بدترین اتفاقی که میتواند برای یک آلبوم قدیمی بیفتد این است که عکسهایش یکی یکی گم شوند و دیگر نشود پیدایشان کرد. آلبوم ایران عکسهایی داشت که خاطراتی دلنشین از روزگاران پرافتخار فوتبالش را در دل خود داشتند اما افسوس که در این آلبوم جز چند عکس قدیمی، چیزی باقی نمانده است.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، خسرو غفاری یکی از این عکسهاست؛ یکی از قدیمیترین شاهینیهای فوتبال ایران و میراثدار مکتبی که نام و خاطره شاگردانش نسل به نسل و سینه به سینه نقل شده و امروز به دست ما رسیده است. اول اخلاق، دوم درس و سوم ورزش؛ این شعاری بود که "شاهین" به فوتبال ایران آورد و دل خیلیها را برد.
دکتر خسرو غفاری 85 ساله، اینک خارج از گود فوتبال است و از دور دستی بر آتش دارد اما هنوز دلش سبز است و خاطرش در مستطیل سبز به دنبال توپهای چرمی میدود. خودش میگوید هنوز همان "آدم عادی توی شاهین و تیم ملی است" اما ما میدانیم که او برای فوتبال ما یک گنج است؛ او و همنسلانش – که حالا میشود با انگشت تعدادشان را شمرد – خالق پرنده پرغروری بودند که تا امروز و همیشه، سایه سعادتش بر سر فوتبال کمغرور و آلوده به خستگیها و پلشتیهای ایران، سنگینی میکند. فوتبال ایران، هنوز به "شاهین" و پرندگان بلند پروازش محتاج است.
عصر یک روز پاییزی بود که در کوچه پسکوچههای محله قدیمی "دروس" تهران به دنبال یافتن خانهای قدیمی بودیم تا در آن یکی از گنجهای فراموش شده فوتبال ایران را بیابیم. خیابان پس از خیابان و کوچه پس از کوچه گذشتیم تا بالاخره آنچه را میخواستیم، پیدا کردیم؛ در این جا پیرمرد جواندلی زندگی میکند که سینهاش پر است از خاطرات شیرین فوتبالی و دلی پردرد دارد از بیمهریهای زمانه و فراموشکاری تاریخ و فرزندان ناخلف فوتبال که حالا همه چیز را در پول میبینند.
خانه قدیمی بود اما ظاهرش با برگهای چسبان و درختان تر و تازهاش جدید میزد. روی بالکن یک تاب فلزی بزرگ بود که پیرمرد کنار آن به استقبال ما ایستاده بود. عمق خاطرات مرد از ژرفای نگاهش قابل لمس بود. گویی رودخانهای زیرزمینی پس از عبور از سنگلاخها و موانع عمق زمین، حالا مجالی برای سرباز کردن و فوران پیدا کرده است.
پیرمرد شاهینی پس از گذشت 72 سال از عمر فوتبالیاش، برای نخستین بار میزبان اهالی رسانه شده بود و این یعنی فتحالفتوح یک رسانه ورزشی؛ یعنی تا چند لحظه دیگر برگی از برگهای تاریخ ورق خواهد خورد و گوشهای از اتاق تاریک خاطرات، با شمعی قدیمی روشن خواهد شد.
"حسین نسل سوم تیم ملی فوتبال ایران است از خانواده ما. پدرم ارتشی بود ولی در تیم ملی و تیم ارتش بازی میکرد. من هم در تیم ملی یک توپی به پایم خورده است. بعد هم حسین." این حسین که خسروخان غفاری از آن نام میبرد، حسین کلانی است. بازیکن سالهای دور شاهین و پرسپولیس که ما را در منزل داییاش همراهی میکند. کلانی میگوید که برای داییاش حکم پسرِ نداشتهاش را دارد و همیشه با او همراه بوده است. هم او بود که افتخار دیدار ما با دایی شاهینی اش را فراهم کرد. هنوز بحث ما گل نینداخته که دکتر سراغ آلبومهای عکسش را گرفت و یکی دو عکس ناب به ما نشان داد. "عکس زیاد دارم اما هر کسی از راه رسیده عکسهای آلبومها را کنده و با خود برده!"
یک عکس فوتبالی – از آنهایی که تیمها به یادگار میاندازند – نشانمان میدهد و میگوید: "این عکس مال 1327 است. ببینید که چه کسانی در عکس هستند. در تیم ملی آن موقع به جز یک نفر، همه شاهینی هستند. این اولین عکسی است که از نظر فوتبالی در این مملکت گرفته شده. یکی هم بود که هرچه گشتم پیدا نکردم. فکر کنم یکی از روزنامهها از من گرفت و دیگر برنگرداند."
دکتر غفاری عکسی هم از تیم شاهین در خانهاش داشت. "1318 یا 1320" تاریخ عکس را درست نمیدانست اما نام افرادی که در عکس بودند را خوب به خاطر داشت. "ارتشبد فتحالله مین باشیان که فرمانده ارتش بود و شاگرد دانشکده افسری. برادران خان خانا، نیکخو که مدیر تیم بود و عبدالله شوتی معروف!"
در خانه آدمهای قدیمی، آن چه بیش از هرچیز جلب توجه میکند، عکسهایی است که قاب شده و روی دیوار نصب شدهاند. یکی از این عکسها مرد بلندقامت و چارشانهای را نشان میداد که روی اسب نشسته و در حال زدن گوی چوگان بود. غفاری در توضیح این عکس میگوید: "پدرم 40 سال کاپیتان تیم ملی چوگان ایران بود."
میدانید رمز ماندگاری خاطره شاهین چیست؟ مکتب شاهین معتقد بود که اگر کسی درسش را بخواند، فوتبالیست خوبی میشود و به همین دلیل هم بود که فوتبالیستهای شاهین همه به درجات علمی و اداری بالایی در کشور رسیدند. این را وقتی بهتر درک میکنیم که غفاری عکس شاهین را به ما نشان میدهد و فوتبالیستهایش را نام میبرد:" دکتر اکرامی کنار تیم ایستاده و سرمربی ما بود. نصیر اوغلی اکنون عضو هیات مدیره شاهین است، مسعود انصاری، دکتر احسان ترابی، مهندس جمشید فروغی، دکتر برومند، دکتر عبداللهیان، عراقی که رییس کل دادگاههای تهران بود، حسین فکری که همه او را میشناسند، صبا مربی ما بود، مهندس ناظری معاون اول رییس قوه قضاییه، شکیبی رییس شعب دیوان عالی کشور و من که دستم در جیب خودم است!"
از این جا به بعد بود که گفتوگوی ما با دکتر خسرو غفاری، عضو اسبق شاهین در دهه 20 و 30 سر و شکل رسمی گرفت.
* آقای دکتر، از خودتان بگویید. چطور شد که وارد فوتبال شدید؟
من در زندگی کاری و ورزشی شلوغ بودم. از آن بچههایی که مسئله میساختند و زیر بار حرف هیچ کس نمیرفتند. هم در فوتبال و هم در کار وکالت قضایی این طور بودم. به همین دلیل هم بود که بعد از مرحوم مصدق از عدلیه بیرون آمدم.
* چطور با دکتر اکرامی آشنا شدید و به شاهین آمدید؟
آقای دکتر اکرامی – خدا بیامرزدش – بعد از کسب لیسانس، با دوستانش فوتبال بازی میکرد. آن زمان دکتر اکرامی بود و سه برادر مین باشیان – فتحالله و نعمت در گوش چپ بازی میکردند و عزت – و مهرداد فربد که بعدها با شاه هم نسبتی پیدا کرد. دکتر اکرامی به همراه مهندس اسد قاضیزاده و برادرش از تیپهای تحصیل کرده آن روزگار، در تیم جم بازی میکردند. دکتر جثه کوچکی داشت اما فکرش بزرگ بود. اکرامی تیم شاهین را ساخت که برادر مرحوم من هم در آن بازی میکرد. شاید عکسهایش را داشته باشم، نمیدانم. متاسفانه نمیدانم آلبومهایم را کجا گذاشتهام. در آنها عکس سفرهای تیم به پاکستان و عراق و... هست.
* چه شد که دکتر اکرامی "شاهین" را ساخت؟
علت اصلی این بود که وقتی دکتر اکرامی تیم شاهین را درست کرد، آقای دکتر اغدایی، رییس باشگاه تفریحات شرکت نفت در فروردین 1321 از او و تیمش دعوت کرد که در یک تورنمنت چهار جانبه در خوزستان شرکت کند. قرار بود شاهین با تیمهای کارگر، شرکت نفت آبادان و تیم مشترک انگلیسیها، کارگرها و شرکت نفت بازی کند. دکتر هم با رفقایش رفت. رییس باشگاه تفریحات سالم که اسمش یادم نمیآید ضمن سخنرانیاش گفته بود که بروید باشگاه درست کنید تا جوانها را تربیت کنید. خود او بازیکن بازنشسته تیم ملی انگلیس بود. دکتر اکرامی به تهران بازگشت و این فکر به سرش زد که باشگاه درست کند.
* شما کی به شاهین پیوستید؟
اردیبهشت 1322 فینال مسابقات فوتبال خردسالان بین مدرسه البرز و فیروز بهرام بود. آن وقتها فقط مدارس و دانشگاهها تیم داشتند و باشگاهی نبود. دکتر اکرامی استاد فیزیک دبیرستانهای البرز، فیروز بهرام، ایرانشهر و دارالفنون بود. فینال خردسالان، بعدازظهر شنبه در زمین شماره چهار دبیرستان البرز انجام میشد. دکتر اکرامی کنار زمین ایستاده بود. بازی که تمام شد به چهار نفر از ما گفت که دوشنبه با ساک ورزشی به امجدیه (شیرودی) برویم. من، دریادار هدایت، مرحوم مسعود انصاری و مهندس مهدی مینا.
* چند سال داشتید؟
5 1 سالم بود.
* دوشنبه رفتید؟
بله! دکتر اکرامی اتاق کوچکی زیر جایگاه ورزشگاه امجدیه داشت. او ما چهار نفر را به تیم سوم شاهین فرستاد. تیمهای اول و دوم، شاهین و عقاب بودند و تیم ما اسمش شهباز بود.
* در چه پستی بازی میکردید؟
راست پا بودم و در گوش چپ بازی میکردم.
* باشگاه شاهین چند تیم داشت؟
کار به جایی رسید که 12 تیم از شاهین در مسابقههای دورهای لیگ تهران داشتیم. از شاهین و عقاب و شهباز گرفته تا پرستو و کولاک. هر کدام از این تیمها را یک نفر مدیریت میکرد. مهندس پزشکی، مهندس اسد قاضیزاده، آقای سرحدی، همین مهندس نیکخواه که اکنون مدیرعامل شاهین است و کاپیتان تیم چهارم یا پنجم شاهین بود، یکی از تیمها را مدیریت میکردند. هر فوتبالیستی که ارتقا پیدا میکرد، یک تیم بالاتر میرفت تا به شاهین میرسید. این وضعیت ادامه داشت تا سال 1346.
* سالی که شاهین منحل شد.
آن زمان خدابیامرز "محمد بوقی" تکیهای داشت در جنوب تهران که از ما تعهد گرفته بود هر سال دهه اول محرم به آن کمک کنیم. وقتش که میشد نزد ما میآمد و هر کس سهم خودش را کمک میکرد. آن زمان خود دکتر اکرامی مدیریت کل باشگاه را داشت و در کار بخشها دخالت نمیکرد. مدیریت شاهین با عبدالله خواجه نوری بود که آن سال با حسین سروری، رییس فدراسیون وقت هم کتککاری کرد و دلیل این موضوع را هم در دفتری نوشته که در باشگاه شاهین است.
* دلیل انحلال شاهین، همین کتککاری بود؟
نه فقط همین. سپهبد حجت، روزی از من و دوستان شاهین خواست که نزدش برویم. وقتی با 15 نفر در دفترش حاضر شدیم و من افراد را با ذکر دکتر و مهندس و استاد دانشگاه نام بردم، حجت گفت که شما با این وضع برای اداره یک کشور کافی هستید پس چرا این حرفها را پشت سرتان میزنند. او گفت که اجازه ادامه کار باشگاه را از شاه میگیرد. سپهبد حجت رییس سازمان تربیت بدنی وقت بود که ساختمانش پشت پارک شهر و کنار زورخانه شعبان جعفری بود. به او گفتم خودتان را اذیت نکنید، اینها با ما سر سازگاری ندارند. حالا هم ندارند!
* بعد چه شد؟
حجت اصرار داشت که اجازه ما را بگیرد برای همین یک بار دیگر من را به تنهایی به دفترش خواند و گفت که شاه اجازه داد کارمان را ادامه دهیم ولی اسم شاهین را باید عوض کنیم. گفتم کسی حاضر نمیشود که اسم تیم را عوض کنیم. همان وقت شهباز را به عنوان باشگاه سهامی خاص ثبت کردم. زمین باشگاه را من و دکتر اکرامی به قیمت متری چهار تومان از بانک "ساختمانی" که سه کنج دروازه دولت بود خریدیم. تعدادی از شاهینیها را هم با خود بردم و به عنوان کارمند شرکت برق تهران، تیم برق را با ناظم گنجاپور – خدا بیامرزدش - درست کردم.
* سپهبد حجت نگفت که چرا خواستهاند اسم شاهین عوض شود؟
او به من گفت چیزی را که میگوید تا وقتی زنده است به کسی نگویم. من هم همین کار را کردم. گفت غیر مستقیم به آقای "علم" گفتهاند که طرفداران شاهین وقتی کنار هم جمع میشوند، محمد بوقی، شیپور میزند و آنها با حالت بدی میگویند شاه – هین. و این شاه را ناراحت کرده است! دیگر نمی دانم.
* بعد از انقلاب چه اتفاقی برای شاهین افتاد؟
بعد از انقلاب، اکرامی از من خواست که ترتیبی بدهم تا شاهین به این سو آن سو پرت نشود. من رونوشت سند باشگاه شاهین را دارم. ببینید که مالک باشگاه کیست؟ شاهین، باشگاه بود. زمین آن 25 هزار متر است. 20 هزار مترش را با همین سند خریدیم. 5 هزار متر دیگر را هم تربیت بدنی داد چون باشگاه به خیابان اصلی راه نداشت. در همین قسمت استخرهای باشگاه قرار دارد و دست مهندس هاشمزاده است.
* اکنون مالک باشگاه کیست؟
مالک باشگاه، خود باشگاه است!
***
دکتر غفاری از خاطراتش میگفت و ما غرق در لذت شنیدن و غوطهور شدن در دریای گذشته بودیم تا این که خاطرهای جالب به ذهن او خطور کرد. این خاطره مسیر بحث را عوض کرد و باعث شد که بار دیگر به سالهای دور و دراز برگردیم.
" دکتر اکرامی به ما گفته بود که اگر در بازی، داور تصمیمی گرفت که به مذاقتان خوش نیامد، نباید با او برخورد تندی داشته باشید. اگر بازیکنی به داور، تند نگاه می کرد، اکرامی او را سه جلسه از تیم کنار می گذاشت اما حالا با مشت به سینه داور می کوبند و اتفاقی نمی افتد! گفتم که آدم شلوغی بودم. یک بار با محب رییس باشگاه دارایی حرفم شد و توی گوشش زدم. او به داور فحش داد و من به او گفتم شما مدیر باشگاه هستید و نباید این طور صحبت کنید اما او به من هم توهین کرد. من روی پلکان امجدیه نشسته بودم. دویدم سمت نردههای پیست دوومیدانی و زدم توی گوش او که باعث شد از لای نردهها بیفتد روی پیست! بعد هم بین شاهین و دارایی دعوا شد. آقای فاخری و دکتر برومند و یک نفر دیگر از ما با چهار نفر از آنها دعوا کردیم. آخرش هم آنها رفتند دادگستری و از ما شکایت کردند. ما هم که به این کار وارد بودیم! (با خنده) همین آقای محب، سر فوت دکتر برومند با عصا آمده بود و روی صندلی نشست. در مراسم از من خواستند که به عنوان پیشکسوت صحبت کنم. گفتم اگر آقای محب اجازه بدهند صحبت میکنم. گریهاش گرفت. چند تا از بچههای دارایی مرا بوسیدند. وضعیت ما این طوری بود."
* دکتر اکرامی چگونه مردی بود؟ نحوه مدیریت او در باشگاه شاهین چطور بود؟
دکتر ماهی دو تومان از ما میگرفت و یک ساعت زودتر میرفت در همان اتاق زیرزمین، چند توپ میخرید و آنها را باد میکرد که وقتی ما میآییم همه چیز آماده باشد. او هر سه ماه یک بار میرفت به مدرسه البرز و کارنامههای ما را میدید. یک بار به خاطر جریانی فیزیک هشت گرفته بودم! دکتر اکرامی از من پرسید چرا این طور شده و من توضیح دادم.
* حالا چرا هشت گرفته بودید؟
(با خنده) تازه گچهای لولهای رنگی باب شده بود. یک معلم فیزیک داشتیم که کلیمی بود. "بروخیم" جزو چهار معلم معروف آن روزگار بود که بین سالهای 1319 تا 1332 در ایران بنام بودند و کتاب مینوشتند. آن روز چند تا از بچهها مثل خداداد فرمانفرماییان، مهندس معتضد و مهندس ابراهیمی با گچهای تازه علامت ضد یهود روی تخته کشیدند. البته این که میگویم مهندس، اینها بعدها مهندس شدند. من مبصر کلاس بوم. وقتی بروخیم آن طرح را دید از من پرسید که چه کسی کشیده، من هم که کسی را لو نمیدادم بنابراین کار را به گردن گرفتم. او چیزی نگفت و از من خواست که خودم طرح را پاک کنم اما آخر سال نمره هشت به من داد!
* بعد از انقلاب هم با دکتر اکرامی ارتباطی داشتید؟ آن زمان که دیگر دکتر در شاهین مدیریت نمیکردند.
دکتر اکرامی چند سال قبل رفتنش یعنی سال 1367 به دفترم آمد و خواست که اساسنامهای برای باشگاه تنظیم کنم. 10 سال اول بعد از انقلاب کش و قوس زیادی داشتیم. دکتر اکرامی گاه به گاه به دفترم می آمد. گفت وضعیت باشگاه را از صورت شرکت دربیاوریم. گفت همه چیز باشگاه، اثاثیه، زمین و ... مال باشگاه است. در تاریخ 24 / 6 / 1367 ، عباس اکرامی مقدم، صاحب امتیاز باشگاه، کلیه حقوق خود را در باشگاه به هیات امنای 17 نفره منتقل کرد. اساسنامه در جلسه 24 شهریور 67 به تصویب هیات امنا رسید. ماده یک اساسنامه میگوید، نام باشگاه فرهنگی ورزشی، شاهین و موضوع فعالیت، در امور تربیت بدنی، فرهنگی، ایجاد استادیوم، وسایل ورزشی، آموزشی و تربیت با روش جدید است.
* نقش دکتر اکرامی بعد از آن چه شد؟
جزو 17 نفر اعضای هیات امنا من هم هستم. برای اداره امور یک نفر رییس و دبیر از بین اعضای هیات امنا انتخاب شد. در تبصرهای آمد که به پاس خدمات و تاسیس باشگاه شاهین، دکتر اکرامی مادامالعمر به عنوان رییس هیات امنا انتخاب شد. مکتب شاهین میگفت اول اخلاق بعد درس و بعد ورزش یعنی درس مقدم است بر ورزش. اگر درست خوب بود میتوانی در ورزش پیشرفت کنی. خیلیها در این باشگاه هزینه کردند. چه کسی این کار را میکند؟ باشگاه ورزشی و فرهنگی صرفا یک موسسه غیر انتفاعی بوده است. هیات امنا تصمیم گرفت که در صورت انحلال باشگاه، کلیه داراییها از جمله وسایل، زمین و ساختمانها در اختیار سازمانهای فرهنگی ورزشی دولتی قرار بگیرد که این مورد اخیر، باید اصلاح شود چون مخالف اصل 44 قانون اساسی است. حالا هیچ کس در باشگاه سهم ندارد و مالک یک شخصیت حقوقی است؛ باشگاه شاهین.
* کمی درباره وضعیت فعلی باشگاه صحبت کنید.
از 25 هزار متر زمین باشگاه، امروز حتی یک متر خالی نیست. دو استخر شنا و یک زمین چمن فوتبال قانونی دارد. دو زمین فوتسال، چمن مصنوعی و یک سالن 1800 متری هم هست. پنج سالن بدنسازی و ورزشهای رزمی هم ساخته شده است. به جز زمین فوتبال، بقیه زمین، زیرِ بناست. باشگاه خرج خودش را درمیآورد و از کسی گدایی نمیکند. البته خودیها گاه به گاه کمک میکنند اما باشگاه از کسی کمک نمیخواهد. مهندس هاشمزاده یکی از شاهینیهای قدیمی است که تاکنون 200 – 300 میلیارد خرج کرده است. همین دو سال پیش 117 میلیون تومان داد تا پارکت کف باشگاه عوض شود. چون پارکت کف خراب بود، پول داد تا این پارکت از لهستان آورده شود. در اصل باید این کف پوش را از آلمان می خریدیم اما کشور تحریم بود و مجبور شدیم آن را از طریق لهستان خریداری کنیم. چنین کسانی هنوز هستند.
***
قصه به اینجا که رسید از دکتر غفاری خواستیم که ماجرای کوچ ستارگان شاهین به پرسپولیس را برایمان تعریف کند. این که چرا شاهینیها پرسپولیسی شدند. غفاری با شنیدن نام پرسپولیس آهی کشید و گفت: "پرسپولیس فرزند شاهین بود اما فرزند ناخلف!" دکتر بیشتر از این توضیح نداد که چرا پرسپولیس را فرزند ناخلف شاهین میداند اما حسین کلانی هم با ما همراه شد تا دلیل این مسئله را بداند. در نهایت، دکتر غفاری اصل ماجرا را تعریف کرد ولی از ما خواست که نشنیده بگیریم!
میزبان خوش مشرب و دوست داشتنی ما عاقبت بخشی از خاطرات خود را از دوران گذار شاهین به پرسپولیس این طور بیان کرد: "علی عبدو در مدرسه شاگرد من بود. در کودک سالان ایران قهرمان بوکس شد. پرسپولیس را علی عبدو درست کرد. وقتی شاهین را محروم کردند، بچهها به تیم عبدو رفتند، ولی او مدیریت نداشت که آنها را نگه دارد. آقای خیامی، مدیر وقت ایران خودرو دست و دلش باز بود و خوب پول میداد . پیکان را راه انداخت و بازیکنان پرسپولیس را به اصطلاح خرید، اما بعدش نمیدانم چه شد که با آن هم به هم زدند و برگشتند پرسپولیس .
* شاهین امروز حالش چطور است؟
باشگاه موجود عبارت است از یک شخص حقوقی مثل شرکت تجاری که صاحب سهم ندارد و غیر انتفاعی است. خلاصه من 71 سال است که در شاهین هستم. شماره کارت عضویت من هم 13221122 است. یعنی 22 بهمن 1322 به عضویت باشگاه درآمدم. ما به دنبال پول نبودیم. هر چند مانند امروز هم پولی در فوتبال نبود. پدرم ماهی پنج تومان به من میداد که دو تومانش را به باشگاه میدادم . اکرامی و صدقیانی مربی بودند و با آن پولها توپ میخریدند. آن وقتها ما شهریه میدادیم، ولی حالا دلالها پشت استادیوم میایستند و بچههای 16 ساله ما را که مربیان ما تربیت میکنند، میخواهند بخرند. آن وقتها بحث اخلاق ، درس ، ورزش بود، ولی حالا شده پول ، پول، فوتبال!
* تیمهای امروزی چطور میتوانند شعار مکتب شاهین را رعایت کنند؟ آیا میشود امروز هم بدون پول بازی کرد؟
تیمها امروز خرج دارند. ما آن زمان فقط دوشنبهها تمرین میکردیم و جمعه یا پنجشنبه بازی داشتیم. فقط یک بار من پنجشنبه عصر برای شاهین بازی کردم، جمعه صبح برای تیم دانشگاه و عصر جمعه هم با تیم ملی در یک بازی آسان با یک تیم خارجی که فکر میکنم دیناموکیف بود بازی کردم که استثنا بود. امروز بازیکن باید در هفته شش روز تمرین کند. فردی مثل علی دایی مورد احترام من است. او از هیچ به این جا رسیده و خوشبختانه پولی را که در میآورد در اردبیل خرج ساختن مکانهای ورزشی میکند. این طور نیست که از فوتبال پول در بیاورد و در بانکهای آمریکا و فرانسه ذخیره کند. در انتخابات اخیر هیات امنا کسی را میخواستند بیاورند که میگفت اگر ماهی 500 هزار تومان میدهید میآیم! ما به مکتب شاهین معتقد بودیم ، اما به درد امروز نمیخورد.
* چرا؟
آن وقت من وکالت همسر اتریشی امیر خسروی، اولین رییس بانک ملی را قبول کردم. او زمینهایی در منطقه "قلعه شنبه" (چیتگر ) داشت که بانک به حراج گذاشته بود و میخواست به قیمت پایین بفروشد. من توانستم زمین را پس بگیرم و به قیمت هشت میلیون تومان بفروشم، اما چون وکیل صغار بودم یک چهارم حق الوکاله را دادند. با این پول خانهای که در آن هستم را ساختم.
* چه سالی بود؟
1338. آن وقتها پول آنقدر مطرح نبود، ولی حالا پول در فوتبال است.
* چه کنیم که باشگاهها به فکر بیفتند و دنبال اجرای شعار مکتب شاهین باشند؟
کسانی از شهرهای مختلف درخواست میکنند که اجازه بدهیم از نام شاهین استفاده کنند. ما هم می گوییم هر گاه از تربیت بدنی شهرشان مجوز گرفتند به آنها اجازه میدهیم. شروع کردهایم که فرهنگ شاهین را اشاعه دهیم.
* توصیهای به علاقمندان به مکتب شاهین دارید؟
آنهایی که خود را از خانواده شاهین می دانند ، اینها دوستدار هستند. خودشان می دانند که به این شعار عمل کنند یا نه. از کسانی که مکتب شاهین را دوست دارند ممنونیم. اما اینها ربطی به شاهین ندارند وقتی به خاطر پول بازی میکنند. به هیچ وجه کسی را به زور و اجبار شاهینی نمیکنیم. باید شاهین آنقدر متمکن شود که به هیچ چیز نیاز نداشته باشد.
* شاهینیترین فردی که میشناسید کیست؟
مهندس هاشم زاده. او شاید دومی نداشته باشد در اخلاق و ورزش و شاهینی بودن. وقتی کسی از پولش می گذرد تا باشگاه حرکت کند، ارزشمند است. من نمیتوانم ادعا کنم که چنین هستم.
* آخرین بازی رسمیتان چه زمانی بود؟ یادتان هست؟
سال 1333 بود اما یادم نیست با چه تیمی بازی کردم.
* با تیمهای خارجی هم بازی کردید؟
از تیمهای خارجی یک بار "نادی المینا" را از عراق دعوت کردیم و یک بار هم تیم ملی شوروی آمده بود. برابر شوروی بازی نکردم، اما به نمایندگی از ایران تاج گلی را که نماد داس و چکش رویش بود، در دست گرفتم که عکسش هم در روزنامه چاپ شد.
***
دو ساعت از گفت و گوی ما با تاریخِ گویای باشگاه شاهین میگذشت که بحث به جایی رسید که از خاطرات بگوییم و بشنویم. قبلش چند سوال پرسیدیم که جوابهایش حسابی توی سرمان زنگ خورد. اولین سوال درباره حال و روز شاهین امروز بود. دکتر گفت: "کسی که زمین فوتبال را چمن مصنوعی کرده از مردم پول میگیرد تا بازی کنند و شنیدهام که پول آب و برق را هم نداده است . یکی از کار آموزهایم پیگیر پرونده است. فردی هم در کرج ادعا کرده که از 20 سال پیش شاهین را در کرج ثبت کرده، ولی از ما اجازه نگرفته است. شکایت این موضوع را به فدراسیون کردهایم ، اما هیچ تصمیمی راجع به این مساله نمی گیرند. آن فرد هم پولدار است و همه جا میخواهد کارش را با رشوه پیش ببرد. حتی یک بار در دادگستری این کار را کرد که به او گفتند برو خجالت بکش!
از دکتر غفاری پرسیدیم، آخرین باری که برای دیدن یک بازی فوتبال به ورزشگاه رفته، کی بوده است؟ او پاسخ داد که چند شب قبل بازی بایرن مونیخ و شالکه را دیده! حسین کلانی به او گفت: "دایی جان منظور آقایان این است که کی به ورزشگاه رفتهاید؟" اما میزبان ما گفت: "میدانم چه میگویند!" آنها که کنایه را میفهمند درک میکنند که منظور این شاهینی قدیمی از این حرف چه بوده است.
غفاری چند دسته چک نشانمان داد که متعلق به بانک "تجارتی ایران و هلند" بود. برگههای قدیمی چک و مبالغ آن جلب توجه میکرد ، 5 هزار تومان به فلانی، 12 هزار تومان به دیگری و ... "مرحوم ناصر حجازی یک بار گفته بود بازی نمیکند مگر این که 100 هزار تومان به او بدهند. این پول را شاهین به او داد. البته شنیدم خودش گفته خانهای که ساخته از پول شاهینیها بوده. چنین کرامتی داشت آن مرحوم."
دکتر اکرامی پس از اتمام درسش در ایران برای گذراندن یک دوره تکمیلی به انگلیس سفر کرد. او در آنجا با "سر استنلی راوس" ، رییس وقت فدراسیون جهانی فوتبال – که تازه تشکیل شده بود – آشنا شد و از طریق او به آکادمی آرسنال رفت. شش ماه در آنجا تعلیم دید و پس از بازگشت به ایران همانها را به جوانان ایرانی آموزش داد. دکتر غفاری میگوید که جایگاه دکتر اکرامی در فوتبال دنیا آنقدر بالا بود که "تا سالها نامههای رسمی فیفا به ایران به جای فدراسیون فوتبال، خطاب به دکتر اکرامی نوشته میشد. "
استنلی راوس، سفری هم به ایران داشت. او در این سفر گفته بود که فقط میخواهد شاهینیها را ببینید. دکتر غفاری درباره این سفر میگوید: "دکتر اکرامی از من خواست که به دیدارش بروم چون زبان انگلیسیام خوب بود. در آن روز، سر استنلی راوس که به ایران آمده بود به دیدن دکتر اکرامی رفته بود. راوس وقتی درگذشت طبق سنت قدیمی خودشان دکمه سر دستهای خود را برای اکرامی گذاشته بود. دکتر برای فوتبال دنیا قابل احترام بود."
***
و سوالات ما همچنان ادامه داشت. ..
* بازیکن مورد علاقهتان کیست؟
دو نفر هستند. من تا به امروز قدرتی مثل قدرت لیونل مسی ندیدهام. دومین بازیکن مورد علاقهام هم رونالدو است.
* طرفدار بارسا هستید یا رئال؟
طرفدار هیچ تیمی نیستم. هر تیمی در آن یک ساعت و نیم تکلیف خود را روشن میکند . بهترین تیم دنیا ممکن است در یک ساعت و نیم از ضعیفترین تیم ببازد.
* حسین کلانی، خواهرزادهتان چه زمانی وارد فوتبال شد آیا شما نقشی در فوتبالیست شدنش داشتید؟
اولین بار که حسین بازی کرد برابر برمه بود. من روی پلکان زیر جایگاه نشسته بودم. همه میگفتند حسین را بازی دادهاند چون داییاش همه کاره و گردن کلفت است! آقای شکیبی قاضی دادگستری بود. میگفت خسرو، خواهر زادهات را چپاندهای توی تیم! همان وقت مصطفی عرب از گوش چپ توپی را روی دروازه فرستاد و حسین با ضربه سر از روی نقطه پنالتی گل زد. آن وقت به شکیبی گفتم گل را چپاندم نه خواهر زادهام را !
***
اوج گفت و گوی ما با دکتر خسرو غفاری نه پایان آن که میانههای آن بود. لحظهای که از او خواستیم خاطرهای ماندگار از دکتر اکرامی برای ما بگوید، مکثی کرد و سپس گفت: "تمام زندگی دکتر اکرامی برایم خاطره است. نمیتوانم یکی را به دیگری ترجیح دهم. آدمی که پدر نداشت ، از کاشان به تهران میآید و میشود دکتر اکرامی. شما دومیاش را پیدا کنید. این آدم یک قِران در زندگیاش این طرف و آن طرف نکرد . با همان حقوق وزارت فرهنگ ، خودش و زن و بچهاش را اداره کرد."
ما ولی اصرار داشتیم که یک خاطره از دکتر برایمان بگوید پس دوباره خواستیم که از بین گلستان خاطرههایش یک گل را دستچین کند. این بار بغض گلوی پیرمرد را گرفت و پس از چند لحظه سکوت محض گفت: "نمیتوانم !"
بدترین اتفاقی که میتواند برای یک آلبوم عکس قدیمی بیفتد این است که عکسهایش گم شوند و دیگر نشود پیدایشان کرد. عکسهایی که با خود رازهایی از گذشته دارند و خاطراتی را به یاد آدم میآورند که چون گنجی در صندوق اسرار تاریخ میدرخشند.
در آلبوم خاطرات فوتبال ایران دیگر عکس زیادی باقی نمانده است. میشود با انگشت تعدادشان را شمرد. بهتر است پیش از آن که عکسهای تاریخی آلبوم فوتبال ایران تمام شوند، کمی آن را ورق بزنیم.
در پایان شاید زیباترین جمله را در وصف شاهینیها ، جعفر کاشانی زده باشد. او میگوید : "شاهینیها بیچشمداشتی زحمت کشیدند و انتظاری نداشتند. شاهینیها چه می دانستند بدی چیست؟ شاهینیها همه کبوتر بودند."
انتهای پیام
نظرات