• یکشنبه / ۵ مرداد ۱۳۹۳ / ۰۲:۱۱
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 93050502196

گفت‌وگو با احمد آرام

جایی که باید خیانت کرد

جایی که باید خیانت کرد

احمد آرام معتقد است ساختن فیلم اقتباسی مانند راه رفتن بر لبه تیغ است و دشواری زیادی بر سر راه کارگردان است، چون باید به خوبی ادبیات را بشناسد و با کنار گذاشتن بخش‌هایی از داستان، به نوعی به داستان خیانت کند.

احمد آرام معتقد است ساختن فیلم اقتباسی مانند راه رفتن بر لبه تیغ است و دشواری زیادی بر سر راه کارگردان است، چون باید به خوبی ادبیات را بشناسد و با کنار گذاشتن بخش‌هایی از داستان، به نوعی به داستان خیانت کند.

این نویسنده در گفت‌وگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره دلایل کم‌تعداد بودن فیلم‌های اقتباسی در سینمای امروز، گفت: یکی از دلایل اینکه این روزها کمتر آثار سینمایی‌ اقتباسی ساخته می‌شوند‌، این است که آثار ادبی فاقد قدرت بصری کافی برای ورود به سینما هستند. معمولا وقتی قرار است اثر ادبی به فیلم برگردانده شود‌، باید هدف کارگردان را درنظر بگیریم. اگر او بخواهد یک کار سطحی بسازد، با توجه به پیرنگ و طرح رمان می‌تواند این کار را انجام دهد. اما اگر بخواهد آثار مستقل ادبی را در سینما مطرح کند، با مشکلات بسیاری روبه‌رو خواهد بود؛ یکی اینکه سینماگر واقعا باید مولف باشد که بتواند تصورش را از یک رمان به سینما منتقل کند و در مسیر تبدیل داستان به سینما هم داستان بخش‌هایی را از دست می‌دهد. به نوعی باید به ادبیات خیانت کرد و نگاه دراماتیک داستان که توسط نویسنده ایجاد شده است،‌ باید شکسته شود. تمام اینها می‌تواند موانع سینماگران برای توجه به ادبیات باشد.

آرام همچنین با نام بردن از فیلم «شازده احتجابِ» بهمن فرمان‌آرا به عنوان یکی از اقتباس‌های موفق در سینمای ایران گفت: فیلمی که فرمان‌آرا براساس «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری ساخت، از کارهای موفق اقتباسی بود،‌ که حتی یک سر و گردن از متن هم فراتر رفت. همچنین او در ساخت این فیلم، ادبیات را فدای سینما نکرد و سینما هم فدای ادبیات نشد. یک حد خاص را درنظر گرفت و توانست متن را در سینما متجلی کند. با اینکه این کار جریان سیال ذهن هم بود، اما او با این مشکل کنار آمد. سال گذشته هم رمانی در سینمای آمریکا از کتابی از آلن رب گریه به کارگردانی آلن رنه ساخته شد که این فیلم هم با اینکه فیلمنامه سختی داشت و جریان سیال ذهن بود، اما توانست به سینمای مدرن اتصال یابد و همچنان به تفکر رب گریه پایدار بماند.

این داستان‌نویس در عین حال گفت: البته اقتباس‌های ناموفقی هم هست؛ مانند رمان «سنگ صبور» عتیق رحیمی‌ که خودش کاری سینمایی براساس آن ساخت، اما این فیلم سینمایی چندان مطرح نشد، همچنین اهمیت رمان را هم از بین برد.

او همچنین درباره اهمیت آشنایی کارگردان‌ها و اهل سینما با ادبیات گفت: هر کارگردانی که با ادبیات آشنا باشد، در شخصیت‌پردازی می‌تواند حرف اول را بزند؛ مانند ناصر تقوایی. وقتی از تقوایی می‌پرسند چرا بازیگر‌هایت اینقدر خوب بازی می‌کنند،‌ می‌گوید چون من خودم فیلمنامه را می‌نویسم. تقوایی کسی است که سینما و ادبیات را به خوبی می‌شناسد، اما این تفکر ادیبانه در میان همه نیست.

آرام سپس درباره سینمای امروز گفت: سینمای ما هم سینمایی نیست که امروز بخواهد فیلمی مانند «گاو» را بپذیرد؛ چون تلویزیون در این سال‌ها مخاطبان را آسان‌پسند کرده و شیوه آسان‌پسندی در نگاه بصری ترویج یافته است. همین مخاطب به سینما می‌رود و فیلمِ سخت دیگر مورد پسند او نیست. همین که در آغاز فیلم نوشته باشد این فیلم براساس رمان نوشته شده می‌تواند این اندیشه را در او ایجاد کند که آیا این فیلم می‌تواند او را سرگرم کند یا نه؟

این نویسنده اضافه کرد: متاسفانه مردم ما با ادبیات بیگانه هستند و تیراژ کتاب‌های ما سال‌هاست نه تنها بالا نرفته که پایین هم آمده است. اما اگر آثار اقتباسی در سینمای غرب را ببینیم، به دلیل آشنایی مردم با ادبیات هم هست که این فیلم‌ها مورد استقبال قرار می‌گیرد. ولی سینما در ایران دارد به سوی نوعی کلیشه می‌رود و کمدی‌های سطحی تماشاگر را در سطح نگه داشته است.

احمد آرام درباره تجربه خودش از اقتباس هم گفت: من فیلمنامه‌ای به نام «سایه دریا» داشتم که خسرو سینایی آن را گرفت تا براساسش فیلمی بسازد، اما هنوز برای این کار تهیه‌کننده پیدا نکرده، ولی خودم دارم براساس این فیلمنامه رمانی به نام «بیوه‌ماهی» می‌نویسم. البته اگر خودم بخواهم فیلمی اقتباسی بسازم، کار خودم را انتخاب نمی‌کنم. چون من برای ادبیات می‌نویسم. به قول ویرجینیا وولف «جوری می‌نویسم که هیچ سینماگری نتواند از کار من فیلمی بسازد».

او همچنین درباره دشواری ساختن فیلم براساس رمان‌های جریان سیال ذهن گفت: «بوف کور» صادق هدایت یکی از مطرح‌ترین رمان‌های ادبیات معاصر است که کیومرث درم‌بخش هم فیلمی براساس آن ساخت که پرویز فنی‌زاده در آن بازی می‌کرد؛ اما این کار موفق نبود، چون کارهای سوررئال نوعی تصاویر بصری دارند که به طرز شگفت‌انگیزی به ذهن نویسنده برمی‌گردند نه به تفکر فیلم‌ساز. روایت‌های ذهنی‌ و تقطیع‌های زمانی در رمانی چون «بوف کور» به گونه‌ای است که اگر فیلمی براساس آن ساخته شود بخش بزرگی از داستان از بین می‌رود. برای همین این نوع آثار برای تبدیل به اثر سینمایی با خطر زیادی روبه‌رو هستند و برای همین است که اقتباس مانند راه رفتن بر لبه تیغ است. مارکز هم هرگز اجازه نداد که از «صد سال تنهایی» فیلمی ساخته شود. اما ما همچنان می‌توانیم امید ببندیم که آثار ادبی ما در سینما به زبان تازه‌ای برسند. البته این وقت زیادی می‌برد، چون فضای سینمای ما اکنون در یک کمدی سطحی به سر می‌برد.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha