به گزارش ایسنا، میلاد عظیمی در کانال تلگرامی خود نوشت: شفیعی وقتی جوان و میانسال بود «تعهد سیاسی» را لازمه قطعی هنر میدانست. هم خودش سیاسی بود و هم بعضاً شاعران را بر مبنای معیارهای سیاسی ارزیابی میکرد. بخش بزرگی از انتقادات تند آن ایام او به سهراب سپهری و تولّلی به مرام و منش متفاوت سیاسی و اجتماعی آن دو هنرمند برمیگردد. اما امروز شفیعی میان هنر و سیاست ملازمهای نمیبیند و تعامل میان آندو را از جنس تقابل منطقی «عدم ملکه و ملکه» میداند؛ این یعنی اساساً شأن هنر، سیاست نیست؛ به این معنا که اصولاً از هنر توقع نمیرود که سیاسی باشد همانطور که از دیوار توقع نمیرود ببیند و بشنود. او کار هنرمند را خلق اثر هنری میداند. میگوید این «انتخاب» و «حق» هنرمند است که آنطور که دلش میخواهد به سیاست و اجتماع بنگرد و سیاسی باشد یا نباشد و عقاید سیاسیاش بهاصطلاح «ارتجاعی» باشد یا «پیشرو».
او همچنین به یک آسیب استیلای نگاه سیاسی و تعهدمحور به ادبیات و هنر توجه داده است. به این نکته که توتالیتریزم و تمامیتطلبی فقط از جانب حکومت سرکوبگری که حق انتخاب و رأی مردم را غصب میکند و صرفاً فکر خود و رای خود را معتبر میشمارد، اعمال نمیشود. این که برخی روشنفکران و هنرمندان بهاصطلاح متعهد و مبارز، فقط تلقی خود از «تعهد» و نحوه تعامل میان هنرمند و اجتماع و سیاست را درست بدانند و سلیقه خود را بر دیگران تحمیل کنند و جامعه و هنرمندانی را که مانند آنها فکر و عمل نمیکنند، زیر فشار بگذارند، هم از مصادیق توتالیتریزم است و منشی است ضدّ آزادی.
محمدرضا شفیعیکدکنی در جلسه درس روز سهشنبه (۲۹ بهمن ۱۳۹۸) به مناسبت بحثی راجع به ارتباط عرفان و سیاست، درباره چگونگی ارتباط میان هنر با سیاست و تعهّد سیاسی هنرمندان سخنانی گفت که چکیده سخنان این استاد دانشگاه در ادامه میآید:
«از عارف و زاهد توقع اینکه حتماً باید بیاید وسط میدان و مبارزه کند نمیتوان داشت. همانطور که از یک نقاش و موزیسین و سینماگر و مجسمهساز هنرمند ذاتاً نمیتوان توقع داشت که حتماً تو باید دارای گرایش سیاسی باشی و حتماً دارای مبارزات ایدئولوژیک باشی. ما از کمالالملک نقاشی میخواهیم البته میتواند این نقاشی دارای گرایشهای اجتماعی باشد و میتواند نباشد. شما نمیتوانید بگویید چون شما عارف شدید باید حتماً فمنیست هم باشید اما مانعی ندارد که کسی بگوید من عارفم و فمنیست هم هستم. مثل این است که بگویی من نقاشم ولی فمنیست نیستم. ملازمهای بین هنرمند بودن با مثلاً فمنیست بودن یا ضدّ فمنیست بودن وجود ندارد.این طوری نگاه نکنید به موضوع.
غرضم این است که اینجا تقابل «عدم و ملکه» است که در منطق میگویند. درست مثل دیوار؛ از دیوار ما توقع شنیدن نداریم ولی از این خانم به عنوان یک انسان توقع داریم که بشنود. به این میگویند تقابل عدم و ملکه. اگر زاهدی مبارز هست مثل ابوذر قربانش میرویم و اگر هم مبارز نیست به او به عنوان یک مبارز نمره نمیدهیم اما به عنوان یک عارف به عنوان کسی که الاهیات را با نگاه هنری و جمالشناسانه مینگرد به او نمره میدهیم و احترام میگذاریم. هنر هم چنین است. هنرمند هنرمند است.این هنرمند میتواند طرفدار سرمایهداری باشد و میتواند طرفدار سوسیالیزم باشد. الزام بر اینکه چون تو هنرمند شدی حتما باید سوسیالیست باشی یا حتما باید طرفدار سرمایهداری باشی این در واقع نقض غرض مفهوم هنر است. هنر فراتر از این حرفهاست...
آدم وقتی خودش اجتماعی و دارای گرایشهای سیاسی می شود توقّع دارد که همه دارای گرایشهای سیاسی باشند و عیناً هم گرایشهای سیاسی او را داشته باشند. اگر کسی گرایشهای سیاسی مخالف او را داشته باشد گورباباش! نه. اوّلحرف دموکراسی و آزادی این است که تو میخواهی آنجوری بمان و من اینطوری باشم.
یادم هست عدّهای از بچّههای کانون نویسندگان ایران، زمان شاه، رفته بودند خدمت استاد زرین کوب که یک اعلامیهای ما نوشتهایم شما امضا کنید. استاد گفته بود من اعلامیه را نمیخوانم. شما بگویید که موضوعش چیست؟ گفته بودند راجع به آزادی است. زرینکوب گفته بود آیا من این آزادی را دارم که این اعلامیه را امضا بکنم یا نکنم؟ خیلی حرف قشنگی زد. گفت: من این آزادی را دارم که این اعلامیه شما را امضا بکنم یا نکنم. اول کار شما میخواهید اولینآزادی مرا از من سلب کنید به این بهانه که شما مدافع آزادی هستید. من نمیخواهم این را امضا بکنم. این آزادی را دارم. بنابراین ما نباید از همه افراد توقع داشته باشیم که مثل ما فکر کنند. این توتالیتر بودن است... الآن بعضی از قدرتمندان ما توتالیتر هستند در صورتی که اگر شما دم از احترام به مردم و احترام به رأی مردم و به فکر مردم میزنید معنی ندارد بگویید که همه شما بیایید و مثل من فکر کنید».
انتهای پیام
نظرات