به گزارش ایسنا، پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت: «محمودجان! من گفتم این آخر سالی از تو عذرخواهی کنم و رسما بگویم بمیرم برایت. واقعا در طول تاریخ جهان من تنهاتر و غریبتر و سنگرویخشدهتر از تو ندیدم. بمیرم الهی. هشت سال رئیسجمهور مملکت بودی (میدانم خودت و مردم باورشان نمیشود ممکن است رئیسجمهور کشور بزرگی مثل ایران باشی، اما واقعا هشت سال بودی. الان که خوب است؛ من نگرانم ٢٠ سال دیگر که توی کتاب تاریخ بنویسند تو رئیسجمهور ایران بودی، بچههای نسل بعد بگویند اینها باز تاریخ را عوض کردند. بگذریم...) و البته چند سال هم شهردار تهران بودی. از خدا پنهان نیست که تو در این سالها واقعا زحمت کشیدی. البته برای ما مردم نه. برای رفقایت و برای آنها که «پایداری» کردند. سفره انقلاب باز بود و تو گفتی سفره انقلاب باید جمع شود و جمع هم کردی. دمت گرم. بعد جای یک سفره، اینهمه سفره پهن کردی و گفتی هر کی تا حالا خورده بس است و هر کی نخورده، بنشیند سر سفره.
دمت گرم محمود، تو از قِبل ریاستجمهوری و شهرداری، دادی رفقایت خوردند. خوب هم خوردندها. کی فکر میکردند اینها که هیکلشان به خودت میرفت، این طور دکودهانی داشته باشند؟ دکل نفتی را دولپی خوردند، جنگلها را تا ریشه خوردند، کوهها را سهلپی خوردند، کارخانهها و معادن را هپلی کردند... یکسری بانکها را خوردند کلا... یکسری بیمهها را بالا کشیدند... همه رفقایت نابغه بودند... محمود... محمود... خدا به سر شاهد است من خسیس نیستم. جان پوریا نگویی این عالمی گدا گودور است و چشم ندارد ببیند رفقای من دارند دولپی میخورند... نه محمود... من نمیگویم چرا دادی اینها خوردند. من اصلا خوشحالم که تو دوستهات را از شهرستانهای مختلف جمع کردی و برایشان کار درست کردی. حداقل اگر توی هشت سال چند میلیون شغل از بین رفت، خدا را شاکرم که برای فامیلها و آشناهات چند هزار تا شغل درست کردی. حتی خوشحالم که رفیقهات را برمیداشتی میبردی با هواپیما آمریکا و اروپا. اینها، هم دوست داشتند اروپا و آمریکا را از نزدیک ببینند، هم دوست داشتند هواپیما سوار شوند. دمت گرم محمود. من اصلا برای این چیزها ناراحت نیستم؛ رفیقهات بودند، دادی خوردند. نوش جانشان. اصلا من وقتی فهمیدم معاونهات به دلیل پرونده فساد اقتصادی افتادند زندان کیف کردم؛ یعنی خوشحال شدم که از دارایی زیاد بهشان گیر دادند یا وقتی بقایی با وثیقه ۲۰ میلیاردتومانی آمد بیرون، از خوشحالی گریه کردم، چون تو گفته بودی، هم خودت و هم اطرافیانت همه پابرهنه و بیچیز هستید و پیاده آمدهاید تا تهران که وضعیت تهران و کشور را درست کنید.
خداراشکر محمود. به قول بابام، اگر فردا این دوروبریهای تو بیفتند توی جوب، کسی نمیگوید از گشنگی بود. همه میگویند از خوردن زیاد بود. محمود... ای رفیقباز... ولی دلم میسوزد... دلم میسوزد این همه آدم را دادی از بیتالمال خوردند، آن وقت دولت که عوض شد و تو هیچکاره شدی و دیگر امضات به درد اجاره کردن دوچرخه در چیتگر هم نمیخورد، اینها کجا رفتند محمود؟ این همه خورده بودند، نباید میآمدند پس میدادند؟ نباید وقتی میروی تا سر کوچه دوروبرت میایستادند و عکس میگرفتند؟ نباید چهارتا توییت برایت میکردند؟ محمود کوشَن آنها؟ رفتند دوروبر جدیدیها؟ دوستت نداشتند محمود؟ دکتر دکتر که میگفتند کشک بود؟ داشتند سرت را گول میمالیدند محمود؟ بمیرم الهی... چرا باید کار محمود احمدینژاد که توی هاله نور میرفت و صندلیهای سازمان ملل براش کف میزدند، به جایی بکشد که رحیممشایی و جوانفکر بشوند تنها رفقاش؟ چرا باید مشایی پا شود برود جلوی سفارت انگلستان و حکم زندان بقایی را آتش بزند؟ محمود... مگر تو نگفتی «انگلیس یک جزیره کوچک در غرب آفریقا» است؟ به جان محمود وقتی دیدم کار به جایی رسیده که مشایی که اعلام استقلال کرده بود و درخت شده بود، آمده جلوی سفارت انگلستان و دارد حکم را آتش میزند، آتش به جانم افتاد و برای غریبیات زارزار گریستم. ببین محمود، من و تو که این حرفها را نداریم، درست است که از صدقهسری تو نهتنها وضع من بهتر نشد که هر روزنامهای هم کار میکردم بستیش، آنموقع، خودم را هم انداختی زندان و با کاری که توی اقتصاد و صنعت مملکت کردی، کل رفقا و فامیلمان را هم به نان شب محتاج کردی...، اما محمود من مثل آن رفقای بخورو درروی تو نیستم. این نامه را هم نوشتم که بدانی حواسم بهت هست پسر. فقط به نظرم تو هم فهرست چندهزارنفری آن کسانی را که دادی خوردند منتشر کن و بگو چقدر خوردند و الان دارند از کنار کی میخورند تا آنها هم یاد بگیرند که نباید جای سفت... گلدان آب بدهند.
محمود راستی من این آخر سال نگرانم کار به جایی بکشد که تو هم مثل مشایی که اعلام استقلال کرد و گفت درخت است، اعلام استقلال کنی و بگویی سیبزمینی هستی. حق هم داری. همه دارند یکطوری باهات برخورد میکنند انگار هیچوقت نبودی. به همین دلیل خیلی روی خودت مسلط باش محمود. ما روی انتخابات سال ۹۸ روی تو حساب میکنیم که مثل زورو برگردی. پس در اولین قدم بگو کیا از بغل دستت خوردند و پشتت را خالی کردند. مراقب خودت باش هانی. بوس.»
انتهای پیام
نظرات