به گزارش ایسنا،25 خردا ماه 1393 یکی از همین نوشتههای نشاندار در رابطه با قهرمانی گمنام و بینشان بر روی خروجی سایت ایسنا در استان خراسان رضوی قرار گرفت. خبر تیتری با عنوان «بیصدا رفت و بیصورت بازگشت» آغاز شده بود.
موضوع خبر معرفی و ستایش قهرمانیهای یکی از رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس به نام «حاج رجب محمدزاده» بود. رزمندهای که پس از 26 سال گمنامی به واسطه پیگیری و مجاهدتهای «مژده رنگیان»(خبرنگار)، «منیره فضیلت»(خبرنگار) و «مهناز ناظری»(عکاس) از خبرنگاران و همکاران ایسنا در استان خراسان رضوی برای نخستین بار به ملت ایران معرفی شد.
پس از انتشار خبرهمکاران ایسنایی، موجی از احساس علاقه و حس ارادت در دل مردم گوهر شناس و رسانههای متعهد نسبت به این قهرمان که هنوز داغ فراقش سرد نشده ایجاد شد تا جایی که در این سالها بیشتر رسانههای مکتوب، دیداری و شنیداری افتخارشان این بود که سطری از زندگی «حاج رجب» را منتشر کردهاند.
حاج رجب محمدزاده سال 64 به عنوان بسیجی چهار مرحله به جبهه اعزام شد و آخرین باری که خاک جبهه تن حاج رجب را لمس کرد. سال 66 و در مکانی به نام «ماهوت» عراق بود. این حضور موجب شد تا یک سوم از صورتش را فدای ایران کند و پس از آن سالها گمنام باقی بماند.
اشتیاق و انتظار حاج رجب برای دیدار با مقام معظم رهبری در بیتی از شعر حافظ این چنین آمده است:«بیا که قصر امل سخت سست بنیادست/ بیار باده که بنیاد عمر بر بادست». این شهید 26 سال آرزوی دیدار با مقام معظم رهبری را داشت تا اینکه این آرزو همزمان با نوروز سال 1394 و حضور مقام معظم رهبری در مشهد مقدس در تالار آیینه حرم مطهر رضوی برآورده شد.
با این حال متاسفانه حاج رجب محمد زاده 17 تیرماه گذشته برای اولین بار بر اثر عفونت شدید ریه در بیمارستان امام حسین(ع) مشهد مقدس بستری شد و پس از گذشت چند هفته با مرخص شدن از بیمارستان و تنها به سر بردن یک روز در منزل یک بار دیگر در بیمارستان رضوی این شهر بستری شد تا تحت نظر پزشکان متخصص ریه قرار گیرد. اما ظهر پنجشنبه 14 مردادماه در ساعت 12:45 دقیقه حاج رجب محمدزاده بر اثر ایست قلبی و تنفسی در بیمارستان رضوی مشهد به همرزمان شهیدش پیوست.
و امروز به مناسب روز خبرنگار،از «مژده رنگیان»(خبرنگار)، «منیره فضیلت»(خبرنگار) و «مهناز ناظری»(عکاس) از خبرنگاران و همکاران ایسنا در استان خراسان رضوی که حجاب گمنامی را از چهره حاج رجب برداشتند طی مراسمی که به مناسبت روز و با حضور علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و دکتر طیبی رئیس جهاد دانشگاهی در خبرگزاری ایسنا - تهران- برگزار شده بود، تقدیر شد.
به همین مناسبت منیره فضیلت یادداشتی را در وصف مقام «حاج رجب» به شرح زیر به نگارش در آورده است:
«هنوز هم بهت زدهام، دقیقا مثل روزی که عکس کوچکی از تو دیده بودم و سردرگم از اینکه کجای این شهر زندگی میکنی.
دستهایم یخ زده و قلبم تندتر میزند، دقیقا مثل روزی که در چند قدمی خانهات بودیم و من مدام با خودم میگفتم شاید اشتباه گرفته باشم، بیتعارفتر اینکه مدام دلهره داشتم، شاید هم میترسیدم،ترس از اینکه چطور میتوانم چند ساعت به صورت نداشته ات زل بزنم چون از تو فقط عکسی در دست من بود که بیشتر از چند ثانیه نمیتوانستم به آن نگاه کنم.
یاد لحظهای میافتم که زنگ خانهات را زدیم و بعد از چند ثانیه دم در به استقابلمان آمدی، یاد برق چشمهای دوست داشتنیات و بغضی که حدود دو ساعت مدام آن را فرو میخوردم.
لبهایم خشک شده، دقیقا مثل وقتی که از تو خواستم لحظه مجروحیتت را با زبان نداشتهات برایم تعریف کنی و تو به سختی در تلاش بودی آن لحظهها را توصیف کنی، بعضی حرفهایت را نمیفهمیدم و زیر چشمی نگاهم به همسرت بود که عبارات نامفهوم تو را برایمان بازگو کند.
ما غرق شنیدن حرفهایت بودیم و تو مدام نگران از اینکه با دهان خشک از خانهات بیرون نرویم، آقا رجب چه قدر شیرین بود گیلاسهایی که تو بعد از مصاحبه با اصرار در کیفهایمان ریختی.
ما حدود دو سال بالیدیم به خودمان و خبرنگاری مان، وقتی که روایت قصه تنهاییها و غصههای ۲۶ سالهات، باعث شد کمی از زندانی که در خانه برای خودت ساخته بودی خارج شوی چون دیگر مردم وقتی تو را در کوچه و خیابان میدیدند به جای احساس ترس، احساس شرم به آنها دست میداد.
آقا رجب، دنیا مال ما نبود وقتی همین خبرهای دست و پا شکستهمان ۲۶ سال نگاههای سنگین و پر از درد به خانوادهات را جبران که نه اما اندکی کمتر کرد.
آقا رجب خبر رفتنت مرا بهت زده کرد، درست مثل همان وقتی که پسرت گفت ۲۶ سال است که هیچ کس به سراغت نیامده، گفتی بزرگترین آرزویت دیدار با مقام معظم رهبری است، پسرت گفت چند سال قبل وقتی در حرم رضوی در چند قدمی رسیدن به آرزویت بودی برخی به تو اجازه ورود نداده بودند، همان کسانی که شاید بعدها کلی با تو عکس یادگاری گرفته باشند.
آقا رجب چه قدر ذوق کردیم وقتی تیتر زدیم "حاج رجب به آرزویش رسید، دیدار با مقام معظم رهبری" و چه قدر برایمان دست به دست کردن این خبر شیرین بود.
خبرنگاری پر است از شلوغی، گرفتاری و شاید بعضی استرسهای ناتمام؛ ولی آقا رجب تو برای ما یکی از شیرینترین و دوست داشتنیترین لحظههای خبرنگاریمان بودی.
آقا رجب خبرنگاری مرا بهت زده کرد، چون لا به لای همه خبرهای خوشی که از تو میفرستادیم روزی مجبور شدیم تیتر بزنیم "پایان دردهای حاج رجب"...
یادداشت از: منیره فضیلت خبرنگار ایسنا منطقه خراسان رضوی»
انتهای پیام
نظرات