سردار شهید رحیم آنجفی سال 1332در روستای مرزیجران در شش کیلومتری اراک در خانوادهای مذهبی و متوسط به دنیا آمد.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) – منطقه مرکزی، در 6سالگی قدم به مدرسه گذاشت. بعد از سپری کردن دوران ابتدایی با گرفتن کارنامه کلاس ششم ابتدایی در سال 1343به خاطر علاقه فراوان به درس و با توجه به مشکلات اقتصادی برای ادامه تحصیل از روستا راهی شهر شد و در مدرسه راهنمایی شروع به تحصیل کرد. دوران دبیرستان را نیز با سعی و تلاش و سختیهای زیاد و مشکلات مالی فراوان با نمرات خوب در رشته ادبیات به پایان رساند.
معتقد بود فقر شدید حاکم بر زندگی هیچگاه مانع رسیدن فرد به هدفش نمیشود و بر این عقیده استوار بود که انسان در نارساییها و فقر مادی آبدیدهتر میشود.
علاقه زیادی به تحصیل در دانشگاه داشت اما، مشکلات اقتصادی او را از تحصیل در دانشگاه باز داشت تا در کارهای کشاورزی کمک پدر باشد. مدتی بعد به خدمت نظام وظیفه رفت و در سپاه دانش آن زمان مشغول به خدمت شد. بعد از اتمام خدمت سربازی، به اراک بازگشت و در اداره آموزش و پرورش استخدام شد.
او دوباره به روستاهای دور دست و محروم اراک رفت و به عنوان معلمی دلسوز برای بچهها به تدریس مشغول شد، بعد از یکسال خدمت در آموزش و پرورش موفق شد در آزمون ورودی دانشگاه قبول شود و در دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات عرب ادامه تحصیل دهد. وی در بازگشت از دانشگاه تعداد زیادی کتب مذهبی نوشته شده توسط نویسندگان معاصر و با تعهد را به اراک آورد و از خانواده خود شروع کرد به آگاهی دادن و افشای ماهیّت پلید شاه و خاندان سلطنتی و حکومت موروثی آنها.
برای آگاهی دادن به اقوام نزدیک و دوستان همیشه کتب و اعلامیههای امام و عکس ایشان و همچنین نوارهای سخنرانی امام را که در تهران با زحمت و خطرات بسیاری تهیه میکرد به اراک آورده و بین دوستان تقسیم میکرد. در حرکتهای مردمی و ضد طاغوتی اراک، همیشه پیشتاز بود و در تهران نیز او در صف اول مبارزه با طاغوت قرار داشت .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید رحیم نجفی نیز با همکاری همرزمانش در خلع سلاح نیروهای نظامی و انتظامی حکومت شاه پیشگام بود. نهاد کمیته انقلاب اسلامی را در مدرسه آقاضیاءالدین اراک بنیان گذاشت و مسوولیت اسلحهخانه را که مسوولیتی خطیر بود خود عهدهدار شد.
این دوران همزمان با شکل گرفتن سپاه بود. او برای گذراندن چند واحد باقی مانده از دروس دانشگاه به تحصیل پرداخت و همگام با درس در سپاه نیز فعالیت داشت.
بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی موفق به اخذ دانشنامه در رشته زبان وادبیات عرب شد و به اراک باز گشت ودر دبیرستانهای اراک شروع به تدریس کرد ولی پس از مدتی فرماندهی عملیات سپاه اراک را پذیرفت و برنامهریزیهایی در سطح گسترده برای انسجام و اقتدار سپاه به عمل آورد.
جنگ که شروع شد با چند نفر از دوستانش به کرمانشاه رفت و بعد ازطی کردن دوره آموزش نظامی به جبهه گیلان غرب رفت. چند ماه بعد به خاطر برنامههایی که برای اعزام و تنظیم و تدوین اعزامها بود، به اراک باز گشت و دوباره با تعدادی از نیروهای سپاه که فرماندهی آنها با ایشان بود عازم جبهه سومار شد.
سال 1360 با عده ای از برادران سپاه و بسیج راهی جبهه جنوب شد و در عملیات طریقالقدس و آزادسازی شهر بستان و پل سابله شرکت کرد.
اسفند ماه 1361 به همراه دو برادرش که یکی از آنها در گردان تحت فرماندهیاش معاون او بود، راهی جبهه جنوب شدند و در تیپ نجف اشرف مشغول نبرد با دشمن شدند. نیروهای ایشان بالغ بر 300 نفر بودند، با همان گردان در عملیات افتخارآمیز فتحالمبین در میشداغ و تنگه رقابیه به عنوان اولین گردان خط شکن وارد عمل شد که در مرحله اول و چند مرحله بعد با فرماندهی بسیار عالی و چشمگیر نیروها را هدایت کرد و دذ این عملیات مجروح و به اراک منتقل شد.
در بازگشت به جبهه این بار 500 نفر از نیروهای استان مرکزی با او همراه بودند. وقتی به جبهه جنوب رسیدند این نیروها در دو گردان سازماندهی شدند. گردان امام حسن (ع) به فرماندهی شهید نا صر بختیاری وگردان امام حسین (ع) به فرماندهی شهید آنجفی. این نیروها در تیپ 22بدر سازماندهی شدند. مدتی بعد یک گردان دیگر از نیروهای رزمنده از استان مرکزی به آنها ملحق شدند که در گردان امام سجاد(ع) سازماندهی شدند.
این نیروها در عملیات الی بیتالمقدس که شاهکار نظامی تاریخ معاصر است با رشادت تمام خرمشهر را به آغوش ایران بزرگ برگرداندند.
بعد از اتمام عملیات بیت المقدس از طرف فرماندهان سپاه وقرارگاه کربلا مثل سردار رضایی و صفوی از ایشان خواسته شد که فرماندهی تیپ 17 علیابنابیطالب (ع) که در صدد تشکیل آن بودند را بپذیرد ولی ایشان نپذیرفت و قول همکاری داد و به سمت قائم مقام تیپ 17علی ابن ابیطالب (ع) منصوب شد و در عملیات رمضان با این سمت شرکت کرد.
مدتی که در جبهه نبود و مسوولیت عملیات سپاه اراک را عهده داشت کارهای مهم و اساسی را انجام داد. او 150 نفر از نیروهای بسیج را به سپاه آورد و بعد از آموزش در امور انتظامی شهر به کار گرفت و از این راه مانع از توزیع مواد مخدر و انتقال اسلحه شد. برای بالا بردن سطح آموزش رزمندگان استان مرکزی با تلاش فراوان پادگان امام علی (ع) را تأسیس کرد و نیروهای سپاه و بسیج را در آنجا آموزش میداد.
با اصرار زیاد خانواده ازدواج کرد و بعد از چند روز راهی جبهه و جنگ شد و در لشکر هفده علیابنابیطالب(ع) فرماندهی تیپ یکم به ایشان واگذار گردید. او در این مسوولیت و در عملیات والفجر 3 با شجاعت تمام در مقابل دشمن در جبهه مهران به هدایت و فرماندهی نیروهای عملیاتی پرداخت.
بعد از اولین مراحل عملیات والفجر4 همراه با سردار شهید محمد بنیادی که یکماه بعد از ایشان در مراحل بعدی شهید شد برای شناسایی با موتور به نزدیکی خط دشمن در پنجوین میروند و چون منطقه هنوز پاکسازی نشده بود، از یکی از سنگرهای کمین عراق به طرف موتور با تیربار شلیک میکنند که دو تیر از پشت به شهید نجفی اصابت میکند ولی به سردار بنیادی که راننده موتور بود نمیگوید تا مبادا مانع از شناسایی بیشتر منطقه شود.
در راه بازگشت به جبهه خودی، سردار بنیادی به شوخی به او میگوید: اگر شما شهید یا مجروح شدید من چطور شما را ببرم؟ شهید رحیم میگوید که من زخمی شدهام و در همان حین از موتور میافتد. او را به بیمارستان امام (ره) تبریز منتقل میکنند و بعد از دو روز در آنجا به شهادت میرسد و صفحات زرین زندگی مردی بزرگ از تبار حسین(ع) به نسلهای آینده امانت داده می شود تا ادامه دهنده راهش باشند.
/وصیتنامه/
والدین عزیز لحظه وداع رسیده است و فرصت کم است با نام خدا وصیت را شروع کردم برای شما و دیگر پدران و مادران و همچنین همه برادران و خواهرانم، قدر نعمت انقلاب اسلامی را که تا کنون با خون پاکان به اینجا رسیده است بدانید و به یاد خدا باشید و شکرگذاری کنید، کفران نعمت نکنید و از اختلاف بپرهیزید. تاکنون با وحدت کلمه بوده است که ما پیروز شدهایم، از اختلاف دوری کنید.همین وحدت کلمه ای که امام بارها تکرار کرده است.
فراموش نکنید که دشمنان اسلام دنبال این هستند که مابین شماها اختلاف بیندازند تا بعداً بر شما فائق آیند. در مشکلات و سختیها به یاد خدا باشید و به صبر و صلوة خدا توسل جوئید که خداوند تبارک و تعالی با صابران است.
در این چند ساله آن گونه که دیدم و شنیدم و شناختم افرادی که شهید شدند بدون غلو از انسانهای پاکی بودند که در زمان بودنشان در این دنیای مادی آرزو میکردم من نیز مثل آنها بودم. اکبر عزیز، محسن صالحی، کاظم سلیمانی، مهدی ثامنی، پژمان، ناصر، کاظم ثامنی، محمد زراستوند، چهار دیوار، سید اسد داودی، مجید ترکمانی، شفیع عزتپناه، خدایا چه کسانی؛ محسن و خیلیهای دیگر مثل ناصری. تازه اینها رهروان انقلاب اسلامی بودند و شاگردان امام همچون آقا مصطفی، آیةالله مدنی و اعضای حزب جمهوری، آقای بهشتی و آقای باهنر و رجائی عزیز از پاکترین افراد و از بهترین افراد بودند که جانشان را برای انقلاب حسینی دادند.
خون امام عزیزمان که همیشه میجوشد. کربلاها بعد از کربلا ساخت و عاشوراها ایجاد کرد. ما به فرمان خدا آمده و به سوی او رجوع خواهیم کرد. آن گروهند مخصوص درود و الطاف الهی و رحمت خاص خداوند و آنها به حقیقت نجات یافتگانند. آری با شمایم. دست از ولایت فقیه برندارید تا اسلام عزیزمان آسیب نبیند همینطور که تاکنون امام عزیزمان را یاری کردید یاری کنید و دست از امام و روحانیت برندارید تا سالم بمانید و اسلام بماند.
فقط امام وروحانیت و خط امام است که شما را هدایت می کند به سوی خدا، بیشتر قرآن بخوانید وعمل به قرآن بکنید. نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه و کتاب دعاهای دیگر مخصوصاً مفاتیح الجنان را که دشمن تاکنون با مکر و فریب از ما گرفته بود و حالا با خون پاکان دریافتید بیشتر مطالعه کنید وبه آن عمل نمائید که سعادت دنیا و آخرتمان در این است.
همچون کوه استوار و همچون سرو راست قامت باشید به دشمنان اسلام رحم نکنید بلکه با آنها تکبّر نمائید و خوشحال باشید برای خدا و نابود کنید دشمنان اسلام را با یاری خدا. یکی باشید وکسانی که دنبال گروه، دسته و حزب هستند همانطوری که امام عزیزمان فرمودند با آنها صحبت کنید اگر هدایت نشدند از سپاه برانید که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بازوی ولایت فقیه و بازوی اسلام است. پس بیشتر و بیشتر مواظب باشید برادران خیلی دلم میخواهد بنویسم ولی وقت کم است انشاءالله امشب میرویم برای حمله به دشمن اگر شهید شدم چون خیلی گناه کردهام، برایم استغفار کنید.
/خاطرات/
علیرضا آنجفی، برادر شهید:
در عملیات رمضان برادرم قائم مقام فرمانده تیپ 17بود که بعد به لشگر تبدیل شد ولی با اینحال همیشه در خط اول نبرد حضور داشت.
بعد از شهادت 72 تن از همرزمانش و به جای ماندن پیکرهای مطهر آنان، شهید اکثر شبها به تنهایی وارد منطقه میشد و مجروحین و بعد شهدا را به دوش میگرفت و به عقب میآورد، در عین حال رحیم 9 ماه به اراک نیامد. وقتی آمد تمام دوستان و بچههای سپاه به استقبالش رفتند و برایش قربانی کشتند، شهید عادت داشت وقتی به شهر میآمد اول به خانه شهدا میرفت و از رزم بچههایشان میگفت و یکماه به اینکار مشغول بود و فرصت نکرد به خانه بیاید، تا آخر مادرم در سپاه به دیدارش آمد.
علیرضا لطفعلینیا :
اطاعتپذیری رحیم از فرماندهی لشگر یکی از ویژگیهای او بود، به هر طرف که او را میفرستاد و هر مأموریتی که به او واگذار میشد با روحیه خندان آن را میپذیرفت، علاوه بر فرماندهی آنچه بین این دو سردار حاکم بود دوستی و محبت متقابل بود. شهادت رحیم چنان تأثیری در روحیه شهید زینالدین گذاشت که در جلسهای با چشمان پر اشک و بغض که در گلو داشت رو به فرماندهان لشگر کرد و گفت: با رفتن رحیم دست راستم قطع شد.
نظرات