این داستاننویس و پژوهشگر در گفتوگو با ایسنا، درباره اینکه بعضا یکی از مسائل ادبیات ایران این است که نویسندگان با گذشت زمان کتابهای قویتری ارائه نمیدهند و بهترین آثارشان برای دوره جوانیشان است، اظهار کرد: بهنظرم جوانمرگی پدیدهای است که در تمام جهان وجود دارد؛ زمانی که نویسندگان، شاعران و خالقان آثار هنری وارد این عرصه میشوند، همه با توان همسان وارد نمیشوند، بلکه برخی قدرتمند وارد میشوند و برخی هم قدرتمند وارد نمیشوند، اما آرام آرام قدرت میگیرند. این موضوع به اینکه نویسنده یا هنرمند چقدر برای اثرش توان میگذارد بستگی دارد. مثلا در حال حاضر نام چند تن از نویسندگانی که حدود صد سال پیش با ویلیام فاکنر وارد ادبیات آمریکا شدهاند، بر سر زبانهاست و آثارشان خریدار دارد و یا در همان زمان توانستهاند به کار خود ادامه بدهند.
او با بیان اینکه شرایط کنونی ما با دهههای ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۰ خیلی فرق دارد، اظهار کرد: در این دههها تعداد نویسندگان ما به اندازه تعداد انگشتان دست بود، اما الان چند نام وارد عرصه ادبیات شدهاند؟ من معتقدم هزاران برابر است و وقتی تعداد زیاد شود، ریزشها هم بیشتر است.
قاسمزاده سپس با تأکید بر اینکه ما نویسنده غیرتماموقت نخواهیم داشت، بیان کرد: نویسندهای که تمام ذهنیتش در طول زندگی معطوف به ادبیات باشد، میتواند در صحنه ادبیات باقی بماند. نویسندهای که یک روز به نوشتن فکر میکند و یک ماه به کار دیگری میپردازد مانند فوتبالیستی است که یک روز تمرین میکند و دو هفته تمرین نمیکند، قطعا هیچکس این فوتبالیست را در تیمش راه نمیدهد. نویسندگی شغلی است که نه ساعت کار دارد، نه بازنشستگی و نه دستمزدی. نویسنده چگونه میتواند به کار خود ادامه بدهد؟ در صورتی که ذهنش دربست در اختیار کارش باشد. مثلا احمد شاملو را درنظر بگیرید؛ او در بدترین شرایط زندگیاش، زمانی که به قول خودش و آیدا پول یک پرس چلوکباب هم نداشتند، ساعتها کار میکند.
او همچنین اظهار کرد: نویسندگان ما دو دسته هستند؛ دستهای در همان ابتدا اثر درخور و ممتازی خلق میکنند، دسته دوم کسانی هستند که اولین آثارشان آنقدر درخشان و درخور نیست. به نظرم نویسندگانی که در ابتدا اثر درخوری خلق میکنند، کمتر به کارشان ادامه میدهند؛ مثلا تقی مدرسی که با داستان «یکلیا و تنهایی او» وارد میدان شد و خیلی هیاهو کرد اما اثر دیگرش، «شریفجان شریفجان» یک اثر معمولی بود، بعد هم قطع شد و ۳۰ سال هیچکس از او هیچ خبری نشنید. نمونه دیگرش عباس معروفی است که با «سمفونی مردگان» آمد اما آثار دیگرش فروتر از این کتاب بود. اما نویسنده دیگرمان مثلا محمود دولتآبادی، چند کار اولش مشق نویسندگیاش بود. او آرام آرام راهش را پیدا کرد و با «جای خالی سلوچ» مهر خود را بر ادبیات زد و بعد هم «کلیدر» را منتشر کرد.
نویسنده «چیدن باد» و «شهر هشتم» افزود: داستانی است که میگوید حسن صباح وقتی به قلعه الموت رفت، پوست گاوی داشت، گفت اجازه میدهید این را در قلعه بگذارم. گفتند قلعه به این بزرگی، بگذار. او روی پوست گاوش نشست و آرام آرام پشمها را باز و پهنتر میکرد و آنقدری پهنتر کرد که قلعه را گرفت. بسیاری از نویسندگان درجه یک جهان به این صورت وارد ادبیات شدهاند. گلشیری تا زمانی که «شازده احتجاب» را بنویسد کلی زحمت کشیده بود. سایر نویسندگان ما نیز یکدفعه وارد ادبیات نشدند که بخواهند همهجا را بگیرند. نویسنده باید ساعتهای متمادی بنشیند و بنویسد، اما کمتر کسی این توان را برای نوشتن میگذارد. برخی هر ۱۵ سال یک کتاب صدصفحهای بیرون میدهند، این نشاندهنده این است که فرد درگیر نوشتن نیست. اگر نویسندهای نخواهد این توان را بگذارد دچار جوانمرگی میشود.
او در ادامه خاطرنشان کرد: در تمام جهان این حالت وجود دارد. در آمریکای لاتین که ادبیاتش در جهان شهرت دارد، هریک از نویسندگانش را که بخواهید مثال بزنید، میبینید هر دو سال یک کتاب منتشر کردهاند. این کار در مدت ۴۰ یا ۵۰ سال اتفاق افتاده، در میان آنها هم نویسندگانی بودهاند که دو اثر خلق کرده و بعد به کناری رفتهاند و به نوعی دچار جوانمرگی شدهاند. یکی از علتهای جوانمرگی این است که تمام ذهن و فکر نویسنده در خدمت کار نیست. این موضوع مختص ایران هم نیست و در تمام جهان هم وجود دارد؛ در واقع تمام جهان با آن دستبه گریبان است و ایران هم یکی از آن کشورهاست.
محمد قاسمزاده درباره اینکه شرایط اجتماعی و اقتصادی کشورمان چقدر میتواند تشدیدکننده این موضوع باشد، بیان کرد: شرایط اجتماعی خیلی تأثیر دارد؛ اگر نویسندهای با نوشتن تأمین شود، قادر است که وقت بیشتری برای نوشتن بگذارد، و اگر با نوشتن زندگیاش تأمین نشود باید دست به کار دیگری بزند. مثلا شاملو هم دست به کارهای دیگری زده بود، اما در آن زمان شرایط به گونهای بود که با کارهای نزدیک به ادبیات میشد زندگی را تأمین کرد؛ مثلا روزنامهنگاری. اما الان روزنامههای ما مخاطب ندارند و در شرایط اسفناکی به سر میبرند؛ الان روزنامهنویسها هم باید برای تأمین زندگی به کار دیگری بپردازند.
او در ادامه تأکید کرد: زمانی که جامعه دچار بحران شود، زندگی هم سخت میشود. در این میان یکسری از شغلها به خطر میافتند بخصوص شغلهایی که با کار فکری مرتبط هستند. قاعدتا نویسندگان باید زندگی کنند و باید در آمدی داشته باشند تا خرج خانهشان تأمین شود. پس باید از ساعتهایی که برای نوشتن میگذارند بزنند. از طرف دیگر هم خوانندگان به محصولات فکری کمتر توجه دارند. وقتی محصولات فکری خواهان کمتری داشته باشد، سرمایهگذاران کتاب ترجیح میدهند بر روی نامها سرمایهگذاری کنند. وقتی این روند پیش میآید، جوانانی که نامی ندارند قربانی این اتفاق میشوند.
این نویسنده درباره انتشار آثار افرادی که در فضای مجازی نامی بههم زدهاند و تبلیغات ناشران حول محور این کتابها و تجدید چاپهای متعددشان در زمان اندک مثلا اتفاقی که در نمایشگاه کتاب امسال اتفاق افتاد، اظهار کرد: این را که چه میشود کتابی در مدت کوتاه به چاپ دهم میرسد واقعا نمیدانم. من ۲۹ دوره در نمایشگاه شرکت کردم، برای کتابی مانند «دا» که تبلغات زیادی شده بود و ارگانها هم پشتش بودند چنین چیزی را ندیدم. من به این نوع چاپها (اینکه میگویند در مدت محدود نمایشگاه به چاپ دهم میرسند) مشکوکم. کتاب «شهر هشتم» برنده جایزه «پائولو کوئلیو» شد، آن زمان این نویسنده در ایران خیلی هواخواه داشت، ناشری هم کتاب من را منتشر کرده بود که کتابهای او را منتشر کرده بود. آن زمان کتاب من را مانند ورق زر میبردند اما فقط دوهزار نسخه فروش رفت، به نظرم این چاپها فضای کاذبی است که ناشر ایجاد میکند. یکی از علل جوانمرگی در ادبیات همین تبلیغات کاذب است، خواننده میخرد و متوجه میشود آن چیزی نیست که میخواهد.
او همچنین خاطرنشان کرد: شهرت، شمشیر دولبه است؛ هم میتواند شما را به اوج ببرد و هم شما را نابود کند. در عالم سینما و نقاشی و هر آنچه مخاطب زیاد داشته باشد، همین حالت اتفاق میافتد. شما باید توان روحی بسیار بالایی داشته باشید که شهرت را در خودتان هضم کنید تا این شهرت شما را به سمت و سوی دیگری نبرد. هنرپیشههای سینمایی که شهرتی پیدا میکنند، حواشی زندگیشان آنقدر زیاد میشود که آنها را نابود میکند. بسیاری از کسانی که در کودکی بازیگری را شروع کردهاند هیچکدام نتوانستهاند ادامه دهند. نمونهاش بازیگران امیر نادری و بهرام بیضایی هستند؛ مثلا بازیگر «باشو غریبه کوچک». چرا؟ اینها آمادگی روحی برای ادامه کار ندارند و ناگهان روال زندگیشان از دست میرود. کسی که روال زندگیاش از دست برود در هر کاری شکست میخورد. نویسندگی حرکت مورچهوار است. من هشت صبح و حتی زودتر پشت میزم مینشینم و روزی ۱۰ ساعت کار میکنم، روزی ۱۰ ساعت کار یعنی اینکه بیرون از خانه، شرکت در مجامع و مهمانیها را کامل فراموش کنید. شبها هم میخوانم. نویسنده باید یک صفحه بنویسد و ۱۰۰ صفحه بخواند.
محمد قاسمزاده همچنین گفت: کسانی که با هیاهو میآیند، قادر به ادامه کار نیستند. ما «هیچکاک و آغاباجی» را داشتیم که نویسندهاش بهنام دیانی آمد یک داستان نوشت و دیگر رفت، مگر میشود کسی یک سال نویسنده باشد و دیگر تمام عمرش نویسنده نباشد؟! فضای مجازی ۹۵ درصدش امر بیهودهای است. حرفهایی که در این فضا مطرح میشود بیشتر بیهودهگویی و هرزهدهنی است. برخی از نویسندگان ۱۰هزار فالوئر دارند اما وقتی کتابشان چاپ میشود، ۵۰ نسخه هم فروش نمیرود. یا وقتی تبلیغ کتابشان را میگذارند این تعداد ۵۰۰ نفر هم لایک نمیکنند، یعنی حتی حاضر نیستند انگشتشان را روی صفحه فشار دهند. فضای مجازی جایی است که نمیتوان رویش حساب باز کرد.
او با بیان این که تبلیغ کتاب چیز خوبی است، اظهار کرد: وقتی کتاب من منتشر میشود، جلد کتابم را میگذارم و میگویم این کتاب منتشر شده، استفادهام در این حد است و گاهی هم کاریکاتوری یا عکسی میگذارم. متأسفانه ناشران ما ناشران حرفهای نیستند. تعداد ناشران حرفهای ما چهار-پنج نفر بیشتر نیست؛ بقیه با موج حرکت میکنند، یا خبر ندارند عالم ادبیات چیست و چهار تا مشاور میگیرند که کتاب انتخاب کنند، آنها هم طبق نظر خودشان و رفیقهایشان عمل میکنند. ما ۱۴ هزار ناشر داریم که در نمایشگاه کتاب ۱۵۰۰ ناشر شرکت میکنند، یعنی یکدهم ناشران آنقدری کتاب دارند که قادر به شرکت در نمایشگاه باشند. خب، اینها شکل دیگری از بحران است.
نویسنده «مردی که خواب میفروخت» با بیان اینکه بحران اجتماعی دامنگیر ناشران شده است، گفت: در این میان شکل دیگری از جوانمرگی پیش میآید که کمتر به آن توجه دارید. شما به جوانمرگی عام توجه دارید، ولی جوانمرگی خاص هم داریم. نویسندگانی هستند که استعداد دارند و میتوانند نویسندههای برجستهای شوند اما به واسطه بحرانی که گریبانگیر ناشران است نابود میشوند و آنجاست که ما ضرر میکنیم. در این جوانمرگی استعدادها نابود میشوند. هرکدام از این استعدادها برابر یک لشکر هستند. طاعون، تیفوس و یا وبا زمانی که میآید مرگ همگانی را به همراه دارد. طاعونی در ادبیاتمان حادث شده که بهطور عام نویسندگان را نابود میکند و در این بین مرگ استعدادها فاجعه است. من نام این را جوانمرگی خاص میگذارم.
انتهای پیام
نظرات