این نویسنده در گفتوگو با ایسنا درباره ارزیابی خود از ادبیات داستانی در سالی که گذشت، اظهار کرد: ادبیات به شکل داستان و رمان یک محصول وارداتی است و البته در کشورمان با مقولههایی چون داستان و قصه بیگانه نبودهایم. آیا سعدی قصهگویی نکرده یا فردوسی در شاهنامه و مولوی قصهگویی نکردهاند؟ ممکن است بگوییم به شکل امروزی نبوده، بله به شکل امروزی نبوده است. در فرانسه و آلمان و اتریش هم همینطور بوده و قصه به شکل امروز نبوده است. اگر به عنوان خواننده ماجرای رستم و سهراب، رستم و اسفندیار و یا داستان رستم و اشکبوش را بخوانید، میبییند همه این قصه و داستانی که اوج و فرود دارد، راوی دارد و شخصیتپردازی شده است. میگویند بهترین صحنهآرایی و بهترین لحظهآرایی در داستان رستم و اشکبوس است، مانند این است که فیلم میبینید. اما با این سوابق با موضوعی مانند داستان نو آشنا شدیم.
او با بیان اینکه داستان نو توسط مترجمان و شاعران و فرنگرفتهها وارد کشورمان شد، گفت: برخی از آنها غرب را ندیده بودند، اگر میگفتی ۳۰ ثانیه انگلیسی صحبت کن، نمیتوانستند، با اینحال کتاب و داستان ترجمه کردند، بعضا ترجمه آزاد داشتند و برداشت خود را به اسم داستان آن شخص و نویسنده غیرایرانی منتشر میکردند. زمانی که به برخی از داستانهای ایرانی از بزرگان داستاننویسی دقت کنیم، میبینیم اصل و نمونه خارجی دارد. مترجمان و برخی از نویسندگان با توجه به دسترسیهایی که داشتند داستان خارجی را به اسم ترجمه یا برخی به اسم خود چاپ میکردند. برخی از کتابهای آموزش داستاننویسی ما هم عینا ترجمه شده و هیچکدام خودشان مجتهد، مبدع و مبتکر نبوده و چیزی اضافه نکردهاند؛ مثلا سه کتاب رفرنس دانشجویان ادبیات دانشگاه را داریم که یکی از بزرگان و معروفان ادبیات، آن را عینا ترجمه و به اسم چاپ کرده است. این کتابهادر دهه ۳۰-۴۰ منتشر شده و کسی از این کتابها خبر نداشته و آنقدر زبان انگلیسی نمیدانستند. میخواهم بگویم حتی در کتابهای آموزش داستاننویسی هم مبتکر نبودند، هرچند تلاششان ستودنی است. اینها را به عنوان سرزنش نمیگویم زیرا متونی را وارد کشورمان کردند و نویسندگان ما با این مقولهها آشنا شدند. اما برخی از کتابها که اصلش برای خارجیها بوده، به اسم نویسندگان ایرانی چاپ شدند. از این اتفاقات در سایر هنرها هم زیاد میافتد؛ مثلا در سینمای ما حتی صحنهپردازی و قرار گرفتن زاویه دوربین هم کپی شده است. هنر خلاقیت است و خلاقیت ما در سرقت ادبی بوده است. متأسفانه سرقت ادبی کار شایعی بوده و هست.
نویسنده «شلیک به آسمان»، «سقوط در سکوت» و «تسبیح و بلدوزر» با بیان اینکه در برخی از زمینهها آدمهای مبدعی داریم، اظهار کرد: برخی از رمانهای عامهپسند، کپی سریالهای ترکیهای است که فقط اسم شخصیتها عوض شده، مشکلات و دغدغهها همانهاست. داستاننویسی ما با این ماجراها، از سرقت ادبی تا ابتکار از ۸۰ سال پیش تا اینجا رسیده است. من یک نمونه رمان کوتاه بدیع میآورم که به نظرم نمیآید سرقت ادبی باشد، این رمان کوتاه را در مجله «کتاب هفته» که مرحوم احمد شاملو درمیآورد، خواندم، «ملکوت» بهرام صادقی که داستان فوقالعادهای است، در دهه ۴۰ منتشر شده اما بعد از ۶۰ سال نو است، حتی اسمش نو و امروزی است. از این دست داستانها خیلی کم داشتیم. هرچند در داستاننویسان امروز ما به ویژه داستاننویسان پس از انقلاب از این آدمها زیاد شدهاند زیرا انقلابی در کشور رخ داد که اگرچه در مسائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی انقلاب رخ نداد و اتفاقی نیفتاد، اما در مسائل فرهنگی و در ذهن نویسندگان انقلاب اتفاق افتاد؛ نویسندههایی که همسن خود انقلاب و یا ۱۰ سال بزرگتر از انقلاب هستند.
زاهدی مطلق خاطرنشان کرد: تعداد آدمهای مبدع و مبتکر زیاد است اما مقلد و کپیکار هم هست و تعداد کپیکارها در پنج سال اخیر زیادتر شده است. در دهه ۶۰ و ۷۰ اصیلنویسی خیلی بهتر بود و تعداد کتابهای اصیل بیشتر بود. آمار دقیقی ندارم اما براساس مطالبی که خواندهام و داور جشنوارههای بسیار بودهام میگویم در ۱۰ سال اخیر، کارهای ابداعی و ابتکاری کمتر و کارهای قالبی و ساختار نو بیشتر است و انگار علاقه نویسندهها به سمت نوآوری در ساختار رفته و کتابها از محتوا خالی شدهاند.
نویسنده «آریو برزن»، «رضای زهرا» و « یک جعبه پر از دروغ» درباره دلایل این موضوع اظهار کرد: عامل اصلی را این میدانم که نویسندهها در مسائل سیاسی و اجتماعی ترسو شدهاند و شجاعت خود را از دست دادهاند، هم دولت مقصر است و هم خودشان مقصرند. از طرف دیگر صبر و تحمل اجتماع هم کم شده است. نویسندهها ترسو شدهاند و نویسنده ترسو نمیتواند کار نو و خلاقه بکند، همانطور که یک مجتهد اگر ترسو باشد نمیتواند فتوا دهد؛ یکی از شروط اجتهاد، شجاعت است. هنرمند از مغزش یک چیز جدید درست و کار خلاقه میکند اما آدمی که ترسو باشد نمیتواند کار خلاقه کند. متأسفانه جامعه ما شاید در سالهای اخیر به سمت ترسو کردن هنرمندان خود جلو رفته است و هنرمندان جرأت لازم را برای خلق اثر ندارند.
او سپس درباره تأثیر همهگیری کرونا بر ادبیات و کتاب اظهار کرد: نویسنده نمیتواند بگوید کرونا بود و من ننوشتم. این بیماری دستمایه خوبی برای نویسنده است. جنگ که میشود بقیه مردم عزادار میشوند و گریه و مصیبت سر میدهند اما نویسنده نمیتواند به گوشهای برود و گریه کند بلکه نویسنده آن گریهها و سوزها و مصیبتها را هنرمندانه بیان کند. کرونا هم که میشود نویسنده نمیتواند زانوی غم به بغل بگیرد بلکه مضمون جدیدی برایش اتفاق میافتد. کرونا یک اتفاق جدید است که کل دنیا را ناامن کرده است، زمانی که بزرگترین جنگ اتفاق بیفتد، میتوانید با مهاجرت در امنیت زندگی کنید اما در شرایط کرونا جنگلهای آمازون هم امن نبود. با وجود چنین پدیدهای نویسنده نمیتواند کاری نکند. داستانهایی در زمینه کرونا دیدیم که خیلی عمیق نوشته نشده بودند، سطحی بودند و شاید باید زمان بگذرد تا کتابهای خوب بیرون بیاید. کرونا نمیتواند مانع نوشتن داستان باشد اما مانند دستاندازی است که میتواند سرعت را کم کند اما جایش مطالب جدیتر و عمیقتری میتواند پیش بیاید.
این نویسنده درباره خبرهای خوب و بد ۱۴۰۰ هم گفت: بدترین خبرها برای من فوت هنرمندان بوده است، زمانی که هنرمندی در هر صنفی فوت میکند، آدم احساس میکند بخشی از خاطراتش با آن آدم رفته است. اما خبرهای خوب بدون اغراق و شعار باید بگویم زمانی که میشنوم کتاب یکی از دوستان نویسندهام منتشر شده، خوشحال میشوم و خبر خوبی است. مثلا زمانی که کتاب خسرو باباخانی با عنوان «ویولونزن روی پل» منتشر شد واقعا کیف کردم زیرا چندسالی بود که نمینوشت.
انتهای پیام
نظرات