لیلا شکوهفر
یادش بخیر بچه که بودیم میگفتند پولادونا نشمرید کم میشه، اما حالا باید بوگویم قبضادونا نشمرید عمردون کم میشه.
خدا وکیلی مگه ما چندی یارانه میسونیم که این قبضای صدها هزار تومنی رو باید بدیم، تازه پول که میدیم هیچی، بنیان خانواده را داره اینا از هم میپاشونِد. همین چند شب پیش قبضا را گذشتم جلو حج آقامونا گفتم "زحمتش رو بکشید" بلا از جونشون به دور باشه، صورتشون عین ماست سفید شد و بعدشم سرخ شد و گفت "اوی زن! چه خبره این قبضا از مهریه توام که بیشتره، برو خونه بابات این خرجا را بتراش!"
گفتم "اوی حج آقا! بابا که مرده، نکنه میگوی توام برو بمیر؟!" گفت "کی گفت برو بمیر خدا وکیلی خونه بابات این هم اسراف می کردی؟ من یک پیاله آب و یه شمع بسَمِس پتوام میکشم روم، بُخاریم نمیخواد روشن کنم حالا شما صبح تا شب آب و آبریزی میکنید و انگار عروسیدونه چراغونی میکونیدا، هی میگوید لرزم نشست و بخاریا میکشید بالا. الان چراغ اون بالکن برا چی چی روشنه؟ حداقل حیاط همسایه را دید میزنی بعد فضولید چراغا خاموشش کن."
نگاهی تندی به حج آقا کردما و گفتم "آلزایمر گرفتیدا من نرفتم ببینم چه خبره خودتون چراغا زدید گفتید صدا حج ماشالله میاد بذار ببینم چه خبرس، من که فضول نیستم اما اگه بخوامم بفمم چه حال و خبرس تو تاریکی نیگا میکنم." حج آقامون که ضایع شده بود گفت "آ اون لوستر بزرگ را هم بذار جز خبط و خطاهام، خامم کردی گفتی خواسگار میاد برو بسون". نگاش کردم گفتم "وا حج اقا تو سو چشات خوبس یا من؟ میخواستی تو تاریکی دومادا ورانداز کونم؟ حالا اون به کنار آجلو شوهر خارَم میخاستی چه جوری در آی؟ نگو رقابت نداریم که کلامون میره تو هم."
حج آقا گفت "حالا اون برق به کنار چندی آب مصرف میکونید؟ چندی رخت می شوری؟ از بس آب گرفتی به این خونه باید مهندس بیارم بررسی کونه متراژ خونه آب نرفته باشه".گفتم "وا من کی آب ریختم یعنی میگویید این لباس گال گرفته تو آ بچادا نشورم تا گند از خونه بره بالا؟! حالا ما یک ماشین لباس شوری یا ظرفشوری شبا روشن میکنیم اگه راس میگوی کفر من درنیار و به همه بوگو من بعد بازنشستگی در خدمت زنجانم و بعد صبح به صبح برا اینکه کمک حال من نباشی بری ابو قراضهات تو کوچه بشوریا یکی یکی برگا گلا باغچه را با شیلنگ آب تمیز کنی."
حج آقا که دید من عصبانیم گفت"اصش می دونی همش تقصیری این حسنی و خارِش که بیست چار ساعت تو حمومند. نمیدونم آدم بشینه پا کامپیوتر کثیف میشه یا جاده آ اینترنت خاکیه که اینا خاکی بشند، این ژل مِلاشونا قایم کن به بهونه اینا هی نرند حموم آب بریزند، اصی الان که این حسنی نیست چرا چراغ اتاقش روشنه چرا شما نصیحتش نمیکنید؟"
گفتم "خوددونید حج آقا و رفتم چراغی اتاق حسنا خاموش کنم."
حج اقا در حالی که میرفت به سمت سماور گفت "راسی حج خانم النظافت من الایمان اما این پسره دینا ایمون درست حسابی نداره ولش کن اینقدر رختاشا نشور مگه من چقد میسونم که اینقد پولی آب بدم؟"
چراغ اتاقی حسنا که زدم یک صدای گفت "ماماااان"
گفتم "پسره تو تو اتاقیو صدات نمیاد چیطو شده امشب نرفتی خیابانا را متر کنی فردا رییسِد دعواد نکنه ." تلق و تلوق داشت تایپ میکرد و انگار که من با دیوارم. گفتم "ننه عقب نیفتی به جون بابات این همه تو اینترنت برق میسوزونی آخرشم شغاله نصیبد میشه" حسنی سرش اورد بالاوا گفت "یعنی من سیب سرخم." گفتم "سوسکم به بچهاش میگه قربون دسا پا بلورید. وخی بیا بیرون ببین بابات سر قبض چه شری را انداخته، وخی تا خودم برم خونه صغری خانم دخترشا بسونم برات هم پولدارند هم دخترِ اینقدر عمل کرده که عین حوری شده، وخی پس فردا که قبضا اومد این دخترا بداد نمیرسند اما بابا دختر صغری خانم میتونه به دادت برسه."
حسنی نیشاش وا کرد و گفت "افرین مامی" گفتم "کوفت، اون اینترنت قطع کن شاید این ماه کمتر بیاد پولی برق". غش غش خندید و گفت "مامی ماشین لباسشویی و ظرفشویی و اتو را شبا روشن نکن برق خودش کم میاد" گفتم "حرفی اضافی نزن تا بابادا نگفتم گوشیا و کامپیوتردا بگیرد اینقدر شارجش کنی برق بسوزه."
در همین بحث بودیم که نوه گلم از در با مادرش اومد تو حج اقام با آچار رفت به استقبالش گفتم "اوی حجی چرا بچا را با آچار بلند میکنی می خوای چکار کنی ؟" گفت "حمید آقا یه راه نشون داده که کنتور گاز کمتر بندازه بخدا دیگه ندارم اینقدر پولی آب و برق و گاز بدم."
نوه گلم یهو داد زد "بابا جون این کارا نکن یخده صرفجویی کنید همه چی حل میشه من میدونم تو مدرسه بمون گفتن." گفتم "این حرفا به تو نیومده بیا بریم شیرینی و شکلاتت بدم" اما تو دلم بالاخره یخده خجالت کشیدم البته حج اقا را نمیدونم حالا فردا صبح بش میگم برو نون بسون ببینم میره باغچه را آب بده و ماشینشا بشوره با شلنگ.
انتهای پیام
نظرات