این مترجم در گفتوگو با ایسنا درخصوص نمود مهاجرت در ادبیات جهان، اظهار کرد: من اعتقاد دارم که مهاجران خیلی سخت میتوانند در جامعهای که به آن سفر میکنند، حل بشوند. بهطوری که در شهرهای مهاجرپذیر دنیا مثل: نیویورک، تورنتو و... محله چینیها، ایرانیها، ایتالیاییها و ... وجود دارند. به همین خاطر، مهاجران بهسختی وارد جامعه میشوند و ارتباطشان با آدمهای بومی آنجا کم میشود؛ مگر نسل دوم یا سومشان.
او ادامه داد: برای همین، چون ارتباط آنها با جامعه و بهویژه بدنه اصلی جامعه کم است، خیلی وارد رمانها و کتابهای نویسندهها نمیشوند؛ مگر اینکه خود نویسنده مهاجر باشد و از تجربیات مهاجرت خود بنویسد. نمیگویم مهاجران اصلا در ادبیات نیستند، هستند، اما در حاشیهاند.
پیمان خاکسار همچنین با اشاره به نمود مهاجرت در ادبیات امریکا توضیح داد: اگر شخصیت اول یک کتاب، یک مهاجر باشد، معمولا خود نویسنده مهاجر است که در این صورت، تجربه دست اولی از مهاجرت دارد. با این حال، ممکن است در کتاب نویسنده غیرمهاجر امریکایی، شخصیت فرعی ایرانی، مکزیکی، عرب و... باشد. اما اینکه یک نویسنده بومی یک مهاجر را به عنوان شخصیت اول رمان خود انتخاب کند، خیلی کم است. این به خاطر جداافتادگی مهاجران از بافت اصلی جامعه است.
مترجم «جزء از کل» همچنین در پاسخ به پرسشی درباره آثار نویسندگان مهاجر گفت: مقوله مهاجرت خیلی دغدغه من نیست. کتابی که یک مهاجر، از زبان خودش و از سختیهایش در جامعه هدف نوشته، برایم خیلی جذاب نیست. برای همین مطالعه من در این زمینه کم است. یعنی اصلا خواندن و دیدن کتاب یا فیلمی که درباره یک مهاجر است، هیچ جذابیتی برای من ندارد. بنابراین اطلاعم از این قضیه کم است و موضوعی است که سراغش نمیروم.
خاکسار درخصوص تاثیر مهاجرت بر ادبیات معاصر فارسی با اشاره به اینکه در ایران - به جز افغانها - چندان مهاجر نداریم، بیان کرد: از نویسندگان ایرانی که مهاجرت کردهاند، کتابهایی خوانده میشود که در ایران نوشتهاند. در واقع بعد از اینکه رفتند، اکثر کتابهایی که از آنها خوانده و چاپ میشود، کتابهایی است که در ایران نوشتهاند. انگار دیگر از فضا دور میشوند یا نمیدانم چه اتفاقی میافتد که یا نمینویسند یا آثارشان به خوبی آنچه در ایران نوشتهاند، نیست.
او در پایان با بیان اینکه در جهان نویسندگانی مثل کوندرا خیلی کم هستند که مهاجرت کردند و باز هم کتاب خوبی نوشتند، اظهار کرد: انگار ریشه نویسنده باید در خاک خودش باشد تا بتواند خوب بنویسد و وقتی ریشهکن میشود و به جای دیگر میرود، دیگر آفرینش برای او سختتر میشود. میبینیم یک نویسنده خوب از کشور ما مهاجرت میکند اما اعتبارش هنوز به آثاری است که در وطنش نوشته است. من معتقدم آدم در وطنش بهتر میتواند کار کند؛ حالا با هر شرایطی که هست. وقتی مهاجرت میکند، چیزی این وسط گم میشود، زنجیری پاره میشود که انگار جلو خلاقیت را میگیرد. نمیدانم سختی مهاجرت است یا غم نان که مجبور میشود به کارهای دیگری تن دهد و از نوشتن و آفرینش دور میشود؛ واقعا دلیلش را نمیدانم.
انتهای پیام
نظرات