صحبتهای یک معمار درباره ساخت و ساز بدون مطالعه در تهران.
بخش تجسمی ایسنا پیش از این در مصاحبههای متوالی با اهالی معماری به بحث آلودگی بصری شهری پرداخته و در این گفتوگوها تلاش شده است راهحلهای متفاوتی از زبان این افراد معرفی شود.
به طور کلی آلودگی بصری شهری میتواند در پی عوامل متعددی به وجود آمده باشد؛ یکی از این عوامل مهم، تجاوز به حقوق همسایگی در ساخت و ساز شهری است؛ درواقع ساخت ساختمانهای بلند و کوتاه و رعایت نکردن حقوق شهروندان، میتواند بر هم زنندهی الگوی درست ساخت و ساز شهری باشد و موجب سلب آرامش در فضای شهری می شود
این بار تصمیم گرفتیم پای صحبتهای یکی دیگر از معماران ایرانی به نام فرهاد احمدی ـ معمار ـ بنشینیم. او در این مصاحبه عواملی را که باعث ایجاد شرایط حاضر در ساخت و ساز شهری شده است را از جهات مختلف بررسی میکند.
وقتی که معماری لاکچری شمرده شد!
در ابتدا به او میگوییم که برخی از معماران معتقد هستند، شاید ۱۰۰ سال زمان ببرد تا دوباره فضایی آرام در تهران ایجاد شود. با خنده میگوید: شاید به صد سال نیاز نباشد و یک عامل طبیعی همه این آلودگیها را از بین ببرد.
احمدی در مورد عواملی که این آلودگیها از آن زاییده شده است ادامه میدهد:
پس از پایان جنگ بدنبال توسعه در کشور بودند. برای این کار به فعالیت بساز بفروشی که شاید سادهترین راه توسعه برای ایرانیهاست، روی آوردند که اقتصاد کشور را هم راه میاندازد. البته در بسیاری از بخشهای جهان نیز مدتهاست که بساز بفروشی رویکردی اقتصادی است؛ چون با بخشهای مختلفی در تولید، در ارتباط است و تولید شغل میکند. اما در آن زمان برنامهریزی جامعی در زمینه تولید مصالح در حد نیاز و همچنین ارتقای تکنولوژی ساخت در داخل کشور صورت نگرفت و بویژه موارد تجملی در ساختمان با در آمدهای نفتی از خارج وارد میشد .
او اضافه میکند: البته چون مساله توسعه به صورت زیر بنایی مطرح نبود، درمساله ساخت و ساز نیز به تدریج گرایش به تجمل و اصطلاحا لاگچری در پاسخ به نیاز طبقه جدید نو کیسه که از رانتها ودرآمدِ واردات متکی بر پول نفت فربه میشدند سرعت گرفت و حتی برای ساختمانهای میان مایه الگو شد و بدین ترتیب با اتکا به اقتصاد مصرفی ناشی از درآمدهای نفتی در جامعه، معماری به تدریج تبدیل به یک امر لاکچری و سوداگرانه شد؛ چون لازمه این لاکچری بودن را استفاده از بهترین مصالح و تجهیزات میدانستند. در نتیجه واردات به صورت فراگیر باب شد و مساله ساختمان به یک صنعت وابسته تبدیل شد و توسعه ملی در این زمینه نقش ضعیفی یافت.
این معمار میگوید که مسوولان و مدیران برای اینکه بساز بفروشی بتواند ادامه پیدا کند، اجازه دادند که شهرها شروع به بزرگ شدن کنند. او توضیح میدهد: اینکه برای ساخت و ساز بیشتر بناهای مسکونی یا اداری مجوز صادر کنند یک مساله است، بحث دیگر عواملی مانند حمل و نقل، خدمات، مسائل ایمنی، انواع آلودگی در شهر، سرانههای فضای سبز و ... است که باید در این راستا در نظر بگیرند. توجه به این عوامل در شهرسازی و مساله توسعه پایدار نقشی اساسی دارد ولی متأسفانه نادیده انگاشته شد؛ به همین دلیل تهران به حد غیر قابل کنترلی از شرایط زیست خارج شد و دیدگاه سوداگرانه در ساخت و ساز نه پاسخ به زندگی با کیفیت انسانی، بلکه به تمامی شهرهای بزرگ و کوچک ایران نیز کشیده شد.
طرح جامع تهران چه شد؟
او در ادامه به نقش شهرداریها و دیگر سازمانها در شرایط ایجاد شده میپردازد و میگوید: به عنوان نمونه وزارت نیرو برای اینکه تولید آب و برق داشته باشد و بتواند به سایر شهرها منتقل کند، از بودجههای ملی استفاده کرد. شهرداریها نیز برای اینکه درآمد خود را به دست بیاوردند، سعی کردند امورات خود را با گرفتن تعرفههای ساخت و ساز بگذرانند. آقای کرباسچی زمانی که شهردار تهران بود، از طرح جامع تهران ، بدون آنکه هیچ قانون جدیدی جایگزین آن شود، عبور کرد؛ در نتیجه برای مدتی چیزی به نام طرح جامع وجود نداشت، همانطوری که سازمان برنامه ملغی شد و این مساله موجب هرج و مرج جدی در ساخت و ساز شد.
این معمار میگوید که «امروزه میبینیم در تمای سطح یک قطعه زمین کوچک برجی ساخته شده که نه به دسترسیهای آن فکر شده و نه به زیرساختها. در ابتدا تعرفه ساخت چنین ساختمانهایی خیلی ارزان ارائه میشد که در نهایت موجب خیز برداشتن دلالها و به وجود آمدن یکسری تولیدکننده یا ابرسازنده شد که تعادل اقتصادی جامعه را به هم ریختند. این افراد تمام شعارهایی را که از ابتدای انقلاب درباره بحثهای طبقاتی و اقتصادی مطرح بود، زیر پا گذاشتند.
در نهایت یک طبقه نو کیسهای به وجود آمد که بخشی از آنها کسانی بودند که به دلیل واردات در بازار رشد کردند و بخشی نیز بساز بفروشها بودند.»
او با بیان جملات بالا ادامه میدهد: در این بین تنها چیزی که مطرح نبود آینده شهر و حقوق اجتماعی مردم بوده پس از دوران باز سازی به تدریج تجاوز به حقوق اجتماعی بیمهابا شروع شد و شهروندان نادیده گرفته شدند. مردم آفتاب، محرمیت، فضای باز و آرامش و آسایش و سلامت خود در خانهشان را به بهای متراکم سازی سوداگرانه شهر و فربه شدن گروهی نوکیسه از دست می دادند و میدهند و حتی تا اتمام ساخت یک برج که میتواند چندین سال به طول کشد، میبایست متحمل انواع مزاحمت و آلودگی شوند و در این مدت اگر همسایگان آن بنای متراکم یا برج، خانهشان بدلیل خاکبرداری و عملیات سنگین ساختمانی صدمه نبیند، قطعا دچار صدمات جدی جسمی روانی میشوند. تمام چیزهایی که با ساخت آن بنا اتفاق میافتد، برای این است که عدهای در جریان این مسائل متمول شوند و روز به روز به شکافهای اجتماعی بیشتر دامن بزنند. این یک اقتصاد بیمار و غلط است که بدون توجه به جوانب و عواقب آن همه گیر شده است.
احمدی افزود: در این ساخت و سازها هرگز به نیاز سکونت شهروندان پاسخ داده نشده است. بسیاری از این فضاهای مسکونی اداری تجاری که نه تنها توسط بخش خصوصی بلکه با رانتهای نهادها و موسسات دولتی ساخته شده و مورد استفاده قرار نگرفتهاند و در حالی که هزاران جوان در شهرها بی خانه هستند، واحدهای مسکونی وسیع بسیار ساخته میشوند و از فضاهای سکونت کوچک شهری خبری نیست؛ در حالیکه در این جا باید مساله پاسخگویی به نیاز شهر وندان باشد نه فربه سازی سوداگران. البته بروز این اتفاقات در کشوری که برنامه جامعی ندارد بعید نیست.
احمدی میگوید که آلودگی بصری شهری تنها یکی از آسیبهای بدون مطالعه عمل کردن در شهر است؛ زیرا دهها آسیب دیگر در جامعه و اقتصاد اتفاق افتاده است.
او ادامه میدهد: البته در دوره مدرن تمام شهرهای توسعه یافته که در آن زمان در حال توسعه بودند، به سمت متراکم شدن حرکت کردند. آنها نیز در دورههایی تجارب نامطلوبی داشتند ولی چون به جدیت، پی آمدها بازبینی میشد، سعی کردند راهکارهای جایگزین بیابند. ولی ما زمانی که مسیرهایی را به اشتباه میرویم، آنها را نقد نمیکنیم و جرأت این را نداریم که به دنبال راه حلهایی متفاوت و نتیجه بخش برای جامعه برویم.
من به همراه دیگر دوستان، عضو جلساتی برای بررسی ساختمانهای ویژه شهر تهران هستم و تلاش میکنیم تا ساختمانی که میلیاردها برای آن هزینه میشود، حداقل سیمایی مطلوب داشته باشد، ولی در نهایت موفق نمیشویم؛ چون از ابتدا طرح مساله اشتباه است و پرداختن به ظاهر مساله، مشکلی را حل نمیکند .
این معمار نتایج نحوه شهرسازی و ساختمان سازی را مهمتر از عاملی مانند آلودگی بصری تلقی میکند و میگوید: زمانی که یک ساختمان بلند را کنار خانههای کوچک احداث میکنید، چند اتفاق میافتد؛ اولا در مدت ساخت آسیبهای زیادی به همسایگان میزند، بعد از اتمام ساختمان، تعداد رفت و آمد و اتوموبیل و توقف در اطراف آن بشدت افزایش مییابد و تراکمی به وجود میآید که آسیب زننده است. با توجه به افزایش تعداد واحدهای مسکونی، بتدریج افراد ناشناس بیشتری در محله حضور پیدا میکنند و شهر گرمتر و آلودهتر میشود و ساختار جمعیتی محلهها کاملا به هم میریزد. در شهرهایِ واجد برنامه، این مسایل به تدریج قانونمند شدهاند و ضوابط شهری و نحوه ساخت و ساز، به تناسب با توسعه یافتگی به حقوق شهروندان اهمیت میدهد. مثلا اگر قرار باشد ساختمان بلندی ساخته شود تنها در بخش معین و با شرایط خاصی ممکن است مجوز بگیرد، همچنین با جدیت از بافتهای تاریخی که نشانگر مقیاس انسانی، فرهنگ و هویت شهر است حفاظت میشود و زیر ساختهای شهری بخصوص حمل و نقل و پی آمدهای محیط زیستی آن مورد توجه قرار میگیرد و بسترهای طبیعی با دقت نگهداری شده و توسعه مییابند.
او اضافه میکند: قطع درختان که منشاء تنفس شهری است و دادن مجوزهای بحث انگیزی به نام برج باغ، میتواند از ابداعات ما بشمار آید به ویژه که مادر سرزمین خشک و دشواری زندگی میکنیم و هر درخت با مرارت جان میگیرد. از طرفی ساختمانهای بلندی که تحت تأثیر جریان مدرنیته در شهرهای نوین در حال توسعه ساخته میشود، طبق ضوابطی که اغلب توسط همان مشاوران خارجی توصیه میشود، دارای محوطهسازیهای جانبی هستند و پیش بینیهای لازم جهت حل دسترسیها و جریان ترافیکی در آنها میشود. نه آنکه در بر یک خیابان 12 متری جواز 50 طبقه بدهیم و نه تنها محوطهای ایجاد نشود بلکه به معبر هم تجاوز شود و ترافیک سنگینی را نیز به معبر تزریق کند.
رابطه متقابل دولتیها و خصوصیها
این معمار تفکر تیول داری در مدیریت دولتی و بخشهای خصوصی در ساخت و ساز شهری را مساله اصلی ایجاد بینظمی شهری میداند و میگوید که به صورت نانوشته وحدتی بین این دو ایجاد شده است.
او ادامه میدهد: این امر نشان میدهد که هیچ طرح آمایشی برای کشور وجود ندارد، که بر مبنای عدالت اجتماعی و پراکنش متعادل امکانات و ثروت در کشور باشد. در واقع هر نهادی مجوز این را دارد که با تکیه بر منابع و امکانات و نفوذ خود به نوعی توسعه دست زند و نهاد هماهنگ کننده به صورت توافقی عمل میکند نه بشکل جامع نگرانه. برای مثال شرکت گاز فکر میکند که وظیفهاش این است که از محل منابعش در سر تاسر کشور گاز رسانی کند و اگر پول اضافی داشت با توافق با مشاوران و پیمانکاران خارجی یک ابر سازه بادید سمبلیک برای این نهاد بسازد که البته میشود با پولش بسیاری از مشکلات کشور مثل ساخت مدارس و یا خدمات عمومی را تامین کرد در واقع ایشان به این توجه نمیکنند که این تنها منبع مادی کشور باید صرف ضروریات مردم شود. این در حالی است که یک نهاد نظامی که تنها فرصت تنفسی در شمال شهر را در اختیار دارد آن را ملک شخصی خود تلقی میکند و با توافق به نهادهای دیگر به تدریج چیزی از آن برای مردم باقی نمیماند، که به این شیوه مدیریت تیول داری میگویند.
در یک طرح آمایشی جامع در یک کشور توسعه یافته منابع به صورت نسبی مربوط به کل مردم هستند و امکانات به شکل مناسب و نسبتا متعادلی حتی برای روستاها در نظر گرفته شده است تا مردم مجبور نباشند برای ضروریات اولیه به شهرها مراجعه کنند؛ و یا شاهد مهاجرتها و خالی شدن بخشی از کشور باشند. البته همه این اتفاقات ناشی از نظام مدیریتی است که مطالبهگری و انتقاد اجتماعی را میپذیرد و تحت این فشارها سعی در پاسخگویی، افزایش حقوق شهروندی و عدالت اجتماعی میکند .
او باز هم به بحث طرح جامع تهران اشاره میکند و میگوید: در اینجا نه تنها طرح جامع قابل نقد اساسی است، بلکه طرح تفصیلی نیز مشکل دارد. به یک باره در شهرداری قانون جدیدی وضع میشود و میگویند دو طبقه تشویقی به آنچه که برای یک منطقه تعیین شده اضافه کنید، خب به نظر میرسد که این مقدار ساخت و ساز اضافی هم پول بیشتری از محل فروش تراکم نصیب شهرداری میکند و هم فضای سکونتی بیشتری تولید میشود، در حالیکه اگر تاثیرات جانبی و بلند مدت آن را بررسی کنند، متوجه خواهند شد که تا چه حد حق مردم را ارزان به فروش رساندهاند و چقدر مشکلات شهر را در تمامی ابعاد افزایش دادهاند و نخواهند توانست با چندین برابر پول دریافتی آن را ترمیم کنند. مدیریت شهری علاوه بر اضافه کردن تاثیرات منفی گفته شده در شهر، به نوعی نه تنها عرصههای باز شهری بلکه آسمان را نیز میفروشد و علاوه بر دادن زیر ساختهایی مانند، آب، برق، تلفن، گاز، ارتباطات، ترافیک و ... که به قول خودشان در همه موارد یارانه می پردازند (که معنایش این است که حقوق دیگران را تضییع و تبدیل به منافع سازندگان می کنند) و اگر مساله سود سرشار و تورم را هم به آن بیافزایند صاحبان این ساختمانها را به منفعت مالی بالایی میرسانند؛ اینها نابرابری وحشتناکی ایجاد میکند، این نابرابریها تنها در شکل و اندازه ساختمانها نیست، بلکه در مسائلی مانند توسعه جامعه، عدالت اجتماعی، تخریب برگشت ناپذیر محیط زیست و امکان حیات و لذت بردن از شهر نیز است.
این معمار میگوید که اکنون، با این دید سوداگرانهای که پیدا کردهایم، شهر کم تراکم را کلنگی و مستحق تخریب میدانیم.
او همچنین دلالهای ساخت و ساز را به کارکتر پلنگ صورتی تشبیه میکند که در هنگام گرسنگی همه چیز را مانند مرغ بریان میبیند.
احمدی اظهار میکند که یک بساز بفروش زمانی که به شهر نگاه میکند، تمام ساختمانها را به عنوان فرصتی برای تخریب و ساختن میبینند. البته مردم نیز گاهی اوقات با دیدن بالا رفتن قیمت زمین خود و فرسوده شدن خانهشان، طمع کار میشوند و خیلی راحت به ساختهای متراکم تن در میدهند .
او درباره از بین بردن بافت تاریخی شهری میگوید: اکنون بخشهای باقی مانده از بافت تاریخی شهر را به عنوان یک بافت فرسوده و فرصتی برای متراکمسازی و بلندمرتبه سازی میبینند. به این ترتیب نه تنها تمام آن عوارضی که گفته شد افزایش پیدا میکنند بلکه موجب میشود تا خاطره تاریخی و ریشه شهروندان نیز از بین برود. اکنون نسل جدید نمیداند تهران چه بوده است و تصورش از شهر همین وضع کنونی است، در صورتی که نسل قبلی برداشت دیگری از شهر دارد.
برای مثال پاکیزه سازی برخی از ابنیه در خیابان انقلاب، یاد آوری یک شیوه ازمعماری است که در یک دوره تاریخی در شهر تهران رایج بوده و بدان هویت میبخشیده که در شرایط کنونی بسیاری از این بناها یا در معرض جایگزینی با ساختمانهای ناهنجاری هستند، یا بشدت مندرس و یا در تهدید تخریب قرار دارند، بدین ترتیب چهره مهمترین خیابان شهر ناموزون شده است. البته گاهی اوقات میراث فرهنگی به صورت گزینشی کارهایی میکند مثلا جلوی تخریب خانه علیزاده را در الهیه گرفت زیرا این ساختمان نیز میرفت تا تبدیل به یکی دیگر از برجهای نامطلوب تهران شود. ولی مگر میراث می تواند جلوی تخریب چند خانه از این نوع را بگیرد؟ با کدام پول؟ این امر باید با یک تفکر و فرهنگ همراه باشد و به قانون تبدیل شود. همانطور که گفتم طرح جامع و تفصیلی باید تغییر کند. البته اگر هم تغییر کند، ممکن است تنشهای اجتماعی به وجود آورد؛ چون به یک عده حقوق غیر مشروعی داده شده که از راه بساز بفروشی ثروتمند شوند . این خودش مسئلهای است که مدیریت شهری از آ ن واهمه دارد؛ چون یک حقی را به ناحق به مردم داده شده و حالا نمیتوان آن را پس گرفت.
احمدی میگوید که « خیلی از افرادی که در کار بساز بفروشی هستند باور دارند این امر درست است و حتی در توجیه میگویند که مثلا شهرهای تاریخی اروپایی شش طبقه بودهاند، اما توجه نمیکنند که اولا در همان دورهها شهرهای ما به دلایل زیادی بجز موارد خاص بیش از دو طبقه نبوده و همچنین در آن شهرها زمانی که انقلاب فرانسه روی داد و باغات و کاخهای اشراف و سلطنتی مصادره شدند، در هیچ کدام از آنها بساز بفروشی نشد و آنها را به عنوان تنفسگاه ها شهری و اموال عمومی برای استفاده مردم حفظ کردند. در حالی که برخی از بنیادها در این سالها اغلب باغهای مصادره شده در شمیرانات یا حتی مرکز شهر را گرفتند، یا فروختند و یا درختها را قطع کردند، جای آنها ساختمانهای متراکم و نا مطلوب ساختند .
حل این مشکلات اراده قوی میخواهد
«من در اینکه اتفاقی بیفتد و شرایط شهرسازی و معماری ما بهتر شود، امید چندانی ندارم. این امید نه به مدیریت کنونی میرود و نه هیچ مسئول دیگری که بیاید و بگوید که تا الآن هرچه کردهایم اشتباه بوده و از حالا آن را متوقف میکنیم. چون به قدری تصمیمات صحیح و اعمال آن حاشیه دارد که عملا اجرای آن را ممکن نمیسازد.
جامعه کنونی تغییر کرده است و در این سالها روحیه سوداگری و فرصت طلبی رشد کرده و اغلب برای منافع بیشتر به حقوق هم تجاوز میکنند. این امر در مساله ساده رانندگی تا ساخت و ساز دیده می شود. حل این مشکلات یک اراده قوی برنامه درست میخواهد.》
این معمار ادامه میدهد: تا زمانی که راه تفکر و نقد بسته شده باشد، هیچ اتفاق خاصی در این زمینه در هیچ دورهای نخواهد افتاد. این مشکلات باید از راه علمی حل شود و نه سیاسی. مثلا در صداوسیما به جای بسیاری از مطالب که پخش میشود، بگویند که قوانین شهرسازی باید چگونه باشد.
او درباره سرمایهگذاران ساختمانهای بلند نیز میگوید: خیلی از ساخت و سازهایی که میبینید را سازمانهای مختلف انجام میدهند، درواقع با پول خود روی یک پروژه ساختمانی سرمایهگذاری نمیکنند. مثلا بیمه یا بانکها پول مردم را میگیرند و برج میسازند. درواقع فکر میکنند از این راه میتوانند به مردم سود پول بدهند، در حالیکه در بحرانی قرار داریم که این فرمول ها جواب نمیدهد ولی باز هم بی توجهاند و برج میسازند. الآن که ساختمان گران شده باید دید چقدر در بازار خرید و فروش میشود، چه کسی میآید متری ۵۰ تا ۶۰ میلیون خرید و فروش کند. مگر چقدر قدرت خرید در جامعه وجود دارد؟ مسکنی که متری دو تا سه میلیون در جامعه ساختهاند، الان متری ۱۰ تا ۱۲ میلیون شده است. کدام جوانی میتواند با این بیکاری و وضعیت اقتصادی چنین مسکنی را خریداری کند؟
ساخت ساختمانهای ایرانی چه اصولی داشته است؟
احمدی در ادامهی این گفتوگو گریزی به ساخت بنا در قبل از ورود مدرنیته به ایران میزند و میگوید: در طول تاریخ دو اصل زیباییشناسی را دنبال کردهایم. در دوره سنت، مساله هارمونی و هماهنگی مطرح بوده است. علت هم این بوده که آثار به وجود آمده از یک زمینه برخواسته بودند و جبرهایی که در بستر بوده، اجازه نمیداده اینها در تضاد قرار بگیرند. مثلا در یزد ساختمانها همه خشتی بودهاند. خشت هم چون مقاوم نیست باید به صورت تودههای ضخیم استفاده میشده و برای اینکه این کار را انجام دهند، باید از مصالح زیادی از خاک استفاده میکردند که آن هم سنگین است نمیتوان جا به جا کرد. برای همین در همان محل بنا برای ساخت خانه، خاک استحصال میکردند و ساختمان را میساختند. درواقع خانه یزدی را از داخل زمینش میکنند، آب میزنند و همانجا بر هم سوار میکردند. این امر با اقلیم آنها هم متناسب بوده است. معماری سنتی ما خواسته یا ناخواسته مهدگرا است که به شما با حداقل مداخله آسایش میدهد.
او ادامه میدهد: در قدیم زمانی که در داخل حیاط خود، خانهای میساختید همسایه شما اصلا متوجه نمیشد؛ چون ی دیواره ها ضخیم بودند و آن زمان از ماشین خاصی هم برای ساخت خانه استفاده نمیشد. از لحاظ ارتفاع نیز، مثلا لازم بوده خشت را تا یک یا دو طبقه بالا ببرند و یا به صورت خاصی طاق بزنند و همین جلوگیری از مزاحمت میکرده است.
در بخشهای دیگر جهان نیز هارمونی در معماری وجود داشته است، به دنبال تحولات مدرن در غرب به تدریج مساله زیباییشناسی تئوریزه شد. از طرفی در هر دوره چیزی به اصول زیباشناسی و ساختمان سازی اضافه میشد، آنها نیز به صورت هماهنگ و هارمونیک عمل میکردند تا اینکه به دوران مدرن رسیدند. اصولا مدرنیته خود یک امر ساختارشکن است و در آن تفاوت یا بدعت به عنوان اصل تلقی میشد، در حالی که هنوز بیانیههای ایدئولوژیک در آن وجود داشت.
این معمار میگوید که کم کم با نهادینه شدن مدرنیته و تغییراتی در فرهنگ شهرنشینی در اروپا و برای اینکه بتوانند توسعه و کیفیت شهر را کنترل کنند، دانش شهرسازی که از رنسانس به ترتیبی مطرح بود قوام جدی گرفت و طرحهای جامع پدید آمد.
او اضافه میکند که 《در شهرسازی مدرن صحبت از این بود که در سنت، حیاط، خانه یا کوچه اختصاصی است، درحالی که اکنون میتوان کوچهها را با هم جمع کرد و بزرگراه ساخت و یا حیاطهای خصوصی را جمع کرد و پارک ایجاد کرد و زمینهای مصنوعی ساخت و بر روی آنها خانهها را قرار داد و مسایل بسیار دیگر برای تحقق پذیری مکانی برای وقوع رفاه جامعه به وجود آورد. بنابراین الگوی جدیدی در شهر سازی پدید آمد که بر اساس آن شهرها رشد کردند. مثلا در یک محله تعداد داروخانه، سوپرمارکت و یا فاصله پیاده آنها را از منازل و یا ایستگاه اتوبوس در نظر گرفته شد . این اصول در ایران نادیده گرفته شده و در دهه ۴۰ در ایران متوجه شدند که باید یک طرح جامع و تفصیلی تنظیم کنند و در نهایت در دهه ۵۰ یک طرح جامع برای تهران طراحی شد و یک سری قانونمندی به وجود آمد که تا مدتی بعد از جنگ ادامه داشت ولی در زمان باز سازی به اسم توسعه، این طرح جامع را زیر پا گذاشتند.》
این معمار میگوید: شهرهای بزرگی که ساختهایم، جدا از اینکه مصرفی هستند، همه بمب ساعتیاند. از طرفی آمار جرم و جنایت بالا رفته چون اصلا معلوم نیست آدمها مربوط به کجا هستند. مهاجرتها وجابجاییها مسایل فرهنگی را تحت تاثیر قرار دادهاند.
آیا میتوان معماری ایرانی را پیاده کرد؟
فرهاد احمدی با بیان اینکه پیش از این تلاش کرده تا از معماری ایرانی بیاموزد، در عین حال توضیح داد: مفهوم این نیست که معماری سنتی را تکرار کنید، بلکه باید از فلسفه، محتوا و دیدگاه در تاریخ آموخت. نه اینکه یک ساختمان جدید را کاملا با تقلید از سنت بسازیم. البته ساختمان جدید نیز میتواند براساس آموخته هایی از معماری ایرانی باشد. در برخورد با این مساله میشود دو کار کرد؛ اول اینکه اگر همت کنیم آن چیزهایی که از تاریخ برایمان به جا مانده را مرمت و فعال کنیم. دوم با توجه به اینکه به دلایل موقعیت جغرافیایی، ما همواره در معرض تعامل با فرهنگهای گوناگون بوده و از آنها آموختهایم ، از یک سو این مسیر تاریخی را به دقت مورد بررسی قرار داده، از سوی دیگر سعی در ادراک عمیق آن چیزی که جریان عمومی هستی شناسی درعرصه جهانی است و تاثیرات آن را در ژانرهای معماری بین المللی بشناسیم و تلاش کنیم تا نوعی تالیف متفاوت و مربوط به این سرزمین پدید آوریم.
او در ادامه به بناهای رومی در تهران میپردازد و میگوید: معماران در ساخت بناهای شبه کلاسیک ، اکثرا دستورالعملهای کلاسیک را نمیشناسند و تنها تقلید ظاهری وخارج از اصول از آن میکنند. اینها بناهایی هستند که تنها نشانههای ضعیف و تقلیدی را در نمایشان دارند و درون بنا هیچ ارتباطی با بیرون آن ندارد. این سبک معماری به دلیل داشتن قدمت بالا، تجمل و تعلق به فرهنگ تاریخی غرب، برای جامعه نوکیسه موجد نوعی تفاخر و بیان طبقاتی است. البته این مساله در امریکا نیز وجود دارد و خیلی از سیلبریتیها ترجیح میدهند در کاخهای کلاسیک و به اصطلاح لاگچری زندگی کنند. ولی تفاوت آنها این است که این زیباشناسی مربوط به عقبه فرهنگی خودشان است و بناها لااقل با رعایت اصول و دقت ساخته میشوند.
ساختمانهای عجیب و غریبی که فلسفهای ندارند
این معمار سپس چنین میگوید: وقتی بحث سازندگی در بعد از جنگ مطرح شد، همزمان با آن مساله نقد زیباشناسی مدرن و تکثرگرایی در پست مدرن نیز در ایران دنبال شد و جامعهای که حدود ۱۰ سال ارتباط ضعیفی با جامعه جهانی داشت با ولع به دنبال تحولات بود که رویکردهای متفاوت در آن، تاثیر صوری شدیدی در نسل جوان داشت و کارهایی پدید آمد که با وجود جذبههای طراحانه، نقدهای نیز بر آن ها وارد است. در این زمینهها کارهای بیمحتوا و عجیب و غریبی صرفا با تقلیدهای ظاهری در برخی موارد حتی در شهرهای کوچک ساخته شده که روی دیگر سکه نوکیسگی را نشان میدهد.
انتهای پیام
نظرات