از قهوه‌خانه‌های صفوی تا کافه‌های امروزی

قهوه چگونه فرهنگ ایرانی را تحت تاثیر قرار داد؟

امروز درباره قهوه صحبت می‌کنیم؛ یک دانه غیربومی کشورمان که از حدود سه قرن قبل با شکل‌ دادن یک نهاد اجتماعیِ برگرفته از نام خود با عنوان «قهوه‌خانه» باعث ایجاد یک فرهنگِ خاص شد؛ فرهنگی که کنشگری اجتماعی - سیاسی را به بخشی از جامعه آموخت، مردم را با شاهنامه آشنا کرد و حتی در مقاطعی به انقلاب‌ها کمک کرد! نهادی که البته این روزها از آنچه که قبلا بود فاصله قابل توجهی گرفته و جای خود را به کافه‌هایی داده است که محلی برای «گفت‌وگوی تنهایی» و یا صرفا جایی برای برگزاری یک قرار کاری شده‌اند.

به گزارش ایسنا، قهوه‌خانه در ایران یک نهاد وارداتی است که به مرور فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی بر آن غالب شده و به شکلِ ایرانیزه شده آغاز به کار کرده است. سابقه تشکیل قهوه‌خانه در ایران، به دوران صفویه و زمانی برمی‌گردد که دو برادر آلمانی که برای آموزش نظامی به ایران آمده بودند، قهوه‌خانه‌ای دایر کردند و در آن قهوه فروختند. در واقع اولین قهوه‌خانه ایران در پایتخت صفویان یعنی قزوین آغاز به کار کرد و به خاطر توجه فراوان شاه عباس اول به این نهادِ نوظهورِ اجتماعی ایران، قهوه‌خانه‌ها به سرعت رونق گرفتند.

قهوه‌خانه‌ها که حالا به یک نهاد اجتماعی تبدیل شده بودند تا مردم (بر اساس نوع تعاملات جامعه،‌ عموما مردان) پس از ساعتی کار و فعالیت آنجا کنار یکدیگر بنشینند، استراحت کنند و به بحث و تعامل بپردازند، به مرور به یک نهاد فرهنگی هم تبدیل شدند چنانچه محلی برای رفت‌وآمد شاعران و نویسندگان شدند تا آنها هم در این مکان اشعار و نوشته‌های خود را برای حاضرین بخوانند.

با وجود اینکه در آغاز شکلگیریِ قهوه‌خانه‌ها عموما افراد برخوردار، با تمکن مالی مشخص و یا حتی درباریان به این مکان رفت و آمد داشتند، اما به تدریج مردم عادی هم قهوه‌خانه را برای گذراندنِ اوقات فراغت خود انتخاب کردند. البته بعد از ورود چای به ایران، دو مرکز تجمع برای تفریح، وقت‌گذرانی، خوردن و نوشیدن به وجود آمد که یکی قهوه‌خانه و دیگری چایخانه بود و همین موضوع باعث شد اعیان و اشراف مشتری چایخانه‌ها شده و قهوه‌خانه به پاتوق اقشار متوسط جامعه تبدیل شود. 

با سقوط سلسله صفویه و اتفاقات اجتماعی پس از آن قهوه‌خانه‌ها تقریبا از رونق افتادند تا اینکه با روی کار آمدن قاجارها قهوه‌خانه‌ها دوباره به عنوان یک پایگاه اجتماعی محل رفت و آمد مردم شدند، با این تفاوت که دیگر چای‌خانه و قهوه‌خانه از یکدیگر تفکیک نمی‌شدند زیرا از اواخر سلطنت ناصرالدین‌شاه با کِشت چای در شمال ایران، چای دیگر یک کالای وارداتیِ گران قیمت که مخصوص اشراف باشد محسوب نمی‌شد و تا حد زیادی، جای قهوه را در قهوه‌خانه‌ها گرفت و استعمال قلیان در کنار چای هم به رسم دیگر قهوه‌خانه‌ها تبدیل شد. در واقع از این دوران به بعد رفته رفته سرو قهوه در قهوه‌خانه، به عنوان جایی که نام خود را هم از این ماده وام گرفته بود، کمرنگ شد، اما همچنان در میان مردم با این نام شناخته می‌شد.

قهوه‌خانه علاوه بر اینکه مکانی برای گذراندن اوقات فراغت بود، به مرور به محلی تبدیل شد که افراد در آن به گفت‌وگو می‌پرداختند، مشکلات کسب و کار خود را مطرح می‌کردند و از جدیدترین اخبار مطلع می‌شدند؛ موضوعی که سبب شد تا در برخی برهه‌های زمانی همچون مشروطه، قهوه‌خانه علاوه بر یک نهاد فرهنگی - اجتماعی به یک نهاد سیاسی هم تبدیل شود.

از سوی دیگر قهوه‌خانه‌ها بار بخش مهمی از انتقال فرهنگ و هنر به مردم را به واسطه نمایش نقاشی قهوه‌خانه‌ای، نقالی و شاهنامه‌خوانی به دوش می‌کشیدند و بخش قابل توجهی از مشتریان قهوه‌خانه‌ها که سواد و دانش زیادی نداشتند از زبان نقالان با تاریخ و ادبیات حماسی ایران و تاریخ تشیع و واقعه کربلا آشنا می‌شدند. 

نقاشی قهوه‌خانه‌ای؛ داستان «رستم و سهراب» اثر «منصور وفایی»

همچنین قهوه‌چیان برای سرگرم کردن مشتریان خود بازی‌هایی مانند «گنجفه»، «شطرنج»، «پیچاز»، «قاپ» و «تخته نرد» را هم در مواقع خاص برپا می‌کردند.

قهوه‌خانه‌ها از اوایل دوران پهلوی دوم و به واسطه تغییرات فرهنگی و گسترش روابط با کشورهای خارجی کم‌کم رونق خود را به عنوان یک پایگاه اجتماعی از دست دادند و کافه‌ها جایگزین قهوه‌خانه‌ها شدند؛ محلی که در آن دوره بیشتر پاتوق روشنفکرها، دانشجویان، شاعران، نویسندگان و... بود و صاحبان مشاغل دیگر کمتر به کافه‌ها رفت‌وآمد داشتند. روندی که تا این روزها با تغییراتی در نوع کافه رفتن‌ها ادامه دارد. 

مهم‌ترین تغییر کافه‌های امروزی با قهوه‌خانه‌ این است که دیگر نمی‌توان از آنها با عنوان یک پایگاه اجتماعی که در کنشگری اتفاق می‌افتد یاد کرد و شاید تنها فعالیت‌های جمعی که افراد حاضر در یک کافه ممکن است در کنار یکدیگر در آن مشارکت داشته باشند، دیدن مسابقات فوتبال بر روی یک ویدیو پروژکتور و یا بازی مافیا است.

هرچند کارهایی مانند رونمایی از کتاب، جلسات کتابخوانی و شعرخوانی، برگزاری ورکشاپ‌های هنری چند ساعته و... هم در کافه‌ها انجام می‌شود، اما همه اینها فعالیت‌های موقتی هستند که در کافه‌هایی خاص صورت می‌گیرد و یک امر فراگیر نیست. کافه‌هایی که البته یک نگاه اجمالی به آنها مشخص می‌کند معمولا با هدف فروش قهوه دایر نشده و بیشتر دغدغه کارِ فرهنگی باعث شکلگیری آن فضا در قالب کافه شده است، پس طبیعی است که بر ارائه محصولی به اسم قهوه یا هر نوشیدنی دیگری تمرکز نداشته باشد و به دنبال همین موضوع افراد هم به محض تمام شدن کارشان از این محل که نامِ کافه را یدک می‌کشد، خارج شوند.

از طرفی کافه‌های فعلی قدم به قدم و در فاصله‌های کوتاهی از یکدیگر بیشتر بر سر خاص بودنِ‌ منو رقابت دارند و دیگر صرفا نوشیدن قهوه یا چای و ساعتی به گفت‌وگو نشستن بهانه اصلی کافه رفتن نیست؛ فرد از قبل برنامه‌ریزی می‌کند تا در یک کافه مشخص، خاص‌ترین پاستای شهر خود را بخورد!

کافه‌ها این روزها یکی از اصلی‌ترین فضاهای شهری برای گذران وقت و قرارهای شخصی شده است. افراد ترجیح می‌دهند با یک لپ تاپ به کافه‌ بروند و در یک فضای آرام کارهایشان را انجام دهند، پس از یک روز شلوغ ساعتی در آرامش با خودشان خلوت کنند و یا قرارهای کاری‌شان را در کافه بگذارند. بنابراین مگر در موارد انگشت‌شمار، دیگر خبری از گفت‌وگوی گروهی، مباحثه، رد و بدل کردن اخبار مهم شهر یا محله و... در این پایگاهِ سابقا اجتماعی نیست.

در برخی کافه‌های امروزی برخلاف قهوه‌خانه‌های دیروزی، همه چیز باید در سریع‌ترین زمان ممکن پیش برود چون افراد زیادی در صف هستند تا به محض خالی شدن یک میز بتوانند وارد کافه شوند پس فرصت محدودی برای استفاده از فضای کافه دارید که البته با ثبت سفارش مجدد تمدید می‌شود، اما به محض آنکه سفارش‌تان تمام شود یک نفر با لبخند بالای سرتان می‌آید و یادآوری می‌کند مهلت استفاده از میزها محدود است! 

پی‌نوشت: در بخش‌هایی از گزارش از اطلاعات «موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران» استفاده شده است. 

انتهای پیام

  • جمعه/ ۱۳ مهر ۱۴۰۳ / ۰۸:۴۴
  • دسته‌بندی: فرهنگ عمومی
  • کد خبر: 1403071310060
  • خبرنگار : 71635