ای داستاننویس در پاسخ مکتوب به پرسشهای ایسنا درباره تاثیر شبکههای اجتماعی بر داستاننویسی و سبک نوشتاری نویسندگان نوشت: «اتفاقاً این از آن دست موضوعاتی است که مدتهاست ذهن مرا با خود درگیر کرده. یکی از ایدههای مرکزی رمان «جنون خدایان» همین گسترش و همهگیری شبکههای اجتماعی و زندگی برخط بود. حتی اولین رمانی که از من منتشر شد یعنی «آمین میآورم»، اساسش بر این بود که راوی داستان زندگی خود را در اینترنت به اشتراک گذاشته است.
به گمان من به اشتراک گذاشتن احساسات، افکار، آرزوها و ایدهها از ویژگیهای رمان و داستان کوتاه است. همین است که گویشهای مختلف زبان یا قالبهای گفتاری و عامیانه و نیز سبک و لحن تیپها و شخصیتها را وارد عرصه ادبیات نوشتاری میکند، چیزی که جمالزاده صد سال پیش از این در آستانه ورود زبان فارسی به داستاننویسی امروزین با عنوان هوشمندانه «دموکراسی ادبی» از آن یاد میکند.
جمالزاده در دیباچه «یکی بود یکی نبود» مهمترین ویژگی رمان و داستان کوتاه را به رسمیت شناختن و مکتوب کردن زبان اقشار مختلف جامعه میداند. این به کتابت درآمدنِ گویشها و لحنها، تنها در لفظ خلاصه نمیشود، الفاظ و تعابیر با خود افکار و نقطهنظرها و احساسات و عواطف را میآورند. این همان چیزی است که در ادامه به وسیله شبکههای مجازی توسعه مییابد. آدمها از هر قشری و با هر سوادی میتوانند از هر چیزی که در نظر دارند بنویسند، اظهار نظرهایی کنند که پیش از این تنها در مهمانیهای خانوادگی یا تاکسی و اتوبوس ارائه میشد و حالا در عرض چند ثانیه صدها و هزاران نفر آن را میخوانند و تایید یا ردش میکنند.
بنابراین رساندنِ صدای اقلیت یا اقشار مختلف، محصور به رمان و داستان کوتاه نیست. شبکههای اجتماعی همه را به عرصه کشاندهاند، و دقیقاً اینجاست که نویسندگان ممکن است احساس خلأ کنند. تیپها و شخصیتهایی که پیش از این صدایشان تنها از زیر دست نویسنده قابل شنیدن بود، حالا خودشان حرف میزنند و نیازی به نویسنده و رمان و داستان کوتاه ندارند.
از اینها گذشته دنیای مجازی عناصر و ساختار داستان را نیز تحت تاثیر قرار داده است؛ زمانی عاشق برای ابراز عشق به معشوق میبایست زمین و زمان را میکاوید و حفرهای برای ارتباط در زمانی خاص مییافت، اما حالا خیلی راحت با یک شماره تماس یا داشتن یک آیدی، ارتباطی که پیش از این با گذر فصلهای متعددی از داستان پدید میآمد، در یکی دو خط بهدست میآید.
خاطرم هست که یک شب با دوست نویسندهای در مورد اینکه چرا داستانهایش در زمان قاجار میگذرد و نه امروز، صحبت میکردم. نکته جالبی گفت. گفت: «خیلی سخت است؛ وقتی قهرمان تو میتواند با یک تلفن یا یک پیام یا با دیدن صحنهای در فیسبوک یا یوتیوب از ماجرا مطلع شود، دیگر نمیتوان به راحتی تعلیق ایجاد کرد». البته با نظر او مخالف بودم و معتقدم تعلیقهای عصر دنیای مجازی به شکلهای متنوعتری پدید آمده است و نویسنده باید آنها را بجورد و از کاهلی دست بردارد. اما نظر دوست نویسندهام از این باب جالب بود که نشان میداد ورود شبکههای اجتماعی و ارتباطهای دنیای مجازی عرصه را برای داستاننویس تنگ کرده است.
در مورد صدای اقلیت و اقشار جامعه نیز همین نظر را دارم، حضور آدمهای مختلف در شبکههای اجتماعی هر چند امکان شنیده شدن صدایشان را فوقالعاده بیشتر کرده اما خصوصیتی را که در دنیای مجازی است نباید فراموش کنیم. در این دنیا همهچیز سطحی ارائه میشود و به عمق نمیرسد، اینجاست که نویسنده میتواند افکار و عواطفِ آدمها را عمیقتر و بهتر از خودشان به صحنه بیاورد و به اشتراک بگذارد. و البته کار دشواری است، و منوط به این است که نویسنده با نگاهی عمیقتر از پیش به جریانهای اجتماعی و شخصیتهایش خیره شود.
این است که داستاننویسی در زمانه دنیای مجازی البته کار دشوارتری است اما منجر به ارتقای ادبیات میشود. تنها چیزی که در این مورد نگرانم میکند «خوانده نشدن متنها»ست که البته پیش از پدید آمدن دنیای مجازی، با گسترش صنعت چاپ و پیدایش روزنامهها شکل گرفت و در دنیای مجازی شکلی لجامگسیخته یافته است. زمانی که کتابها با دشواری فراوان استنساخ میشد، یا چاپ و انتشار متون به این سادگی نبود، متنها منزلت بیشتری داشتند؛ هر چیزی که اندک باشد قدر و منزلت بیشتری برایمان پیدا میکند. در آن زمان تعداد کتابهایی که در کتابخانههای شخصیِ معدود آدمهای باسواد وجود داشت گاهی به عدد انگشتان دست نمیرسد. این بود که متن بارها با تأمل و دقت خوانده میشد. اما وقتی چشم باز میکنی و دور و برت پر است از کتاب و متن، فرصت دوبارهخوانی، فرصت تامل و دقت از بین میرود.
من این را خوانده نشدنِ متنها میدانم که به تبع آن ممکن است «نوشته نشدن متن» پدید بیاید. این خطر همواره پیش روی ماست که به جایی برسیم که در آن متنها نه نوشته میشوند و نه خوانده میشوند؛ بلکه فقط تولید میشوند، و به نمایش درمیآیند.
وقتی خواننده نتواند آن ظرایف را که در متن است بیابد و حظ ببرد، این خطر هست که نویسنده نیز در ارائه کارش شتابزده و کمدقت ظاهر شود تا با تمام گرفتاریهای شخصی و مشغولیتهایی که دارد، از مسابقه تولید محتوا عقب نیفتد.
خوانندهای که زمانی کلیله و دمنه یا شاهنامه را با دقت و وسواس میخواند، حالا حتی همانها را جوری میخواند که گویا روزنامه میخواند، و نویسندهای که میتوانست آثاری دقیق بنویسد سرخورده از این خوانده نشدن حالا با بیدقتی و سهلانگاری اثرش را مطابق نیاز بازار ارائه میدهد.
شاهدش همین فضایی است که در عرصه نقد و معرفی داستان، فیلم و سریال دیده میشود؛ کافی است شخصیت یا رسانهای پربازدید در مورد اثری چیزی بگوید، اظهار نظری بکند، باقی همان را عیناً یا با کمترین تفاوت تکرار میکنند. دیگر کمتر مخاطبی پیدا میشود که با آثار ادبی یا نمایشی، ارتباطی شخصی و ویژه برقرار کند.
در غیاب خواننده جدی، هر کسی ادعایی میکند و تنها کسی که میتواند به تبلیغ گسترده خود در رسانهها و خصوصاً در فضای مجازی، دست بزند در کسوت هنرمند ظاهر میشود و البته ممکن است که واقعاً هنرمند هم باشد اما جایی برای به اثبات رساندن این مدعا وجود ندارد.
البته این مسأله را میتوان در قرون گذشته نیز رصد کرد، همواره شاعران و نویسندگان از تبلیغات بهره برده یا آسیب دیدهاند، اما با ورود بشر به دنیای مجازی با تمام محاسنی که دارد، قدرت انحصاری تبلیغات بسیار بیش از گذشته ظهور کرده است. به گمانم مسأله خوانده نشدن و نوشته نشدن و جلوس تبلیغات به جای متن، مهمترین تهدیدی است که دنیای مجازی برای ادبیات و هنر پدید آورده و باید برای آن چارهجویی کرد.»
انتهای پیام
نظرات