دکتر محمدتقی رهنمایی، استاد جغرافیای دانشگاه تهران در گفتوگو با ایسنا با اشاره به پیشینه آموزش جغرافیا در ایران گفت: جغرافیا از اولین دروسی بود که در کنار پزشکی، داروسازی، علوم نظامی و ریاضی در دارالفنون دانشجو میپذیرفت و تدریس میشد. سابقه این رشته در کشور ما با حرکت خوبی شروع شد. بعد از اینکه دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ تأسیس شد و پیشتر از آن یعنی حدود یکصد سال پیش که دانشسرای عالی برای تربیت معلم تأسیس شد، جغرافیا در ایران به سمت مفهوم کشورشناسی رفت.
وی با ارائه تعریف از دو مفهوم جغرافیا و کشورشناسی گفت: شما در هنگام بررسی جغرافیا با دو مفهوم سروکار دارید، یکی جغرافیا است به معنی توصیف و نگارش زمین و دیگری کشورشناسی است. توصیف و نگارش زمین یعنی جغرافیا هرچه را که شما در پهنه زمین به عنوان یک بستر و یک ظرف میبینید و همچنین هرچه روی این ظرف به عنوان مظروف دیده میشود، مورد بررسی قرار میدهد. مظروف این ظرف میتواند رودخانه، دریا، جزیره، جنگل، بیابان، شهر، روستا، مزرعه، کارخانه، راهها باشد. اینها در حوزه مطالعات جغرافیا قرار میگیرد. به این حوزه جغرافیای موضوعی میگویند.
نایب رئیس انجمن جغرافیای ایران افزود: مفهوم دیگری که از جغرافیا برداشت میشود، کشورشناسی است. کشورشناسی به معنای شناخت کشورها، شناخت سرزمینها و مردم که در عربی به آن مسالک و ممالک میگویند. متأسفانه در ایران از زمانی که دانشسرای عالی تشکیل شد و بعدتر در دانشگاه تهران از زمانی که گروه جغرافیا تشکیل شد، ابتدا موضوع جغرافیا را از کشورشناسی شروع کردند و مدتها یعنی تا اوایل انقلاب هم بیشتر وزن دروس جغرافیا را کشورشناسی تشکیل میداد، مثلاً جغرافیای قارهها سه یا چهار درس بود: اروپا، آسیا، آفریقا، اقیانوسیه و آمریکا. هر کدام از این درسها دو یا سه واحد درسی بودند. در تدریس این دروس استاد عمدتاً پایتختها و منابع طبیعی کشورهای هر کدام از این قارهها را معرفی میکردند. الان این اطلاعات از اطلاعات عمومی فراتر نرفته و متأسفانه مدتها جغرافیا در همین حوزه درجا زد.
رهنمایی با اشاره به اینکه مدتی رشته جغرافیا و تاریخ با یکدیگر آموزش داده میشد، گفت: در دانشگاه تهران و حتی در بقیه دانشگاهها مدتی رشته تاریخ و جغرافیا با هم بودند؛ یعنی اگر یک نفر میخواست در دانشگاه تربیت معلم لیسانس بگیرد، رشته تاریخ و جغرافیا میخواند. به تدریج استادانی از دانشگاههای خارج از کشور فارغالتحصیل شدند که با مکاتب جدید جغرافیا آشنا شده بودند. این آشنایی بهخصوص در رابطه جغرافیا با اقلیم رخ داد که بنیانگذار آن مرحوم گنجی، اقلیمشناس برجسته بود. در زمینه جغرافیای طبیعی استادان دیگری مثل دکتر مستوفی که رئیس مؤسسه جغرافیای دانشگاه تهران بود و یا در تبریز بعضی از استادان قدیمی به فعالیت در حوزه جغرافیای طبیعی که بیشتر ژئومورفولوژی و جغرافیای آبها بود، روی آوردند.
وی در ادامه به روند جدا شدن مفهوم جغرافیا از کشور شناسی پرداخت و افزود: در مؤسسه جغرافیای دانشگاه تهران مطالعات مربوط به دشت لوت و کویر به سرپرستی مرحوم دکتر احمد مستوفی و همراهی بقیه استادان جغرافیا انجام گرفت و از آن زمان جغرافیا مفهوم دیگری به غیر از کشورشناسی پیدا کرد؛ یعنی تبدیل به جغرافیای موضوعی شد. جغرافیای موضوعی در کنار همین فنون مربوط به تهیه نقشه یعنی نقشهکشی و نقشهخوانی یکی از رشتههای جغرافیا شد که فارغالتحصیلان آنها بعدتر در سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح و سازمان نقشهبرداری مشغول به کار شدند.
این استاد دانشگاه با تقسیم جغرافیای تدریس شده در ایران به سه جغرافیای عمومی، کشورشناسی و جغرافیای موضوعی گفت: در دوره اول، جغرافیای عمومی در دارالفنون تدریس شد، در دوره دوم که با تأسیس دانشگاه تهران و دانشسرای عالی تعریف میشود، بیشتر، جغرافیا مفهوم کشورشناسی را داشت. در سالهای بعد انقلاب که من هم جزو کمیته برنامهریزی و تجدید نظر در برنامه آموزشی جغرافیا بودم، با کمک بقیه همکاران مثل مرحوم دکتر شکویی، دکتر محمودی و دکتر میرحیدر توانستیم تا حدودی جغرافیای موضوعی را مطرح کنیم به این ترتیب درسهایی به نام جغرافیای شهری، جغرافیای روستایی و جغرافیای سیاسی به وجود آمد که به تدریج در یک دورهای در همین سالهای بعد از انقلاب پسوندهایی مانند جغرافیا و برنامهریزی شهری یا برنامهریزی روستایی به اینها اضافه شد و جغرافیا تاحدودی به جغرافیای کاربردی گرایش پیدا کرد؛ یعنی از توصیفی به تحلیلی و کاربردی متمایل شد.
روند مثبت جغرافیا در کاربردی شدن
عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران به هممرز شدن جغرافیا با علوم دیگر اشاره کرد و افزود: زمانی که جغرافیا وارد حوزه برنامهریزی و اندیشه تحلیلی میشود، طبیعی است که با رشتههای دیگر هممرز شود؛ مثلاً در زمینه جغرافیای شهری با مقولههای شهرسازی و معماری ارتباط پیدا میکنند. در زمینه جغرافیای سیاسی با علوم سیاسی یا ژئوپلتیک اصطکاک پیدا میکنند. در زمینه جغرافیای روستایی یا کشاورزی با مسائل مسکن روستایی برخورد میکنند. آنچه که مسلم است، این است که جغرافیا در سالهای بعد از انقلاب از نظر کاربردی روند مثبتی طی کرده است؛ اما مشکلی که این روند مثبت پیدا کرده، این است که کسانی که از جغرافیا پلی به سوی برنامهریزی زدهاند، از جغرافیا دور شدهاند چون جغرافیا یک مفهوم بسیار وسیع میان دانشی دارد؛ یعنی شما هنگامی که وارد حوزه جغرافیا میشوید، هم باید زمینشناسی، علوم اجتماعی و محیطزیست بدانید و هم مفاهیم و روشهای برنامهریزی را بلد باشید و همچنین این توانایی را داشته باشید که اینها را با هم تلفیق کنید؛ یعنی جغرافیا امروزه مثل هنر چیدمان یک پازل است که از اجزای مختلف تشکیل میشود، بدون اینکه وارد جرئیات آن اجزا شود. به عبارت دیگر جغرافیا زبانی بین انسان و محیط است یعنی شما همینطور که با آدمها صحبت میکنید و اصطلاحاً گفتمان پیدا میکنید، جغرافیا زبان و گفتمان انسان و محیط پیرامونی است.
رهنمایی درباره تواناییهای مفهومی یک دانشآموخته جغرافیا گفت: وقتی که یک نفر جغرافیدان باشد، میتواند با شهر، رودخانه، چمنزار، جنگل، روستاها و روستانشینها صحبت کند. یعنی آن دانش جغرافیا را اگر یادگرفته باشد، میفهمد که مثلاً چرا دور این روستا حصار است، این روستا چرا متمرکز و متراکم است و چرا دیگر روستاها این چنین نیستند. وقتی کسی جغرافیا بلد باشد، متوجه میشود که نقش عوامل اقلیمی در محدود کردن حوزه کشت برنج چیست، درمحدود کردن کشت چای چیست و یا در تقویت برخی کشاورزیهای دیگر مثل خرما، مرکبات، سیب و غیره چیست. دانش جغرافیایی در حقیقت دانش آگاهی انسان بر ضوابط و ظرفیتهای محیط است. متأسفانه لااقل در ۱۵ سال اخیر بعضی دوستان به دلیل جذابیتهایی که برنامهریزی در شهر و روستا و کشاورزی و صنعت و سرزمین داشته، از مقولههای جغرافیایی فاصله گرفتند و به مرزهای دانشهای دیگر نزدیک شدهاند و این ایراد و اشکال بزرگی است که من در آموزش جغرافیا میبینم. ما همکارانی داریم که استاد جغرافیای سیاسی هستند، ولی برای اینکه واژه جغرافیا را به کار نبرند، در کارتشان نوشتهاند استاد ژئوپلتیک یا مثلاً همکارانی هستند که استاد جغرافیای شهری هستند، روی کارتشان نوشتهاند استاد برنامهریزی شهری اینجا جغرافیا مظلوم واقع شده. به کاربردن این اصطلاحات و فاصلهگرفتن از جغرافیا، جغرافیا را به آن موضع پایین خود و بیتوجهی بازمیگرداند.
عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران با اشاره به اینکه خانوادهها عموماً نمیدانند تحصیل در رشته جغرافیا چه سودی دارد، گفت: اصولاً به دلیل آن سابقه کشورشناسی که جغرافیا دارد، در میان خانوادهها و مردم، جغرافیا مثل بعضی از رشتههای دیگر همواره با این سوال مواجه است که به چه دردی میخورد؟ شاید برای شما هم این سوال مطرح میشود. مثلاً بچههای ما الان فیزیک میخوانند، من از خودم میپرسم بچه من فیزیک خوانده، خب این فیزیک به چه دردی میخورد؟ زیستشناسی یا زمینشناسی به چه دردی میخورد؟ اشکال کار در این جاست که مدیران و هدایتکنندگان نظام آموزش عالی ما برای این رشتهها زمینههای کاربرد تعریف نکردهاند. زمینههای کاربرد را برای رشتههای پزشکی و داروسازی و حقوق و مانند اینها تعریف کردهاند، برای این رشتههای به خصوص علوم انسانی و برخی رشتههای علوم تجربی بستر کاری تعریف نکردهاند.
وی افزود: من بارها در جمع مدیران رده بالای کشور این سوال را مطرح کردهام که چرا در رشتههای علوم انسانیای چون باستانشناسی تاریخ ایران را خانم "آن لمبتن" مینویسند یا چرا جغرافیای ایران را "اکارت اهلرز" مینویسد؟ چرا تاریخ معماری ایران را "پروفسور پوپ" مینویسد؟ تاریخ ادبیات را "ادوارد براون" مینویسد؟ ایلات و عشایر و شهرهای ایران را "پلوارد انگلیش" مینویسد؟
دکتر رهنمایی با بیان اینکه به رشتههای علوم انسانی بیتوجهی شده، گفت: من به عنوان یک استاد دانشگاه چهل سال است در این دانشگاه درس دادم، درس خواندم، یاد دادم و یاد گرفتم. به یک نتیجهای رسیدم و آن یک سوال است، چرا ما به آن رشتههای علوم انسانی که درک آنها و دانستنها اهمیت دارد، آن قدر بیتوجهیم؟ ولی غربیها به این رشتهها به طور عجیبی علاقه نشان دادند؟ من جواب هم برایش پیدا کردم. ما مدام توجهمان به این بوده که بچههایمان را بفرستیم پزشکی و مهندسی بخوانند و بعد در خانوادهها افتخار میکنیم. بچهای که پزشکی یا دندانپزشکی میخواند سوگلی پدر و مادر میشود و بچهای که ادبیات فارسی میخواند، توسری خور میشود. من فکر میکنم در ایجاد این خلأ تعمدی است. ما فرزندانمان را به سمت پزشکی و فنی هدایت میکنیم و بعد همینها از طرف دانشگاههای اروپایی و آمریکایی بورسیه میشوند. این به این دلیل است که مسئولان بیتوجهی کردند و زمینه کاربرد علوم انسانی فراهم نشده است.
وی در ادامه گفتوگو با ایسنا، مقصر را مسئولان عنوان کرد و افزود: مسئولان ما و در رأس آنها وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم بیتوجهی کردند. اگر کتاب علوم اجتماعی دبیرستان را با کتاب ریاضی یا فیزیک دبیرستان مقایسه کنید، متوجه میشوید که فیزیک و شیمی و ریاضیاتی که بچههای ما در دبیرستان میخوانند را غربیها در دانشگاهها مطالعه میکنند و آن کتابهایی که ما در زمینه علوم انسانی میخوانیم را غربیها رسماً گذاشتهاند کنار و مطالب جدید و ملموس و کاربردی به جای آنها آوردهاند.
نایب رئیس انجمن جغرافیایی ایران، در ادامه به طرح این پرسش پرداخت که در ماهیت جغرافیا چه چیز نهفته است که "ترزا می" را نخستوزیر انگلستان میکند، اما در ایران کسی که جغرافیا خوانده را به یک معلم روستایی تبدیل میکند که اگر یک روز معلم نیامده بود، به جای معلم اصلی به کلاس برود تا بچهها شلوغ نکنند.
وی در پاسخ به سوالی درباره تحصیلکردههای جغرافیا در سطوح بالای دولتی در ایران گفت: شهردار سابق ما، وزیر کشور، رئیس دانشگاه شهیدبهشتی، نمایندههای مجلس و نظامیان ارشد جغرافیا خواندهاند. اینها به جنبه مثبت جغرافیا توجه کردهاند و فهمیدهاند که از جغرافیا چه استفادهای میتوان کرد، بنابر این در راهشان برای رسیدن به منصبهای اجرایی مدیریتی مانعی وجود نداشته. الان راه باز است ولی بحث اینجاست که شما چند پست میتوانید داشته باشید که به فارغ التحصیل جغرافیا نیاز داشته باشد؟
این استاد دانشگاه در خصوص اقدامات خود در راستای اشتغال دانشآموختگان جغرافیا گفت: من سالهاست نایب رئیس انجمن جغرافیایی ایران هستم. کاری که ما به اتفاق دکتر کامران و بقیه همکاران کردیم، این بود که بارها و بارها به سازمان برنامه و بودجه رفتیم و با مستنداتی که همراه خود بردیم، جلسات متعددی با آنها داشتیم که من این کارشناسان سازمان برنامه و بودجه را "آقایان مهندسزده" مینامم. ما آنها را مجاب کردیم تا برای فارغالتحصیلان جغرافیا یک رسته مطالعاتی باز کنند، مثلاً مطالعات منطقهای و برنامهریزی منطقهای، فارغ التحصیلان رشته جغرافیا که مثلاً با گرایش جغرافیا و برنامهریزی شهری فارغ التحصیل شدند، اینها را در رستههای شهرسازی و مطالعات منطقهای و معماری به کار گیرند. ابداً زیر بار نمیرفتند و میگفتند جغرافیا را چه کار به اینها؟! از یک طرف هم من به آنها حق میدهم؛ چراکه هیچی از جغرافیا به جز اسامی کشورها نمیدانستند.
به دلیل سوء شهرتی که وجود دارد، جغرافیدانان خجالت میکشند خود را جغرافیدان معرفی کنند
رهنمایی درباره راهکارهای افزایش آگاهی مسئولان درخصوص تواناییهای جغرافیدانان، گفت: در درجه اول جغرافیدانان باید خود را با هویت جغرافیایی نشان دهند و مثلاً نگویند من برنامهریز شهری یا ژئوپلیتیکر هستم. متأسفانه در جغرافیا و بعضی دیگر از رشتههای علوم انسانی به دلیل همین سوء شهرتی که وجود دارد، افراد خجالت میکشند خود را به عنوان جغرافیدان معرفی کنند. این خجالتزدگی به کمبود دانش و آگاهی آنها برمیگردد. به نوعی مشکل به آموزش جغرافیا مربوط میشود. جغرافیا موضوع گفتمان است میان انسان و پیرامون او؛ یعنی چنانچه شما آن گفتمان را بپذیرید با پیرامون خود دیالوگ پیدا میکنید. جغرافیا آن دیالوگ را مطرح میکند.
این جغرافیدان، درباره سیر تحول جغرافیا در ایران و آگاهی عموم جامعه درباره آن، گفت: جغرافیا رشتهای علوم انسانی بود که یک تعداد از افرادی که در خارج از کشور این رشته را خوانده بودند و بازگشتند، غیر از کار در دانشگاه که کار تدریس بود، در کارهای تحقیقی و مطالعاتی که انجام میشد با آن ظرفیت علمیای که داشتند، وارد شدند و نتایج خوبی به دست آوردند. این نتایج خوب این شبهه را به وجود آوردند که هرکس که جغرافیا خوانده، میتواند در این طرحها فعالیت کند و کارهای خوب عرضه کند. ممکن است کسی استاد خوب جغرافیا باشد، ولی الزاماً یک استاد خوب جغرافیا یک محقق و پژوهشگر جغرافیا نیست. کم هستند افرادی که هم بلدند از منظر جغرافیا طراحیهای مرتبط با رشته جغرافیا را انجام دهند و در عین حال استاد خوبی هم باشند. برعکس آن الزاماً صادق نیست. هستند افرادی که استادان خوبی هستند، اما از عهده یک پروژه مطالعات جغرافیایی کوچک برنمیآیند. این حسن شهرت تعداد معدودی از همکاران ما باعث شد گرایش به جغرافیا چه در دورههای لیسانس و چه در دورههای کارشناسی ارشد و دکتری زیاد شود. الان متأسفانه در دورههای دکتری، نه به خاطر جغرافیا بلکه به خاطر تیتر دکتری که از جغرافیا به دست میآورند، این رشته را میخوانند و این دارد صدمه بزرگی به جغرافیا میزند.
دکتر رهنمایی درباره جایگاه شغلی دانش آموختگان جغرافیا در کشور گفت: واقعیت این است که مثلاً ادارهها آگهی استخدام برای مشاغل مختلف میدهند، اما اصلاً به ذهنشان خطور نمیکند که در نظام آموزشی ما فارغالتحصیل رشته جغرافیا هم داریم، به همین دلیل فراخوان که میدهند، میگویند مهندس شهرسازی یا معماری یا فارغالتحصیل مدیریت و اقتصاد میخواهیم، اما اصلاً اسمی از بقیه رشتهها نیست؛ در ذهنشان اصلاً این رشتهها وجود ندارند. به همین دلیل این دانشآموختگان مأیوس میشوند. الان تا دلتان بخواهد ما لیسانسیه و فوقلیسانسیه بیکار دکتری داریم. هیچ تفاوتی هم بین دانشگاه برتر و غیر برتر وجود ندارد.
وی در پاسخ به سوالی درباره وضعیت فارغالتحصیلان جغرافیا در خارج از کشور گفت: جغرافیا از رشتههایی است که در دانشگاههای خارج از کشور داوطلب زیاد دارد؛ چرا که بازار کارش تعریف شده است. من در دانشگاه بن آلمان دیدم وزارت آموزش و پرورش به مؤسسه جغرافیای آن ایالت یک پروژهای داده بود که برای آن وزارتخانه مطالعه کنند و ببینند که توزیع مدارس، دانشآموزان و دبیران در رشتههای مختلف تحصیلی در این ایالت چگونه است. در نتیجه این تحقیق، جغرافیدانان تعداد زیادی نقشه موضوعی تهیه کردند. فرض کنید این شهرستان شما بیشتر روی رشتههای علوم تجربی تمرکز پیدا کرده و شهرستان دیگر روی علوم انسانی تمرکز دارد و بعد بررسی کردند این مرکزیت چگونه به وجود آمده و چگونه میتوان تعادلبخشی به وجود آورد. این اعداد و ارقام به نقشههای موضوعی تبدیل شدند. اینها یک اطلس مانندی از وضعیت نظام آموزش و پرورش و یک اطلس موضوعی ضمیمه گزارش کردند و بعد توصیه کرده بودند که شما در این منطقه باید فلان رشتهها را تقویت کنید، چرا که نوع معیشت مردم به فارغالتحصیلان این رشته نیاز دارد. مثلاً در شهرها و دهستانهایی که گردشگر پذیر بودند، توصیه شده بود رشتههای هتلداری و گردشگری در این شهرها توسعه یابد. چهقدر دانشآموزان ما فیزیک و شیمی و ریاضی بخوانند؟
رهنمایی درباره پژوهشی که برای وزارت علوم انجام داده است، گفت: من، پژوهشی برای وزارت علوم در زمینه عدم متمرکز بودن همه امکانات در تهران انجام دادم که به صورت کتابی با عنوان "توزیع فضایی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی در ایران و ارائه الگوی بهینه" منتشر شد. در نهایت آنها کاملاً برعکس عمل کردند. در این پژوهش ما بررسی کردیم که مثلاً چه ضرورتی دارد که دانشگاه علامه طباطبایی در تهران باشد؟ دانشگاه علامه طباطبایی هیچ رشته تحصیلیای ندارد که توجیه کند این دانشگاه در تهران باشد؛ مثلاً دانشکده کشاورزی باید در آذربایجان باشد، چون آذربایجان یک منطقه کشاورزی است یا دانشکده فنی باید در اصفهان باشد، چون اصفهان دومین استان صنعتی ایران است؛ ولی رشتههای اقتصاد مدیریت حسابداری که رشتههای دانشگاه علامه هستند، در هر شهر دیگری هم برده شود، دانشجو به آنجا میرود. بعد دیدم که کاملاً برعکس عمل کردند و در انتهای اتوبان همت محوطه بزرگی را به دانشگاه اختصاص دادند و تعداد دانشجوها را هم افزایش دادند، برای اینکه یک دورهای چند تن از وزرا و مسئولان کشور در دانشگاه علامه درس خواندند، آنها اعلام نفوذ کردند و این طرح به سرانجام نرسید.
وی افزود: اگر دانشگاه علامه طباطبایی را در آشتیان یا کنگاور میساختند، این دو شهر تبدیل به یک شهر دانشگاهی میشدند، ولی این دانشگاه در حال حاضر در تهران گم شده است. آن زمان من آماری به دست آوردم که نشان میداد ۵۴۰ هزار دانشجو در تهران درس میخوانند. این دانشجویان به تغذیه، وسایل حملونقل و خوابگاه نیاز دارند و اگر دانشگاه علامه به یک شهر کوچک انتقال مییافت، کل آن شهر را تحتتأثیر خود قرار میداد. طوری شد که وزیر علوم وقت یعنی دکتر معین خلاصه این نقشهها را دید و گفت که هفته آینده رهنمایی با من به جلسه هیات دولت بیاید که این وضع ساماندهی شود. البته به درگیریهای ۱۸ تیر سال ۸۷ منتهی شد که وزیر استعفا داد و قضیه منتفی شد.
این استاد دانشگاه، درباره میزان همکاری سازمانهای مختلف با جغرافیدانان گفت: این میزان خیلی کم است. من چند سال پیش برای همایشی به یاسوج رفته بودم و بعد از پایان سخنرانی دیدم حدود ۱۳ نفر از شاگردان سابق من آمدند و متوجه شدم همه آنها شهرداران شهرهای مختلف هستند. فارغالتحصیلان جغرافیا در زمینه مدیریت شهرداری بسیار خوب عمل میکنند. الان مدتی است که دولت پول پروژه را ندارد، چه برسد به پروژههای ما.
نبود حلقه واسط میان دانش جغرافیا در دبیرستان و دانشگاه
عضو هیاتعلمی گروه جغرافیای دانشگاه تهران درباره وضعیت آموزش این علم در مدارس، گفت: وزارت آموزش و پرورش برنامه آموزشی سه درس مهم را به کمترین و بدترین وضع تقلیل داده است؛ تاریخ، جغرافیا و علوم اجتماعی از جمله این دروس هستند. آمدهاند در یک کتاب بسیار کوچک اطلاعات بسیار بیمصرف و زائدی را در برنامه آموزشی دروس مدارس قرار دادند. در کشورهای خارجی بهترین استادهای دانشگاهها عضو گروه تألیف کتابهای درسی مدارس هستند و در تألیف کتب درسی بین استادان بسیار برجسته جغرافیا و مؤلفین آموزش و پرورش که سابقه تألیف دارند، همکاری وجود دارد.
رهنمایی ادامه داد: آنجاست که کتابی در این شرایط منتشر میشود، در ذهن بچه انگیزه به وجود میآورد؛ اما کتابهای ما در اینجا بچهها را از درس زده میکند. البته این را بگویم که من مدتها به عنوان نایب رئیس انجمن جغرافیایی با مؤلفین کتاب درسی ارتباط داشتم. اسم نمیبرم، ولی فردی که تا پست وزارت هم با مدرک جغرافیا رفت، سی و خردهای سال پیش دانشجوی من بود و مطالب جزوه درسی من را در کتاب درسی جغرافیای مقطع راهنمایی قرار داده بود. حلقه واسط میان دانش جغرافیا، تاریخ و علوم اجتماعی، ادبیات و فرهنگ و تمدن در دبیرستان و دانشگاه که با زبان قابل فهم گروههای مختلف سنی علوم را مرتبط کند، گم شده است.
این استاد دانشگاه درباره مشکل آموزش جغرافیا در مدارس گفت: آن آموزگار و دبیری که جغرافیا تدریس میکند، قادر نیست الفاظ کلمات و مفاهیمی را که ذهن بچه میتواند بپذیرد را تعریف و به بچهها منتقل کند. در کشورهای فرانسه، آلمان و اتریش که من در جریانش هستم، میدانم یک گروه متشکل از استاد جغرافیا، متخصص آموزش و پرورش و دبیر با تجربه آن دروس شکل دادهاند و اینها به کمک یکدیگر مطالب متناسب با ذهن بچهها را تهیه میکنند. ما نه تنها در جغرافیا بلکه در سایر رشتهها هم چنین چیزی نداریم.
رهنمایی در پایان درباره وضعیت پژوهش دانش جغرافیا گفت: پژوهش در جغرافیای موضوعی بد نیست. پژوهشگران در حوزه گردشگری، شهر، آمایش سرزمین و منطقهای خوب کار میکنند، اما میدانید کارفرمای این پروژهها دولت است و دولت هم الان پولی ندارد.
انتهای پیام
نظرات