«اواخر سال 2004 بود که من و ولادیمیر پوتین در دفتر وی در کاخ ریاست جمهوری روسیه ایستاده بودیم که به یکباره ویکتور یانوکوویچ از اتاق پشتی وارد شد و پوتین به من گفت:" با ویکتور یانوکوویچ که کاندیدای ریاست جمهوری اوکراین است، دیدار کنید." پوتین میخواست که من منظور اصلی وی را بفهمم: "او فرد من است و اوکراین برای ماست و این حقیقت را فراموش نکنید."»
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه سابق آمریکا در مقالهای درخصوص اوکراین برای واشنگتن پست نوشت:
«مساله اوکراین مدتهاست که میان روسیه و غرب مطرح بوده است. از زمان انقلاب نارنجی اوکراین، اروپا و آمریکا سعی کردند روسیه را متقاعد کنند این کشور بزرگ نباید آلت دست در نبرد ابرقدرتها باشد بلکه باید کشوری مستقل باشد که بتواند خودش راهش را انتخاب کند.
پوتین هرگز این نگاه را به اوکراین نداشته است. برای او حرکت کییف به سمت غرب توهینی به روسیه در بازی بدهبستان درخصوص وفاداری کشورهای سابق امپراتوری روسیه است. حمله روسیه به شبهجزیره کریمه و الحاق احتمالی آن به روسیه بر اساس نگرانیهای ساختگی مطرح شده درباره مردم روسزبان این منطقه، جواب پوتین به ما است.
نگرانی نخست برای ما این است که به روسیه نشان دهیم اقدامات بیشتر در قبال اوکراین تحمل نخواهد شد و تمامیت ارضی اوکراین واجبالاحترام است.
از جمله اقدامات مناسب ما انزوای دیپلماتیک، انسداد داراییها و ممنوعیت سفر علیه غولهای تجاری روسیه است. اقداماتی نظیر اعلام رزمایش هوایی با کشورهای حوزه دریای بالتیک و اعزام یک ناوشکن آمریکایی به دریای سیاه همپیمانان ما را تقویت میکند و در عین حال کمکهای اقتصادی به رهبران گرفتار اوکراین که باید با کنار گذاشتن اختلافات داخلی، کشورشان را مدیریت کنند، کارگشا خواهند بود.
ماموریت بلندمدت باید پاسخ به اظهارات پوتین درباره آینده پس از جنگ سرد اروپا باشد. او میگوید اوکراین هرگز برای آنکه خودش راهش را انتخاب کند آزاد نخواهد بود و روسیه همواره منافع ویژهای داشته است که باید به هر قیمتی به دنبال آنها باشد. این پیام در گوش کشورهای اروپای شرقی و حوزه دریای بالتیک طنینانداز شده است. برای پوتین جنگ سرد به طرزی اسفناک پایان یافت. او به دنبال آن است که زمان را تا جایی که ارعاب از طریق قدرت نظامی، اهرم اقتصادی و انفعال غرب اجازه میدهد به عقب برگرداند.
در سال 2008 پس از آنکه روسیه به گرجستان حمله کرد آمریکا کشتیهای خود را به دریای سیاه فرستاد و نیروهای نظامی گرجستان را از راه هوا از عراق به پایگاههایشان در خانه بازگرداند و سپس کمکهای انسانی فرستاد. روسیه از هدف نهایی خود در سرنگون کردن دولت دموکراتیک و منتخب گرجستان بازماند و این اعترافی بود که وزیر خارجه روسیه به من کرد.
آمریکا و اروپا تنها لازم بود درخصوص معدود اقداماتی برای انزوای سیاسی روسیه توافق کنند اما حتی این اقدامات ناچیز نیز دوام نیاورد. به رغم تداوم اشغال مناطق آبخازیا و اوستیای جنوبی توسط روسیه، انزوای دیپلماتیک مسکو کمرنگ شد و دولت اوباما سیاست از سر گیری مجدد روابط را اجرا کرد که منجر به بازبینی ناگهانی در طرح استقرار سپر دفاع موشکی در جمهوری چک و لهستان شد.
پس از آن صحبت از آینده اوکراین و گرجستان در ناتو متوقف شد. مسکو از این بابت خوشحال شد.
این دفعه مساله فرق میکند. پوتین به دنبال بازی بلندمدت است و هوشمندانه از هر مجرایی که ببیند بهره میبرد بنابراین اگر که میخواهیم جلوی او را بگیریم ما باید شکیبایی راهبردی نشان دهیم. مسکو از فشار مصون نیست. ما در سال 1968 نیستیم و روسیه اتحاد جماهیر شوروی نیست. روسها نیاز به سرمایهگذاری خارجی دارند. غولهای تجاری دوست دارند به پاریس و لندن بروند و در حسابهای بانکی روسها در خارج پولهای نامشروع زیادی وجود دارد. سندیکایی که روسیه را اداره میکند نمیتواند قیمت پایینتر نفت را تحمل کند و همین طور بودجه کرملین که یارانه رایدهندگان حامی پوتین را حفظ کرده نمیتواند این مساله را تحمل کند. به زودی هدیه نفت و گاز شمال آمریکا ظرفیتهای مسکو را از بین خواهد برد. دادن مجوز به خط لوله موسوم به "کی استون ایکس ال" و حمایت از صادرات گاز طبیعی آمریکا به روسها این پیام را میدهد که دقیقا میخواهیم همین کار را انجام دهیم.
اروپا نیز باید سرانجام در تامین انرژی خود تنوع ایجاد کرده و خط لولههایی را توسعه دهد که از خاک روسیه عبور نکند. بسیاری از سازندهترین مردم روسیه به ویژه جوانان تحصیل کرده این کشور از کرملین بیزار هستند. آنها میدانند که کشورشان نباید یک غول صنعتی استخراجگر باشد. آنها خواهان آزادیهای سیاسی و اقتصادی و ظرفیت نوآوری و خلاقیت در اقتصادی دانشبنیان و امروزی هستند. ما باید به سراغ جوانان روسی به ویژه دانشجویان و حرفهایهای جوان که در حال حاضر بسیاری از آنها در دانشگاههای امریکا تحصیل کرده و در شرکتهای غربی کار میکنند، برویم.
نیروهای دموکراتیک در روسیه باید بشنوند که آمریکا حامی بلندپروازی آنها است. این آنها هستند که آینده روسیهاند نه پوتین. مهمتر از همه آمریکا باید جایگاه خود را در جامعه بینالمللی که با دراز کردن بیش از حد دست دوستی به دشمنانمان که گاهی به قیمت دوستانمان تمام شد تضعیف شده، بازیابی کند.
تداوم انفعال ما در قبال سوریه که موضع مسکو در خاورمیانه را تقویت کرده و پیامها درخصوص اینکه ما نیازمند توافق هستهای با ایران هستیم بیارتباط با اقدامات اخیر پوتین نیستند.
کاهش اساسی بودجه دفاعی آمریکا این پیام را میدهد که ما دیگر اراده و تمایلی برای حفظ نظم جهانی نداریم. همین طور صحبت از خروج از افغانستان صرف نظر از اقتضای وضعیت امنیتی این کشور این پیام را میدهد. ما نباید در باقی نگه داشتن تعداد کمی از نیروهای خود در افغانستان همچون عراق شکست بخوریم.
هر چیزی کمتر از لزوم باقی ماندن 10 هزار سرباز آمریکایی در افغانستان این پیام را میدهد که ما در خصوص کمک به ثبات این کشور جدی نیستیم. این مساله که آمریکا عقبنشینی کند و صدای خود درباره حمایت از دموکراسی و حقوق بشر را قطع کند و اجازه به رهبری دیگران دهد باید با این فرض باشد که فضایی که ما ترک کردیم با همپیمانان دموکراتیک، کشورهای دوست و هنجارهای جامعه بینالمللی قرار است پر شود. به غیر از آن ما دیدهایم که جای خالی توسط افراطگرانی همچون القاعده که در عراق و سوریه احیا شدند، پر شده است؛ یا افرادی همچون بشار اسد با حمایت روسیه؛ یا میبینیم که لفاظیها و اقدامات ملیگرایانه از سوی پکن که پاسخهای ملیگرایانه همپیمان ما ژاپن را در پی داشته و یا امثال ولادیمیر پوتین که فکر میکنند قدرت سخت همچنان تاثیرگذار است، این جای خالی را پر میکنند.
این تحولات جهانی در پاسخ به سیاست خارجی قدرتمند آمریکا اتفاق نیفتادهاند. در حال حاضر کشورها تلاش نمیکنند تا قدرت آمریکا را متوازن کنند. این تحولات به این دلیل رخ دادهاند که ما پیام دادهایم خسته و بیعلاقه هستیم. تحولات اوکراین باید یک فرمان بیدارباش به کسانی باشد که فکر میکنند آمریکا از مسئولیتهای رهبری خود باید کنارهگیری کند. اگر این فرمان اجابت نشود دیکتاتورها و افراطگرایان سراسر جهان جسور خواهند شد و ما در حالی تاوان خواهیم داد که منافع و ارزشهای ما پشت سر آنها زیر پا گذاشته میشوند.»
انتهای پیام
نظرات