«ناآشنایی به زبانهای خارجی و فقدان ترجمه متونی دینی، حلقه مفقوده تبلیغ اسلام و تشیع است. وقتی زبان مردم جهان را نمیدانی، راه ارتباط و مفاهمه با انسانهای دیگر بسته میشود»، اینها حرفهای معلمی است که تمام زندگیاش را وقف یادگیری و آموزش زبان انگلیسی، ترجمه قرآن و متون دینی کرده است و این روزها سی و یکمین ویراستاری قبل از انتشار قرآن را انجام میدهد. این نسخه قرار است از سوی یکی از مراکز انتشارات آمریکایی منتشر شود.
به گزارش ایسنا، رحیم دولتی که اخیرا نکوداشت وی با حضور مسئول دفتر رییس جمهور از سوی شاگردان مدرسه نیکان و دوستدارانش برگزار شد، در این گفتوگو، از ضرورتها و بایستههای ترجمه قرآن و متون دینی و زندگی پر فراز و نشیبش گفته است. او 30 سال معلم و مربی زبان بوده و شیوههای نو تدریس زبان را در موسسههای آموزشی زبان تهران به مربیان زبان آموزش داده است. او همچنین 12 جلد از دایرالمعارف امام شناسی را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است که انتشارات شیکاگو در آمریکا منتشر کرده است.
دولتی معلم چگونه توانست به پیشرفت در زبان نایل شود و بعد با دست پر به مدرسه نیکان برگردد و حتا امروز همه هم و غمّش ترجمه قرآن و متونی دینی باشد؟
وقتی به انگلستان سفر کردم، ثانیهای از وقتم را تلف نکردم. کلاسهاس تربیت معلم در University college لندن در دورههای یکساله و ششماهه فشرده برگزار میشد. من بسیار تلاش کردم که بتوانم دورهام را شش ماهه تمام کنم. میگفتند، دوره فشرده، بسیار سخت است، شما خارجی هستید و مشکل زبان پیدا میکنید، به استاد میلر گفتم نمیشود این دوره را فشردهتر کرد و در سه ماه آن را به پایان رساند؟ خندید و گفت: چرا نمیشود اما الان نامهای بنویس که اگر هفته اول مُردی، ما اینجا مسئول نباشیم. علاوه بر این گفتند، تاکنون کسی نتوانسته نمرهای بیشتر از 80 بگیرد، من دفتری آوردم و بالای آن 400 بار نوشتم «دولتی تو نمره 100 میگیری»، دوره تمام شد، هفته آخر، استاد در میان افراد مختلف که از 32 کشور جهان بودند، گفت: میدانید برنده چه کسی است؟ گفت: Mr. dolati . او از 100، 100 گرفته است، ما تلاش کردیم یک صدم از او کم کنیم اما دیدیم نشد. پس از یک هفته بزرگداشتی برایم ترتیب دادند، پروفسور میلر در این جشن گفت: ما شاگردی داریم که 100 گرفته است. اگر ما 20 نفر مانند او داشته باشیم، زمین را قبضه میکنیم.
هم اکنون به چه کاری مشغول هستید؟
این روزها مشغول تکمیل ترجمه دایرهالمعارف امامشناسی هستم. علاوه بر آن، سی و یکمین ویراستاری ترجمه قرآن را انجام میدهم. این آخرین مرحله ویراستاری است و امیدوارم تا چهار ماه دیگر بتوانم آن را منتشر کنم.
چطور شد که تصمیم گرفتید قرآن را به انگلیسی ترجمه کنید؟
19 سال پیش برای دیدن فرزندم به آمریکا سفر کردم، یک روز به کتابفروشی چندطبقه و عظیمی رفتم تا قرآن بخرم، از پلهها که بالا رفتم، دیدم یک قرآن روی میز باز شده است. نگاهی به قرآن اندختم و متوجه شدم که ترجمه داوود خان یهودی است. ناراحت شدم که یک یهودی قرآن را ترجمه میکند و ما به رماننویسی روی آوردهایم. پس از بازگشت، در حرم امام رضا (ع) عهد کردم که قرآن را ترجمه کنم. در این 19 سال مشغول ترجمه قرآن بودم که نوزدهمین ویراستاری قرآن به لطف خدا آماده خواهد شد. همچنین بهتازگی کار بر روی نهجالبلاغه را با سبک و سیاق مرحوم محمدتقی جعفری آغاز کردهام، چون انگلیسیها هم آن را میپسندند. از این گذشته، در برخی از دانشگاهها، ادارهها و جاهای دیگر سخنرانی میکنم.
این ترجمه با ترجمههایی که تاکنون از قرآن انجام شده است، چه تفاوتهایی دارد؟
قبل از این جزء 30 قرآن را به انگلیسی چاپ کردم که در ایران نیز منتشر شد. ترجمه کامل قرآن، به تعبیری ترجمه با مذاق شیعی ایرانی است. نه اینکه بگویم از الفاظ و کلمات ایرانی و شیعی استفاده کردهام، بلکه با مطالعات و تدبری که روی 26 ترجمه انگلیسی قرآن داشتم، به این نتیجه رسیدم که اغلب مترجمها نگاه درستی به شیعه ندارند و ترجمههای آنان نیز تاییدی بر این مدعاست. ویژگی دیگر این ترجمه این است که انگلیسیدانهای معمولی خارجی هم بتوانند آن را بخوانند.
شما معتقدید که ترجمههای انگلیسی قرآن که خارجیها انجام دادند، قابل اعتنا نیستند؟
همانطور که گفتم آنها از ظن خود قرآن را ترجمه کردهاند. وقتی قرآن داوود خان یهودی را دیدم، تصمیم گرفتم قرآن را ترجمه کنم، بعد حتی بررسی کردم و دیدم این ترجمه را به ایران هم آوردهاند و بقیه مترجمها نشستهاند و از روی دست این مترجم ترجمه کردهاند. بعد از او مارمادوک (محمد مارمادوک ویلیام پیکتال، سیّاح، رماننویس، کارشناس آموزش و پرورش و اهل انگلستان) قرآن را به انگلیسی ترجمه کرد، و بعد از او هم بالنتین ایروینگ قرآن را به انگلیسی آمریکایی ترجمه کرد. او این ترجمه را برای شمال آمریکا نوشت. اما زیباترین ترجمه قرآن به انگلیسی را آرتور آربری انجام داده است. جالب است که ترجمه ایروینک را بهترین ترجمه قرآن میشناسند، درحالیکه او دو سه تا مغلطه در کارش وجود دارد، مثلا در سطر سوم، چهارم یکی از ترجمهها اینگونه نوشته که «امان از دست این شیعیان!»، بعد هم در داخل پرانتز نوشته «ایرانیانی که برای خدا شریک قایلند». تعجبم از این بود که آن زمان سازمان تبلیغات هم برداشته بود و این ترجمه را افست کرده بود و توزیع میکرد.
کدام ناشر قرار است ترجمه قرآن را منتشر کند؟
این ترجمه را مثل ترجمه دایرالمعارف امام شناسی در آمریکا منتشر میکنم. قرار است یک ناشر شیکاگویی آن را منتشر کند، البته قرار است برای علاقهمندان ایرانی هم بر حسب تقاضا نسخههایی از این ترجمه منتشر شود.
برای ترجمه قرآن از تفاسیر و ترجمههای فارسی هم استفاده کردهاید؟
در ابتدای کار تفاسیر و ترجمههای فارسی مثل ترجمه آقایان فولادوند و بهاءالدین خرمشاهی را مو به مو خواندم، ولی این روزها که آخرین ویراستاری قبل از چاپ را انجام میدهم، از روی خود قرآن کار ترجمه را تکمیل میکنم و به ترجمهها نظر ندارم. بلاغت و موسیقی قرآن بینظیر است، بنابراین تلاش کردهام که آهنگین ترجمه کنم.
با مترجمهایی که تاکنون قرآن را ترجمه کردند، همکاری داشتید یا مشورت گرفتید؟
تنها ترجمهای که یک ایرانی به انگلیسی انجام داده، کار خانم طاهره صفارزاده است، ایشان هم آن زمان که میخواست کار ترجمه را شروع کند، از من دعوت به همکاری کرد ولی من آن زمان دغدغه این کار را نداشتم و قبول نکردم.
مگر شما با همدیگر همکاری داشتید؟
بله، بعد از انقلاب در دانشگاه شهید بهشتی که آن زمان اسمش دانشگاه ملی بود، دورهای شش ماهه برای ما معلمهای زبان برگزار کردند که خانم صفارزاده همدورهای من بود؛ به خاطر تسلطی که من به زبان داشتم ایشان به من پیشنهاد دادند و گفتند بیا با هم ترجمه قرآن را شروع کنیم، گفتم هدف من چیز دیگری است. چون آن زمان به دنبال ترجمه قرآن نبودم.
ترجمه زندهیاد صفارزاده از نظر محتوایی و فنی چطور است؟
ترجمه قرآن صفارزاده را موبه مو خواندهام، زحمت زیادی کشیده است اما، ترجمه ایشان برای انگلیسیدانهای ایران خوب است و نمیتوان انتظار داشت که خارجیها بخوانند و با آن ارتباط برقرار کنند.
گویا نخستین ترجمه فارسی از رمان موهن سلمان رشدی را هم شما انجام دادید؟
متاسفانه یکی از بزرگترین غفلتهایی که در شیوههای تبلیغ دینی میبینم، ناآشنایی به زبانهای خارجی است، وقتی رمان سلمان رشدی منتشر شد، مردم پاکستان زودتر از ما متوجه شدند و به آن اعتراض کردند، چون آنها به زبان انگلیسی آشنایی دارند اما ما نه، برای همین تا آنها اعتراض نکردند، ما روحمان از این قضیه خبردار نشد. بعد از این اتفاقها این رمان را به وزارت ارشاد وقت سپرده بودند تا ترجمه کند، آنها نیز یک سوم کتاب را به یک خانم بختیاری داده بودند تا ترجمه کند اما گویا از عهده این کار برنیامده بود، برای همین کتاب را پیش من آوردند و گفتند تو ترجمه کن. من هم یک سوم از این کتاب را ترجمه کردم و به آنها دادم و دیگر خبر ندارم که با آن چه کار کردند.
کار ترجمه دایرالمعارف امام شناسی به کجا رسیده است؟
اکنون به یاری خداوند، در جلد سیزدهم هستیم. تصور میکنم که سه سال دیگر برای اتمام ترجمه این اثر، زمان نیاز باشد.
به گذشته زندگی خود چه نگاهی دارید که اینقدر راضی به نظر میرسید؟
- اگر «گذشته» نامش زندگی باشد، آغازش به دوران جنگ جهانی دوم برمیگردد، در آن ایام ما مثل زندگی فقیرانهای داشتیم، اما در این وضعیت اسفبار مدرسهای به نام «توفیق» در زنجان بود که مدیر فرهیختهای به اسم روزبه داشت. بزرگترین توفیقی که خداوند در ن زمان نصیبم کرد، تحصیل در این مدرسه بود. سه سال و اندی در این مدرسه به صورت جهشی تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم. فشارهای بیرون از مدرسه موجب شده بود که آنجا برایم به مثابه محیط ایدهآلی باشد، چراکه قحطی همه جا را فرا گرفته بود، من از اوان کودکی برای گذران زندگی در کارگاه بافندگی کار میکردم، حتی بعد از کلاس پنجم ناگزیر شدم تحصیل را رها کنم و تمام وقت کار کنم، در سن 15 سالگی به قزوین کوچ کردیم. در آنجا هم روزگار خوشی نداشتیم، ولی به لطف خدا موقعیتی فراهم شد که دو سه سال قبل از خدمت سربازی در کلاس های اکابر شرکت کردم. بعد از سفر به هند با کوله باری از تجربه ها به ایران تلاش کردم که از موقعیتها صددرصد استفاده کنم و درس و کار را به موازات هم پیش ببرم. بعد، از طریق روحانی خوشنامی به مدرسه نیکان رفتم و بهعنوان معلم زبان انگلیسی کارم را شروع کردم، تابستان به کالج لندن میرفتم و در دورههای زبان آموزی شرکت میکردم و به همین ترتیب تدریس و تحصیل در زبان را ادامه دادم.
- مدرسه توفیق و سعادت دو مدرسه مشهور ملی در زنجان بودند. اغلب دانشآموزان مدرسه فقیر بودند، ما لباسهای مندرس می پوشیدیم و موهایمان را با تیغ می تراشیدیم، با اینحال وقتی از مدرسه خارج و در شهر ظاهر میشدیم، مردم ما را با انگشت نشان میدادند و میگفتند که این اینها دانشآموزان مدرسه توفیق هستند، باید قدرشان را بدانید.
- مرحوم روزبه مرد آزادهای بود، روزی که شاه به زنجان سفر کرد، خبر رسید که قرار است از مدرسه توفیق هم بازدید کند، مسئولان هرقدر اصرار کردند که روزبه پرچمی به نشانه استقبال در مدرسه نصب کند، قبول نکرد. گفت: «این مدرسه خودش پرچم دارد و آن پرچم امام زمان (عج) است».
گفتوگو از: مهدی هادیلو
نظرات