به گزارش ایسنا، تا جایی همه چیز خوب پیش میرود؛ تعریفی مناسب از باستانشناسی، خاطراتی که توجه مردم و هر صنف را به تاریخ کشور بیشتر جلب میکند و حتی درخواستهایی برای توجه به تاریخ کشورمان، آثار تاریخی و سر زدن بیشتر به موزهها. تا ۱۵ دقیقه بعد از ورود باستانشناسِ میهمان برنامه هم روند به همین منوال است تا وقتی «جنابخان» شخصیت محبوب وارد گود میشود.
او هم کلمات و دیالوگهای جاافتادهای را که میتواند مخاطبان را با کار یک «باستانشناس» بیشتر آشنا کند، وارد بحث میکند؛ «ترانشه»، «گیاه باستانشناسی»، «کربن ۱۴» و ... .
در میانه صحبتها حتی این حرفها هم مطرح میشوند که «سازمان میراث فرهنگی نمیتواند به تنهایی این همه اثر را حفظ کند، آثار تاریخی زیادی که نه اعتباری برای حفاظتشان هست نه افرادی که برای این کار تربیت شده باشند، پس نیاز به سیاستگذاری و نظارت دستگاهها و همکاری مردم هست.
اگر مردم به آثار باستانی که متعلق به خودشان است توجه نکنند، همین هم که هست از دست میرود. آثاری که در ۱۰ موزه آمریکا هستند در سال ۶۰۰ میلیون نفر بیننده دارد و آنها دیدن این آثار را یک نوع تفریح میدانند برای خانوادههایشان، کودکان و میانسالانِ خود، یک تفریح ارزانقیمت.»
از سوی دیگر رامبد جوان هم تلاش میکند سهم خندوانه را برای توجه مردم به موزهها بیشتر کند، با این ایده که در قرعهکشی خندوانه یکی از جوایز در کنار رفتن به سینما و تئاتر، بلیت بازدید از موزهها باشد.
اما حالا نوبت بخش طنز ماجراست.
صحنههایی که جنابخان با شوخیهای همیشگیاش با شغل و نوع کار مهمانان، با آنها حرف میزند، با این جملهها همراه است: «دل به کار نمیدهند، دارند خاکبازی میکنند». مجری به او هشدار میدهد که شاید آقای دکتر از این شوخیها ناراحت شوند. (باستانشناسان این شوخی را دوست نداشته باشند.)
به هر حال این شوخیها از جایی به بعد، با دورههای تاریخی سروکار پیدا میکند، دورههایی که بخش زیادی از مردمی که به این مباحث علاقهمند نیستند و مطالعه یا اطلاعاتی از آنها ندارند، پای آن قهقهه میزنند، اما نه باستانشناسان و حتی تعداد زیادی از فعالان مدنی و دوستداران میراث فرهنگی و این حوزه.
ماجرا به نمایش چیزهایی توسط جنابخان میرسد؛ قابلمه از دوره «کشکانیان»، آفتابه سفید پلاستیکی از دوره «دسشوریان»، شورت ورزشی از دوره «کفاشیان»، دستمال کاغذی از دوره «فینیقیان»، لوبیا چیتی دوره «چیتچیان»، نگاتیو فیلم از دوره «سانسوریان» و لقمه از دوره «لقمانیان» ...
و این میشود که علاوه بر باستانشناسان، حتی برخی موزهداران هم نسبت به نامناسب بودن این برنامه برای معرفی رشتهای فرهنگی که وظیفه دارد از تاریخ کشورش محافظت کند، معترض میشوند و میخواهند بیانیه بدهند.
میخواستیم تخریب میراث فرهنگی را از دریچه طنز به مردم نشان دهیم
مصطفی دهپهلوان - رئیس موسسه باستانشناسی دانشگاه تهران - یکی از این معترضان است. او در گفتوگو با ایسنا میگوید: از همکارانم در حوزه باستانشناسی دلخورم که به این قضیه، سطحی نگاه میکنند، جایی که باید انتظار نظرات سنجیده و کارشناسانه داشته باشیم، چنین برنامهای پخش میشود. برخی همکاران تلاش میکنند من را نسبت به این اتفاق قانع کنند، اما من قانع نمیشوم که این یک طنز ساده است و هیچ مشکلی ندارد.
این باستانشناس با اشاره به فعالیتهایی که ازحدود ۱۵ سال پیش در موزهها و در محوطههای تاریخی فعالیت و کاوش داشته است، ادامه میدهد: در زمان فعالیتم در موزه مقدم و باغ موزه نگارستان به عنوان یک باستانشناس، با مردم و افرادی که به امید پیدا کردن گنج و دفینه، زمین را حفر میکردند و دنبال قاچاق اشیای عتیقه بودند و همچنین مجموعهداران خصوصی مجوزدار و غیرمجوزدار برای روشن کردن وضعیت و آینده تپهها و محوطههای تاریخی ارتباط داشتم.
او با اشاره به چند سفر کاریاش در چند سال گذشته به کشورهای اروپایی و آمریکایی به بررسی این اتفاق میپردازد که کشورهای توسعهیافته با آثار خود چطور برخورد میکنند و حتی باستانشناسی را چطور به مردم خود معرفی میکنند، و میگوید: سال قبل با تعدادی از دوستان و همکاران قصد داشتیم جشنوارهای برگزار کنیم و از هنرمندان کمک بخواهیم تا تخریبِ میراث فرهنگی را از دریچه طنز به جامعه منتقل کنیم، طنزی که میتواند در قالب کاریکاتور، تئاتر، موسیقی یا فیلم کوتاه و انیمیشن ارائه شود؛ مانند داستانهای «سوریلند» در مورد نحوه برخورد درست با آثار تاریخی. همان سوژهای که پدری به پسرش میگوید «با سوئیچ خط نکش، سوئیچ خراب میشود».
درکمان از میراث فرهنگی ۳۰۰ سال عقبتر از کشورهای دیگر است
او با بیان اینکه به جرأت میگویم درک بخشی از مردم جامعه نسبت به مسائل میراث فرهنگی، نزدیک به ۳۰۰ سال عقبتر از کشورهای دیگر است، تأکید میکند: اگر بخواهیم ایران را با کشوری مانند آمریکا یا برخی کشورهای اروپایی مقایسه کنیم، بلوغ فکری، درک، شناخت از میراث فرهنگی و پیبردن به اهمیت واقعی میراث فرهنگی درصد زیادی از مردم جامعه نه ۵۰ سال، که نزدیک به ۳۰۰ سال از دیگر مردم دنیا عقب است. قصدم توهین به مردم کشورم نیست، اما این واقعیت تلخی است که باید مطرح شود تا شاید مردم به خود آیند.
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه در سال ۹۳ در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه شهر سگزآباد قزوین با مردم این شهر درباره تپههای تاریخی این شهر صحبت کرده و گفته است «اگر هر کدام کلنگی در تپهها زده باشید، حق الناس به گردن شماست و نمازتان مشکل دارد» ادامه میدهد: فردای آن روز، جوانان سگزآباد سراغم آمدند، با یکدیگر صحبت کردیم و توضیح دادیم که داخل اینها تپهها گنج نیست، اگر هم باشد گنج واقعی چیزی است که جوانان این منطقه سالها میتوانند از قِبَلِ آن به هویت خود، به توسعه پایدار و گردشگری پایدار و دیگر اقدامات کاربردی بپردازند که میراث فرهنگی در دنیای آینده میتواند با آنها روبهرو شود. با نهایت تأسف، با وجود یک میلیون محوطه تاریخی در کشور، هیچ کدام سالم نیستند.
هر کس میتواند با یک دید متفاوت طنز بسازد اما نه ...
دهپهلوان با تأکید بر اینکه قطعا هر کشور، هر برنامهساز و هر هنرمندی میتواند به یک موضوع از دید طنز آن نگاه کند، میگوید: طنز برای زیر سوال بردن باستانشناسی و میراث گذشته میتواند یک مساله باشد، اما نه اینکه بگوییم سلسله «کشکانیان» یا سلسله «دستشوریان». نه اینکه آفتابه پلاستیکی دستشویی سر برنامه به عنوان یک شیء تاریخی نشان داده شود و حتی به باستانشناس حاضر بگویند آن را آب کند. وظیفه باستانشناس آب کردن شیء باستانی نیست. باستانشناسی حرفهای بسیار دشوار و طاقت فرساست، پژوهشگرانی عاشقپیشه با عشق به خاک و وطنشان با کمترین دستمزد ممکن ماهها در بیابان به دنبال روشن ساختن بخشی از پیشینه این سرزمین و رخدادهای هولناکی که بر آن گذشته به بررسی و کاوش می پردازند تا بتوانند تجربههای بشری را به تصویر بکشند که بتوان در دنیای امروز از آنها بهرهها گرفت.
رئیس موسسه باستانشناسی دانشگاه تهران با بیان اینکه بعید میدانم نکات مطرحشده در برنامه خندوانه، به صورت فیالبداهه گفته شده باشد، ادامه میدهد: در پاسخ به اعتراضهای من برخی افراد میگویند در کشوری مانند آمریکا با ترامپ شوخی میکنند، حالا اینجا با یک شیء تاریخی شوخی کردند، چه مشکلی دارد؟ این در حالی است که آمریکا با ایران متفاوت است. در جامعه آمریکا موضوع میراث فرهنگی و درک اهمیت آن برای مردم حل شده است و میدانند که نباید به این میراث آنقدر بیاحترامی کنند. آیا همین افراد بررسی کردهاند در کشورهایی مانند بریتانیا، انگلیس، فرانسه و حتی ترکیه قاچاق آثار تاریخی و تپهها چه میزان است و در ایران چه اندازه؟ قطعا طنزی که در ترکیه برای میراث فرهنگی خود درست میکنند، با طنزی که در ایران ساخته میشود، متفاوت است.
همیشه تلاش کردیم به مردم نشان دهیم در کاوش باستانشناسی دنبال چه هستیم
او با طرح این پرسش که مخاطبانِ حداکثری برنامه خندوانه چه کسانی هستند، اظهار میکند: اگر بخشی از آنها قشر دانشگاهی، تحصیلکرده و کسانی باشند که دغدغه میراث دارند، شاید مشکل و مسالهای نباشد. اما بخش دیگرِ مخاطبان این برنامه، حتماً قشری هستند که نگاه و فکرشان به کَندن تپهها و قاچاق آثار بهدستآمده است. بیش از ۸۰ درصد مردم ایران به دنبال گنج هستند و یا به آن فکر میکنند. شبانه به تخریب تپهها و محوطههای تاریخی میپردازند. تا مردم به این درک و بلوغ و پختگی فکری نرسند، این تخریبها با قوه قهریه و نگهبان و پاسبان دفع نخواهد شد.
دهپهلوان با بیان اینکه در طول کاوش در محوطههای تاریخی مختلف، از هر کدام از مردم که به محوطه سرک میکشیده است، با روی باز استقبال میکنند، میگوید: همیشه تلاش کردیم به مردم نشان دهیم که ما دنبال چه چیزهایی هستیم و میخواهیم در دل زمین به چه چیزی برسیم. نشان دهیم ارزش هر کدام از آثار تاریخی بهدستآمده برای تیم باستانشناس در اطلاعات تاریخی است که به دست میاوریم مانند انواع بیماریها، سرطانها، تغذیه، معیشت و تغییرات اقلیمی در گذشته و رسیدن به درک و شعور این که مردمان گذشته و نیاکان ما چه رخدادهای ناگواری را تجربه کردهاند که ما دیگر تجربه نکنیم.
باستان شناس دنبال گنج نیست
این مدرس دانشگاه با تاکید بر اینکه تیمهای کاوش باستانشناسی دنبال گنج و عتیقه نیستند، اظهار میکند: متاسفانه تا امروز نتوانستهام بیش از ۱۰ نفر از مردم را در این زمینه روشن کنم، زمانی که در محوطه «سگز آباد» قزوین کار میکردیم، دو روز برای کودکانِ این محوطه وقت گذاشتیم تا واژه گنج را از ذهنششان پاک کنیم، اما متاسفانه آن قدر این قضیه از کودکی در ذهن آنها نهادینه شده، که دائم در این زمینه صحبت میکردند. مفهوم بد و ناگوار "گنج" چنان در روح و جان مردم نهادینه شده که زدودن آن بسیار دشوار است و شاید شدنی نباشد.
او با بیان اینکه در این زمینه بارها ناامید شده و آینده خوبی برای میراث فرهنگی کشوری با فرهنگهای متنوع و غنی پیشبینی نمیکند، اظهار میکند: فقط باید افسوس خورد فرهنگ ایرانی ـ اسلامی را به قربانگاه کشیدهایم و در حال سلاخی آنیم و خود نمیدانیم. معماری مذهبی در حال تخریب، بافت تاریخی شهری در سراشیبی نابودی، طرح هادی نابودگر بافتهای روستایی و محو شدن میراث فرهنگی ایرانی اسلامی ناملموس معنوی این مرز و بوم و صدهای مقوله دیگر در دستور تخریب و نابودی ما هستند.
او ادامه میدهد: با یک جستوجو در اینستاگرام با کلمات «باستانشناسی» و «گنج» و «دفینه» به تعداد پستهای مشخصشده دقت کنید؛ پستها و فیلمهای تخصصی و روشنگری این حوزه تعدادشان کمتر از فیلمهای منتشرشده در حوزه گنجیابی است.
وضعیت اقتصادی امروز، خانوادهها را به سمت موضوع گنج میبرد
دهپهلوان وضعیت اقتصادی امروز را یکی از یکی از عواملی میداند که در بیشتر خانوادهها صحبت از گنج میشود و میگوید: از سوی دیگر متاسفانه برخی دانشجویان با ذهنیت گنج برای تحصیل در رشته باستانشناسی به دانشگاه میآیند، برخی دانشجویان حتی تا ترمهای چهارم و پنجم تحصیل در دانشگاه، ذهنشان دنبال مال و گنج و این موارد است. از سوی دیگر برخی افراد به جرات میگویند ما به درخواست خانوادههایمان دنبال باستانشناسی آمدهایم تا بعد از تمام شدن تحصیل، دنبال گنج برویم؛ باستانشناسی رشته زیرخاکیهاست و رشتهای درآمدزا و ... .
او با اظهار تاسف از اینکه برخی همکاراناش در حوزه باستانشناسی نیز نگاه عمیقی به این مساله ندارند، ادامه میدهد: حتی برخی از مدیران فرهنگی در دانشگاه به من میگویند که فلانی برای درآوردن تعدادی کاسه و کوزه به کاوش رفته است، حال تا زمانی که این صحبتها توسط افراد فرهنگی جامعه مطرح میشوند، چطور باید این مساله را حل کنیم.
او برطرف شدن این مشکلات و این ذهنیتها را در جامعه نیازمند یک معجزه میداند و میگوید: این اتفاق درست مانند این است که یک معتاد تا وقتی سرش به سنگ بخورد و نفهمد که همه چیز خود را از دست داده، حاضر به ترک نمیشود. حال آیا باید میراثفرهنگی را نیز تا این حد از دست بدهیم تا بعد از آن بگوییم حیف شد.
این باستانشناس معتقد است: آثار تاریخی کشور با سرعتِ نور در حال از بین رفتن هستند، در حال حاضر به دلیل گستردگی و وسعت این میراث، از بین رفتن آن اکنون به خوبی حس نمیشود، درست مانند بافتهای روستایی که در طرح هادی از بین رفتند و هیچکس متوجه نشد. اما هیچگاه به این فکر نشد که بافتهای روستایی را چطور در همان حالت سنتی مقاوم کنیم.
دهپهلوان با تاکید بر اینکه باید فکر کنیم چطور میراث را نجات دهیم، این پرسش را مطرح کرد که آیا برای ساختِ این بخش از برنامه خندوانه، چند جلسه کارشناسی با چند باستانشناس کارکشته انجام شده است؟
ای کاش به تاثیرگذاریتان بیشتر توجه میکردید
او میگوید: ای کاش برنامهسازان خندوانه به تاثیرگذاری برنامه خود توجه میکردند و برای اجرای چنین برنامهای حتی در حدِ طنز از نظرات کارشناسی و حرفهای و سنجیده استفاده میکردند؛ درست مانند وقتی قرار است درباره یک بیماری به مردم اطلاعات دهند. چون تاثیراتی که این برنامه میتواند روی مردم بگذارد به اندازه برگزاری ۱۰۰ همایش است که باستانشناسان میتوانند ان را اجرایی کنند.
رئیس موسسه باستانشناسی دانشگاه تهران میگوید: روزی مقامی مسئول با ۱۲ نفر ازکارکنان خود سر یک سایت باستانشناسی که در حال کاوش بودیم، حاضر شد. او به ما گفت: «تقصیر شما باستانشناسان است که مشخص نمیکنید که زیر کدام یک از ۳۵۰ محوطه دشت قزوین، گنج است و زیر کدام نیست.» پرسیدم اگر مشخص شود، چه اتفاقی رخ میدهد؟ گفت: «ما به مردم اعلام میکنیم که زیر این ۱۰ محوطه گنج است، اگر به سمت آنها بروید، مجازات در انتظار شماست، تا دستِ کم سراغ دیگر محوطههای تاریخی نروند.» برای ذهنیتِ این مدیر که هنوز به گنج فکر میکند، متاسفم.
دهپهلوان ادامه میدهد: به قول آقای مهدی رهبر – از استادان پیشکسوت باستان شناسی کشور -، سالهاست با مجوز در بیابانها کلنگ میزنیم، اما هیچگاه هم به گنجی که حرفش را میزنند، نرسیدهایم. جایی ندیدهایم که یک حیوان شبیه شتر در نقطهای باشد و زیر آن گنج پنهان باشد.
رئیس موسسه باستانشناسی دانشگاه تهران اظهار میکند: بارها به صورت اتفاقی در تاکسی، در سفرها و ... با معرفی شغلمان گنجیابان ورشکسته شروع به ذکر مصیبتها و خاطرات خود میکنند که چه محوطهها و آثاری را در اثر جهل و نادانی تخریب کردهاند. این هم برههای است از تاریخ ایران، «ایلغار هوشمندانه یا جاهلانه».
دغدغه سازندگان «خندوانه» چه بود؟
حکمتالله ملاصالحی – استاد باستانشناسی وفلسفه دانشگاه تهران – نیز یکی دیگر از معترضان این برنامه است. او صحبتهایش را در قالب یادداشتی با عنوان «تاملی در برنامه طنز خندوانه» نوشته است:
«در طنز تلخ برنامه خندوانه درباره مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور آنهم درحضور یکی از میراثیان میهنی نکتههای ظریف و مهم و تأملبرانگیز فراوان هست که به پارهای از آنها در اینجا فهرستوار اشاره میشود:
نخست؛ به ما میگوید؛ جامعه ما تا چه میزان فاقد آگاهی تاریخی است. آگاهی تاریخی که در عالم مدرن در صف مقدم تصمیمگیری های سیاسی و فرهنگی و مدنی و معنوی دولتیان دنیای مدرن ایستاده است و در معادلات و مناسبات سیاسی دولتها نقشی تعیینکننده برشانه میکشد.
دوم؛ دیگر آنکه از فحوای آن برنامه چنین استنباط میشود که مردم ما تا چه میزان نسبت و تعلق خاطرشان را به گذشته خویش از کف دادهاند و یا به مفهوم دقیقتر به بخش عظیمی از سنت و میراث و تاریخ خود تعلق خاطر ندارند و به آن احساس دلبستگی نمیکنند.
سوم؛ با مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی خود نمیتوانند نسبت برقرار کنند. به خصوص نسبت و رابطهای باستانشناسانه که در دوره جدید بر اندیشه و احساس و روان و رفتار انسان روزگار ما سروری میکند. تاریخ ملی برایش فراموش شده است. فاقد انگیزه و اندیشه ملی به سرزمینی است که در آن زندگی میکند. حتی وقتی مورخ یا باستانشناس هم هست اصلاً نمیداند بر چه مورخ یا باستانشناس است.
چهارم؛ همه چیز برایش سود و سوداست. این چیزی است که خلأ مدنی و معنوی که با آن دست و پنجه میفشارد میتواند پر کند.
پنجم؛ آنکه در برزخ بی تاریخی بهسر میبرد و فهم درستی از زمان تاریخی ندارد. دچار نوعی زمانپریشی یا "انا کرونیزم" شده است. صیانت از مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی برایش مهم نیست. اصلاً مسئله نیست و اساساً موضوعیت ندارد. روی ستونهای تخت جمشید یادگاری حک کنند! نقشبرجستههای عصر ساسانی را آسیب برسانند! کاشی و کتیبه از پیشانی ابنیه تاریخی برکنند و به غارت برند! به محوطههای باستانی تجاوز کنند و آثارش را به غارت برند و به تاراج دهند! اموال و اشیاء موزههای کشورش را سرقت کنند! در امانت خیانت کنند. چنانکه در موزه قزوین اتفاق افتاد! مشاهیر و مفاخر کشورش را کشورها و دولتهای جعل تاریخ دوره جدید به نام خود ثبت جهانی کنند! برایش مهم نیست!
زبان طنز هرچند همیشه شیرین نیست، اتفاقاً ریشخند و پوزخند و به سخره گرفتن چیزهای جدی از شاخصههای همین طنزهای ناشیرین وت لخ است. ممکن است بگویید واقعاً تهیهکنندگان و مجریان برنامه خندوانه اینها همه را میدانند، اینها همه را می فهمند. اصلاً و اساساً اینها همه برایشان مهم است. برایشان مسئله است. چنین دغدغههایی را در دل و در سر دارند. گمان نمیبرم که اصلاً اینها میدانند و میفهمند و چنین دغدغههایی را در دل و در سر دارند.
به صراحت و موکداً میگویم آنها هم خود فاقد چنین دانش و بینش و آگاهی تاریخی هستند هم مخاطبان خود را نیز چنین میبینند و چنین میپندارند. آنچه برای آنها مهم است و در اولویت قرار میگیرد و اولاست خنداندن مخاطبان و بینندگان آنهاست؛ البته که خنداندن مخاطبان و بینندگانشان به هر بهایی و با هر هزینهای؛ هر باستانشناسی به هر میزان به صیانت از مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی مُلک و ملت خویش به معنی الاخص و مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی جامعه و جهان بشری به معنی الاعم حساستر و جدیتر و مصممتر، باستانشناستر و در رشته و حرفه و دانش خود فهیمتر و داناتر!»
یک جامعه و جهان فرهنگگریز شدهایم
این استاد دانشگاه در بخش دیگری از یادداشتش نوشته است: «ما حافظان مواریث مدنی و معنوی خویش هستیم یا مواریث ما حافظان فرهنگ و زندگی ما؟ ما از مواریث فرهنگی خویش صیانت میکنیم یا آنکه این مواریث فرهنگی ما هستند که از ما صیانت میکنند و بود و نبود ما در گرو بود و نبود آنهاست.
بههر روی ما چه بخواهیم و چه نخواهیم چه بدانیم و چه ندانیم چه بپذیریم و چه نپذیریم موجوداتی فرهنگی هستم. دمی بی فرهنگ و مواریث فرهنگی که بر آن تکیه زدهایم نمیتوانیم زنده و برپای بایستیم و بهجای بمانیم. تحریف فرهنگ، تخریب فرهنگ، تحقیر فرهنگ، تحقیر و تخریب و تحقیر انسان و انسان بودن اوست. تحقیر نحوه بودنی که سرشتی فرهنگی دارد و فرهنگی ره میسپارد. ما به هر میزان فرهنگیتر زیستهایم انسانیتر زندگی را تجربه کردهایم. فرهنگ امری کیفی و کیفیت زندگی و نحوه بودن ما در جهان است.
یک جامعه و جهان فرهنگگریز و میراثستیز جامعه و جهان انسانستیز هم هست. تصادفی نیست که هولانگیز و غمانگیز و پرخسارت و پرتلفاتترین دورههای تاریخی را در هنگامه افول نظامهای ارزشی و انحطاط فرهنگی و حیات معنوی جامعهها زیسته و آزمودهایم. آنچه در برنامه نمایش سخیف خندوانه درباره مواریث فرهنگی کشور دیدیم و شنیدیم تصویری از قانقاریای فرهنگی است که با آن دست و پنجه می فشاریم.»
انتهای پیام
نظرات