این طنزپرداز در پاسخ مکتوب به پرسشهای ایسنا درباره وضعیت ادبیات داستانی طنز و کتابهایی که در این حوزه منتشر میشوند، نوشته است: «ویژگیهای ادبیات داستانی طنز در قیاس با دیگر حوزههای ادبیات داستانی را از دو زاویه میشود بررسی کرد؛ یکی از نظر کمی و دیگری کیفی. از نظر کمی به نظرم ما هیچوقت با حجم بالای آثار داستانی طنز مواجه نبودیم که نتیجه بگیریم ادبیات داستانی طنز ما از نظر کمی پایین آمده است.
ما در حوزه داستان طنز همیشه با دو رویکرد مواجه بودهایم یکی داستان طنز بهاصطلاح ژورنالیستی که در نشریاتی مثل «توفیق» و «کاریکاتور» منتشر میشد که ساختاری خطی و ساده داشت و بیش از آنکه دغدغه فرم داشته باشد پاسخگوی نیازهای روز مخاطب بود و جریان دوم که از دل جریان ادبیات داستاننویسی درآمده بود و رویکرد کمابیش فرمگرایانه داشت که نمایندگانش کسانی مثل بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی بودند. البته این دو جریان همپوشانی هم داشتند ولی حتی اگر کتابهای طنز ماندگار برخاسته از این دو جریان را با هم جمع بزنید با زحمت به تعداد انگشتان دست میرسد.
رمان طنز مطرح ما همچنان «داییجان ناپلئون» است درحالیکه در زمینه داستان کوتاه و رمان غیرطنز میتوانیم از آثار متنوعی نام ببریم که پا بهپای رشد و گسترش جریانهای ادبی به جامعه کتابخوان عرضه شدهاند، بنابراین عناوین ادبیات طنز داستانی ما از ابتدا چندان پرتعداد نبوده که الآن دچار افت شده باشد. اتفاقا برعکس به نظرم طنز بهمرور جای خودش را باز کرده و جدی گرفته شده است. تا دهه ۵۰ نشریات طنز عنوان فکاهه داشتند و طنزنویس به عنوان فکاههنویس شناخته میشد. در دهههای اخیر از دل همین ادبیات داستانی فرمگرای ما طنزنویسانی برآمدند که آثار خوبی هم ارائه کردند. کسانی مثل حامد حبیبی و آذردخت بهرامی و محمدرضا زمانی. همچنین رشد و گسترش رویکرد به ادبیات پستمدرن که وجهی از آن طنز است، طنز را وارد ادبیات داستانی کرد که در بسیاری از آثار ادبیات داستانی که عنوان طنز هم ندارند میتوانیم رگههایی از طنز را ببینیم. در دهههای ۶۰ و ۷۰ کسانی بودند که طنز را وارد حیطه ادبیات کردند و در جدیگرفتن آن نقش داشتند. کسانی مثل گلآقا و یا عمران صلاحی که با صفحه طنز «حالا حکایت ماست» پلی میان ادبیات روشنفکری و طنز زد. بنابراین به نظرم اینکه حجم کم آثار داستانی طنز را به دلیل جدی نگرفتن آن بدانیم چندان درست نیست. فکر میکنم این امر بیش از هر چیز به سخت و صعب بودن آفرینش اثر طنز برمیگردد.
آفرینش یک اثر طنز ماندگار مستلزم خلق جهان و زبانی است که پیش از آن نبوده و هیچکس دیگر پیش از آن اینگونه نگفته. طنز یعنی شکستن هنجارهای ذهنی و زبانی و این امر کار سادهای نیست. البته من از طنز ماندگار و قابل اعتنا حرف میزنم نه آثاری که ممکن است عنوان طنز داشته باشند ولی حرف تازهای نداشته باشند وگرنه در دهههای اخیر بخصوص از اواخر دهه ۷۰ به بعد ما دچار تعدد عناوین کتابهای طنز بودهایم که بسیاری از آنها حرف جدیدی برای گفتن ندارند. بسیاری از آنها شامل طنزهای مطبوعاتی هستند که تاریخ مصرف دارند البته گردآوری طنزهای مطبوعاتی در قالب کتاب به خودی خود اشکالی ندارد. درهرحال یک اثر طنز بازتاب نگاه و زبان و مسائل زمانه است و این امر بخصوص درمورد طنزهای مطبوعاتی هم مصداق دارد. مطالب ستون چرندپرند دهخدا بااینکه روزآمد بوده از نظر قالب و زبان همچنان آموختنی و خواندنی است. مشکل اینجاست که در انتشار کتابهای طنز نوعی سهلانگاری رواج پیدا کرده، ما با رشد حیرتانگیز عناوین کتابهای طنز مواجهیم درحالیکه در فضای عمومی چندان رونقی در زمینه طنز نمیبینیم. اگر در سابق هر نویسندهای بهآسانی کتابش منتشر نمیشد الآن هر کس که سرسوزن ذوقی در خودش سراغ دارد، وظیفه خودش میداند که چند عنوان کتاب منتشر کند؛ کتابهایی که یا مخاطبی ندارد و یا به آسانپسندی سلیقه مخاطب دامن میزند! گویی طنزنویسی سهلالوصول شده و هاله کمیابیاش را از دستداده.
در کنار این مسئله مشکل دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه در حال حاضر عرصهای که در آن علاقهمندان به طنزنویسی بتوانند خودشان را محک بزنند و رشد پیدا کنند وجود ندارد. طنزنویسان مهم ما در دوره معاصر از مطبوعات شروع کردند و در طی یک انتقال تجربه توانستند کمکم به سبک خودشان دست پیدا کنند. ولی در حال حاضر ما حتی یک نشریه طنز هم نداریم که در آن استعدادها بتوانند شناسایی شوند و رشد پیدا کنند. خط قرمز رسانههای رسمی پاسخگوی نیازهای روز مخاطب نیست و بنابراین ستونهای طنز و صفحات طنز در مطبوعات و رسانههای رسمی هم کارآیی چندانی ندارند و حتی شوقی برای نوشتن برنمیانگیزند.
شوربختانه در سالهای اخیر ما با مسئله جوانمرگی در عرصه طنز هم مواجه بودهایم و دچار انقطاع نسلی شدهایم. بزرگان طنز یکی پس از دیگری از میانمان رفتند و نسل واسطی وجود ندارد تا جوانترها بتوانند با کمک آنها کسب تجربه بکنند. انگار داریم در خلأ طنز مینویسیم.
فضای مجازی به نظرم بر رشد طنز تاثیر داشته و درعین حال اثر منفی هم داشته است. یکی از اثرات مثبتش شناسایی استعدادهای طنز بوده. همچنین قالبهای بهکاررفته در فضای مجازی بخصوص وبلاگستان بر رشد قالبهایی مثل جستارنویسی موثر بوده است. درعین حال امکان یکسانی را در اختیار تمامی کاربران قرار داده که استعدادهایشان را محک بزنند و بهدور از دغدغه فیلترهای رسانههای رسمی اثرشان را نشر دهند. بعضی از جملات کوتاه طنز در فضای مجازی میخوانم که واقعا درخشانند و از ذوق نویسنده گمنامش حکایت دارند. کوتاهنویسی و گنجاندن یک مفهوم عمیق در یک جمله کوتاه کم هنری نیست. در کنار این نکات مثبت، کوتاهی و دوری از پیچیدگی کمکم بهصورت ویژگی غالب آثار طنز در فضای مجازی در آمده که سلیقه مخاطب را هم در خواندن طنز شکل داده و میدهد. به گونهای که احساس میکنید مخاطب حوصله سروکله زدن با آثار پیچیده را ندارد. این امر بر فضای طنز تاثیر دارد. چون طنز اجتماعیترین بخش از ادبیات است و در ارتباط با مخاطب آفریده میشود. چندانکه بروشنی جای پای قالبها و زبان و الگوهای طنز فضای مجازی در آثار طنز امروز قابل مشاهده است.
انتهای پیام
نظرات