به گزارش ایسنا، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در گزارشی همزمان با سالروز شهادت شهید رجایی چند روایت از زندگی این شهید منتشر کرده است. یکی از این روایتها به نقل از دکتر احمد توکلی است. او میگوید: «بعد از انقلاب دو سفر با شهید رجایی همراه با شهید جهانآرا، هنگام محاصره آبادان و زیر غرش توپ و خمپاره، به این شهر داشتیم.
*رجایی و باهنر را چه کسی ترور کرد؟
در همان موقع شهید رجائی با فرماندهان مشغول بررسی چگونگی شکستن حصر آبادان بودند. همه رزمندگان از اشتیاق دور وی حلقه زده بودند و از کاستیهای آن موقع (دولت) گله میکردند و جالب بود که وی به وجود بنیصدر بیاعتنا بودند و بههیچوجه در بدگوئی به بنیصدر با رزمندگان همراهی نمیکردند.
من فکر میکنم به خاطر تایید امام بود که آن زمان نسبت به بنیصدر چنین رفتاری داشتند و درهرحال ایشان (بنیصدر) در آن زمان رئیسجمهور بودند. تا صبح ایشان روی خاک با بسیجیان در آن شرایط سخت به گفتگو پرداختند که هیچکس باور نمیکرد وی نخستوزیر مملکت باشد.»
همچنی دکتر موسوی زرگر یکی دیگر از آشنایان شهید رجایی روایت میکند: «اصولاً باید بگویم که ما جمعه صبح هم به هیئت دولت میرفتیم و تا ساعت ۱۰:۳۰ صبح کار میکردیم و بعد دستهجمعی به نماز جمعه میرفتیم.هرکدام هم برای خودمان یک جانماز داشتیم. یک روز شهید رجائی گفت که من میخواهم ثواب این کار را ببرم و شما را به جانماز مهمان کنم. یک فرش بزرگ دارم و آن را میآورم، همه ما در ، جا میشویم. خوشحال شدیم و گفتیم که در این صورت ما فقط مهرمان را برمیداریم و میآییم.
دکتر شیبانی هم معمولاً از یک سنگ بهجای مهر استفاده میکرد. آن روز ما خوشحال بودیم، چرا که میگفتیم امروز مهمان آقای رجایی هستیم و وی ما را به فرش نماز جمعه مهمان کرده است. ما معمولاً در خیابان قدس و ضلع شرقی دانشگاه مینشستیم و جای مشخصی را انتخاب کرده بودیم چرا که وقتی نماز جمعه میآمدیم، جاهای دیگر پر شده بود.
آقای رجایی فرش را که آورد؛ دیدیم یک گلیم کهنه و سوراخ بود که تمام پشم آن ریخته بود. این مسئله اسباب خنده دوستان شده بود که ما را به عجب فرشی مهمان کردهاید!شهید رجائی در پاسخ گفت که همین فرش را داشتیم. بالاخره فرش را پهن کردیم و در دو ردیف نشستیم.»
انتهای پیام
نظرات