به گزارش خبرنگار ایسنا - منطقه اصفهان، افشين يداللهی متولد زمستان 1347 در اصفهان است. در دوران کودکی با فردوسی و شعرهایش آشنا شد و اولين شعرش را هم در 15سالگی با مايههای عاشقانه سرود، که به گفته خودش، سرودن شعر و ترانه، حسی بود كه ناگهان به سراغش آمد و فكر كرد ميتواند آن را پرورش دهد.
او پس از اخذ مدرک دپيلم از دبيرستان البرز تهران در دانشگاه علوم پزشكی كرمان قبول میشود و تخصص اعصاب و روان (روانپزشكی) را نيز از دانشگاه شهيد بهشتی تهران میگيرد. با وجود علاقه به شعر و موسيقی و ادبيات، به رشته تحصيلیاش وفادار میماند و در هر دو حیطه فعالیت میکند.
افشين يداللهی از سال 1374 به صورت جدی به وادی ترانهسرايی و سلوك در ناكجاآباد مضامين ناب و ناياب، گام گذاشت. نخستين ترانهاش با نام «پسكوچههای عشق» درباره امامحسين (ع) با صدای خشايار اعتمادی و همراهی اركستر بزرگ سازمان صداوسيما در سال 76 اجرا شد و با اثر حماسی ميهنی «از فارس تا خزر، ايران نشسته است» تداوم يافت.
او علاوه بر ترانه به غزل نيز روی خوش نشان داده است. اين شاعر و ترانهسرا علاوه بر مسئوليت دبيری و اجرای جلسات هفتگی خانه ترانه كه از سال 1380 تشكيل میشود با بيشتر خوانندههای كشور نيز در زمينه موسيقی ملی و پاپ همكاری دارد و اگر ميانه خوبی با تماشای فيلم و سريال داشته باشيد، ترانههایش را در سريالها و مجموعههايی چون شب دهم، خوشركاب، غريبانه، لبه تاريكي، نيمكت، سه در چار، مدار صفردرجه، ميوه ممنوعه، اشكها و لبخندها، در مسير زايندهرود و جدیداً هم سریال معمای شاه شنيدهاید.
با او در زمینه ترانهسرایی و اوضاع شعر گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
فضای شعر امروز را چطور ارزیابی میکنید؟
شعر امروز نسبت به گذشته تغییرات رو به رشدی داشته چه در زمینه کلاسیک و چه شعر آزاد. هرچند در یک مدت کوتاه خطاهایی در شعر آزاد پدید آمد، ولی این دوران طی شد و به مرحلهای که بتواند بیشتر با مخاطب ارتباط برقرار کند رسیده است.
در زمینه شعر کلاسیک هم که در یک بازه زمانی دچار رکود و بکنواختی شده بود ولی امروز مجدداً بسیار پرقدرت حضور دارد و زبان و قالبهای آن رعایت میشود؛ با توجه به اینکه کلام و محتوا و زیباییشناسی آن متناسب با زمان حال است و متفاوت با آن چیزی است که در قرنهای گذشته وجود داشت.
در زمینه ترانه فضا چگونه است؟
در ترانه هم تنوع کلام و شیوههایی که گفته میشود نسبت به گذشته بیشتر شده و تعداد ترانهسرایان جدی افزونتر شده است. در واقع مجموعه این امور به خاطر عدول از برخی چارچوبها است.
به نظرتان امروز سبک شعری حاکم بر جامعه چه نوع شعری به شمار میرود؟
در جامعه ما انواع و اقسام مخاطب وجود دارد، برخی مخاطب شعر کلاسیک و برخی مخاطب شعر آزاد هستند، هرچند تعدادی هم وجود دارند که مخاطب هر دو نوع سنتی و مدرن هستند، اما به خاطر تعداد تیراژ به علت اینکه ترانه ذاتاً همراه با موسیقی تولید میشود و شنیداری است و تیراژ آثار صوتی در حداقل خودش چندبرابر آثار مکتوب است، مخاطب بیشتری دارد. ضمن اینکه ترانه و موسیقی بخشی از زندگی مردم را تشکیل میدهد و این باعث خواهد شد که همیشه تیراژ ترانه بالاتر از شعر باشد.
در قالب شعر، مخاطب برای همه انواع اشعار وجود دارد و شعر کلاسیک هم در مقایسه با سالهای گذشته رشد روزافزونی داشته است. دلیل این مسئله آن است که از مدتی قبل، مردم تنها از شعرهای سرودهشده در قرنهای پیش استفاده میکردند، ولی اکنون به سبب اینکه شعرهایی با زبان کنونی جامعه و با حال و هوای امروز سروده میشود، مردم بهتر میتوانند با شعر ارتباط برقرار کنند و تعداد مخاطبان آن هم زیاد شده است.
من فکر میکنم شعر کلاسیک امروز از مخاطبان بیشتری نسبت به شعر آزاد برخوردار باشد هرچند این آمار قطعی نیست و شاید در زمان آتی تغییر کند.
در واقع هرکدام از این اشعار که بر جامعه حاکم باشد به نفع ادبیات ماست. هرچند ممکن است در مقطعی از تاریخ با توجه به نوع شاعران قوی که در هر عرصه کار میکنند، مخاطبان هم متفاوت باشند، اما به هرحال هرکدام از قالبهای شعری که بر جامعه حاکم باشند و از مخاطبان بسیاری برخوردار باشند به نفع مردم و ادبیات کشور ما است.
به نظر شما بهترین شیوه در راستای مقابله با جریانهای اصلاحی شعر مثل دوری از معناگرایی، روی آوردن به یک سبک خاص، نداشتن هیچ قید و بندی در شعر چه از جهت شاعران و چه مخاطبان، چیست؟
شاید بتوان نبود شاعر خوب را به عنوان یکی از دلایل دور شدن مخاطبان از یک سبک شعری قلمداد کرد اما باید توجه کرد که در هر سبک شعری باید به طور خاص این مورد را بررسی کرد.
ما در شعر آزاد طی یک دوره به شدت افراط داشتیم و شاعران آنقدر به سمت شخصی نوشتن تمایل داشتند و مخاطب از اهمیت کمتری برخوردار بود که این باعث میشد حس شخصی شاعر و در اصل جهانبینی او به زبان شعر سروده شود. این مسئله سبب میشد شاعر با مخاطب فاصله زیادی بگیرد و ارتباط معنایی قطع شود یعنی تعامل معنایی که خوانندگان بتوانند بفهمند مقصود و مفهوم این شعر چیست، از بین برود.
در این میان عدهای هم درگیر یک حس گذرا میشوند و برای اینکه نخواهند بگویند ما این شعر را نفهمیدیم فقط میگویند شعر خیلی سنگین و خوبی بود، ولی من فکر میکنم زمانی اتفاق میافتد که مخاطبان در نهایت در اینباره نظر دهند، آن هم بدون اینکه شاعر به دنبال مخاطب راه بیافتد و دنبالهرو مخاطب باشد و بخواهد حرف او را بزند. در یک مقطع تاریخی طولانیتر مخاطبان تعیینکننده سرنوشت شعر هستند.
زمانی که مخاطبان هیچگونه ارتباطی با شعر برقرار نکنند آن را رها کرده و به دنبال چیز دیگری میروند؛ حالا شما فرض کنید شاعر آنقدر جلوتر از زمان خودش در حرکت است که مخاطب اصلاً او را درک نمیکند و از او جا میماند.
چنین افراطهایی امروز در زبان شعر کمتر شده و به همین دلیل است که مخاطب شعر آزاد هماکنون بیشتر از شعر گذشته است. در واقع امروز نگاهها منطقیتر شده و اگر هم شخصی است، ظاهر شعر به گونهای نیست که هیچکس نتواند با زاویه دید خودش آن را درک کند و با احساسات و عواطف خودش همزادپنداری کند.
آینده شعر و ترانه را چگونه پیشبینی میکنید؟
قاعدتاً من نمیتوانم آیندهنگری کنم، ولی اگر زبان ما زبان زندهای باشد، باید رو به رشد باشد و خدا را شکر هست. در این مدت هم بر خلاف تمام محدودیتها، شعر پیشرفت خودش را داشته است. هرچند در این زمینه محدودیتها شاید باعث جلونرفتن شعر در برخی مقاطع باشد ولی در کل شعر و شاعری در حال پیمودن مسیر پیشرفت است.
در نگاه شما آیا امروز منتقدان خوب در زمینه شعر و شاعری داریم؟ چه چیز باعث میشود بتوان یک نقد خوب از شعر ارائه کرد؟
به نظر من بدون شک منتقدان خوبی داریم ولی متاسفانه منتقدان ما بعضی مواقع به صورت مغرضانه نقد میکنند، بعضی از منتقدان ممکن است حرف درست بزنند، ولی با لحن تند که اشتباه است.
منتقدان باید در ابتدا چارچوب نقد را درست بشناسند و سپس بدون سوگیری و بیطرفانه و عادلانه نقد کنند و چه بهتر که لحنشان هم بدون تعارف و محترمانه باشد، گاهی ما شاهد نقدهایی بودیم که جدای این مسائل فاکتورها دیگری داشتند. مثلاً به خاطر اینکه نتوانستهاند در جایگاه شاعر قرار بگیرند، قصد تخریب شخصیت او را دارند هرچند در پرانتز بگویم که این قبیل افراد اصلاً منتقد محسوب نمیشوند بلکه با یک اشراف کلی بر برخی اصول صرفاً میخواهند یک حرفی زده باشند.
شاعران هم به خاطر وجود این مشکلات جلو نقادان جبهه میگیرند، هرچند منتقدان از یک سری اصطلاحات تخصصی هم استفاده میکنند، ولی به خاطر بیان نادرست و زبان تندشان نقدشان اصلاً درست نیست. شاید این موضوع به دلیل آن است که اساساً نوع نگاه آنها به شعر، نگاه درستی نیست.
با این حال، اگر بیطرفانه به موضوع نگاه شود و به صورت تخصصی نقد شود، بسیار خوب است چه بسا که انتقاد خوب سازنده مسیر پیشرفت شعر و ترانه است.
حرفه اصلی شما روانپزشکی است، با توجه به این موضوع، به نظرتان شعر و ترانه چقدر در روحیه و زندگی مردم تاثیرگذار است؟
بدون شک شعر و ترانه میتواند در زندگی مردم تاثیرگذار باشد ولی لزوماً نمیتواند شروعکننده و متحولکننده افراد باشد. در واقع به نظر من شعر و ترانه قادر است به اتفاقات دیگری که در زندگی مردم رخ میدهد دامن زده و آنها را بیشتر درگیر کند و بعضاً میتواند زمینه تحول و شروع یک حرکت جمعی در جامعه باشد.
در خود افراد هم با وجود فاکتورهای دیگر ممکن است ترانه یا شعر مثل یک کاتالیزور عمل کند و یا خیلی وقتها زمانی که مطلبی دچار پیچیدگی شده در ذهن یک فرد، به فراخور شناختی که از فرد داریم شعر مناسب را برای او برگزینیم و پیشنهاد دهیم تا در روند درمان او هم کمک کند.
شما خودتان شعرخوانی یا سرودن ترانه را به مراجعانتان پیشنهاد و تجویز میکنید؟
من سعی میکنم در مسیر مشاوره زمانی که حس میکنم بیمار میتواند مخاطب شعر باشد و خواندنش برایش تاثیرگذار باشد آن را پیشنهاد کنم.
چگونه تشخیص میدهید که یک نفر میتواند مخاطب شعر باشد؟
من طی صحبتها و شناختی که به دست میآورم، متوجه میشوم فرد چه میزان ذهن روانشناختی و چقدر ذهن ادبی دارد. لزوماً هم نباید فرد شاعر باشد. همین قدر که بتواند بفهمد یک شعر چه میگوید کافی است.
به نظرتان درک ظاهری از یک شعر میتواند برای فرد کافی باشد تا شعرخوانی را به او پیشنهاد کنید؟
مسلماً درک ظاهری از یک شعر به تنهایی کافی نیست و هرچه عمیقتر یک شعر خوانده شود، تأثیر بیشتری خواهد داشت. اگر یک شخص هیچوقت به درک عمیقتری از شعر نرسد و آن را تنها به صورت سطحی بخواند، وارد مفاهیم مختلف نمیشود. در واقع برخی افراد دوست دارند از آوای آن لذت ببرند و اصلاً وارد تعمق در مفاهیم نشوند، اما این موضوع چندان فایدهای ندارد.
اگر کسی وارد معنا و مفهوم شعر شود، درک بالایی از ادبیات دارد و من هم به فراخور این سطح از شناخت وی، شعری را که برایش قابل تأثیر باشد پیشنهاد میکنم.
شما چه میزان در شعر گفتن به روان مخاطب توجه میکنید؟ بیشتر دلی شعر میگویید یا برای مخاطب؟
در درجه نخست، شعر را برای دل خودم میگویم ولی نگاهی هم به مخاطب دارم. البته این موضوع به معنای آن نیست که دنبالهرو او باشم، اما باید به مخاطب احترام گذاشت و باید حرفی زد که مخاطب بفهمد و بتواند با آن ارتباط بگیرد چون نهایتاً آنها باید شعر را سطحبندی کنند؛ لذا لذتی که من به تنهایی از شعر میبرم ملاکی برای یافتن مخاطب نیست.
من قادرم اشعاری بسرایم که صرفاً جنبه شخصی دارد و حتی جایی هم نشر پیدا نکند، ولی اگر قصد دارم شعری برای ظهور در جامعه بسرایم، باید به زبان مخاطبان صحبت کنم. چه بسا که این امر به ارزش کار نیز میافزاید چون نشان میدهد که شاعر برای مردم و به زبان آنها شعر و ترانه میگوید و میخواهد مردم اشعارش را بفهمند.
به نظر شما چگونه میشود به زبان مردم شعر گفت؟
این مسئله کار چندان سختی نیست؛ در واقع به دست آوردن مفاهیم سادهای که مردم از کنار آن میگذرند، میتواند بهانهای برای شعر گفتن باشد و شاعر قادر است در همان لحظه همان تصاویر و تعابیری را که مردم عادی میبینند و به آن توجهی نمیکنند با زبانی نرم به شعر تبدیل کند.
گاهی در این میان، شاعر این اجازه را دارد که در کنار تعابیر مردمی از احوالات شخصی خود برای ورود بیشتر احساسات و درک بالاتر شعر استفاده کند.
نظر شما در رابطه با سرودن اشعار آیینی چیست؟
باید مراقب باشیم که اشعار آیینی به شعار و تکرار نیفتد و بزرگنماییهای بیخود صورت نگیرد، مثلاً زمانی که ما برای شخصی شعر میگوییم که خود فرد به اندازه کافی بزرگ هست، لزوماً اغراق در بزرگتر کردن او خوب و جالب توجه نیست. در این مورد اگر قرار است اغراقی صورت گیرد، باید بسیار ظریفانه باشد، چراکه گاهی اغراق باعث کوچک شمردن فرد خواهد شد، زیرا گاهی افراد نیاز به اغراق ندارند. شما اگر میخواهید از این صور خیال استفاده کنید باید توجه کنید که برای چه کسی و چگونه از آن بهره ببرید.
بنابراین باید حواسمان باشد که دچار تکرار و شعارگویی نشویم و سطحینگر نباشیم. خیلی وقتها پیش میآید که برداشت سطحی از یک حادثه یا شخص که ارزشی هم ندارد، منجر به شعر و ترانهگویی بیپایه شود.
به نظرتان از بین شعر گفتن و ترانهسرایی کدامش راحتتر است؟
هر دو اینها ظرافتها و ترفندهای خاص خودش را داراست و چیزی نیست که بتوانیم به طور خلاصه بیان کنیم.
اما نباید گفت که تفاوتی بین شعر گفتن و ترانهسرایی وجود ندارد؟ درست است؟
بله. قطعاً شعر و ترانه با یکدیگر هم شباهت دارند و هم تفاوت، فرد باید بتواند تکنیکها و ظرایف و چارچوبهایی را که برای رسیدن به شعر خوب لازم است رعایت کند، وگرنه دچار مشکل میشود. به خاطر همین لزوماً هر شاعری نمیتواند ترانهسرا باشد و بالعکس.
شما چرا به ترانهسرایی روی آوردید؟
من از ابتدا به موسیقی علاقه داشتم و شعر هم میگفتم، تلاقی و اشتراک این امر سبب شد به سمت ترانه بروم و در یک مدت هم تمرکزم بیشتر روی ترانه بود. با این حال، در حال حاضر فضای غزل و کلاسیک را تجربه میکنم یا ترانههایی را که به زبان کلاسیک است تجربه کردم و در زمینه شعر آزاد هم تجربه دارم ولی هرکدام به جای خودش کارکرد دارد.
راز ماندگاری شعر و ترانه را در چه چیز میدانید؟
باید توجه کرد چیزی که قابلیت ماندگاری بیشتری را در طول دوران دارد، شعر است. البته در ترانه هم بعضاً این قابلیت وجود دارد و این مسئله نباید عاملی باشد که بگوییم به دلیل باقی ماندن بیشتر یک ترانه در اذهان مردم، دیگر ترانه و شعرها از یاد میروند.
با این حال، شعر به خاطر وجود تیراژ مکتوبی که دارد، عموماً در مقایسه با ترانه از ماندگاری بالاتری برخوردار است، اما میتوان گفت مخاطب ترانهها چون از قوه شنیداری استفاده میکنند به درک عمیقتری نیز دست پیدا میکنند.
از نظر شما بهترین ترانهای که تا کنون سرودهاید، کدام بوده است؟
نمیتوانم دقیقاً مشخص کنم که کدام یک از ترانههای من بهتر بودهاند، اما به لحاظ مفهومی، بیتی که بیشتر از بقیه موارد مرا درگیر خود میکند، این است: «در عشق هم آتش بزن وقتی حجابت میشود/ حتی دعا هم بیدعا بهتر اجابت میشود.»
امکان دارد برای ترانهسرایی هم سبک قائل شد؟
قطعاً؛ ترانه هم نوعی شعر است که میتواند سبکهای مختلفی داشته باشد، در ترانهسرایی باید دید که آیا این ترانه به زبان کلاسیک گفته شود و یا محاوره. البته تکستهای رپ و هیپهاپ و غیره هم در این زمینه هست، ضمن اینکه میشود برای گروه متال، موسیقی سنتی، ارکستر ملی، پاپ و یا حتی تلفیقی شعر گفت.
در کنار این امور، اینکه نوع ترانه به چه صورت باشد، زبان آن به کدام سو نظر داشته باشد و چقدر بخواهد ساختارهای جامعه را بیان کند هم تأثیر زیادی در ترانهگویی دارد.
به نظر شما متن ترانه سبب ماندگاری آهنگ میشود یا صدای خواننده و آهنگسازی آن؟
بدون شک هر کدام به نسبت خودش اهمیت دارد ولی به طور کلی در ساخت یک قطعه موسیقی از متن ترانه و صدابرداری و آهنگسازی تا نوازندگان و خواننده، هرکدام که دارای ضعف باشد در کاهش کیفیت موسیقی تأثیر بهسزایی دارد و میتواند ارتباط با مخاطب را مختل کند.
پیشنهاد شما برای قویتر شدن شاعران و ترانهسرایان چیست؟
در زمان بعد از انقلاب که ما شروع به ترانهسرایی کردیم، هیچ استادی نداشتیم، اما با سعی و خطا و در واقع با مشق کردن از روی دست پیشکسوتانمان شروع کردیم و راه را ادامه دادیم. خوشبختانه اکنون هر کداممان مسیر و زبان خود را در ترانهسرایی داریم.
اکنون این مسیر هم توسط خیلی از افراد بدون هیچ استاد و آموزشی طی میشود، ولی افرادی که استعداد دارند و حس میکنند که رشدشان سریع نیست، باید دورههای تخصصی را نزد کسانی که استاد هستند بگذرانند تا پیشرفت کنند.
انتهای پیام
نظرات