به گزارش ایسنا، سرک کشیدن به زندگی شخصی چهرههای مشهور، امر شایستهای نیست ولی گاه مرور خاطرات زندگی این افراد ، درسهایی بزرگ برای مخاطبان دارد و از این جنبه میتواند راهگشا باشد.
پرویز پورحسینی هم بیتردید به همان نسلی تعلق دارد که امروزه میدانیم بزودی جایگزینی نخواهند داشت. نسلی که در آن تعهد و اخلاق، حرف اول را میزد و هنر برایش مقدس بود ولی آنچه سبب میشود از این هنرمند به طریقی دیگر هم یاد کنیم، مسئولیتپذیری او در زندگی شخصیاش هم هست و شاید این موضوع در این روزهای دشوار که همه بیش از پیش نیازمند تقویت روحیه خود هستیم، کمککننده باشد.
برای درس گرفتن از زندگی شخصی پرویز پورحسینی از رضا بابک کمک میگیریم؛ هنرمندی که سابقه دوستیاش با پورحسینی به سالهای دور برمیگردد؛ به دوره طلایی دانشکده هنرهای زیبا.
و رضا بابک با مهربانی همیشگیاش ما را به همان سالهای پر تپش میبرد.
«پرویز از ما کمی بزرگتر بود ولی همزمان دانشجو بودیم چون او با تاخیر به دانشکده آمد. من او را از قبل میشناختم. اول با برادر کوچکترش خسرو دوست شدم و بعد با پرویز. او پیش از ورود به دانشکده، تجربههای حرفهای متعددی در بازیگری داشت و با کارگردانهای سرشناسی مانند حمید سمندریان و آربی اونسیان همکاری میکرد. ما او را روی صحنه دیده بودیم. به دانشکده آمده بود تا تحصیلات آکادمیک هم داشته باشد. واقعیت این است که پرویز زندگی پر فراز و نشیبی داشت. او از ابتدای نوجوانی، زمانی که بسیار کم سن و سال بود، به دلیل درگذشت پدرش، در جایگاه مرد خانواده قرار گرفت و در کنار مادرش به امور خانه میرسید و برای تامین مخارج زندگی کار میکرد. او دو خواهر داشت و یک برادر کوچکتر به نام «خسرو» که حالا در اتریش زندگی می کند و یکی از خواهرانش نیز ساکن فرانسه است.
زندگی او این گونه بود که صبحها در صحافی داییاش کار میکرد، عصرها به مدرسه شبانه میرفت و دوره دبیرستان را میگذارند. بعد از آن هم در کلاسهای آموزشی حمید سمندریان شرکت میکرد و شبها هم که روی صحنه میرفت و به عنوان بازیگر، کار میکرد. او در همان سن و سال کم، مسئولیت خواهر و برادران خود را به عهده گرفته بود. اما پرویز با وجود همه مشغلههای خود، جست و جو گر بود. شاید شما ندانید که پرویز واسطه آشنایی ما با کانون پرورش فکری شد. او بود که به ما خبر داد قرار است در کانون گروه تئاتری به سرپرستی دان لافون هنرمند آمریکایی، برای کودکان تشکیل شود. اول به پرویز پیشنهاد شده بود ولی از آنجا که فرصت نمیکرد، واسطه آشنایی ما یعنی من، مرضیه برومند، بهرام شاه محمدلو، سوسن فرخنیا و علیرضا هدایی با تشکیلات کانون شد. حالا در این گپ و گفت مجال آن نیست تا درباره اتفاقات درخشانی که در کانون پرورش فکری افتاد و تجربههای گرانبهایی که ما به دست آوردیم، صحبت کنیم ولی منظور این است که پرویز هم جستجوگر بود و دغدغه جدی داشت و هم خیرخواه دوستان خود بود.»
به گفته رضا بابک، روزگار در سالهای بعد هم سختیهای دیگری نصیب او کرد: «همسرش زنده یاد «ناهید» در سال ۱۳۷۵ پس از سختیهای بسیار از بیماری فوت شد. او بازیگر کارگاه نمایش بود و یک فرزند داشتند به نام پورنگ. بگذریم، او یگانه بود در انبوه آدمکها... یادهای زیبایش زنده باد!»
از آنجاکه پورحسینی در برنامه ای تلویزیونی از این بخش از زندگیاش سخن گفته است، فکر کردیم حالا هم از ما دلگیر نمیشود اگر این خاطرات را در گفت و گو با دوست دیرینهاش، مرور کنیم.
اما متعهد بودن پرویز پورحسینی تنها به دوره جوانی محدود نمیشد. او که از آغاز نوجوانی به خانواده خود متعهد شده بود، تا واپسین دم زندگیاش از این مسئولیتپذیری، چیزی کم نگذاشت. او در دوران کرونا هم از تعهد دیگر خود سخن گفته بود؛ مراقبت از مادر کهنسالش که بیش از ۹۰ سال سن داشت و پورحسینی می گفت بسیار آسیبپذیر است و تلاش میکرد با خانه نشینی و پایبندی به همه اصول بهداشتی، مادر خود را از شر کرونا دور نگاه دارد.
حالا یادآوری این خاطرات در روزهای دشواری که میگذارنیم، میتواند ما را یاری دهد تا با قدرت و امید بیشتری، این دوران را سپری کنیم و این هم یکی دیگر از درسهای بزرگی است که انسانهای بزرگ، بی آنکه بدانند به دیگران میدهند. یادگاریهای پرویز پورحسینی فقط بازیهای خیره کننده یا محبتهای بیدریغی که نثار اطرافیان خود میکرد، نیستند. او با گذراندن آزمونهای خطیر زندگی، یادمانهای ارزشمند دیگری برای همه ما بر جای گذاشته است.
پرویز پورحسینی بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون سحرگاه روز جمعه ۷ آذر ماه به دلیل ابتلا به کرونا در سن ۷۹ سالگی در بیمارستان درگذشت.
انتهای پیام
نظرات