• یکشنبه / ۲۷ بهمن ۱۳۹۲ / ۱۱:۵۸
  • دسته‌بندی: گردشگری و میراث
  • کد خبر: 92112718501
  • خبرنگار : 71191

«سور و سرور ناوزیران و سوگ میراثیان»

«سور و سرور ناوزیران و سوگ میراثیان»

حکمت‌الله ملاصالحی گفت: از دولت یازدهم انتظار می‌رود با‌ همان دقت، درایت و احساس مسوولیت و همتی که گام در میدان گذاشت تا کمر خمیده و ستون فقرات درهم‌شکسته‌ی اقتصاد کشور را سامان دهد، سرزمین سوخته و به غارت‌رفته‌ی فرهنگ و میراث کشور و قامت خمیده‌ی میراثیان را هم ببیند و در بازساختن سنگرهای تخریب‌شده کمر همت بندد و از گماردن نامتخصصانِ میراث‌نا‌شناس بر کرسی رفیع مدیریت میراث و میراثیان بپرهیزند که به منفعت و مصلحت کشور نیست.

حکمت‌الله ملاصالحی گفت: از دولت یازدهم انتظار می‌رود با‌ همان دقت، درایت و احساس مسوولیت و همتی که گام در میدان گذاشت تا کمر خمیده و ستون فقرات درهم‌شکسته‌ی اقتصاد کشور را سامان دهد، سرزمین سوخته و به غارت‌رفته‌ی فرهنگ و میراث کشور و قامت خمیده‌ی میراثیان را هم ببیند و در بازساختن سنگرهای تخریب‌شده کمر همت بندد و از گماردن نامتخصصانِ میراث‌نا‌شناس بر کرسی رفیع مدیریت میراث و میراثیان بپرهیزند که به منفعت و مصلحت کشور نیست.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به‌دنبال درخواست رییس‌جمهور از اساتید دانشگاه برای نقد حوزه‌های مختلف کشور حکمت‌الله ملاصالحی - استاد دانشگاه تهران و سردبیر مجله باستان‌شناسی - در یادداشتی با عنوان «سور و سرور ناوزیران و سوگ میراثیان» وضعیت کنونی حوزه‌ی فرهنگ را نقد کرده است.

او در این یادداشت آورده است: جناب آقای رییس‌جمهور! از استادان دانشگاه خواسته‌اید که بی‌تفاوت از کنار مسائل و رخدادهای جاری کشور نگذرند و اقدامات دولت‌ها را زیر نظر گرفته و در غربال نقد و بوته تحلیل کنند. سخنِ مبارک، فکر معقول و مطلوب و امیدبخش و دلگرم‌کننده‌ و پیشنهاد مثبت و مفید و مبارکی است، همچنین بار مسوولیت مضاعف و سنگین‌تری را بر شانه‌ی دولتیان می‌گذارد.

پیشنهاد معقول ما نیز به دولتیان این است که نقد‌ها و تحلیل‌ها را با دقت و مراقبت بخوانند و به‌جای دلبری با نوکیسه‌های تازه به ثروت و دولت رسیده و بی‌بهره از آگاهی تاریخی و احساس ایرانی‌ بودن و تهی از فضیلت میهن‌دوستی، دلیری کنند و سخن ناقدان را هر جا که قامت کژی‌ها را می‌تواند راست کند به‌کار بندند.

در عصری اینچنین پیچیده، آتشناک و خطرخیز چه‌بسا یک اشتباه خُرد در محاسبه و مهندسی و مدیریت رویداد‌ها می‌تواند آنچنان هزینه و خسارت سنگینی را بر اقتصاد، معیشت، فرهنگ، زندگی، سلامت روان و رفتار مردم یک جامعه تحمیل کند که تصورش هم به ذهن نیاید. حکمت، خرد، منطق، میهن‌دوستی، غیرت و تدبیر ایجاب می‌کند از تجربه‌ی دو دولت گذشته درس عبرت بیاموزیم و تاریخ، فرهنگ، مواریث مدنی و معنوی یک ملت را طعمه و لقمه لذیذ نبینیم و در بازار مکاره‌ی سود و سودا ناموس میراث میهن خویش را به دیگری نفروشیم.

از دولتیان یازدهم انتظار می‌رود با‌ همان دقت، مراقبت، درایت، احساس مسوولیت و همتی که گام در میدان گذاشته‌اند تا کمر خمیده و ستون فقرات درهم‌شکسته اقتصاد و معیشت کشور را راست کنند و سامان دهند و جان تازه در پیکر بی‌رمق آن بدمند، سرزمین سوخته و به غارت‌رفته‌ی فرهنگ، میراث کشور، قامت خمیده و ستون فقرات درهم‌شکسته میراثیان را هم ببینند و در بازساختن سنگرهای تخریب‌شده و جبران خسارت‌های مادی و معنوی واردآمده بر میراث و میراثیان نیز کمر همت بربندند و از گماردن نامتخصصانِ میراث‌نا‌شناس بر کرسی رفیع مدیریت میراث و میراثیان بپرهیزند که به منفعت و مصلحت کشور نیست.

اگر مدیریت‌های نامتخصص و ناوزیرانِ تعلیم‌نادیده در مدرسه‌ی دانش و دانایی تاریخ و فرهنگ و میراث را که در سال‌ها و ماه‌های گذشته بر جایگاه بلند یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذار‌ترین نهاد‌ها و تشکیلات جامعه معاصر ما تحمیل کرده‌اند، بر منبر و مسند رفیع حوزویان و مدیریت مدارس و حوزه‌های علمیه قم و مشهد تحمیل می‌کردند و می‌گماردند آیا حوزویان کفن اعتراض بر تن نمی‌پوشیدند و گریبانِ انتقاد چاک نمی‌کردند و فریاد ملامت بر سر دولتیان نمی‌کشیدند که چرا خرد و تدبیر و هوشمندی را از کف داده‌اید و نافقیهانِ خارج و داخل فقه‌ناخوانده و بی‌بهره و بی‌خبر از علم رجال و اصول و کلام و تفسیر و حدیث و اجتهاد را بر مسند و منبر مدارس و حوزه‌های علمیه نشانده‌اید؟

اگر اینان در سنگر صیانت از حریم دیانت و معنویت و مرجعیت مجازند و متعهد تا نگذارند هر نافقیه نامتخصصی بر مسند و منبر حوزویان تحمیل شود، چرا آنان که سربازان سنگر صیانت از مرزهای تاریخ و فرهنگ و میراث ملت و مردم‌اند، مجاز نیستند میراث‌نا‌شناسان ناپرورده و ناآزموده و نا‌متخصص را بر مدیریت و مسند میراث و میراثیان نپذیرند؟

«هامونِ» خشکیده و «ارومیه»‌ی تفتیده و «پریشانِ» تشنه و پرتَرک و پژمرده، و آسیب‌ها و تخریب‌ها و خسارت‌های سنگینی که در دهه‌های اخیر بر منابع و میراث طبیعی کشور وارد آمده را دیده‌اید و کمر همت و تدبیر در میان بسته‌اید تا تجاوز‌ها و تخریب‌ها و غارت‌ها و خسارت‌ها را مهار کنید و جان دوباره به طبیعت نیمه‌جان و در حال احتضار کشور بدمید. هزاران تپه و تلستان و محوطه‌های باستانی آسیب‌دیده و زخم‌خورده و تخریب‌شده، آثار به غارت و قاچاق و تاراج‌رفته، بافت‌های تاریخی بی‌حرمت و حریم شده، اسناد مفقود و اشیا و اموال موزه‌های سرقت‌شده و «مسعودیه»‌های به اشغال درآمده و قامت خمیده‌ی میراثیان و سنگرهای درهم کوبیده‌شده‌ی سازمان و نهادهای رسمی و غیررسمی و ستون‌های پنجمی که پشت صحنه و پرده‌ی ریشه‌های حیاتی تاریخ و فرهنگ و مواریث مدنی و معنوی و انسجام و اقتدار و وحدت ملی ما را نشانه گرفته‌اند را نیز ببینید و مزرعه مین‌ها و مخاطرات پیش رو را کوچک نگیرید. نامتخصصان میراث‌نا‌شناس را بر مقام و مسند حساس و فوق‌العاده مهم و تأثیرگذار سازمان میراث ننشانید که به مصلحت و منفعت ملت و میهن ما نیست.

هریک از ما، هر نسلی از فرزندان جامعه و جهان بشری ما و اندکی کم یا بیش شانه‌به‌شانه هفت‌میلیارد انسانی که روی پوسته‌ی نازک، ظریف و شکننده‌ی غبار کیهانی اختری که زمین‌اش نام نهاده‌ایم و در آن چشم گشوده‌ایم، رشته‌ی اتصال و حلقه‌ی پیوند و پیوستگی سلسله‌ها و حلقه‌های پرشمار نسل‌هایی هستیم که یکی به‌دنبال دیگری پیش از ما آمده‌اند و رفته‌اند و سلسله‌ها و حلقه‌های پرشمار دیگری نیز پس از ما در راهند و از پی‌می‌رسند و می‌آیند.

هر انسانی از‌ همان نخستین دَم شکل‌پذیری حیات جنینی‌اش و در مرحله‌ی بعدی‌اش در آغازین لحظه‌ی ولادت و ورودش در جهان به‌طور مقدر و اجتناب‌ناپذیر در میان کیهانی از موهبت‌ها، امکانات و محدودیت‌های طبیعی و کهکشانی از سنت‌های اعتقادی و نظام‌های فکری و مواریث فرهنگی و منظومه‌هایی از قاعده‌ها، قالب‌ها، شالوده‌ها و نهادهای اجتماعی و سیاسی افکنده می‌شود که پیشاپیش و پیش از او وجود دارند.

به دیگر سخن، هریک از ما و هر نسلی از ما از‌ همان نخستین لحظه‌ی چشم‌ گشودن و گام‌ نهادن در جهان با دستی خرمنی از دستاورد‌ها، تجربه‌ها و مواریث، نسل‌های پرشماری را به ارث برده است و با دستی دیگر خرمنی از میراث؛ اعمال، افعال، کرده‌ها و کردارهای خود را برای نسل‌های بسیاری که در راه‌اند و از پی می‌رسند وامی‌گذارد. انسان وجودی است تاریخ‌مند، میراث‌دار، میراث‌گذار و میراث‌مند. البته تاریخ‌مند عمیقا به‌معنای متعالی و حداکثری آن و نه به مفهوم حداقلی و تحویل‌گرایانه آن که در نظام دانایی این دوره بر آن انگشت تأکید گذاشته شده است.

این استاد دانشگاه همچنین گفته است: انسان، تاریخ، فرهنگ، جامعه، سنت، میراث، هنر، خلاقیت، زیبایی و شمار فراوانی از نام‌ها و مفهوم‌ها و صفات کلیدی و مهم دیگر از این دست، به‌معنای متعالی و حداکثری‌شان در روزگار ما یا در غیبت‌اند یا از کانون به پیرامون رانده شده‌اند و سروری با معانی حداقلی و وصف‌ها و تعبیرهای فروکاست‌گرایانه‌اند.

در میان فشار سنگین و آوار خردکننده‌ی مسأله‌های ریز و درشتی که انسان روزگار ما با آن دست و پنجه نرم می‌کند، گمان می‌برم برای یک وجدان بیدار و ذهن حساس و فکر تیزبین و عقل ژرف‌کاو، وجدان بهره‌مند از رگه‌هایی از انسانیت و برخوردار از عواطف انسانی و برای هریک از ما با چنین اوصافی مسأله‌ای سنگین‌تر از این نیست که از خود بپرسیم ما تا چه میزان و تا کجا عقلا، منطقا، اخلاقا و قانونا مجاز هستیم در مسلخ زیاده‌خواهی‌ها و آزمندی‌های اهریمنی و سیری‌ناپذیر خویش موهبت‌ها، منابع، امکانات و مواریث طبیعی - که مالک و صاحب مطلق آن نیستیم - و مواریث فکری و فرهنگی - مانند مدنی و معنوی - را که نتیجه و ثمره‌ی تجربه و تلاش هزاران نسل است و پیش از ما پی‌به‌پی آمده‌اند و رفته‌اند، اینچنین بی‌پروا و بی‌مهار سلاخی کنیم و سرزمین‌های سوخته‌ای را برای نسل‌هایی که در راهند و از پی ما می‌رسند از خود به‌جای نهیم؟

انسان روزگار ما، هم در ساختن و درانداختن طرح‌ها و تحقق برنامه‌های توسعه و رفاه اجتماعی و بهبود معیشت خویش به امکانات عظیم و بی‌سابقه‌ای دست یافته که در جوامع گذشته در آسیب رساندن و نابود کردن منابع و مواریث حیاتی و طبیعی و فرهنگی خویش ناشناخته بوده است و فناوری‌ها و ابزار‌ها و سلاح‌های مهلک و مرگباری را ابداع کرده که کافی است دیوانه‌ای به فرمان دیوانگان دیگر با فشار دکمه‌ای عالمی را به تلی از خاکستر مبدل کند.

تاختن و ساختن و برافکندن و نابود کردن، دور باطلی است که اینک در چرخش و پیچش نفس‌گیر آن گرفتار آمده‌ایم. جهانی به‌غایت متناقض و آتشناک و آشوبناک.

روزگار غم‌انگیزی است، غم‌انگیز‌تر از آنچه به تصور درآید. غم‌انگیز نه به مفهوم متعارف و متداول آن، که به معنای نامتعارف و خلاف‌آمد و به تعبیر فلسفی‌تر و پارادوکسیکال آن؛ غم‌انگیز و فاجعه‌بار به این دلیل و از آن جهت که انسانِ عصری را تجربه می‌کنیم به‌غایت هزار چهره و هزار تکه و هنرپیشه و بیمارگون و روان‌پریش و سرگشته و آنارشیست. «آنارشیست» دقیقا به مفهوم لغوی آن؛ یعنی نابنیاد و بنیادستیز و ریشه‌افکن و بیگانه و نامأنوس به حکمت و فضیلت و هنر نیک‌زیستن و تهی و بی‌بهره از احساس عمیق و سنگین مسوولیت انسان‌ بودن.

او در بخش دیگری از این مطلب اظهار کرده است: مسأله هنگامی از این نیز دشوار‌تر، پیچیده‌تر، نگران‌کننده‌تر و فاجعه‌بار‌تر می‌شود که در تحقق منافع و مطامع و آزمندی‌های شوم شیطانی خود این‌ها همه را با سپر دیانت و معنویت همراه کنیم و صورتک مشروعیت نیز بر چهره بیاویزیم و بر صحنه نمایش اینچنین ظاهر شویم.

وقتی دل در گرو حقیقتی و ایمانی و آرمانی نیست، وقتی میزان نه حکمت است و نه فضیلت و نه دانش و دانایی، وقتی معیار نه لیاقت است و نه قانون‌داری و نه احساس مسوولیت و تعهد و پایبندی و پیمان‌داری و وفاداری و امانت‌داری، چه اهمیتی دارد در کدام کشور و سنگر و لشکر و اردوگاه و آوردگاه باشی! در سنگر و لشکر خادمان یا چونان تیغ و تیر و شمشیر در دست و در نیام و خیام خائنان!

مهم این است که هنرپیشه زیرک و تیزگیر و تیزخیز و ماهری باشی و فرصت‌ها و موقعیت‌ها را غنیمت بداری و ماهرانه و موزیانه اوضاع را رصد کنی و متناسب با منفعت و مصلحت و تحقق و مطامع و مقاصد خود گام و کام برگیری و سوار بر اسب منیت به پیش بتازی!

انسان گسسته از ریشه‌ها می‌تواند در پرده نمایش زندگی هر نقشی را ماهرانه ببازد، و بی‌آن‌که موهبت و شایستگی آن را داشته باشد در ذهن‌ها و فکر‌ها و ذوق‌ها و ذائقه‌ها رخنه کند و در یاد‌ها و خاطره‌ها و حافظه‌ها بماند؛ چونان حبابی بر بال حوادث، لحظه‌ای نمایان می‌شود و لحظه‌ای دیگر سر فرو برده و محو می‌شود.

این تمثیل زنده را بار‌ها یادآور شده و بار دیگر تکرار می‌کنیم که در چرخه‌ی حیات طبیعی سرزندگی و سرسبزی طراوات و شادابی و تندرستی و تداوم حیات درختان یک منطقه و جغرافیای جنگلی بدون عالمی درهم تنیده از ریشه‌ها و موی‌ریشه‌ها و اندام‌های غذایی قوی و پرقوت و صحت که سر در رَحِم زمین فرو برده و نامریی و نهان و خاموش قوت و قوت و رطوبت از رَحِم زمین برکشیده و به تنه‌ها و شاخه‌ها و ساقه‌ها و برگ‌های درختان جنگل می‌فرستند، قابل تصور نیست؛ فرهنگ‌ها نیز چنین‌اند، به میراث و ریشه‌های‌شان زنده‌اند و رجوع دارند. اقلیم و سرزمین معنوی‌شان هرچند نامریی و نهان از چشم‌هاست و در چشم نمی‌آیند، ولی شبیه اندام‌های غذایی مثل قوت و قوت در جام و جان و کام مردم یک جامعه می‌ریزند و انسجام و وحدت اندام‌وار و اقتدار درونی و استمرارش را تضمین می‌کنند.

تصادفی نیست که مراکز سلطه و نظام فاسد سرمایه‌داری جهانی این همه سرمایه و ثروث سنگین و امکانات عظیم و ابزارهای پیچیده‌اش را برای افکندن و خشکاندن ریشه‌ها و تحقیر ملت‌ها و تحریف تاریخ‌ها و تجزیه کشور‌ها به خدمت گرفته و به حرکت درآورده است.

فَاللّهُ خیرٌ حافظاً و ناصراً و معیناً

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۲-۱۱-۲۷ ۲۳:۴۷

آقاي ملاصالحي کشور يادتان باشد که نه اينجا کلاس درس است و نه مسئولان کشور دانشجوي شما. اگر راست مي گوئيد و دلتان مي سوزد و شهامتش را داشتيد، چرا در 8 سال حاکميت آنهايي که شما آنها را غاصب و ويرانگران ميراث ميدانيد يک کلمه نگفتيد و يا ننوشتيد؟!