بیستم مردادماه 1358 بود که گروههای ضدانقلاب در روستای قوری قلعه پاوه دور هم گرد آمدند و قطعنامه ای تنظیم کردند به امید اینکه با تشکیل شورای شهرستان پاوه و خروج پاسداران از منطقه، پاوه را از خاک کشور جدا کنند، اما مردم پاوه علیه ضد انقلاب تظاهرات کردند و در فرمانداری متحصن شده و خواستار اعزام نیروهای کمکی برای ایجاد امنیت در شهر شدند.
چند روز بعد 60 نفر پاسدار به پاوه اعزام شده که 22 نفر آنها از پاسداران سپاه کرمانشاه بودند که همراه دکتر چمران توسط بالگردهای هوانیروز به این شهر منتقل و در آنجا مستقر شدند. "مراد پروین" یکی از همان 22 نفری است که به همراه دکتر چمران از کرمانشاه عازم پاوه شد و حالا به مناسبت سالروز شکست حصر پاوه در گفت و گو با ایسنا، خاطراتش از آن روزها را بازگو میکند.
ماجرای حصر پاوه یک کودتای آمریکایی صهیونیستی بود و در جریان آن همه ضدانقلاب با هم همپیمان شده بودند تا پاوه را بگیرند. در این ماجرا تعداد زیادی از ضدانقلاب به فرماندهی فواد مصطفی به پاوه حمله کرده و تا محاصره پاوه هم پیش رفتند.
وقتی پاوه محاصره شد، شهید چمران که عازم کرمانشاه شده بود تا به پاوه برود در کرمانشاه نیرو لازم داشت و من و 21 نفر دیگر از گروه 32 نفری سپاه که گروه سلمان نام داشتیم و به فرماندهی آیت شعبانی در سراب قنبر و در ساختمان آموزش و پرورش مستقر بودیم، برای همراهی با دکتر چمران داوطلب شدیم و با بالگردهای هوانیروز از قرارگاه ارتش در روبروی ورزشگاه آزادی کرمانشاه، عازم پاوه شدیم.
آن زمان سپاه مثل الان قوی نبود و هر کدام از ما ۲۲ نفر فقط با ۱۲۰ تیر فشنگ ژ۳ و دو نارنجک راهی پاوه برای مبارزه با دشمن شدیم و چون تجهیزات کافی نداشتیم، ناچار شدیم خشابها را درون ملحفههای سفیدی که از پتوهای پادگان کنده بودیم بگذاریم و آن ملحفه ها را روی کمر خود ببندیم.
زمانی که به همراه شهید چمران به پاوه رسیدیم ارتفاعات پاوه محاصره و سقوط کرده بود و به ناچار در میان آتش شدید ضدانقلاب از هلیکوپتر پیاده شدیم و همان زمان با هدایت شهید چمران تلاش کردیم خود را به پاسگاه ژاندارمری پاوه برسانیم. درگیری شدید بود و در این بین دکتر چمران می گفت اگر بتوانیم پاسگاه خالی شده را بگیریم با توجه به استراتژیک بودن پاسگاه هم می توانیم جلوی ورود و خروج به نودشه و نوسود را بگیریم و مانع تجهیز بیشتر ضدانقلاب شویم و هم می توانیم تا مدتی مانع پیشروی ضدانقلاب شویم.
گروه 22 نفره ما به همراه دکتر چمران سه شبانه روز در آن پاسگاه مقاومت کردیم که یکی از رخدادهای این سه شبانه روز این بود که نیروهای دموکرات پرچم سفید به معنای مذاکره برایمان بلند کردند و وقتی با موافقت ما مواجه شدند هنوز به پشت خاکریز پاسگاه نرسیده بودند شروع به تیراندازی کردند و البته مردم را هم سپر کرده بودند و از آنها خواسته بودند که پاسداران مستقر در ژاندارمری را تحویلشان دهند، اما خوشبختانه مردم با انها همکاری نکردند.
پاسگاه در محاصره ضدانقلاب قرار داشت، اما نیروهای مستقر در آن دلاورانه میجنگیدند. امتیاز مهمی که پاسگاه ژاندارمری داشت این بود که ما می توانستیم از مهمات آن پاسگاه علیه ضدانقلاب استفاده کنیم. در طول سه شبانه روزی که در پاسگاه بودیم از نان های خشکیده کپک زده داخل پاسگاه تغذیه می کردیم.
شرایط بدی بود، اخبار وحشتناک پاوه تند تند به مرکز کشور مخابره میشد. از 60 پاسدار غیرمحلی تعدادی شهید و تعدادی نیز مجروح شده بودند. با تاریک شدن هوا نیروهای حزب دمکرات خود را به مراکز حضور پاسداران نزدیک کرده و از هر طرف دست به حمله زدند.
بالگردی که برای شناسایی و کمک آمده بود و حامل آذوقه و تعدادی نیروی کمکی از سپاه کرمانشاه بود بر زمین نشست، اما در برگشت درحالی که حامل تعدادی از مجروحین برای اعزام به کرمانشاه بود، در اثر تیراندازی ضدانقلاب و اصابت تیر به ملخ بالگرد به تپه مجاور محل فرود اصابت و در اثر برخورد آن با زمین سرنشینان بالگرد به همراه تعدادی از نیروهایی که در اطراف بالگرد بودند و دو خلبان آن به شهادت رسیدند.
در شب بیست و ششم مرداد پاوه آشوب بود، صدای انفجار خمپارهها قطع نمیشد. ضدانقلاب جلو آمده بودند، خانههای شهر را غارت میکردند بین مهاجمان و افراد بومی درگیری بوجود میآمد. صدای شیونزنها و بچه ها به گوش میرسید. بلندگوهای ضدانقلاب به مردم اعلام میکردند حزب اعلام نموده هر کس به ما بپیوندد در امان است، فقط پاسدارها و دکتر چمران را تحویل بدهید. در مقابل آنها بلندگوی خانه پاسداران روشن و به مردم اعلام میکرد از ضدانقلاب نترسید، ما خبر داریم نیروی کمکی در راه است.
آن شب به پیشنهاد دکتر چمران همه ما 22 نفر وصیتنامه نوشتیم آن هم در برگه های ژاندارمری و با تنها خودکاری که داشتیم و این بین دکتر چمران با بیسیم مدام با کرمانشاه ارتباط برقرار می کرد و اعلام کمک می کرد. وضعیت خوبی نبود ضدانقلاب 45 نفر از سپاهیها را در بیمارستان پاوه سر بریده بودند و فقط سپاه پاوه و پاسگاه ژاندارمری که ما داخل آن بودیم مانده بود.
یکی از ما 22 نفر تیر خورده بود و فریاد می زد و از دکتر چمران کمک میخواست که در این اوضاع و احوال دکتر چمران شوخیش هم گل کرده بود و با خنده می گفت برادر من که پزشک نیستم.
نزدیکی های صبح بود، رادیو روشن بود که ناگهان فرمان تاریخی حضرت امام(ره) خطاب به نیروهای مسلح و دولت قرائت شد. رادیو می گفت امام برای نخستین بار از عنوان فرمانده کل قوا استفاده کرده و از این جایگاه به رزمندگان دستور داده تا بدون فوت وقت و بدون نیاز به دستور مقام ارشد به طرف پاوه حرکت کرده و این شهر را از نیروهای دشمن پاکسازی کنند. فرمانده کل قوا تاکید کرده بود با متمردان برخورد انقلابی صورت میگیرد و این برای ما بهترین خبری بود که منتظرش بودیم.
بدنبال صدور فرمان تاریخی حضرت امام خمینی(ره) نیروهای مسلح به همراه نیروهای مردمی به سمت پاوه آمده بودند، شور و هیجان سراسر کشور را فرا گرفته بود، اقشار مختلف مردم پس از اعلام آمادگی خواستار همراهی با رزمندگان اسلام برای آزادسازی شهر پاوه شده بودند.
با فرمان امام خمینی(ره) ما هم در پاسگاه روحیه گرفتیم و آخرین تیرهایمان را با وسواس شلیک می کردیم تا مبادا مهماتمان قبل از رسیدن نیروهای کمکی تمام شود. جوانان شجاعی که از پاوه دفاع میکردند پیش از رسیدن قوای کمکی بسیاری از موقعیتهای ضدانقلاب را فتح و شهر را آزاد کرده بودند و با رسیدن نیروها پاوه را پاکسازی و ضد انقلاب را تعقیب کردند و اینگونه پاوه، "پاوه" ماند...
انتهیا پیام
نظرات