم. از شما خواهش میکنم حتی اگر در این چند ساعت باقیمانده از دنیا رفتم، جنازهام را به کشورم بازگردانید.»
انتهای پیام
نظرات