با وجود اینکه گفتوگویمان از ابتدا تا انتها دربارهی خبر و خبرنگاری بود، اما این بار برخلاف سابق این گفتوگو در فضایی به دور از حال و هوای تحریریه و به پیشنهاد او در یکی از کافههای دنج شهرک اکباتان انجام شد.
صحبتهای صریح و بیتعارف قاضیزاده در آستانه ۶۹سالگی درباره روزنامهنگاری مثل هر محفل دیگری در این روزها، وقتی گُل انداخت که پای گرانی و شرایط اقتصادی و البته بیاعتمادی مردم به رسانههای داخلی به میان آمد.
اغلب وقتی نارضایتی مردم نسبت به شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه از حد مشخصی میگذرد، بسیاری دست به دامن رسانهها میشوند تا امید و شادمانی جامعه را افزایش دهند و از انعکاس اخبار منفی پرهیز کنند. اما قاضیزاده که سالها تجربه روزنامهنگاری و تدریس در این حرفه را دارد، تاکید کرد که وظیفه رسانهها به هیچ وجه امیدبخشی نیست و البته گسترش ناامیدی هم نیست؛ بلکه آنها فقط و فقط باید اطلاعرسانی کنند.
او معتقد است که «اتفاقا الان مجموعه نظام کشوری به کار روزنامهنگاران نیاز دارد؛ البته خودشان متوجه این موضوع نیستند. الان زمانی است که مردم به اعتماد، اعتقاد و پشتیبانی نیاز دارند که هیچکدام وجود ندارد. ما رسانهها هنوز هم با مردم پردهپوشی میکنیم و به آنها دروغ میگوییم. همین که حرفی نزنیم، خودش دروغ است. همین که تیتر اول رسانهمان را به اخبار بیاهمیت اختصاص دهیم، یعنی دورغ گفتهایم. الان مردم هر کالایی را هر روز به یک قیمت میخرند. این مشکل مردم است!»
وقتی به مشکلات و محدودیتهای رسانهها برای پرداختن به مسائل اشاره کردیم، قاضیزاده با طرح این پرسش که مگر ما از امروز شرایط بهتری هم داشتهایم؟ گفت: دورهای را بگویید که مطبوعات توانسته باشد مثل بچه آدم کار کند و جامعه شرایط نرمالی داشته باشد. این جمله کلیدی «در شرایط حساس کنونی» چندان معنایی ندارد. بیاعتمادی مردم به رسانهها حاصل امروز و یک ماه پیش نیست. مردم خیلی وقت است که دیگر به ما رسانهها اعتماد ندارند. چون به آنها چیزی نمیدهیم. خودتان روزنامهها و خبرگزاریها را باز کنید و بگویید چه چیزی در اختیار مردم قرار داده میشود که زندگی خودشان را حداقل در سطح و نه در عمق لمس کنند. واضحتر بگویم اصلاً ما روزنامهنگارها چه میدانیم که بخواهیم به مردم بگوییم؟ درباره دعوای ایران و آمریکا چه میدانیم؟ اصلا دعوا بر سر چیست؟ چرا هیچکدام از رسانهها نمیپرسند آقای ظریف این چند روز کجاست؟ چرا کسی نمیپرسد برنامه وزارت خارجه چیست؟ لاهه چه شد؟ اروپا چه شد که گفتید پشت سر ما خواهد ایستاد؟ چرا خیال میکنید مردم این حرفها از یادشان میرود؟ ما رسانهها باید جواب این سؤالها را بدانیم. مگر ما روزنامهنگار نیستیم؟ پس باید جواب این سؤالها را بدانیم و به مردم هم منتقل کنیم. اما چون نمیدانیم، مجبور میشویم حسمان را بگوییم که معمولاً هم اشتباه است.
او ادامه داد: هم ما روزنامهنگار نیستیم و هم محدودیتها مقداری دست و بالمان را بسته است. اما به هر حال حاصل همین است و دیگر نمیتوان به این زودیها باور مردم را تغییر داد و آنها هم نمیتوانند به راحتی به رسانهها اعتماد کنند. وظیفه رسانهها اصلا امیدبخشی نیست و البته ناامید بخشی هم نیست. بارها گفتهام وظیفه رسانهها فقط اطلاعرسانی است؛ اینکه بگوییم اوضاع چگونه است، چه چیزهایی داریم و چه چیزهایی در خطر است. مردم باید واقعیتها را بدانند. اما شرط اول این کار این است که خودمان بدانیم درباره چه حرف میزنیم وظیفه رسانهها اصلا امیدبخشی نیست و البته ناامید بخشی هم نیست. بارها گفتهام وظیفه رسانهها فقط اطلاعرسانی است؛ اینکه بگوییم اوضاع چگونه است، چه چیزهایی داریم و چه چیزهایی در خطر است. مردم باید واقعیتها را بدانند. اما شرط اول این کار این است که خودمان بدانیم درباره چه حرف میزنیم. در واقع به شرطی رسانهها میتوانند عینیات جامعه را با مردم در میان بگذارند که روزنامهنگار خودش به این عینیات آگاهی داشته باشد.
این روزنامهنگار باسابقه با بیان اینکه «روزنامهنگاری ما باید خودش را بازیابی کند»، گفت: دلخور نشوید، اما کدام یک از روزنامهنگارها این شهامت را دارند که بگویند من هنوز نمیدانم خبر چیست و باید در این باره مطالعه کنم. ما باید دانشهای پایه را یاد بگیریم و به زیر دستهایمان منتقل کنیم. باید برویم سراغ روزنامهنگارانی که کار اثرگذار میکنند و از آنها یاد بگیریم، اما همین هنر را هم نداریم. الان روزنامهنگارها مثل آدم کوکی صبح به صبح ساعت میزنند، وارد تحریریه میشوند و میگویند وای چقدر هوا گرمه، بعد کولر روشن میکنند، چای میریزند، پشت سیستم مینشینند، شروع به سرچ کردن و با «وی گفت» و «وی همچنین افزود» خبر تولید میکنند.
این روزنامهنگار با بیان اینکه «ما روزنامهنگاران نقش خودمان را گم کردهایم و متوجه نیستیم چه کارهایی میتوانیم انجام بدهیم»، ادامه داد: یکی از بدترین مدهای امروز این است که در خبرها اغراق شده حرف میزنیم؛ «دیجیتال همه جا را درنوردید»، «مدیران ما شعور ندارند!»، «اصفهان بحران آب دارد؛ شهری که تا ۵ سال پیش آب داشت»، «تهران با بحران ترافیک سروکار دارد؛ تهرانی که قرار بود تا ۲ سال پیش نداشته باشد» و «مشکل گلودرد استان البرز را از پا انداخت»؛ این چه مدل جملهبندی است؟ همه شبیه هم هستند. تمام گزارشها یک ساختار دارد. اول موضوع را به صورت بحرانی طرح میکنند و بعد ادامه میدهند.
قاضیزاده گفت: خدا را شکر شما روزنامهنگاران جوان زیاد اهل کتاب خواندن نیستید، وگرنه به شما پیشنهاد میدادم کتاب «ایران و مسئله ایران» را از جرج.ن.کرزن بخوانید. این کتاب برای سالها پیش است اما هنوز هم هر مامور سیاسی که از بریتانیا به ایران میآید، آن را مطالعه میکند. کتاب «ایران و مسئله ایران» یک دستورالعمل غربی در برابر ما ایرانیان است. اخلاق، رفتار، عادات، خصلتها و تاریخ ما در این کتاب توضیح داده شده و در ادامه نیز توصیههایی مطرح شده است. در بخشی از این کتاب گفته شده که اگر غرب میخواهد ایران کنترل شود، ایران باید همیشه مستقل و ضعیف بماند. جالب است وقتی تاریخ معاصر را بررسی میکنم متوجه میشوم واقعا این کار را با ما کردهاند. در تمام تاریخ معاصر ما هیچ وقت اشغال نشده، اما همیشه ضعیف بودهایم.
«خیلی از کشورهای دیگر هم در دنیا ضعیف هستند، اما هیچ کدامشان ظرفیت انسانی، معادن، فرهنگ و تاریخ ما را ندارند. در حالی که فرهنگ و تاریخ ما با هیچ کشوری قابل مقایسه نیست. وقتی در ایران از اصول زندگی اجتماعی صحبت میشد و سیاستنامه را مینوشتند، بسیاری از این کشورها اصلا وجود نداشتند.
روزنامهنگارها پا به پای مردم شادمانی کردن را از یاد بردهاند
او که در رسانههای اجتماعی فعالیت زیادی ندارد، درباره تاثیر رسانههای مردمی بر فضای رسانهای کشور و اینکه چرا برخلاف کشورهای پیشرفته شبکههای اجتماعی در کشور کار خبری و اطلاعرسانی را به دست گرفتهاند، گفت: من اصلاً خودم را به فضای مجازی عادت ندادهام، چون اصلا وقتش را ندارم. اما مهم من نیستم، مهم مردم هستند که به حضور در این رسانهها علاقه دارند و این رسانهها هم توانستهاند در غیبت من و شما به عنوان روزنامهنگار، مردم را به سمت خودشان بکشانند.
«رسانههای اجتماعی به این خاطر در کشور ما از چنین محبوبیتی برخوردار شدهاند که سوژههای ملموستر و دیدنیتری برای مردم دارند و به مطالبی میپردازند که مردم با آنها درگیر هستند. مردم با نان و آب و تلویزیون درگیر هستند، اما آنچه ما در رسانهها برایشان میسازیم دنیایی دیگری است که هیچ ارتباطی با زندگی واقعی آنها نداردرسانههای اجتماعی به این خاطر در کشور ما از چنین محبوبیتی برخوردار شدهاند که سوژههای ملموستر و دیدنیتری برای مردم دارند و به مطالبی میپردازند که مردم با آنها درگیر هستند. مردم با نان و آب و تلویزیون درگیر هستند، اما آنچه ما در رسانهها برایشان میسازیم دنیایی دیگری است که هیچ ارتباطی با زندگی واقعی آنها ندارد. چرا یک خانم خانهدار باید صفحات ایسنا یا هر رسانه دیگری را هر روز باز کند؟ دنبال چه چیزی باید بگردد؟ چه مطلبی در این رسانهها وجود دارد که درباره دغدغهها و مشکلاتشان باشد؟»
قاضیزاده ادامه داد: ما روزنامهنگاری بلد نیستیم. کدام یک از روزنامهنگارها عادت به مرتب کتاب خواندن، نمایش دیدن، فیلم روز دیدن، قهوهخانه نشستن، کنسرت رفتن و با مردم زندگی کردن یا به قول سیاوش کسرایی پا به پای شادمانیهای مردم پای کوبیدن را دارند؟ باید یاد بگیریم که با مردم باشیم، با آنها بنشینیم و بلند شویم، اما روزنامهنگارهای امروز از مردم فاصله گرفتهاند. از زمانی که تعداد مطبوعات رونق گرفت، انواع و اقسام افراد با انواع و اقسام آموزشها و مهمتر از همه بیآموزشیها وارد رسانهها شدند. گاهی افرادی را برای آموزش در رسانه تحویل گرفتم که نه تنها از روزنامهنگاری چیزی نمیدانستند، که بندگان خدا کلا هیچ چیزی نمیدانستند. مشکل این است که همین افراد بعد از مدتی دبیر و سردبیر میشوند و چه بسا هم که تا کنون بسیاری از آنها شدهاند.
«یک راه این است که برگردیم و بار دیگر این حرفه را از نو بشناسیم. بداینم خبر چیست و ما برای چه منظوری خبر مینویسیم. که صفحه پر شود؟ که آگهی جذب کنیم؟ اینکه فقط پشت سیستم بنشینیم، موضوعی را سرچ کنیم و از هر منبعی اطلاعاتی را کنار هم بگذاریم این که نشد روزنامهنگاری و گزارشنویسی! کارمند اداره ثبت هم همین کار را میکند، ولی اندازه ما ادعا و توقع ندارد.
رسوایی خبرنگاری که خبر دست اول نداشت...
قاضیزاده درباره تفاوتهای روزنامهنگاری گذشته با امروز، توضیح داد: قبلا روزنامهنگارها نمیتوانستند روزنامهنگار نباشند. آن زمانی که شروع به کار کردم، کلاً دو روزنامه اصلی «کیهان» و «اطلاعات» وجود داشت که به مرور روزنامههای «آیندگان» و «رستاخیز» هم اضافه شدند. در این شرایط کسی که میتوانست خودش را در جمع حداکثر ۴۰۰ روزنامهنگاری که در چهار روزنامه اصلی کشور فعالیت میکردند وارد کند و بتواند بماند، باید شرایط بخصوصی میداشت و خیلی خبرنگار میبود. چراکه ورود به تحریریهها اصلا کار آسانی نبود و اگر هم گاهی آشنا یا دوستی را به تحریریه معرفی میکردند، ماندن او در تحریریه فقط به عملکرد خودش بستگی داشت.
«تحریریههای آن زمان محیطی جوشان فعال بود که همه در حال دویدن بودند و زمان هم اصلا مطرح نبود. خبرنگار میتوانست هر ساعتی به تحریریه بیاید یا حتی اصلا نیاید، اما باید در پایان روز صفحهاش با یک مطلب خوب پُر میشد. در واقع خبرنگار باید آنقدر زرنگ میبود که تازهترین اخبار حوزهاش را برای روزنامه میآورد، اگر خدایی ناکرده نمیتوانست و روزنامه رقیب خبری که او باید میداد را منتشر میکرد، باید خودش میرفت! ماندنش در تحریریه مثل رسوایی کسی بود که دزدی یا هیزی کرده است.»
او ادامه داد: پیداست که در این نظام به تازهوارد خیلی سخت میگرفتند، خیلی دیر به او راه میدادند، دیر از او حمایت مالی میکردند و هر جور کاری هم از او میخواستند. برای این بود که طرف ثابت کند این کاره است و میتواند مسیر خبرنگاری را ادامه دهد. اگر فرد تازهوارد از آدمهایی بود که فقط آمده بود تا عکسش چاپ و اسمش دیده شود، خیلی زود از تحریریه طرد میشد.
سالها خصومت حل نشده میان مجریان دولتی و مطبوعات
او در ادامه صحبتهایش از افزایش تعداد روزنامهها و مجلات در اوایل دهه ۷۰ و تاثیراتی که این کار بر سرنوشت مطبوعات و فضای رسانهای کشور گذاشت سخن گفت؛ «اوایل دهه ۷۰ کلا پنج روزنامه مهم با ظرف توانایی روزنامهنگاری مشخصی وجود داشت. اما سیاستی در نظر گرفته شد که تعداد روزنامهها و مجلات زیاد شود. این درحالی بود که دیگر آن ظرف روزنامهنگاری مشخص باید به جای پنج روزنامه میان ۵۰ روزنامه تقسیم میشد. یکی از دلایلی که ما در این سالها از روزنامهنگاری درست فاصله گرفتیم همین تقسیم بیحساب نیروها بود. کسانی که آن روز در وزارت ارشاد اسلامی تصمیم گرفتند روزنامهها و مجلات را زیاد کنند، به این موضوع فکر نکردند که این تعداد روزنامه با نیروهای محدود باید چه کار کنند. اتفاقی که در عمل افتاد این بود که تعداد زیادی که فکر میکردند آمادگی این کار را دارند وارد عرصه روزنامهنگاری شدند و تعداد روزنامهنگاران بسیار زیاد شد.
او اضافه کرد: در مملکت ما نوعی خصومت حل نشده میان مجریان دولتی و مطبوعات وجود دارد که ریشه آن به دوران مشروطه برمیگردد. هر دو گروه تلاش میکنند همدیگر را دور بزنند؛ منتها یک طرف قدرت اجرا، قاضی، زندان، ضابط حقوقی دارد و یک طرف هم که ما هستیم دستمان خالی است و به همین خاطر هم در این دعوا معمولاً طرف اول برنده میشود. از طرفی هم قوانین مطبوعاتی ما به گونهای است که حمایتی از شفاف کردن فضا و به عبارت دیگر فعالیت روزنامهنگاری وجود ندارد. اگر فقط همین دو عامل را در کنار هم قرار دهیم، نتیجه همین وضع امروز میشود. اینکه ما ناچار شدیم رفته رفته از مردم فاصله بگیریم و مردم هم اعتمادشان را به ما از دست دادند.
هر رسانه یک «محرم علی خانِ» سانسورچی!
قاضی زاده با بیان اینکه «کار مستقل دو علامت دارد؛ اول اینکه مدیر آن غیردولتی باشد و دوم آنکه بودجه وابسته به دولت نداشته باشد که هیچکدام از این عوامل در کشور ما وجود ندارد»، اظهار کرد: در زمان افزایش تعداد مطبوعات نکته جالب توجه این بود که هنگام صدور مجوز به نشریات و روزنامهها صاحب امتیازی را در اختیار کسانی قرار دادند که مورد اعتماد حکومت بودند. نتیجه هم این شد که الان تقریباً تمام مدیران مسئول رسانهها به نوعی سابقه سیاسی تاییدشده دارند؛ بنابراین هم از درون و هم از برون برای فاصله گرفتن از خواستههای مردم به روزنامهنگاران فشار وارد میشود و از طرفی دیگر خود روزنامهنگاران نه این توان را دارند و نه حتی اغلب این نیاز را احساس میکنند. برای بسیاری از روزنامهنگاران دیگر مهم نیست که چه مطلبی کار میکنند. هر روز روزنامه با حروف مرتب و عکسهای خوشگل منتشر میشود و دیگر چه اهمیتی دارد که محتوای آن چیست.
«در واقع یکی از دلایلی که روزنامهنگاری و رسانههای ما به این نقطه بسیار درخشان رسیدهاند، این است که به جای اینکه محرمعلی خان از بیرون بیاید، یک نفر را از داخل مامور این کار کردند. در واقع امتیاز مدیریت را به کسی دادند که قابل اعتماد باشد و بتواند از درون برای روزنامهنگاران محدودیت ایجاد کنند.»
او گفت: کار مهم دیگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در زمان گسترش رسانهها این بود که مطبوعات را وابسته به دولت کرد و بدتر اینکه این کمک شامل حال روزنامهنگاران نشد و فقط شامل حال مدیران مسئول و صاحبان امتیاز رسانهها شد. بر همین اساس از آنجا که مدیر مسئول ارزشگذاری نیروها را بر اساس مطالبی که کار میکند انجام میدهد، بد یا خوب بودن یعنی طبق سلیقه او کار کردن و مطلب نوشتن. این موضوع در تمام رسانههای ما حاکم است.
انتقادها دیگر انتقاد نیست
قاضیزاده در پاسخ به این پرسش که چرا همچون سابق انتقادات رسانهها بر مسئولان تاثیرگذار نیست و بسیار کم واکنشهایی را به دنبال دارد، گفت: دیگر انتقادها انتقاد نیست. انتقادها حسی و به همین خاطر هم کماثر شدهاند. سال ۵۴ گزارشی درباره یک مایع پتروشیمی به نام پی ویسی که سرطانزاست نوشتم. دلایل این موضوع را توضیح دادم، با استاندارد صحبت کردم و خیلی مستند این گزارش را نوشتم. بعد از انتشار گزارش چاقوکش فرستادند که ما را بزنند. منظورم این است که آن زمان گزارشهای مستند و خوب نوشته میشد و واکنشهای زیادی را هم به همراه داشت.
«عامل مؤثر دیگر هم به این موضوع برمیگردد که برخی از مدیران ما از سواد و آگاهی مناسبی برخوردار نبودند و نیستند. یادم است مدیر کل مطبوعات داخلی سال ۷۲ در جواب به اعتراض یک صاحب امتیار که میگفت ما کاغذ نداریم، پاسخ داده بود که مگه اصلا «تیتراژ»!!! شما چقدر است؟» یا اینکه زمان جنگ مدیرکل آسیایی درخواست داد که با سفیر کره صحبت کند، هنگام جلسه بعد از بیان صحبتهای مهم درباره سلاحهای جنگی، سفیر جواب میدهد که با سفیر کدام کره کار دارید؟ من سفیر کره جنوبی هستم! و بعد آقا متوجه میشود که تمام صحبتهایش را به جای سفیر کره شمالی با سفیر کره جنوبی مطرح کرده است.
به وقت نوشتن کسی مرا از پشت شانههایم نگاه میکند
قاضیزاده در پایان در پاسخ به این پرسش که آیا حس و حال نوشتنش نسبت به سالهای گذشته تغییر کرده است؟ گفت: من از همان اول یاد گرفتم وقتی مینویسم حس کنم یک نفر دارد من را از پشت شانههایم نگاه میکند. همیشه این حس را در خودم تقویت کردم که بدانم چه مینویسم و این بندهخدایی که پشت سر من است چیزی از این مطلب میفهمد یا نه. گاهی آرزو میکنم یک نفر که میدانم کیست مطلبم را بخواند و گاهی هم میگویم کاش گروهی که میشناسم مطالبم را بخوانند و خیلی وقتها هم هیچکدامشان نمیخوانند.
او ادامه داد: از چیزی گله نمیکنم. اما ما اثر وجودیمان را از دست دادهایم و باورمان هم نمیشود که این اثر را از دست دادهایم. ما روزنامهنگاری بلد نیستم و چون درک صحیحی از موضوعات نداریم هنگام روایت، اشتباه مطلب را میرسانیم و مخاطب هم با ما راه نمیآید. من این حرف را اصلا قبول ندارم که رسانههای دیجیتال باعث شده است که رسانههای رسمی دچار مشکل شوند. رسانههای دیجیتال اصلا برای ما نیستند و همه دنیا هم دارند، آیا آنها هم روزنامههایشان را تعطیل کردهاند؟
انتهای پیام
نظرات