در کنار تمام پیشرفتهایی که جمهوری اسلامی طی چهار دهه اخیر داشته، فراگیری تحصیل، اثرگذاری و ارتقای جایگاه اجتماعی زنان بر هیچکس پوشیده نیست. هرچند که در حوزه زنان و برخی قوانین مربوط به آنان مطالباتی وجود دارد که باید توسط نمایندگان مجلس، نقد، بررسی و آسیبشناسی شود، اما بسیاری از زنان هستند که از دل تمام کمبودها و مشکلات سربلند بیرون آمدهاند و برای جامعه اثرگذار بودهاند.
امروز به سراغ «قدسیه فیاضی» رفتهایم، وی یکی از ۱۰ بانوی اثرگذاری است که از سوی دفتر بانوان استانداری قزوین به کنگره زنان اثرگذار که اخیراً برگزار شد، معرفی شده است، فیاضی دبیر بازنشسته و عضو تشکل مردمنهاد «زنان محجبه» است و همچنان در فعالیتهای جهادی و مطالبهگری حضوری فعال دارد. ایسنا به سراغ این بانوی قزوینی رفته تا مسیر پر پیچوخم زندگی او را در قلههای موفقیت و جهاد به تحریر درآورد.
از شما بهعنوان یکی از بانوان اثرگذار قزوینی در استان نام برده شده است. از شروع فعالیتهای خود بگویید؟
مطالبهگری و پیگیری مهمترین خصوصیات من است که باعث شده از سوی دفتر امور زنان و خانواده استانداری قزوین، بهعنوان یک زن اثرگذار معرفی شوم. شروع فعالیتهای من از دوران دبیرستان بود؛ پدرم فردی مذهبی و سیاسی بودند که بهواسطه فعالیتهایشان، مدام از اخبار روز مطلع بودیم. پافشاری در حفظ حجاب از اولین قدمهای من در دوران تحصیل به شمار میرود.
پیش از انقلاب اسلامی، قزوین تنها سه دبیرستان دخترانه به نامهای شاهدخت، ثریا و شیبانی داشت و به دستور مقامات ارشد کشوری تحصیل در این مدارس بهشرط بیحجابی ممکن بود و در آن زمان در دبیرستان دخترانه دبیر آقا وجود داشت و همین موضوع سبب شده بود تا بسیاری از دختران در تحصیل حضوری با مشکل روبهرو شوند. بنده یکی از آن دختران بودم که علیرغم علاقه زیادی که به تحصیل داشتم، از مدرسه رفتن محروم شدم اما بهصورت غیرحضوری، امتحان دادم و باپشتکاری که داشتم مجاز به تحصیل در دانشسرا شدم.
در خصوص مشکلاتی که بر سر راه تحصیل دختران وجود داشت؛ بیشتر توضیح دهید؟
همانطور که اشاره کردم، تحصیل حضوری برای بسیاری از خانوادههای مذهبی ممکن نبود چراکه در دوره پهلوی دختری حق تحصیل داشت که بیحجاب بود. از ابتدای ورود به مدرسه از دختران درخواست عکس بدون حجاب میکردند و چنانچه خانوادهای نسبت به این موضوع حساس بودند، دخترشان حق تحصیل نداشت. حتی این شرایط نیز در دانشگاه که آن زمان دانشسرا نام داشت، حاکم بود. بنده سال ۱۳۵۷ در دانشسرای تربیتمعلم قبول شدم اما به دلیل حجاب و اعتقادم به حجاب، امیدی به پذیرفته شدن نداشتم تا اینکه یک اتفاق موجب پذیرشم شد. آن زمان دانشجویان در کنار قبولی آزمون، باید ازنظر ظاهری نیز مورد ارزیابی چند داور قرار میگرفتند.
آنها فرمهایی تحت عنوان حسن ظاهر در مصاحبهها آماده کرده بودند که بر اساس آن هر دانشجوی دختری که ناخنهای بلند و رنگشده و همچنین موهای سشوار کشیده و کتودامن کوتاه داشت، امتیاز مثبت میگرفت؛ بنابراین امکان تحصیل دانشگاهی هم برای خیلیها وجود نداشت. من نیز با اصرار و قول مساعد به پدرم که بههیچوجه چادرم را کنار نمیگذارم، به مصاحبه رفتم و آنجا بود که یک معجزه برای زندگی من اتفاق افتاد و آن این بود که یکی از داورهایی که فرم حسن ظاهر من را به دستش افتاده بود، معتقد به حجاب بود و من را با چادر برای تحصیل پذیرفت.
تحصیل در کنار دانشجویانی که تفاوت دیدگاهی متفاوتی با شما داشتند، سخت نبود؟
نمیتوان گفت که سخت نبود، اما کمک و یاری خدا باعث شد تا در کنار سایر همکلاسیهایم تحصیل کنم و برکت چادر را در زندگی حس کنم. چادر من در دانشسرا بسیار بابرکت بود به این خاطر که بسیاری از همکلاسیهایم بهمحض ورود من به فضای کلاس، از شوخی و شیطنت دست میکشیدند و همین موضوع سبب شد تا عزت و احترام خاصی در بین همکلاسیهایم داشته باشم و بارها در حین تحصیل توسط همکلاسیهایم بهعنوان نماینده دانشجویان برای مطالبهگری و پیگیری امور دانشجویی انتخاب شده بودم.
در آن زمان به جنبشهای انقلاب اسلامی پیوستم و اعلامیههای امام خمینی (ره) را با کاربن تکثیر و پخش میکردم. نوار کاستهایی از سخنرانیهای علما و مراجع همچون آیتالله دستغیب و آیتالله مدنی را بین دانشجویان و سایر دوستان پخش میکردم. در دانشسرا دبیران کمونیست داشتیم؛ که سازمانیافته بودند و برای تربیت نیرو و تزریق آنان برای تدریس به دانشآموزان روستایی روی کار آمده بودند که خوشبختانه بساط این نقشه باروی کار آمدن جنبشهای انقلابی برچیده شد.
از طرفی شاه اقدام به تأسیس حزب رستاخیز کرده بود و ازآنجاییکه آزادی بیان و رفتار هیچ توجیهی نداشت، باید همه دانشجویان بالاجبار با پر کردن فرم عضویت، به این حزب میپیوستند. فرم را که به من دادند نوشتم، به پدرم دسترسی ندارم تا اجازه عضویت بگیرم و چون این را نوشته بودم فکر میکردند این فرم را پر کردم و تا مدتی کاری به کارم نداشتند تا اینکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی گزینش اداره آموزشوپرورش از هوش و ذکاوت من تقدیر کرد.
از دوران پس از تحصیل و فعالیتهایتان در آن زمان بگویید؟
پس از فارغالتحصیلی در رشته حرفهوفن، بر اساس رتبه و معدل دانشگاهی جهت تدریس این رشته به شهرستان شهریار در کرج مأمور شدم. بهمحض ورود به محل کار، ظاهر همکارم که ازقضا او دبیر دینی بود من را متعجب کرد. همکارم با ظاهری بیحجاب، ناخنهای لاکزده به تدریس دینی و قرآن میپرداخت و همین موضوع سبب شد تا با اعتراض به مدیر مدرسه و آموزشوپرورش تدریس درس دینی را متقبل شوم. بنابراین یک کلاس حرفهوفن درس میدادم و مابقی ساعاتم را به تدریس دینی و قرآن میپرداختم.
گفته میشود شما و زنان قزوینی تلاشهای بسیاری در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند؛ از فعالیتهایشان برایمان بیشتر بگویید؟
چون پدرم سیاسی بود و در رکاب امام خمینی (ره) قدم برمیداشت، همین روحیه در من و سایر اعضای خانوادهام وجود داشت. نهتنها من، بلکه تمام زنان قزوینی در آن سالها در پیروزی انقلاب قدمهای بزرگی برداشتند بهطوریکه تظاهرات مردمی علیه شاه در قزوین پس از نامه توهینآمیز روزنامه اطلاعات علیه امام راحل، توسط زنان صورت گرفت. در آن روز زنان قزوینی برای اعتراض بهطرف امامزاده حسین (ع) راهپیمایی کردند که مأموران ساواکی به محل خیزش شورش بردند و با تیراندازی بر روی زنان و کودکان چند نفر را زخمی کردند. با تیراندازی نیروهای نظامی بسیاری از زنان که در خیابان بودند، پابرهنه شدند و آنهایی که در خانههای خود بودند، درب منازل را برای زنان باز کردند تا پناه معترضان شوند.
با شروع جنبشهای انقلابی مرحوم آیتالله باریکبین هرروز در مسجدالنبی (ص) سخنران میآورند و نشستن پای منبر این سخنرانان و استقبال زنان قزوینی از این موضوع از دیگر گامهای جامعه زنان بوده است. یک روز پس از سخنرانی، نیروهای ساواک با تانک نزدیک بیمارستان شهید رجایی به مردم حمله کردند و این خونریزیها عزم مردم برای ایستادگی و مبارزه را بیشتر و بیشتر میکرد.
در پی حمله دریکی از شبها در مسجدالنبی (ص)، مردم پراکنده شدند و به خانههای همدیگر پناه بردند. نیروهای ساواک نیز از شب تا صبح روز آینده در خیابانها مستقر شدند و اجازه نمیدادند هیچ جنبدهای در خیابان زنده بماند. پس از هر حمله در مسجدالنبی (ص) جنازههای مردم را برای شناسایی بر پشتبام مسجد میگذاشتند؛ فضای تلخ و سختی بر جامعه حاکم بود.
در خصوص زنان پیش و پس از انقلاب اسلامی توضیح بفرمایید؟
با توجه به اتفاقات اخیر، برخی از جوانان بهاشتباه آزادی پیش و پس از انقلاب اسلامی را قیاس میکنند. راستش بهجرئت میتوانم بگویم پیش از انقلاب هیچگونه آزادی وجود نداشت و چنانچه فردی به دنبال آزادی بود؛ سریعاً سرکوب میشد. ما پیش از انقلاب حتی آزاد به خواندن کتب دکتر شریعتی، رساله امام خمینی (ره) و کتابهای شهید مطهری و حتی جلال آلاحمد نبودیم بسیاری از دانشجویان برای خواندن این کتابها به ۶ ماه زندان محکوم میشدند، درحالیکه پس از انقلاب هیچکسی به جرم خواندن به زندان نرفت.
نیروهای ساواکی در همهجا و در لباسهای مختلف جاسوسی مردم را میکردند. در همین خصوص لازم است یک خاطره بگویم، دخترخاله بنده از کتاب «مناظره دکتر و پیر» شهید هاشمینژاد انشا نوشته بود و توسط سرایدار مدرسه که به صورت نامحسوس نیروی ساواک بود، گزارش شد به همین دلیل معلم و دانشآموز مدتها به ساواک رفتند و مورد اذیت و آزار قرار گرفتند.
پس از انقلاب اسلامی با چالش مواجه بودید؟ فکر میکنید علت تغییر نگرش بسیاری از جوانان امروزی چیست؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی چالشهای بسیاری مطرح بود، که مهمترین آن پذیرش بنیصدر یا شهید بهشتی محسوب میشد. آن زمان، خط مشی بنیصدر در روزنامه انقلاب اسلامی و خط مشی شهید بهشتی در روزنامه جمهوری اسلامی محرز بود. با بسیاری از همکاران ساعتها ۲ روزنامه را تحلیل و بررسی میکردیم تا بهحق برسیم و اینطور نبود که مثل بسیاری از جوانان امروزی، ساده هر نکتهای را قبول کنیم. شهید بهشتی انسانی روشنفکر بود که به جوانان بسیار بها میداد و همین موضوع سبب شد تا پیرو آن شهید بزرگوار شدم و بنا به فرمایش و تأکید شهید بهشتی، اعضای حزب جمهوری اسلامی به کارهای فرهنگی پرداختند.
تابستانها که دبیران تعطیل بودند به کارهای جهادی میپرداختند. در قزوین، من به همراه ۲ همکارم به نامهای ایزدپناهی و صادقی به روستاها میرفتیم و برای اهالی مناطق کم برخوردار برنامههای فرهنگی اجرا میکردیم.
در خصوص مطالباتی که در حوزه زنان داشتید، توضیح بدهید؟
همانطور که در ابتدای سخنانم اشاره کردم، مطالبهگری از خصوصیات بارز من بود. پس از انقلاب اسلامی حجاب در کشور قانونی و اجباری شد بنده بهعنوان شخصی که از کودکی زیر بیرق چادر و حجاب هستم، با برخی تندرویها و خشک مذهبیها در این خصوص، مخالف بودم. بهعنوانمثال در آن زمان درباره پوشش دانش آموزان در مدارس سختگیریهایی وجود داشت مثلاً پوشیدن جوراب سفید برای دختران ممنوع بود که با مطالبهگری بنده و برخی همکارانم به مراجع ارشد این موضوع حل شد.
زمانی که دبیر بودم، از صبح تا عصر در مدرسه حضور و سعی در تبیین اهداف انقلاب، امام و شهدا برای دانشآموزان داشتم. در آن زمان ۱۴ حلقه و هسته مطالعاتی به نیت ۱۴ معصوم راهاندازی کرده بودم که بیانات شهید مطهری را برای دانشآموزان بازگو میکردم. همین روحیه باعث شد تا پس از ازدواجم علیرغم تمام مشکلات شخصیام کار و فعالیتهای جهادیام را تا امروز ادامه دهم. در یک تشکل مردمنهاد تحت عنوان «زنان محجبه» عضو هستم و با دیدی باز و روشن سعی در اجرا و عملیاتی کردن جهاد تبیین، اشاعه فرهنگ عفاف و حجاب داریم.
به عنوان سخن آخر نیز باید بگویم طی سالها فعالیت در حوزه بانوان دریافتهام که برای تقویت توفیقات زنان در جامعه باید به آموزشها و توانمندسازی بانوان، توجه بیشتری شود و بسترهای قانونی حضور زنان در جامعه بیش از پیش مهیا شود.
انتهای پیام
نظرات