این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا درباره گرایش کودکان به ژانر وحشت با توجه به کلیدواژههایی مانند هیجانانگیز، ترسناک و وحشتناک که در عنوان بسیاری از کتابهای منتشرشده برای نوجوانان دیده میشود، اظهار کرد: ترس لازمه زندگی انسان است و انسان باید ترس را در سنین مختلف تجربه کند. امروزه ما خیلی از بچهها محافظت میکنیم، آنها را زیاد از خانه بیرون نمیفرستیم و دوست داریم در خانه باشند و به درس و مشقشان برسند. در زمان کودکیام در روستا زندگی میکردیم، شبها با دوستانمان قایمباشک بازی میکردیم، چهار نفر مخفی میشدند و دو نفر هم پیشان میرفتند تا آنها پیدا کنند، در تاریکی جاهایی میرفتیم که ممکن بود آن شخص رفته بود اما یکدفعه سگی در مقابل ما قرار میگرفت و میترسیدیم. اما امروزه بچهها این ترسها را تجربه نمیکنند پس بهتر است این ترسها را در کتابها و فیلمها ببینند و تجربه کنند.
او سپس با اشاره به کتابهای منتشر شده در ژانر وحشت، گفت: کتابهای وحشتی که بچهها دارند، میخوانند ریشه در ادبیات ما ندارد ما خونآشام نداریم یا مثلا کتابهای "دارن" شاین محتوایی دارند که در فرهنگ ما نیست، ما افسانهها، غولها و دیوها را داریم. این کتابهای وحشت اکثرا ترجمه هستند. البته تبلیغات این نوع کتابها، نوع و شکل چاپشان هم در جذب بچهها بیتأثیر نیست.
عبدالصالح پاک خاطرنشان کرد: در قصههای ما ترس کمتر است یا اصلا نیست، اگر هم باشد بیشتر پیامهای اخلاقی و یا احساساتی است. در واقع دست نویسنده ایرانی بسته است، ما بیشتر روی مسائل اخلاقی، عاطفی و احساساتی تأکید داریم، حتی در کتابهایمان بچهها را تا مرز عشق هم میبریم اما نمیتوانیم وارد مقوله عشق شویم. میدان نویسندههای داخلی نسبت به نویسندههای خارجی خیلی کوچک است. آنها کتابهای ترسناک چند جلدی مینویسند اما در ایران کمتر این اتفاق میافتد.
نویسنده «چهل دروغ»، «گرگ آوازخوان» و «جاده بیانتها» درباره خشونتی که در برخی از کتابهای ژانر وحشت وجود دارد، گفت: با ادبیات ترسناک موافق هستم اما با بیان خشونت برای بچهها مخالفم. در زمان کودکی، برای نوشتن مشقهایمان هرشب در خانه یکی از دوستانمان جمع میشدیم و به نوبت هرکس داستان یا افسانه ترسناک تعریف میکرد و هرکس که میتوانست داستان را ترسناکتر تعریف کند، بچهها او را بیشتر دوست داشتند با او ارتباط برقرار میکردند.
او ادامه داد: خشونت و رفتارهای خشن در بچهها بیشتر تحت تأثیر انیمیشنهای تلویزیونی است تا کتابها. البته کتابهایی داریم که تأثیر میگذارند اما تلویزیون بیشتر تأثیر دارد. چندی پیش با یکی از دوستانمان حرف میزدم، گفت به پاسخهای پسر هفت ساله من گوش کن. او میپرسید دوست داری چه چیزهایی داشته باشی، کودک در پاسخ گفت: بمب، شمشیر، تفنگ و.. و در پاسخ به چرایی آن گفت: من خشنم و از همه قویترم و با اینها میخواهم همه را از بین ببرم. این کودک نمیتواند کتاب بخواند اما فیلم میتواند تماشا کند و این رفتار او تحت تأثیر تماشای فیلم و انیمیشن است.
نویسنده «آن سوی پرچین خیال»، «روباه دمبریده» و «دختر چوبی« افزود: بهنظرم باید به ادبیات کهنمان بیشتر بپردازیم و آنها را مدرن کنیم و با ابزارهای امروزی غولها و دیوها را وارد قصههایمان کنیم و باعث ترس بچهها شویم. اگر نویسندههای ما بخواهند به ادبیات ترس و وحشت بپردازند، مواد داستان آماده است زیرا ما نسبت به غرب افسانههای بیشتر و متنوعتری داریم.
انتهای پیام
نظرات