به گزارش ایسنا، در یادداشتی در روزنامه اطلاعات درباره مدعیات قومگرایانه و تحریکات اخیر در باب گویشهای اقوام ایرانی نوشت سیدمسعود رضوی آمده است: «مقدمهای که روز پنجشنبه درباره سوابق تاریخی قومگرایی و تحریک و هدایت آن از طریق دارندگان سرنخهای این موضوع گفته شد، برای آن بود تا دلیل علاقه بیبیسی و شبکههای خارج از ایران و اخیرا تحرکات محفلهای رادیکالی در قفقاز و ترکیه و دیگر همسایگان استانهای مرزی در جنوب غربی و شرقی ایران دانسته شود. اینک به محتوای سخن و سپس به دلایل و منافع آنان میپردازیم و نه به منطق آنان، زیرا هیچ منطقی در هیچ نوشته و گفتاری نداشته و ابراز نکردهاند.
کار و آثار این جماعت چیست؟ تخریب ممتد، تحریف سخن بزرگان، فحاشی و ناسزاگویی به نامداران نجیب و شریف، تهمتهای دروغ به استادان زبان و ادبیات فارسی، ایجاد نفرت و دامنزدن به دشمنی میان اقوام، سستکردن پیوندها و سرمایهگذاری روی آیندهای وهمی (و احیانا تجزیهای بدترکیب!) و سرانجام جعل تاریخ و قصهبافی درباره نداشتهها و نبودهها برای ستاندن هویت ایرانی و القای یک هویت خارجی به مردمانی که هزارها سال است در کنار هم زیسته و از هم دفاع کرده و غمخوار هم بودهاند.
این کارها و این تحریک و تحرکات، یک حقیقت محض است و ای کاش نبود، زیرا قلب هر انسان نجیب و صاحب اصالتی را به درد میآورد.
هر گاه کسی سخنی میگوید که دلالتی ضمنی بر مخاطراتِ تجزیهطلبانه دارد، بلکه هر شاعر و ادیب فرزانه و صاحب قلم و صاحب سخنی، وصفی از ادب و زبان فارسی بر زبان آرد یا بر کاغذ و صفحهای بنگارد، فورا چند محفل مشخص و افرادی خاص با سبک و سیاقی مشابه و فرمهای ازپیشآماده جنجال و آشوب میکنند و حتی نامههایی به روسای جراید و رسانهها و مقامات دولتی و نمایندگان مجلس با خط کژ و مژ به همراه چند فتوکپی نامربوط میفرستند تا بقبولانند که خطر فارسها و ظلم بزرگ آنان تا کجا رسیده و عنقریب موجب طغیان خواهد شد.
باری، غافلند از بازی چرخ که بزرگترین نمایندگان ادب فارسی چه کسانی بودهاند و شایستهترین مدافعان وحدت ملی و قومی به مهر و نام بزرگ ایران، از قضا محصول تلاش دانشوران آذری است. و بزرگترین مدافعه سرزمینی طی هشت سال جنگ تحمیلی، حاصل نبرد دفاعی مردم خوزستان و کردستان بوده که از مهران تا خرمشهر، با خون دلاور مردمان این استانها رنگین شده و هنوز گلگون است. آنان ایستادند و جنگیدند تا راه دشمن سد شد و دیگر سربازان و رزمندگان فرصت حضور یافتند. تاریخ ایران پر است از چنین جلوهها و پیوندها، پر است از همدلی و همزیستی، این همزیستی قسمنامه و قبالهاش با خون امضا شده و با جانهای پاک مهر شده است.
نگارنده مانند بسیاری از ایرانیان و علاقمندان زبان دری و ادبیات فارسی، چندان اهمیتی به این حرف و سخنهای ناتندرست بلکه قبیح و درشت نمیداد. به فرمایش استاد ایرج افشار «کار خودتان را بکنید ولی تاریخ را بهراستی گزارش کنید. چیزی از آن کم و چیزی به آن اضافه نکنید!» او این توصیه را کرد چون میدانست ریشههای فرهنگ ایران آن قدر قدرتمند است که این بادهای بیمقدار نمیتواند آن را تکان دهد. اما به نظرم گاهی باید حقایقی را بیان کرد تا دانسته شود چرا اقلیتی بدگو و پر ادعا این همه غوغا میکنند و چه نفعی از بدگویی و ترویج دروغ و تحریف تاریخ به نام قومیت، و فراتر از آن به اسم زبان مادری میبرند؟
چرا به جای خلق اثری همچون مثنوی مولوی یا خمسه نظامی، از ظلم خیالی فارسها سخن میگویند؟ این فارسها چه کسانی هستند و چگونه چنین قدرتی دارند که توانستهاند هزاران سال دوام آورده و چنین آثاری برای عارف قونیه و فخر شاعران باکو خلق کنند؟ چرا این همه به فردوسی اهانت میکنند و زشتترین کلمات را به آن حکیم خردپرور و دادور میگویند؟ مگر کسی از ایرانیان تاکنون به ناظم حکمت و یاشار کمال و عزیز نسین یا طه حسین و نجیب محفوظ و محمود درویش و نزار قبانی که مفاخر انسانیت و هنر هستند، اهانت کرده است؟ آثارشان بارها به فارسی ترجمه و چاپ شده و در وصف کمالاتشان مقالات و بررسیهای عالی منتشر شده است.
پس میبینیم که این خصومت در این سو وجود ندارد. آثار مدعیان قومگرایی که اخیرا عاشق زبان ترکی و کردی و عربی شدهاند و حتی لهجه کدکنی و کاشی و الیگودرزی را هم جزو مغضوبان مظالم فارسی و فارسها برمیشمارند، پر از نشانههای مشترک و صیغه مبالغه است که سرنخهای دستوری و تعلیمی را برای دانایان و هر کس فراستی داشته باشد، روشن میکند.
برای مثال برخی اوقات نوشتهها و ادعاهایشان پر میشود از حمله مشترک به یک اسم بزرگ و چهره ممتاز ایران که وجاهت داخلی و تشخص بینالمللی دارد و محبوب است، همیشه از مغالطه جزء و کل بهره میبرند. چند دهه پیش به یاد دارم در زمان جنگ، کتابی از جواد هیأت منتشر شد که پر از گزافه بود، گویا جایزهای هم گرفت اما کسی اهمیتی نداد زیرا به قول دانشور فقید دکتر عنایتالله رضا «ممکن بود حضرات احساس اهمیت و اظهار وجود کنند.» اما دکتر نصرالله پورجوادی در سرمقاله نشریه «نشر دانش» مقالهای با عنوان «ایران مظلوم» نوشت و کشفالمحجوب کرد. پردهها را کنار زد و به نظرم حق با او بود زیرا این جماعت اگر با جعل و تحریف و دروغ کار خود را پیش نبرند، به ناسزا و خشونت متوسل میشوند. سبکشناسی نوشتههایشان پر است از مغالطه.
مدعی ظلم زبانی فارسها به اقلیتهای قومی، به ترک و عرب و کرد و بلوچ هستند. این مغالطه را بررسی میکنیم.
۱. فارسها که هستند؟
حتما منظورشان کسانی است که فارسی صحبت میکنند اما در سیستان و لرستان و خوزستان و کرمانشاه و گیلان و هرمزگان و تاجیکستان و افغانستان همه فارسی صحبت میکنند و همه اقوام و شهروندان ایرانی به واسطه فارسی با هم در تماس و گفتگو هستند. مثل انگلیسی در فرودگاههای بینالمللی.
۲. سرزمین فارسها کجاست؟ یک استان به نام فارس داریم که عشایر قشقایی ترک و لرهای بویراحمد و پنجاه و چند لهجه کمابیش مختلف از شیراز تا آباده و جهرم و کازرون و مناطق روستایی و شهرستانهای آن شناخته شده است. مرکز آن شیراز است و پس از شروع جنگ جمع زیادی از مردم خوزستان به این شهر کوچیدند و بسیاری از آنان ساکن شدند. لهجه آبادانی و چهره خوزی ایشان، زمانی در سراسر شیراز حضور داشت و هنوز بسیاری زندگی میکنند. این سرزمین متنوع و بخشنده و این همزیستی شگفتانگیز چرا باید اینچنین نژادپرستان و قومیتگرایان مشکوکالاصل را آشفته کند. تاریخ نشان میدهد در جای دیگری پاکسازی قومی صورت گرفته و سخت تلاش میشود با مغالطه و فرار روبهجلو این سابقههای سیاه فراموش شود.
۳. فارسها و زبان فارسی چرا و چگونه به زبانهای اقوام دیگر ایرانی ستم میکنند؟
این پرسش مضحک را که ترجیعبند سخن پانها و نژادپرستان ظاهرا ایرانی است به صورت شبکهای و ضمن مسایل و موضوعاتی که گفته شد را سالهاست روی صفحات مجازی و ندرتا در فضاهای کوچک بیرونی و پیرامون مرزها ابراز میکنند. این مسئله، موضوع سبکشناسی و انگیزهجویی در یادداشت بعدی ماست.
یاحق!»
انتهای پیام
نظرات