در نشستی به بهانهی انتشار کتابی از ترجمههای قاسم صنعوی، با انتقاد از کیفیت ترجمههای بعضا متعلق به افراد بنام، تاکید شد: صنعوی یک امتیاز فرهنگی برای کشور است که در مرز 80 سالگی هم به تجربههای نو میاندیشد.
به گزارش خبرنگار ادبیات و کتاب ایسنا، در نشستی که عصر روز دوشنبه 13 بهمنماه برای کتاب «بوسههای غمگین یک سرخپوست»، گزیدهی شعر معاصر جهان با ترجمهی قاسم صنعوی، در کانون ادبیات ایران برگزار شد، مرتضی کاخی - پژوهشگر ادبیات - گفت: قاسم صنعوی را از روزگار گذشته به یاد دارم. در دانشگاه همدیگر را میدیدیم. همان زمان مشاغلی یافته بود. من هم رشته قضایی خواندم، اما این رشته غذایی نبود برای ما! علاقهی او به ادبیات موجب شد سرپرست کتابخانهی وزارت دادگستری شود. بعدا کارشناس روابط فرهنگی شد و معاون اداره کل رایزنیهای فرهنگی در خارج از کشور و نیز مدیرکل روابط بینالملل. همچنین سردبیری مجلهی «سخن» و مدیر مسئولی ماهنامهی «رودکی» از سوابق بارز ایشان است. درواقع رشتهی حقوق چیزی نبود که ادامهاش دهد و درنهایت هم با ترجمه و کتاب مطرح شد.
او افزود: قاسم صنعوی در زبان فرانسه واقعا زحمت کشیده و ترجمههایی کرده که این ترجمهها بسیار باارزش و ماندگارند. ترجمه از زبانهای دیگر به زبان فارسی زیاد صورت گرفته است اما اگر روزی بخواهیم، بین استادان فرهنگی که ترجمه کردهاند، بهدنبال جنایتکاران فرهنگی هم میتوانیم بگردیم. من از دورهی ابتدایی در مدرسهی فرانسوی درس خواندم و در دورهی دانشگاه و دانشکدهی حقوق هم مجبور بودیم در کنار زبان انگلیسی، فرانسوی یاد بگیریم. بر اساس این آشنایی نسبی با زبان فرانسه، ترجمهی قاسم صنعوی را از جنس امتیاز فرهنگی میدانم که از یک فرد علاقهمند و دارای ذهنیت فرهنگی برآمده است.
کاخی ادامه داد: در زمانی که زبان فرانسوی در جامعه معمول بود، صنعوی یکی از سرآمدان شد. در فضایی که ترجمههای خیلی بدی به فارسی صورت گرفته است، خوشحالم که صنعوی همچنان فعال است؛ زیرا او از کسانی است که وجودش برای برگردان دانش فرانسوی به زبان فارسی وجود مغتنمی است.
او تاکید کرد: ترجمههای قاسم صنعوی بسیار ترجمههای درستی هستند. در ترجمههای کتاب «بوسههای غمگین یک سرخپوست» هم میبینیم که هم معنایش خیلی خوب است، هم اینکه جانشینی که برای کلمهها بهکار برده، فقط محاوره نیست، بلکه شکل ادیبانه دارند. گردآورندگان کتاب یعنی فریبا شادلو و رضا عابدینزاده هم خیلی گردآوری خوبی کردهاند. شعرها را شاعرانه انتخاب کردهاند. خوب هم منتشر شده است. در روزگاری که ناشران مدام میگویند مردم به طرف کتاب نمیآیند، میخواهم بگویم که کتاب باید مانند کتاب صنعوی باشد که مردم را به سمت خودش بکشاند. واقعا سختترین و غیرقابل انکارترین کاری که یک فرد میتواند انجام دهد، ترجمهی شعر است. اما این ترجمهی شعر که من دیدم، ترجمهی خیلی خوبی است. در واقع کتابی است که به تعریف و تمجید احتیاجی ندارد و خودش با مخاطب حرف میزند.
مؤلف کتاب «روشنتر از خاموشی» در بخش دیگری از سخنانش گفت: اسپانیاییها میگویند هر کس شعری را ترجمه کرد، باید دستش را قطع کرد؛ چون معتقدند شعر اتفاقی است که در زبان میافتد. البته نثر هم اتفاقی است که در زبان واقع میشود. با این وصف، شخصا ترجمههای صنعوی را نه تنها تایید میکنم، بلکه به درستی ترجمههایش اعتقاد دارم. توجه داشته باشید، کسی مثل دکتر «پرویز ناتل خانلری»، صنعوی را سردبیر مجلهی «سخن» کرده؛ یعنی جایی که مرکزیت حرکت ادبیات زمان در آنجا شکل میگرفت. ضمن آنکه اگر شعرهای موجود در این کتاب، در گام نخست به فرانسه ترجمه شده، آنجا از این شوخیها نمیشود کرد که ترجمه درست نباشد. پس شعرهایی از این زبان که از ملیتهای مختلف درآمدهاند، ترجمه به فرانسهشان را باید مطمئن باشید که درست بوده است. بعد هم که صنعوی به فارسی ترجمه کرده، پس به درستی برگردانده شده است. هرچند که ترجمه امری نسبی است و گاهی اتفاقهای عجیب هم در آن میافتد؛ مثلا نمیدانم آیا تسلط «احمد شاملو» از «بهآزین» بهتر بود برای برگرداندن «دُن آرام»؟!
همچنین در این نشست، شهرام میرشکاک - شاعر و منتقد - که اجرای جلسه را برعهده داشت، علاوه بر خواندن برخی شعرهای کتاب یادشده، در سخنانی اظهار کرد: ترجمهای که امروز از قاسم صنعوی از شاعران جهان در پیش رویمان داریم، جزو معدود آثاری است که نگاه ما را به بهرهگیری از شعرهای فرهنگی دیگر که در فرهنگی دیگر روایت شدهاند، میتواند خوشبین کند.
علی عبداللهی - مترجم و شاعر - دیگر سخنران این نشست بود که گفت: اولین کتابی که از آقای صنعوی خواندم «با آهنگ باران» بود از «یانیس ریتسوس». در سالهای دبیرستان بود که کار ترجمه نمیکردم اما این کتاب خیلی روی من تاثیر گذاشت و باعث شد که بعدها بروم کاری از ریتسوس را ترجمه کنم و در مقدمه به ایشان تقدیم کنم.
او افزود: با تاکید میگویم، آقای صنعوی انسان بسیار بزرگی است با 80-170 کار ترجمه، اما یک مصاحبه و یک عکس از ایشان پیدا نمیکنید. کتاب «یونانیان و بربرها» را که 14 جلد است و «جنس ضعیف» را که چند جلد است ترجمه کرده است. میتوان گفت، بخش اعظمی از اطلاعات ما از شعر جهان، از آقای صنعوی است. مثلا از شعر برزیل تنها کتابی که به فارسی موجود است، از اوست. او تاثیر بسیار زیادی بر دانش ما از شعر جهان گذاشته است. اینکه ما میدانیم شاعران برزیلی چگونه فکر میکنند یا اینکه در همین کتاب «بوسههای غمگین یک سرخپوست» با شاعرانی از ایسلند و پرتغال آشنا میشویم، حاصل تلاشهای اوست. این کاری بسیار شایسته است. به ایشان درود میفرستم و ممنونم که مدام کار جدید بیرون میدهند و ما را با نویسندگان مختلف و جریانهای ادبی آشنا میکنند.
عبداللهی گفت: این باور آرمانی که برخی میگویند شعر غیرقابل ترجمه است، عملا باطل است. «گوته»، «دانته»، «شکسپیر» یا شاعران ژاپنی و چینی را همین ترجمهها برای ما آشنا کرده است؛ حتی اگر ترجمههای نهچندان قوی بوده باشند. هنوز هم تنها رسانهی آشنایی ما با شعر جهان، ترجمه است. وقتی ما به ترجمهی شعر نگاه میکنیم، نباید نگاه آرمانی داشته باشیم. حتی گفتار عامیانه هم دچار تغییر میشود. ترجمه به شواهد گوناگون یک امر نسبی است و هیچ امر مطلقی در آن وجود ندارد. هرگز هیچ تاثیر فرهنگی در هیچ زبانی نمیتواند تولید شود و به زبان دیگر بهوجود آید. اما ترجمهی «فیتس جرالد» از «خیام» او را به دنیا معرفی کرد؛ ترجمهای که کلمه به کلمه با متن اصلی منطبق نیست، بلکه جهان خیام را دریافته است. یا ترجمههایی که از شعر «حافظ» انجام شده، ترجمههای دقیقی نیستند؛ اما «گوته» را با شاعر بزرگی از خلال آن آشنا کردهاند. همینطور ترجمههای «ازرا پاوند» از شعر چینی باعث شد که مکتب «ایماژیسم» در زبان انگلیسی بهوجود آید.
او ادامه داد: حتا تاثیری که یک اثر در زبان دیگر میتواند داشته باشد، گاهی بهتر از خود زبان اصلی است و یک شاعر متوسط را یک مترجم قَدَر، به شاعر قابل توجهی میتواند تبدیل کند. مانند «مارگوت بیکل» که ما او را خوب میشناسیم اما در هیچ تاریخ ادبیات آلمانی او را بهعنوان شاعر نمیشناسند؛ ولی ترجمهی «شاملو» او را در مقام یک شاعر به ما معرفی کرد. از «مارکز» هم نقل میکنند که میگوید ترجمهی انگلیسی «صد سال تنهایی» را خیلی بیشتر دوست دارد. در کشور خودمان هم آشنایی با شعر جهان بود که شعر معاصرمان را به اینجا رساند. اگر «نیما» در فضایی نبود که با زبان فرانسه آشنایی داشته باشد، دنیای شاعرانهاش را نمیتوانست تغییر دهد.
این مترجم افزود: معمولا سه گرایش در ترجمهی شعر وجود دارد. برخی معتقدند که باید تحتاللفظی ترجمه کرد تا بیگانگیاش به حفظ ساختاری کمک کند. برخی هم معتقدند که شعر را باید آزاد ترجمه کرد و مفهوم را میتوانیم بازسازی کنیم. نمونههای اینگونه ترجمه در دهههای قبل در کشور ما بسیار زیاد است. اما بیشتر این گرایش وجود دارد که ترجمه امری بینابینی است که هم به ساختار متن اصلی وفادار است و هم به زبان مبدأ. بیشتر ترجمههای الان از این دست هستند. ترجمههای آقای صنعوی هم در این دست میگنجند.
عبداللهی با اشاره به اینکه قاسم صنعوی شاعر نیست، ادامه داد: وقتی شاعری شعر ترجمه میکند، سایهی فردیت مترجم خیلی سنگین است و شما لحن آن فرد را در ترجمه حس میکنید. اما شاعرانی که ترجمه میکنند، در عین حال میتوانند تولید لحن هم بکنند؛ مثل یک عروسکگردان پشت صحنه. ترجمهی شعر مانند یک سکو است. هرطور هم که ترجمه کنی و سعی کنی به متن اصلی نزدیک شوی، درنهایت سکویی به مخاطبان معرفی میکنی که از فراز آن چشماندازهای جدیدی تجربه کنند. همهی مترجمان هم از فراز سکو یک چیز نمیبینند.
علی عبداللهی در پاسخ به پرسش شهرام میرشکاک مبنی بر اینکه با توجه به ترجمه شدن شعرهایی از شاعران فرهنگها و صداهای مختلف در کتاب مورد بحث، چگونه است که کل آثار کتاب از یک زبان و وحدت زبانی برخوردارند، گفت: با توجه به اینکه خودم در زبان آلمانی فعالیت میکنم، نظر کارشناسی نمیتوانم بدهم ولی ما تا کی باید منتظر باشیم که یک نفر زبان ایسلندی بداند که برایمان ترجمه کند؟ یا شاعر چک، یا برزیلی و پرتغالی، ژاپنی و یونانی را به ما معرفی کند؟ پس چارهای نداریم که از زبانهای بزرگ ترجمه کنیم.
او در پایان سخنانش با تجلیل مجدد از قاسم صنعوی، تاکید کرد: صنعوی بهدنبال هیچ باند و دستهای نیست. در خانهی خودش با فروتنی کار میکند. برایش طول عمر آرزو میکنم و امیدوارم همچنان کارهای خوب از ایشان بخوانم.
در پایان این نشست، علیرضا بهرامی - شاعر - در سخنانی گفت: در روزگاری که شاعران جوان، مهمترین صفتشان، عطش عرضه و خواندن آثار فاقد پشتوانهی علمی و هنریشان است نه گوش کردن، اینکه فردی با کارنامهی قاسم صنعوی در مرز 80 سالگی برای فرصت مطالعاتی یک سال به کانادا میرود، خیلی تاملبرانگیز و پندآموز است. البته از منظری، آقای صنعوی 36 سال است که در فرصت مطالعاتی بهسر میبرد. درواقع خانهنشینی ایشان یک خیرِ پیشآمد بوده که برای فرهنگ معاصر ما واقع شده است. فکر کردن به همین مجموعهی 14 جلدی «یونانیان و بربرها» که ایشان به ترجمهاش مبادرت کرده، ما و نسل جوان ما را خسته میکند؛ چه رسد به اینکه یک فرد بخواهد اینطور کارها را بخواند و ترجمه کند؛ آنهم ترجمهای که اهالی فن به آن اتکا و اعتماد دارند.
او ادامه داد: وقتی فردی گوشهگیری اختیار میکند، دو فرض برای آن متصور میتوان شد؛ یکی نوعی خودنمایی متناقض که البته دربارهی عُزلت 40 ساله، این فرض باطل است. دیگری، یک دلشکستگی است که دلیل گوشهگیری میتواند باشد. دلشکستگی هم که منشأ و آغازگر خلق اثر هنری بوده است. پس میتوان گفت، همه چیز دست به دست هم داده تا ما از طریق یک مترجم پرتلاش، پنجرههای جدیدی را رو به جهان بتوانیم باز کنیم.
بهرامی همچنین تاکید کرد: از نقش موثر گردآورندگان کتاب «بوسههای غمگین یک سرخپوست» نباید غافل باشیم. آنها در میان چندهزار شعر منتشرشده در مجلههای ادبی چند دهه قبل، ابتدا شعرهای صنعوی را استخراج کردهاند، بعد در میان انبوه آثار، به گزینهی مضمونی «عشق» و «آزادی» در انتخاب شعرها رسیدهاند که این اثر را برای ما دلچسب کرده است. شخصا تعجب میکنم که برخی در برداشتی ناقص از نظریهها و مباحث غربی، مطرح میکنند که زمان سرودن از «عشق» سرآمده و شاعر امروز تنها از «انسان» باید بگوید. درحالی که عشق یکی از پایههای اصلی وجود انسان است و درنهایت میتوان گفت، آنچه امروز و در دورهی بازگشت ادبی اتفاق افتاده، برخورد کلیشهای با عشق است؛ وگرنه این مفهوم، زوایایی تمامناشدنی دارد.
او در پایان تاکید کرد: یکدستی لحن و زبان در شعرهای این کتاب را اتفاقا یک حُسن میدانم؛ چرا که ما را از گرفتار شدن به تنش ذهنی محافظت میکند. ضمن آنکه وقتی آقای کاخی با استدلالی که گفتند اطمینان میدهند از نظر محتوایی، امانتداری در انتقال رعایت شده است، ترجیح میدهم شعر-ترجمه بخوانیم تا ترجمهی شعر. از این منظر معتقدم که آقای صنعوی از نظر زبانی، یک بازآفرینی برای این شعرها انجام داده است و این، همان ضروریتی است که برای موفقیت شعرهایی که به فارسی برگردانده میشوند، باید لحاظ شود.
شاعران و مترجمانی چون هادی سعیدی کیاسری، سعیده آبشناسان، عزیز عباسی، عباس رضوانی، حسین آهنی و کامبیز منوچهریان، از حاضران در این نشست بودند.
انتهای پیام
نظرات