این مدرس دانشگاه در گفتوگو با ایسنا درخصوص نمود مهاجرت در ادبیات، و تغییر در شیوه نگاه نویسندگان و شاعران به مقوله مهاجرت در آثار ادبی اظهار کرد: این سوال خیلی سوال مهمی است اما چون من بهصورت حرفهای دراینباره پژوهش نکردهام، هر حرفی بزنم، خیلی عینی محسوب میشود، با این حال در این زمینه، یکیدو پایاننامه کار کردهام و چند مقاله خواندهام. اولا ما با تغییرات خیلی کلیتر و جامعهشناختی مواجه هستیم که مهاجرت در آن جزئی از یک کل است؛ یعنی عبور از مقولههای سنتی، رسیدن به جامعه جهانی، پرداختن به مقولههای سیاسی در ادبیات - که بیشتر از قبل شده -، بحث زنان، مقولههای مربوط به امور خاص زنان در کشورهای مختلف و بحثهای ایدئولوژیک. همه اینها در کنار هم معانی خیلی خاصی پیدا میکند که ای بسا نشود یک جزء را بدون این کل به خوبی بررسی کرد اما برای این بحث مقدماتی چه در سطح جهان سوم و چه جهان اول لازم است تا بتوانیم به تحلیل درستی برسیم.
او در عین حال گفت: البته که بحث مهاجرت در ادبیات بیشتر شده است؛ این قضایا به شکلی در ادبیات صعودی شده است. نه فقط در مورد ایران بلکه در حوزه ادبیات روس، عرب و شاید کشورهای مختلف اروپایی و امریکایی هم اینکه افراد به این فکر کنند که خودشان را در جامعه دیگری جای بدهند تا دنیای خودشان را پیدا کنند، قویتر شده و امکان آن بیشتر از قبل حاصل میشود. و این اتفاق با وسایل ارتباطی نزدیک به هم بیشتر نیز رخ میدهد.
فقیهملکمرزبان افزود: اما بحث ادبیات مهاجرت، بحث پذیرش مقولههای فرهنگی، شخصیتپردازی، کنش روایی که در شعر یا داستان اتفاق میافتد، تغییرات زیباییشناختی و روانشناختی، پذیرش ارزشهای جوامع مختلف و... است. ما عملا در حال فکر کردن به این مقولهها هستیم. البته نویسندهها برخوردهای متفاوتی دارند و تلاش میکنند تا حقیقتی را پیدا کنند که احیانا در آن میتوانند خودشان را پیدا کنند و این برایشان خیلی مهم است.
این مدرس زبان و ادبیات فارسی همچنین با اشاره به نمونههایی از نمود مهاجرت در ادبیات بیان کرد: در کتابهای متعددی به این برمیخوریم که نویسنده در حال تصور این است که چه آدمهایی آنجا هستند، چه ارزشهایی را به دست آوردهاند، چه تنهاییهایی دارند و به چه بلوغ و رشدهایی رسیدهاند. مثلا اینها را در «آینههای دردار» هوشنگ گلشیری، در مقولههایی که رضا امیرخانی در رمانهایش به آنها میپردازد، میبینیم یا حوزههایی که در شعرها وجود دارد، حتی در آثار نویسندگانی مثل گلی ترقی که اصلا تجربه مهاجرت داشته، یا عباس معروفی در جامعهای شکل دیگری را طی میکند. حالا او را با محمدعلی جمالزاده مقایسه کنید، با وجود اینکه سالها در کشور دیگری بود، فرهنگ آن کشور در نوشتههایش دیده نمیشد و مواجههای روی نمیدهد، اما در حال حاضر، این مواجهه مهم تلقی میشود و دلیل آن هم این است که فضاهای نویسندگان خیلی تغییر کرده و به دنبال حوزههای جدیدی میگردند؛ بهخصوص زنان.
نسرین فقیهملکمرزبان ادامه داد: تصور میکنم که راجعبه این قضایا، در گذشته میشد مهاجرت در سطح از روستا به شهر یا از خانواده ایلی به جامعه شهری، از خانوادههای سنتی تا جوامع تحصیلکرده را دید. اما در حال حاضر، علاوهبر اینکه شیوههای قبلی هنوز هست، شیوههای جدیدی که با تغییر فرهنگهای متعدد همراه است هم رخ میدهد، مثلا مهاجرت از یک کشور به کشور دیگر که شاید خیلی بیشتر دیده میشود؛ این اتفاقی است که میافتد و ادامه دارد.
او در ادامه و درباره میزان امید به زندگی و پایانبندیهای مثبت و منفی در ادبیات مهاجرت سالهای اخیر نیز گفت که به نظر او هر دو این دو نوع را میتوان در آنها دید و البته اظهار کرد: بالاخره نویسنده به دنبال حقیقت است، نه اینکه لزوما دنبال یک حقیقت باشد بلکه به دنبال این است که کنشهایی را بیان کند، سلسله کنشهایی را در کنار هم بچیند تا از نوشته خود معنایی را حاصل کند؛ چه خودش تجربه مهاجرت را داشته باشد و چه در تخیلش این را در نظر بگیرد. اما داشتن این دو محیط فضاهایی را فراهم میکند که افق دید نویسنده بازتر شود. حتی اگر قرار است به ناامیدی برسد، با حوزه بازتری به ناامیدی برسد. اگر هم قرار است امیدوار شود، با خودش فکر کند که کدام ارزشها در آنجا وجود دارد که در اینجا نیست. من این مقوله را در سطح ادبیات به معنای جستوجو در حقیقت و جستوجو در جوامع انسانی میبینم؛ نه لزوما یک چیز مثبت یا منفی.
فقیهملکمرزبان در پایان بیان کرد: به هر حال نویسنده شاید با مخاطب خود رودربایستی داشته باشد اما با خودش که ندارد؛ یعنی در مورد حرفهایش فکر میکند.
انتهای پیام
نظرات