اشاره:
آنچه كه در پي ميآيد هشتمين بخش از فشردهاي از مفاهيم و اصول و يافتههاي اساسي دانش روانشناسي تربيتي به عنوان يكي از پشتوانههاي علمي طرح تدوين سند ملي آموزش و پرورش است كه در همايش كميته مطالعات نظري اين طرح توسط دكتر حسين لطفآبادي، استاد روانشناسي تربيتي دانشگاه شهيد بهشتي ارائه شده است.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران، آشنايي با مفاهيم تخصصي و فني در هر حوزه را مقدمهي ايجاد يك عرصه عمومي براي گفت وگوي دانشگاهيان و حرفهمندان با مديران و سياستگذاران دربارهي سياستها و استراتژيها و برنامهها در آن حوزه ميداند و اظهار اميدواري ميكند تحقق اين هدف، ضمن مستند سازي تاريخ فرآيند سياستگذاري عمومي و افزايش نظارت عمومي بر اين فرآيند، موجب طرح ديدگاههاي جديد و ارتقاي كيفيت آن در حوزههاي مختلف شود.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران، ضمن اعلام آمادگي براي بررسي دقيقتر نيازهاي خبرنگاران و سياستپژوهان محترم، علاقهمندي خود را براي دريافت (ap.isna@yahoo.com) مقالات دانشجويان، پژوهشگران، حرفهمندان، مديران و سياستگذاران محترم در ارائهي عناوين جديد مقالات و يا تكميل يا ويرايش آنها اعلام ميكند.
********
مفاهيم و اصول و يافتههاي اساسي دانش روانشناسي تربيتي
بهعنوان يکي از پشتوانههاي علمي
طرح تدوين سند ملي آموزش و پرورش
2-11- شناخت وضعيت دانشآموزان متعلق به قوميتها و زبانها و فرهنگهاي گوناگون كشور
الف- آن دسته از شاگردان را که مشکلاتشان اساساً در بيرون از ساختار روانشناختي آنان و در محيط زندگي اقتصادي، اجتماعي، قومي و فرهنگي است، بايد در شمار نيازمندان به آموزش ويژه به حساب آوريم. يافتههاي روانشناسي تربيتي نشان ميدهد كه برنامههاي ويژه کودکان و نوجوانان متعلق به گروههاي محروم اجتماعي و فرهنگي و زباني باعث يادگيري بيشتر، اعتماد به نفس نيرومندتر، و فراگيري رفتارهاي عاديتر آنان ميشود. متأسفانه، کودکان و نوجواناني كه محروميتهاي اجتماعي، فرهنگي و زباني دارند و فرزندان اكثريت محروم اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، قومي و زباني در كشورند و تعدادشان چندين برابر "کودکان و نوجوانان استثنايي" است، مورد بيمهري وسيع هستند. در برنامههاي آموزشي نيز توجه جدي به اين گروه وسيع اجتماعي (كه بيش از نيمي از جمعيت را تشكيل ميدهند) مبذول نميشود. همين گروه وسيع اجتماعي هستند كه در حال حاضر اکثريت بزرگي از ده ميليون نفر بيسوادان (و به همين تعداد افراد کمسواد) كشور را تشكيل ميدهند. فرزندان اين گروههاي "بيسواد و كمسواد" نيز مستمراً در فرآيند معيوب "محروميت اقتصادي و اجتماعي - بيسوادي- فقر فرهنگي و زباني" قرار ميگيرند و بازتوليد ميشوند. برخي از مدارس و معلمان اين افراد نيز به نوعي خود دچار محروميتهاي گوناگون هستند و امكانات و تواناييهاي لازم براي شكستن دايره معيوب فوق را ندارند و در واقع به بازتوليد محروميت اجتماعي و فرهنگي مذكور كمك ميكنند. به همين جهت، لازم است در برنامههاي تدريس و تربيت توجه ويژهاي به محروميتهاي اجتماعي، فرهنگي و زباني دانشآموزان مبذول شود.
ب- يافتههاي علمي نشان ميدهد تفاوتهاي وضعيت اجتماعي- اقتصادي کودکان و نوجوانان در چگونگي پيشرفت و موفقيتهاي آنان تأثير بزرگي دارد. وضعيت اجتماعي- اقتصادي از اين جهت بر وضعيت پيشرفت کودکان و نوجوانان بيشترين تأثير را دارد كه افراد داراي مجموعهاي رفتارهاي فراگير، انتظارات، و نگرشهايي هستند كه در هر يك از گروههاي اجتماعي- اقتصادي عميقاً متفاوت از ديگري است. همراه شدن اين تفاوتها با وضعيت متفاوت فرهنگي و زباني گروههاي گوناگون اجتماعي باعث تشديد و پيچيدگي تفاوتهاي مذكور ميشود و تأثير عميقي در نگرشها و رفتارهاي کودکان و نوجوانان متعلق به اين طبقات مختلف به جاي ميگذارد. عموماً هر اندازه طبقه اجتماعي فرد پايينتر باشد، از لحاظ تواناييها، نگرشها و انتظار از خود و ميزان موفقيت و پيشرفت نيز در سطحي پايينتر قرار ميگيرد. آمادگيهاي فرزندان گروههاي پايين اجتماعي- اقتصادي براي پاسخگويي به تواناييها و مهارتهاي شناختي و اجتماعي و زباني مورد نياز در مدرسه و جامعه نيز در سطح پايينتري است و اين امر زمينههاي افت تحصيلي و شكست و خروج از گردونه آموزشي را فراهم ميآورد. بديهي است كه اين كمتوانيها و شكستها مربوط به اكثريت کودکان و نوجوانان متعلق به طبقات پايين اجتماعي- اقتصادي است و نميتوان اين قاعده را شامل حال اقليتي از آنان دانست كه، به دلايل گوناگون و از جمله پيچيدگيهاي حيات انساني و موهبتهاي انگيزشي، شخصيتي و حمايت برخي از نزديکان خود، به پيشرفتهاي قابل توجهي ميرسند و راه رشد و كمال را ميپيمايند.
از آنجا که ساختار، برنامهها و آموزشهاي اكثر برنامههاي کودکان و نوجوانان هم در کودکستانها و هم در مدارس به گونهاي است كه متناسب با ويژگيهاي طبقه متوسط و مرفه جديد اجتماعي است و ارزشها و انتظارات گروههاي اجتماعي اين طبقه را نمايندگي ميكند، جا دارد که در برنامههاي مذکور بازنگري اساسي انجام شود. مثلاٌ تأكيد بيش از حد مدارس بر رقابت براي كسب مدارك بالاتر و موفقيت تحصيلي و شغلي در مراحل بعدي زندگي، فضاي عمومي تدريس و تربيت در كشور ما را فرا گرفته است و عموم برنامههاي آموزشي، خاصه برنامههاي مرتبط با سطوح دبيرستاني و پيشدانشگاهي و كلاسهاي كنكور، آرزوها و ارزشها و انتظارات طبقه جديد اجتماعي ايران را (كه، آشكار و پنهان، ثروت، موقعيت بالاي اجتماعي- اقتصادي، و مدارك بالاي تحصيلي را اساس موفقيت و بلكه سعادت ميداند) تجلي ميدهند. به اين ترتيب، مسلم است كه فرزندان طبقات پايين اجتماعي (كه اكثريت مردم را تشكيل ميدهند و زمينههاي لازم براي رقابتهاي تحصيلي را ندارند) جايگاه بالايي نمييابند و محروميتهاي اجتماعي و فرهنگي در فرآيند كنوني تعليم و تربيت نيز بازتوليد ميشوند. در واقع، فرآيند تحول اقتصادي، اجتماعي و آموزشي جامعه در راستاي ارزشها و هدفهاي طبقه اجتماعي جديد است و در چنين شرايطي، با وجود مقداري بهبودي كه در وضعيت گروههاي محروم جامعه ايجاد ميشود، اما به دليل پيشروي بسيار سريعتر طبقات اجتماعي متوسط، شاهد گسترش فزاينده شکافها و محروميتهاي اجتماعي و فرهنگي هستيم.
ج- فرزندان خانوادههاي محروم جامعه مدام در خطر افت تحصيلي، شكست و خروج از گردونه تعليم و تربيت هستند. علت اين امر آن است كه نه خانوادههاي آنان قادر به تأمين شرايط رشد شخصيتي، انگيزشي و تفكر و زبان مورد نياز براي موفقيت تحصيلي هستند، نه ساختار و برنامهها و عملكردها و تجهيزات محيط هاي آموزشي براي مقابله با دور باطل محروميت اجتماعي- كمسوادي- محروميت فرهنگي آماده شده است، و نه ساير نهادها و برنامههاي تعليم و تربيت غيررسمي در اين مورد برنامه منظم و مدوني دارند. به عنوان مثال، کودکان و نوجوانان روستايي و مناطق محروم شهري جاي خاصي در برنامههاي فرهنگي و آموزشي ندارند و اين امر دشواري كار را بيشتر ميكند.
د- يكي ديگر از عوامل مؤثر بر چگونگي پيشرفت کودکان و نوجوانان، زمينههاي قوميتي و زباني آنان است. هويت قومي حاكي از احساس مشترك در هويت ملي و فرهنگي، سرزمين، دين و زبان است و تأثيرات وسيعي را بر سنن خانوادگي و آداب اجتماعي و نظام ارزشي و سبك زندگي افراد ميگذارد. هويت ملي، فرهنگي و قومي همانند يك كوه يخ شناور در ميان دريا است كه فقط بخشي از آن در سبك زندگي، باورها و نگرشهاي اعضاي يك ملت قابل ديدن است و بخش بزرگي كه ريشه در تاريخ و ميراث گذشتگان دارد، ناآشكار است. مثلاً هويت ملي و قومي ما ايرانيان در عصر حاضر به گونهاي كه ميبينيم در سبك زندگي و نگرشهاي مردم ما مشاهده ميشود، اما بخش بزرگتري از اين هويت ريشه در چند هزار سال تاريخ ملت ما و اقوام ايراني دارد كه لايههاي پنهان هويت ملي ما را تشكيل ميدهد. نكته ديگر اين است كه هويت قومي و زباني ميتواند در درون يك قوميت فراگير نيز معناي خود را پيدا كند و در بسياري از سنن خانوادگي، اجتماعي، فرهنگي و مذهبي با قوميت فراگير مذكور همانند باشد و در عين حال برخي تمايزات خاص خود را نيز داشته باشد.
قوميتها و زبانهاي گوناگون در كشور ما حداقل شامل هشت زبان و قوميت فارس، ترك، كرد، ترکمن، بلوچ، عرب، گيلک، و طالش است و تعداد اندكي از اقليتهاي ديگر (مانند زرتشتي، ارمني، آشوري و يهودي) نيز با زبان و ريشههاي تاريخي خاص خويش در ايران زندگي ميكنند. در اين موارد، ما با مسائل ويژه برنامههاي تعليم و تربيت قومي و زباني مواجه هستيم. همه شواهد حاكي از آن است كه وحدت ملي ايراني در ميان تمام قوميتهايي كه در اين سرزمين زندگي ميكنند، بسيار نيرومندتر از تمايزات قومي و زباني است اما اين بدان معنا نيست كه اين تمايزات و مقتضيات قومي و زباني بايد ناديده گرفته شود.
تنها از بابت هويت زباني است كه تمايز قوميتهاي ايراني، به دليل ترجيح استفاده از زبان مادري، بيشتر از وحدت آنها است. از نظر برخورداريهاي آموزشي نيز با مشكلات بيشتري در ميان برخي از قوميتهاي ايراني، خاصه در ميان مردم بلوچ ايران، مواجه هستيم. مشكل ديگر اين است كه رشد تواناييهاي زبان ملي در ميان برخي از قوميتهاي غيرفارس ايراني در حدي نيست كه زمينههاي برابر در پيشرفت آموزشي، فرهنگي و اجتماعي کودکان و نوجوانان متعلق به آن قوميتها را فراهم كند. زمينههاي قبلي و انتظارات و عملكرد اين گروهها براي پيشرفت نيز كمتر است و به همين دليل، دستيابي به سطوح عالي آموزشي، فرهنگي و اجتماعي در ميان فارسيزبانان و تركزبانان بيش از ساير قوميتهاي ايراني است.
کاربرد يافتههاي فوق در تدريس و تربيت آن است که برنامههاي آموزشي و پرورشي، در شرايطي كه کودکان و نوجواناني از قوميتها و زبانهاي مختلف در محيطهاي اجتماعي و آموزشي حضور دارند، تا اندازهاي متفاوت از شرايطي است كه همه کودکان و نوجوانان در اين محيط ها قوميت و زبان واحدي دارند.
در مواردي كه با حضور کودکان و نوجواناني از قوميتها و زبانهاي گوناگون مواجه هستيم، موارد زير بايد راهنمايي عمل تعليم و تربيت رسمي و غيررسمي باشد:
1) برابري و تعادل در برخورد با همه کودکان و نوجوانان ايران را بايد رعايت کرد. هيچ يك از کودکان و نوجوانان نبايد دچار اين تصور شود كه عمداً فرصت برابر به او داده نميشود يا مورد تبعيض قرار ميگيرد.
2) در برنامهها و مواد آموزشي و تربيتي نبايد قوميت و زبان خاصي مورد توجه ويژه قرار گيرد و بقيه را كماهميت جلوه داد. در اين برنامهها بايد حق همه گروههاي قومي و زباني رعايت شود و از نگرشهاي قالبي و پيشداورانه درباره اين يا آن قوميت و زبان پرهيز شود.
3) برنامههاي آموزشي نبايد طوري باشد که باعث ايجاد احساس تبعيض نسبت به قوميتها و زبانهاي كشور شود.
4) به جاي آن كه بخواهيم تفاوتهاي قومي و زباني را انكار كنيم، بايد سعي كنيم با بيان آشكار و حاكي از همدردي با مشكلات قومي و زباني برخورد كنيم و به والدين، کودکان و نوجوانان اطمينان بدهيم كه برنامههاي آموزشي فاقد سوگيري در چنين مواردي است.
5) به جاي آنكه از تفاوتهاي گروهي صحبت كنيم، بهتر است تفاوتهاي فردي کودکان و نوجوانان را، صرفنظر از آن كه به كدام قوميت و زبان تعلق دارند، مورد توجه بيشتر قرار دهيم. در هر حال بايد از پيشداوري بپرهيزيم و قضاوتهاي واقعبينانهاي ارائه كنيم.
6) در برنامههاي آموزشي بايد به صورت عملي نشان دهيم كه مخالف با بدگويي و ريشخند كردن و جوكگويي عليه قوميتها، زبان و لهجههاي آنان هستيم و سوگيريها و تبعيضهاي قومي و زباني را تحمل نميکنيم.
7) برنامههاي آموزشي بايد به همه کودکان و نوجوانان بياموزد كه به تمام جنبههاي مثبت و ارزشمند تاريخ و فرهنگ و سرمايههاي قومي و زباني خود و ديگران اهميت بدهند.
8) ميتوان در بسياري از برنامههاي آموزشي و فرهنگي از تزيينات، تصاوير، نوشتهها و كارهاي دستي ارزشمندي كه معرف پيشينههاي کودکان و نوجوانان متعلق به قوميتهاي گوناگون ايراني است، استفاده کرد.
9) از دستهبندي كردن کودکان و نوجوانان در قوميتها و زبانهاي مختلف بايد اجتناب شود و کوشش به عمل آيد كه در برنامههاي مدارس، کودکان و نوجوانان متعلق به اقوام و زبانهاي گوناگون در كنار هم قرار گيرند.
10) بايد اطمينان حاصل كنيم كه برنامههاي گوناگون آموزش و پرورش به گونهاي نيست كه در مورد کودکان و نوجوانان متعلق به قوميتها و زبانهاي مختلف دچار سوگيري باشد.
11) در برنامههاي آموزشي، خاصه در ورزش و فعاليتهاي فراغتي براي تعامل ميان گروهي کودکان و نوجوانان، بايد ساختارهاي مناسبي را تدارك ديد که کودکان و نوجواناني كه متعلق به گروههاي مختلف قومي و زباني هستند، در كنار هم قرار گيرند.
12) ميتوان از يادگيري مشاركتي براي نزديك كردن کودکان و نوجوانان متعلق به قوميتها و زبانهاي مختلف استفاده كرد. اين مشاركتها، علاوه بر هماهنگي اجتماعي، زمينههايي را فراهم ميكند كه کودکان و نوجوانان متعلق به قوميتها و زبانهاي مختلف در محيط هاي اجتماعي بيرون از مدرسه نيز با يكديگر تعامل داشته باشند.
ادامه دارد....