• جمعه / ۲۷ آذر ۱۳۹۴ / ۱۰:۰۰
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 94092715561
  • منبع : نمایندگی زنجان

نگرانی‌های قبل از شهادت

نگرانی‌های قبل از شهادت

در خواب عمیقی فرو رفته بودم، جعفر سراسیمه وارد اتاق شد تمام وجودش خیس عرق بود سینه‌ زخمی‌اش را نشانم داد. می‌دانم آمده بود تا خبر شهادتش را بدهد.

در خواب عمیقی فرو رفته بودم، جعفر سراسیمه وارد اتاق شد تمام وجودش خیس عرق بود سینه‌ زخمی‌اش را نشانم داد. می‌دانم آمده بود تا خبر شهادتش را بدهد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه زنجان، جعفر سراسیمه وارد اتاق شد. تمام وجودش از عرق خیس شده بود. نفس زنان گفت: مادر نگاه کن. یقه‌اش را باز کرد سینه‌اش سرخ شده و تاول زده بود با ناراحتی گفتم: مادر چی شده، چرا اینطوری شدی؟جعفر گفت: مادرجان زخمی شده‌ام.

از خواب پریدم.هاج و واج اطرافم را نگاه کردم، هوا در ظلمات شب چادر سیاهش را بر سر کرده بود، تمام وجودم درد می‌کرد پاهایم رمق نداشت نفس نفس می‌زدم گویی خیلی راه آمده باشم بعد از دیدن این خواب خبر شهادت جعفر را برایم آوردند.

مادر حرف‌های زیادی از جعفر دارد، هر بار که نگاهش می‌کنم گویی تمام وجود جعفر در مادر حک شده است و طوری از او حرف می‌زند که انگار جسم جعفر در کنارش نشسته است، سر ظهر است نگاهی به بیرون می‌اندازد و در ادامه باز سری به خاطرات جعفر می‌زند.

سر ظهر بود و اهل خانه در چرت خواب بعد ناهار بودند، جعفر نیز در گوشه‌ای از اتاق دراز کشیده بود موسی برادر کوچک‌تر جعفر با داد و بیداد وارد اتاق شد و با صدای بلند من را صدا زد، هراسان از جای خود بلند شدم نگاهی به اطرافم انداختم جعفر با گوشه چشمی نگاه می‌کرد.

با تندی به موسی گفت بار آخرت باشد سر مادر داد می‌زنی یک بار دیگر تکرار کنی من می‌دانم و تو. هنوز یک الف بچه‌ای این کار را می‌کنی فردا قرار است چه خطای دیگری مرتکب شوی؟! مادر ارزش و حرمت دارد. در آن لحظه بود که پدر جعفر رو به من کرد و گفت ببین پسرت چه دفاعی از مادرش می‌کند. دفاع آن لحظه جعفر از مادر حاکی از شناخت مقام و جایگاه مادر بود که هرگز این خاطره از یادم نمی‌رود.

فرازی از وصیتنامه جعفر بیات:

بسم الله الرحمن الرحیم

هیچ چیز در زندگی جز شهادت آرزوی من نیست، یاالله، خدایا چگونه وصیتنامه می‌نویسم در حالی که گناه و غضب کردم. خدایا چگونه من با امامان (ع) و پیامبران تو روبرو خواهم شد در حالیکه روسیاه هستم. بارالها گناهان مرا ببخش.

بارالها با اینکه بنده گناهکار و روسیاه تو هستم ولی شکرگزار توأم که به من این توفیق را دادی که بتوانم وظیفه شرعی خودم را در حد توانم نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب انجام دهم و در مدت 17 سال از عمرم این زمان که عازم جنگ هستم از بهترین زمان عمرم را می‌بینم.

از پروردگارم تقاضا دارم که مرا در بستر نمی‌راند و مرا در راه قرآن و اسلام به دست شقی‌ترین بندگانش از ان دنیا ببرد. خداوندا آگاه هستی که چقدر عاشق امام خمینی هستم. چقدر به او و راه او دلبسته‌ام چرا که خود او به اسلام و قرآن دلبسته است. آرزو دارم هزاران بار کشته و زنده شوم فقط بخاطره اینکه راه حسین(ع) و هدف او پایدار باشد چراکه همه رزمندگان عاشق او هستند؛عاشق راهش و هدفش هستند و از خدای بزرگ می‌خواهم هرگز هرگز لطف و مهر خودش را از دلم بیرون نکند و نور ایمانش را بیشتر و بیشتر بر من افزون کند.

شهید جعفر بیات نهم آذرماه 46 در زنجان متولد شد و در 22 بهمن‌ماه 64 در سن 18 سالگی در اروندرود به شهادت رسید.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha