ورزش ایران را کسانی ساختند که به "اخلاق" ایمان داشتند و هرگز نمیخواستند ورزش را - مانند امروز - بدون درس و اخلاق تصور کنند. عباس اکرامی، پدر باشگاهداری ایران، مکتبی را ساخت تا هرگاه جای خالی اخلاق را در ورزشمان حس کردیم، به یاد "افسانه شاهین" او بیفتیم. شاهین اکرامی هنوز هم زنده است و با بالهای خستهاش در امید پریدنی دوباره.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در فوتبالی که هر روز خبر از تبانی و فساد و بیاخلاقیهای جدید به گوش میرسد، هنوز هم کسانی به یاد گذشتههای دور از مکتبی حرف میزنند که مرامنامهاش "اخلاق" بود و "درس". در مکتب "شاهین" اگر اخلاق نداشتی و درسخوان نبودی، جایی در فوتبال نداشتی.
امروز هم هرگاه پای صحبت قدیمیها مینشینیم تا بحث به اخلاق میرسد یکصدا از مکتب شاهین نام میبرند و به روح دکتر عباس اکرامی، بنیانگذار این مکتب درود میفرستند. مکتب شاهین یک شعار اصلی داشت که میگفت: "اول درس، دوم اخلاق و سوم ورزش." این شعار در اصل برای شاهینیها یک ایدئولوژی بود. مرامنامهای که هرگز آن را زیر پا نمیگذاشتند.
شاهین آنقدر برای سازندگان و اهالیاش مهم و عزیز بود که تمام ارکان زندگیشان را در بر میگرفت. چه بسیار شاهینیها که به گفته خودشان "بچه درسخوان" نبودند اما با حضور در باشگاه شاهین به سمت تحصیل علم رفتند و عاقبت با عنوان دکتر و مهندس از فوتبال کنار رفتند و پستهای کلیدی روزگار خود را تصاحب کردند.
گویی رسمی نانوشته بین اهالی شاهین برقرار است که نام بزرگترین پسر خود را شاهین بگذارند. بیشتر اعضای هیات امنای باشگاه و از جمله شخص دکتر عباس اکرامی به عشق شاهین نام اولین پسر خود را شاهین گذاشتهاند. شاهین اکرامی، شاهین بهشتی، شاهین حریری و شاهینهای دیگر همه از نسل شاهینی هستند که اکرامی بنا نهاد. این عشق به قدری عمیق است که مهندس نیکخواه، مدیرعامل فعلی شاهین که فرزند پسر ندارد، نام دختر بزرگش را "ترلان" گذاشته است. ترلان به زبان ترکی همان شاهین است.
16 بهمن ماه سالروز درگذشت دکتر عباس اکرامی است و به همین مناسبت بد ندیدیم که یاد او و هم نسلانش را که فوتبال ایران را از پایه ساختند و شکوفا کردند، زنده کنیم و فوتبال دوستان ایرانی را با اسطوره های واقعی فوتبال مان آشنا کنیم.
نگاهی کوتاه به نام و عناوین شغلی شاهینیهای قدیمی کافی است تا به عمق و ارزش شعار مکتب شاهین پی ببریم. در این جا بهتر است با اعضای هیات امنای باشگاه شاهین که همه از قدیمیهای باشگاه هستند آشنا شویم. باشگاه شاهین از ابتدا 17 عضو داشت که با درگذشت هر یک از آنها یکی دیگر از شاهینی های قدیمی جایگزین آنها شدند.
ترکیب اعضای هیات امنای باشگاه شاهین به این شرح است:
1- مهدی نصیراوغلی
از مدیران رده بالای سابق شرکت نفت، معاون وقت وزیر راه، مدیرعامل وقت شرکت پتروشیمی ایران، بازیکن و کاپیتان شاهین و تیم ملی.
2- حاج حسن فاخری
قاضی بازنشسته، رییس اسبق یکی از شعب دیوان عالی کشور، معاون اول وقت دادستان کل کشور.
3- مرحوم دکتر امیرمسعود برومند
12 سال کاپیتان تیم ملی ایران، معاون وقت مدیرکل اداره امور استخدامی، رییس وقت دانشکده مخابرات، استاد دانشگاه، کاپیتان اسبق تیم ملی لبنان، یار قرضی تیم ملی اردن و کاپیتان این تیم، دارای مدرک دکترای حقوق از دانشگاه آمریکایی بیروت.
4- مرحوم مهندس داریوش شهردار
عضو فقید سندیکای مهندسان راه و ساختمان ایران، رییس وقت اداره فنی مهندسی بانک ملی، طراح و مجری طرح دهکده المپیک.
5- محمود شکیبی
قاضی بازنشسته، رییس وقت یکی از شعب دادگاه استان تهران، رییس وقت یکی از شعب دیوان عالی کشور.
6- خسرو غفاری
بازپرس قضایی بازنشسته، عضو اسبق هیات رییسه دادگاههای انتظامی قضات، وکیل پایه یک دادگستری.
7- امیر آقاحسینی
معلم ورزش، ناظم و مدیر دبیرستان. یکی از دو دروازهبان اولین تیم ملی فوتبال ایران. فردی که زندهیاد ناصر حجازی از او به عنوان "معلم" یاد میکرد.
8- مهندس فیروز پزشکی
مهندس شیمی، رییس اسبق بیشتر کارخانجات سیمان ایران مانند لوشان، ری و دماوند و اکنون مشاور عالی سیمان زواره مشهد.
9- مهندس جواد بهشتی
مهندس شیمی، بازیکن تیمهای پیروز، شاهین و تیم ملی. رییس و مدیرعامل اسبق برخی از شرکتهای سیمان ایران.
10- مهندس امیرهوشنگ نیکخواه بهرامی
سال 1326 عضو شاهین شد. از 1381 تاکنون مدیرعامل شاهین. داری مدرک کارشناسی اقتصاد کشاورزی از آمریکا.
11- هادی طاووسی
بازیکن تیمهای پیروز و شاهین و تیم ملی. پس از انقلاب دو سال رییس فدراسیون فوتبال و از مدیران اسبق سازمان امور اداری و استخدامی کشور.
12- مهندس ابراهیم ارباب
مدیریت عالی اسبق وزارت کشاورزی، عضو سابق هیات مدیره بانک معاملات خارجی.
13- مهندس عبدالحسین تقوی
از مسئولان اسبق وزارت کشاورزی، مدیرکل وقت اصلاحات ارضی کل کشور و از موسسان و افراد موثر وزارتخانه.
14- امینالله برومند
از موسسان شاهین اصفهان.
15- همایون بهزادی
بازیکن شاهین و کاپیتان تیم ملی.
16- سرهنگ جمشید جلالپور
افسر شهربانی و رییس پیشین چند کلانتری تهران.
17- دکتر حسین رضی
دندانپزشک، کسب مقام سوم آسیا به همراه تیم ملی بسکتبال در سال 1351، عضو هیات مدیره شاهین.
18- سرهنگ ابراهیم پورمسعود
سرهنگ سابق ارتش و عضو هیات امنای باشگاه.
19- مهندس قباد نقشتبریزی
رییس هیات مدیره و مدیرعامل شرکت ایمن راه، طراح ساخت یک فرودگاه و سه بندر.
شاهین در سال 1321 تاسیس شد و تا سال 1346 فعالیت مستمر داشت و افتخارات بیشماری کسب کرد اما در آن سال به دلایلی منحل شد تا با کوچ بازیکنان این تیم به پرسپولیس، تیم پرطرفدار دیگری در ایران متولد شود.
باشگاه شاهین برای شناساندن هر چه بهتر خود و مکتب متعالی شاهین، تاریخچه باشگاه را با ذکر مقاطع مهم تاریخی و افتخارات آن و نیز دلایل انحلال آن در متنی که در سایت باشگاه منتشر شده آورده است. در زیر خلاصهای از این تاریخچه را می خوانید.
آشنایی با موئسس باشگاه فرهنگی و ورزشی شاهین
در شمال تهران در دو دهکده سرسبز و خرم «گلاب دره و دربند» نام شیرخدائی برای مردم نام آشنایی بود. دانش آموزان برای بازخوانی دروس تجدیدی، احتیاج به معلمی داشتند که یاریشان کند و شیرخدائی کسی بود که این مهم را در این دو قریه بر عهده گرفت و همکاری در تدریس دانش آموزان تجدیدی را که به وسیله یکی از خانوادههای محصلین به او پیشنهاد شده بود پذیرفت.
برای شیرخدائی که دانش آموز دبیرستان و بعدها دانشجوی دانشسرای عالی بود و در منزل دائی خود در بالای خندق شمالی تهران زندگی میکرد بسیار مشکل بود که با توجه به وسایل ایاب و ذهاب آن زمان، با پرداخت کرایه اتوبوس از پیچ شمیران به تجریش و از آنجا به دربند و گلابدره برود و همین راه را دوباره به تهران بازگردد ولی شیرخدائی با همه مشکلات، آن را پذیرفت و این اولین قدم برای انتخاب راهی بود که همه عمر به آن مهر میورزید. آموزش جوانان و هدایت آنان برای او هدفی عالی در زندگی بود که تا پایان حیات، دمی از آن غافل نماند.
این جوان سختکوش و خودساخته، مدرسه ابتدائی را در دبستان ترقی به پایان رساند و دوره اول متوسطه را در مدرسه سیروس و دوره دوم را در مدرسه ثروت که بعدها به دبیرستان ایرانشهر تغییر نام داد - در چهارراه مخبرالدوله سابق و در خیابان سعدی - گذراند. سپس پس از طی دوره دانشکده افسری، خدمت وظیفه خود را در گردان زرهی تهران (خیابان سپه) انجام داد.
شیرخدائی با توجه به علاقه و دلبستگی شدید به تدریس در سال 1312 وارد دانشسرای عالی تهران شد. تحصیل شیرخدائی در این دانشکده سه سال طول کشید و او پس از طی این دوره به اخذ مدرک لیسانس در رشته فلسفه و علوم تربیتی نایل شد ولی دریافت لیسانس در این رشته برای او که شیفته تحصیل بود نمیتوانست اشتیاق شدید، علاقه و عطش بیش از حد او را در امر یادگیری هرچه بییشتر و آموختن رشتههای مختلف دیگر فروبنشاند و به همین مناسبت در دانشسرای عالی در رشته فیزیک و شیمی نامنویسی کرد و موفق به اخذ لیسانس در این رشته شد.
در سال 1316 شیرخدائی، جوان فعال و کوشای فارغالتحصیل دانشسرای عالی نام خانوادگی خود را به "اکرامی مقدم" تغییر داد و از آن تاریخ به نام عباس اکرامی مقدم خوانده شد.
او پس از دریافت لیسانس برای مدتی در وزارت فرهنگ وقت (آموزش و پرورش فعلی) به عنوان مدیر آموزش مشغول شد ولی در همین زمان نیز تدریس فیزیک و شیمی به دوره اول متوسطه در دو دبیرستان مشهور آن زمان یعنی دبیرستان البرز و فیروزبهرام را به عهده گرفت.
بعد از جنگ دوم جهانی تشکیلاتی به نام "سازمان علمی و فرهنگی ایران و انگلیس" در تهران به وجود آمد که علاوه بر همکاری در امور علمی و فرهنگی با وزارت آموزش و پرورش، اعزام شاگردان نخبه مدارس برای تحصیل و طی دورههای آموزشی به انگلستان یکی از وظایف آن سازمان بود. عباس اکرامی به عنوان یکی از اعضای برگزیده وزارت آموزش و پرورش به همراه عدهای از محصلین نخبه دیگر مانند آقایان دکتر شیخ، مهندس رستگار، ابوالقاسم غفاری و محمد یزدانفر (که مدتی معاون وزارت فرهنگ بود) برای آموزش و مشاهده فعالیتهای ورزشی و آموزشی به انگلستان اعزام شدند. عباس اکرامی همیشه از این مسافرت به عنوان یکی از پربارترین و سودمندترین دورههای تحصیلی و آموزشی خود یاد میکرد.
مرحوم ابوالفضل صدری که یکی از مسئولین سازمان تربیت بدنی وقت بود طی نامهای عباس اکرامی را به فدراسیون فوتبال انگلیس معرفی کرد تا با طرز کار اداره باشگاههای ورزشی و به ویژه فوتبال و مربیگری و سایر امور ورزشی آشنا شود. این معرفی سبب دوستی عباس اکرامی با "سِر استنلی راوس" دبیر وقت فدراسیون فوتبال انگلیس - بعدها رئیس فیفا - شد.
دکتر عباس اکرامی در مورد آشنایی خود با سر استنلی راس می گوید:
«با معرفی "سر استنلی راوس" برای شرکت در کلاسهای داوری فوتبال به منشی کمیته داوران آقای "ویکتور ری" معرفی شدم. او در کمال مهربانی مرا پذیرفت و به کمیته آموزش معرفی کرد. محل آموزش از محل سکونتم دور بود و کلاسها از ساعت 8 شب به بعد تشکیل می شد. شب ها پس از فراغت از بازدیدهای علمی یا تحصیلی در دانشگاه لندن به این کلاسهای داوری میرفتم و با عشق و علاقه در بحثها شرکت میکردم و اشکالاتم را از مربیان میپرسدیم. گاهی مسائلی را مطرح میکردم و جواب آنها را میخواستم . راهنمایی مربیان به داوطلبان در خور ستایش بود. موقع امتحان فرارسید. با ترس به جلسه امتحان رفتم و در حدود 20 دقیقه یا کمی بیشتر به پرسشهای دو ممتحن جواب دادم. هر چه را پرسیدند میدانستم. حتی درباره بعضی از پرسشها، خود مسائل تازهای را مطرح میکردم که از نظر آنها مفید و جالب بود. در آن روزها داوران را بر حسب معلومات، سابقه و حس تشخیص به چهار دسته تقسیم میکردند و مبتدیان در صورت قبول شدن در امتحانات مقدماتی در دسته چهارم قرار میگرفتند. مرا یک دسته ارتقا دادند و در دسته سوم ثبت نام کردند که این امتیازی خوشحال کننده بود.
به موجب معرفینامه دیگری، برای مشاهده چگونگی ساختن بازیکنان حرفهای و تمرین دادن بازیکنان تراز اول به دو باشگاه آرسنال و چلسی که در صدر جدول مسابقات دسته اول بودند معرفی شدم. در باشگاه آرسنال فوروارد وسط آن تیم که در همان پست برای تیم ملی انگلیس بازی می کرد و مشهورترین بازیکن آن روز انگلیس بود، پس از تمرینهای سخت مرا در نهایت لطف و با حوصله میپذیرفت و رموز بازی را به من میآموخت و مرا هدایت و راهنمایی میکرد. وی ضمن توضیح در مورد علت این تمرین ها بر لزوم انجام آن و تمرین روی تاکتیکهای مختلف تاکید میکرد. ایشان هنوز در قید حیات است و با او مکاتبه دارم. در استادیوم چلسی نیز آقای "هریس" هافبک وسط آن تیم رموز بازی را به من نشان میداد.
کمکهای بیدریغ و خیر خواهانه "سر استنلی راوس" در حق من و سایر مربیان کشورها جنبه استثنایی داشت و از حد و حساب بیرون بود.
در روز اول ملاقات کارت کوچکی را امضا کرد و در اختیار من گذاشت. با آن کارت میتوانستم بدون خرید بلیت به هر یک از استادیومها وارد شوم و شاهد جریان مسابقه باشم. با مسئولان صحبت کنم و کمک بخواهم. در تمامی مسابقههای بینالمللی که در انگلیس برپا میشد مهمان "سر استنلی راوس" بودم و در مسافرتها او را همراهی میکردم. هنگام انجام مسابقه و حتی در استراحت کوتاه بین دو نیمه میتوانستم به رختکن بروم و بحث مربی و بازیکنان را از نزدیک مشاهده کنم. از همه مهمتر این بود که میتوانستم در جلسات تصمیمگیری فدراسیون فوتبال انگلیس به عنوان شاهد و بدون داشتن حق رای شرکت کنم و طرز اداره جلسات و تصمیمگیری را از نزدیک ببینم. هر وقت میخواستم، میتوانستم با تعیین وقت قبلی با مسئولان مختلف فدراسیون بحث و گفتگو کنم.
لازم است بگویم که فدراسیون فوتبال انگلیس برگزیده دولت نیست. سازمانی است که برای اداره فوتبال و ارتقای آن به ثبت رسیده و رئیس آن انتخابی است نه انتصابی. دبیر فدراسیون به وسیله نمایندگان باشگاهها و مسئولان ذینفع انتخاب میشود. با اطمینان کار میکند و نتیجه کارهای خود را در جلساتی که برپا میشود به اطلاع اعضا میرساند. در همین زمینه خالی از لطف نیست اگر بگویم که در جشن صد ساله فدراسیون اظهار شد که در این مدت فدراسیون دارای سه رئیس بوده که دو نفرشان دارفانی را وداع گفته و سومی "سر استنلی راوس" پس از 27 سال خدمت در فدراسیون انگلیس ارتقا یافته و به دبیری فیفا برگزیده شده بود. روشن است که ثبات مسئولان موجب اطمینان خاطر ایشان و بهبود کار است و سیاستی است که باید دنبال شود.
دوستی من با "سر استنلی راوس" روز به روز صمیمانهتر میشد. در سال 1953که تیم مجارستان با تیم انگلیس در استادیوم ویمبلی روبرو میشد برای دیدن مسابقه دعوت شدم و شاهد هنرنمایی یاران "پوشکاش" بودم. در این مسابقه تیم مجارستان فوروارد وسط خود را از راس مهاجمان به عقب کشید و تیم بزرگ انگلیس را حیران کرد و پس از سالیان متعدد تیم ملی انگلیس را در خانهاش با نتیجه 3 بر صفر شکست داد.
از 2 سال قبل برای شرکت در مراسم صد سالگی فوتبال انگلیس دعوت شده بودم. از همان موقع در صدد بودم که تحفهای تهیه و هنگام برگزاری جشن اهدا کنم. پس از مدتی تامل به این نتیجه رسیدم که بهترین تحفه این است که سه شیر که نشانه و علامت فدراسیون فوتبال انگلیس است در قطع 120 در 85 سانتیمتر بافته و اهدا شود. قالیچه مذکور به وساطت آقای "حسین ایرانی" یکی از اعضای باشگاه و به وسیله یک زندانی به نام "مشیری" تهیه و در روز برگزاری جشن صد سالگی به وسیله مرحوم "ذبیح جعفری" دبیر فدراسیون فوتبال که ریاست آن به عهده آقای "حسین مبشر" بود اهدا شد و بهترین تحفه و یاد بود شناخته شد. این تحفه در حال حاضر زینت بخش نمایشگاهی است که تحفههای ممالک جهان به فدراسیون فوتبال انگلیس در آن جمع آوری و به نمایش گذاشته شده است.
در جشن 90 سالگی "سر استلی راوس" مهمان شخصی او بودم و در مراسم با شکوهی که برای قدردانی از زحماتش برپا شده بود شرکت داشتم. در سال بعد در مراسم در گذشت او نیز حضور یافتم که یاد آور 43 سال دوستی صمیمانه من با وی بود. سوابق این دوستی 43 ساله را در پروندهای جمع آوری کردهام و گهگاه برای تجدید خاطرات بدان مراجعه می کنم. در حال حاضر عضو افتخاری تیم "میدل اسکس" و عضو رسمی مربیان فوتبال لندن هستم و گاهی با دریافت بلیط افتخاری به دیدن مسابقههای آرسنال میروم. در هنگامی که "سر استنلی راوس" به ریاست فیفا برگزیده شد، مرا برای معلمی و سخنگویی داوران خاور دور برگزید. چندین سال برای انجام این کار به کشورهای خاور دور مسافرت میکردم و زیر نظر "کویوتک" که مرحوم شده است داوران این ممالک را هدایت و راهنمایی میکردم. پس از افتتاح مدرسه پویا به علت مشغله زیاد از ادامه این کار عذر خواستم ولی ارتباط را با این سازمان حفط کردم.»
***
آشنائی عباس اکرامی با سِر استنلی راوس (که در آن هنگام هنوز لقب سِر دریافت نکرده بود) سبب شد که با کمک و پشتیبانی او به کلاس داوری فوتبال اعزام و معرفی شود و پس از طی آن دوره گواهینامه داوری بینالمللی دریافت کند. بعد از گذراندن این کلاسها شادروان عباس اکرامی دوره مربیگری فوتبال (Coaching) را به همراه فوتبالیستهای معروف حرفهای و برگزیده آن روز انگلستان مانند جرج اسمیت، لزبی اسمیت، تامی لاتون و غیره و زیرنظر والتر وینتر باتون (Walter Winter Botton) به پایان رساند و مدتی را نیز در باشگاههای آرسنال و چلسی به کارآموزی در مورد اداره باشگاهها پرداخت و در خاتمه با کولهباری پر ارزش، گرانبها و سودمند به وطن بازگشت و همه شاهد بودیم که طی این دورهها چه اندازه برای ورزش کشورمان مفید و سودبخش بود.
شادروان عباس اکرامی هیچوقت خدمات ارزنده سِر استنلی راوس را که به عقیده او انسانی بینظیر و بیمانند بود در تمام طول زندگی فراموش نکرد و همیشه خود را مرهون الطاف این مرد بزرگ میدانست.
فعالیتهای ورزشی
شادروان دکتر عباس اکرامی در هنگام تحصیل در دبستان ترقی با الفبای فوتبال آشنا شد. میرزا حسنخان بهار، ناظم دبستان ترقی علاقه فراوانی به ورزش فوتبال داشت و در مدرسه ابتدائی از بچههای کوچک دبستانی تیم فوتبالی تشکیل داده بود که عباس کوچک اندام نیز جزء بازیکنان آن تیم بود. ادامه بازی او در این تیم با تشویق مرحوم بهار سبب شد که پس از خاتمه دبستان در دوره اول متوسطه در دبیرستان سیروس و بعد در دوره دوم متوسطه در مدرسه ثروت (دبیرستان ایرانشهر) به این فعالیت ورزشی ادامه دهد و بعدها نیز جزء بازیکنان خوب تیم دانشسرای عالی و تیم فوتبال باشگاهی جم و سپس تیم کلُنی تهران شود. این جوان ریزنقش که اغلب نیز در گوش راست، هافبک و گاهی اوقات گوش چپ بازی میکرد حتی هنگامی که به گلاب دره، دزاشیب و دربند برای تدریس به دانش آموزان تجدیدی میرفت در آنجاها نیز در تشکیل تیم محلی فوتبال شرکت داشت و سرپرستی و تمرینهای این تیمها بر عهده او بود.
مکتب شاهین
روانشاد دکتر اکرامی پیش از آنکه یک مربی فوتبال یا بنیانگذار نوین این ورزش در ایران باشد، معلم بود؛ او با شاگردانش با صمیمیت برخورد میکرد، شخصیت آنان را همیشه مدنظر داشت، طرز صحبت او بسیار مودبانه، مهربانانه و پدرانه بود. او عقیده داشت که رابطه پدر و فرزندی تنها به علت همخونی نیست. به همین دلیل به مربیان ورزشی که در تیمهای مختلف شاهین و غیره فعالیت میکردند همیشه توصیه میکرد که مانند اولیای شاگردان با آنها رفتار کنند.
او به شاگردان خود چه در کلاسها و چه در زمینهای فوتبال و ورزش روح انضباط، جوانمردی و انصاف تعلیم میداد و این دروس عالی را پیوسته و دائماً در گوش جان جوانان و حتی مربیان زمزمه میکرد.
اکرامی مردی ریز نقش، خوشخو، بلند نظر و در فهم و درک مطالب بسیار سریع و در شناخت روحیه افراد و جوانان بینظیر بود. او هرگز لب به مشروب و سیگار نزد و در همه عمر دوستان ورزشی و به ویژه شاهینی خود را از این نوع آلودگیها بر حذر میداشت. محیط اطراف او و مجامعی که در آن شرکت میکرد همیشه مشحون از روح حرکت، فعالیت و عمل بود، جوانان را به کسب معلومات بیشتر و مهارتهای بالاتر و اخلاق پسندیده بر میانگیخت و خود نمونه بارز و ارزندهای از این شیوه بود.
او عقیده داشت که ورزش وسیله تأمین سلامت بدن است و با سلامت بدن و نیرومندی آن بستر سالمی برای عقل سلیم و محلی برای تجلی عواطف و احساسات لطیف فراهم میشود. او عقیده داشت، آنان که ورزش و تحصیل دروس را دو عامل جدا از هم و یکی را مزاحم و مانع پیشرفت و سبب عقب ماندگی آن دیگری میدانند، باید در اعتقاد و اندیشه خویش تجدیدنظر کنند. به نظر او درس و ورزش دو عامل کاملاً پیوسته بوده و با هم سازنده شخصیت انسانها هستند.
روش و مکتبی را که شادروان دکتر اکرامی طی پنج دهه فعالیت و کوشش درباره اهمیت درس و کتاب و مهمتر از همه اخلاق بنا نهاد بر سه اصل استوار بود که انضباط و اخلاق، اصل اول دانش، اصل دوم و ورزش، سومین اصل بود.
اعضای هیات امنای باشگاه شاهین، مکتب شاهین را اینگونه تعریف کرده و مورد تصویب قرار دادهاند:
«ما باور داریم انسان محور توسعه است و با رشد و تعالی وی جامعه نیز متعالی خواهد شد. علم و تجربه می گوید جامعه ای متعالی تر است که افرادش خوشبختتر، سعادتمندتر و سالمتر باشند. هرچه میزان احترام به قوانین و باورهای فرهنگی و اجتماعی، سطح دانش و معلومات و میزان سلامت جسم و روح در جامعهای بیشتر باشد آن جامعه متعالیتر است. بر همین اساس مکتب شاهین معتقد است اگر افراد یک جامعه دارای جسمی قویتر و روحی متعالیتر باشند آن جامعه دارای شرایط مناسبتری برای رشد است لذا کلیه فعالیتهای ورزشی در این مکتب را با هدف تربیت افرادی متواضع و فروتن، با گذشت و ایثارگر، جمعگرا و فداکار، سرلوحه کار خویش قرار داده و معتقد است با انجام این گونه فعالیتهای هدفمند، جسم و روح تقویت شده و موجب افزایش اعتماد به نفس و ظهور و بروز استعدادهای افراد گردیده که خود در افزایش حس مسئولیت پذیری موثر بوده و شرایط را برای موفقیت در سایر امور خطیر زندگی از جمله کسب معلومات و تحصیلات فراهم کرده و نهایتا موجب افزایش درک لزوم احترام به قوانین و باورهای فرهنگی و اجتماعی، حفظ حرمت و حقوق دیگران و جلوگیری از رفتارهای هنجارشکن میگردد. بنابراین در مکتب شاهین جایی برای تربیت نیروی انسانی از منظر قدرت بدنی و کسب مهارتهای ورزشی کلاسیک و حرفهای بدون توجه به حفظ ارزشهای اخلاقی وجود ندارد. در این راه استفاده از فرهنگ پهلوانی و جوانمردی شامل تقوا، ایمان، ادب، آزادگی، تعهد، صداقت، شهامت، عفت، ایثار، شجاعت، طهارت، صبر و حیا در تعالیم مکتب شاهین نقشی درخور بازی می کند.»
تالیفات
شادروان دکتر عباس اکرامی در فنون و شیوههای داوری و مربیگری در فوتبال چهار کتاب به نامهای زیر به چاپ رسانده است:
1- راهنمای بازیکنان و مربیان
2- داوری فوتبال (پاسخها و پرسشها)
3- فوتبال چیست
4- فوتبال، فنون و تدابیر
در مورد کتابهای علمی، پنج کتاب به شرح زیر به پایان رسیده و آماده چاپ هستند که متأسفانه به دلایلی هنوز به چاپ نرسیده است:
1- چگونگی علاقمند ساختن شاگردان به تحصیل
2- برانگیختن دانش آموزان به فعالیتهای آموزشی
3- توجه به تفاوتهای فردی دانش آموزان (فردی کردن شیوه تدریس)
4- پرورش روح انضباط در جوانان
5- رشد و نمو و نتایج ضمنی آن به روی مربیان و خانوادهها
مطالب بسیار دیگری که به صورت نوشته و فتوکپی توسط شادروان دکتر عباس اکرامی گردآوری شده و بیشترین آنها در موضوعهای آموزشی نظیر هدفهای تعلیم و تربیت در ایران، هدفهای تربیت بدنی، چگونگی مطالعه و کسب عادات مفید، ارزشیابی محصلین در کودکستان، دبستان و دبیرستان، چگونگی تکوین و پرورش شخصیت، خصوصیات معلمین شایسته و دهها موضوع دیگر که متأسفانه فرصت تدوین، تألیف و چاپ آنها به دست نیامده است.
چگونگی تاسیس و انتخاب نام باشگاه
دکتر اکرامی خود در این زمینه میگوید:
«در فروردین سال 1321 برای انجام دو سه بازی با تیم های آبادان در همراهی تیم منتخب تهران به سرپرستی مرحوم "ایزدپناه" عازم این شهر شدیم. من معمولا در گوش راست یا هافبک راست بازی میکردم اما چون گوش چپ تیم به علت گرفتاری از مسافرت خودداری کرده بود ناگزیر به بازی در این پست شده بودم. تیم اعزامی در محل مدرسه فنی آبادان که در زبان انگلیسی بنام Hostel خوانده میشد اقامت گزید. بازیهای ما جالب، جدی ولی دوستانه بود. در شب خداحافظی آقای "هاکر" رئیس انگلیسی آموزش نطق جالبی ایراد کرد و با تاکید فراوان اظهار داشت:
ورزش وقتی رونق میگیرد که ورزشکاران مسن یا از کار افتاده به تعلیم جوانان سرگرم شوند و آنچه را خود تجربه کردهاند به ایشان بیاموزند. این سخنان در من موثر افتاد. باری پس از شنیدن نطق آقای "هاکر" به پهلوی آقای "ایزدپناه" کوفتم و با قاطعیت اظهار داشتم به محض بازگشت به تهران تیمی تشکیل خواهم داد و در خدمت جوانان خواهم بود.
***
دکتر اکرامی اسامی بازیکنان اولیه تیم شاهین، آقایان مهندس رضی، مهندس خاتمی، پروفسور نعلبندیان، دکتر سهراب غفاری، دکتر پاشا خلیق، دکتر عباسقلی بختیار و مهندس عبداله خواجه نوری و چندتای دیگر را با لذت و شوقی زایدالوصف همیشه به یاد میآورد.
دکتر اکرامی تعریف میکرد که «با امکانات تقریباً صفر تیم شاهین و باشگاه شکل گرفت، بچهها پول میدادند و ما توپ و پیراهن میخریدیم. من خودم هم چیزی تا حدی که مقدورم بود کمک میکردم. همه با ذوق از مصاحبت یکدیگر برخوردار میشدند، همه با هم خوب بودیم، همه با هم تمرین میکردیم، ولی تمرینها حسابی و به قولی کتابی بود. حتی تیمهای دیگر میآمدند کنار زمین که ببینند ما چه میکنیم. در اوایل کار معلمین ورزش و کارگزاران تربیت بدنی و فدراسیون فوتبال وقتی میدیدند که با بچههای کوچک تمرین و کار میکنیم مسخرگی و استهزا میکردند ولی فقط پنج سال طول کشید که فوتبال از همین نفرات و جوانان و محصلین مدرسه به ثمر رسید و در یک مسابقه پرهیجان با تیم دارایی اول یک گل خوردیم و بعد بازی را بردیم و در تهران اول شدیم و کاپ گرفتیم.»
شاهین، چطور "شاهین" شد؟
به هنگام انتخاب نام باشگاه، مرحوم دکتر اکرامی با توجه به عشق بی حدی که به ادبیات و عرفان ایران داشت تصمیم گرفت تا انتخاب نام باشگاه بر اساس تفالی از کتاب حافظ باشد. در خرداد سال 1321 پس از تفال، بیت زیر در یکی از غزلیات حافظ به چشم خورد:
«مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست ای کبوتر نگران باش که "شاهین" آمد»
تاریخچه افتخارات و بازیهای رسمی باشگاه و نتایج
افتخارات در نیمه دوم دهه 1320
• نایب قهرمانی تهران در سال 1326
• قهرمانی جام حذفی در سال 1327
• قهرمانی جام حذفی در سال 1328
• نایب قهرمانی تهران در سال 1328
• قهرمانی جام حذفی در سال 1329
اعضای ثابت تیم فوتبال باشگاه شاهین در پایان دهه 1320 به این شرح است : محسن آزاد، حاجیان، آقا حسینی، نادر افشار، حسین فکری، فاخری، غفاری، برومند، انصاری، شکیبی، روحانی، عراقی، لشگری، صادقی، مدنی و محبیان.
تیم شاهین در همین سال در دیداری دوستانه در تهران تیم "نادیالمینا" عراق را 2 بر یک مغلوب کرد.
افتخارات در دهه 1330
• قهرمانی تهران در سال 1330
• نایب قهرمانی جام حذفی در سال 1332
• نایب قهرمانی تهران در سال 1335
• نایب قهرمانی جام حذفی در سال 1336
• قهرمانی تهران در سال 1337
• نایب قهرمانی جام حذفی در سال 1338
آخرین ترکیب تیم شاهین در اواخر دهه 1330 چنین بود: بابایی، دبیرسیاقی، برومند، دهداری، بهزادی، وزیری، جلالی پور، شیرزادگان، حجری، صفریان، نامدار، الموتی، طاووسی، تاری وردی آذرسا، عبدالحسین تقوی، حسین یزدانیان، حسین عرفان، جمشید جلال پور، محمد ترابی، قباد نقش تبریزیری و کیوان فولادی.
دهه 40 مصادف بود با آخرین افتخارات
• نایب قهرمانی تهران در سال 1341
• نایب قهرمانی تهران در سال 42-1341
• قهرمانی جام حذفی در سال 1342
• قهرمانی تهران در سال 1344
• قهرمان مسابقات پنج جانبه با نام پرسپولیس و قهرمانی تهران با نام پیکان در نیمه دوم دهه 1340
1346
سال 1346 برای فوتبال ایران آبستن حوادثی تلخبار بود که وقوع آن هیچگاه از خاطر علاقهمندان به فوتبال محو نخواهد شد. تیم شاهین این سال را بسیار پر نشاط آغاز کرد و تیم میدل ایکس را با گلهای بهزادی و شیرزادگان 2 بر صفر مغلوب کرد. دهداری فوتبال را تقریبا کنار گذارده و از حوادث به دور بود. مسابقات فوتبال قهرمانی باشگاههای تهران ده هفته خود را سپری کرده بود . تیم شاهین با یک مسابقه بیشتر و یک امتیاز اختلاف نسبت به تیم دارائی در صدر جدول قرار داشت. دیدار این هفته شاهین با تیم تهرانجوان بود. ضمن آن که شاهین یک یار خود (آشتیانی) را به علت اخراج از دست داده بود در شروع نیمه دوم تهرانجوان به یک گل دست یافت. در همین زمان رئیس باشگاه شاهین (خواجه نوری) در جایگاه، اعتراضیهای را به رئیس فدراسیون ارائه میدهد که بر مبنای آن، حضور گوش چپ تیم تهرانجوان را در این مسابقه به علت اخراج در دیدار قبل غیرقانونی میدانست . در همین حال تیم شاهین در داخل میدان با سه گل گنجاپور نتیجه را 3 بر یک به سود خود تغییر داد اما حوادث ایجاد شده و رقابت ناسالم سایر باشگاهها با یکدیگر و حسادت بسیار به شاهین با سوابق ذکر شده همگی دست به دست هم دادند تا سازمان تربیت بدنی در اطلاعیهای اعلام کند: "با توجه به جو ناسالمی که بر محیط ورزش حاکم است از تاریخ سهشنبه بیستم تیرماه 1346 پروانه باشگاه شاهین برای همیشه لغو میگردد."
انحلال باشگاه
از قول مهندس عبداله خواجه نوری – مدیرعامل وقت باشگاه
شهپر شاه هوا اوج گرفت *** زاغ را دیده بر او مانده شگفت
رفت و بالا شد و بالاتر شد *** راست با مهر فلک همسر شد
لحظهای چند بر این لوح کبود *** نقطهای بود و سپس هیچ نبود
ابیات فوق از دکتر "پرویز ناتل خانلری" است به نام عقاب که دکتر خواجه نوری، مدیر وقت شاهین در زمان انحلال باشگاه در پاسخ به نامه پرویز خسروانی مدیر عامل اسبق باشگاه تاج و رئیس سازمان تربیت بدنی - که در یاداشتی به تاریخ 22 مارس 1999 در مورد تلاشش برای احیای مجدد شاهین ولی تحت نام شهباز و برای مقابله با شایعات ارسال کرده بود - برایش به رشته تحریر درآورده است. (خدایش بیامرزد)
باشگاه شاهین اظهارات آقای عبداله خواجه نوری را در مورد دلایل انحلال و چگونگی انجام آن را رسمی ترین و نزدیکترین علت اصلی این واقعه می داند.
متن پاسخ
دوست عزیزم پرویز جان عزیز، از خدا میخواهم خود و خانوادهات تندرست و خوش و خرم باشید. نامه با محبتت هفته پیش به دستم رسید و از دیدن خطت و خبر سلامتت خوشحال شدم.
منم که دیده به نامهات کردم باز چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
به درستی برایم روشن نیست که تاریخ نامه 23 / 3 / 1999 میباشد یا من اشتباه میبینم، به هر ترتیب چون هفته پیش به دستم رسید از ادب به دور است در نوشتن پاسخ کندی کنم.
افسوس که یاران ورزشی و دوستان زیادی همه از هم جدا شده و هر یک ناچارا به غربت سرایی در گوشه و کنار دنیا پراکنده و دوران واپسین زندگی را به دور از میهن عزیز به سرمیبریم.
شما در نامه خود به چند نکته اشاره کرده و نسخهای از مجله تاج را هم پیوست کردهاید ولی چون من درباره بعضی از آن مطالب آگاهی درستی ندارم خود را واجد شرایط برای اظهار نظر نمیدانم ولی درباره چند موضوع اساسی دیگر به ویژه لغو پروانه باشگاه شاهین و صدور پروانه به نام شهباز اشاره رفته که امیدوارم فرصت داشته باشید تا از چگونگی آن شما را روشن نمایم.
چه گویمت که ز سوز درون چه میبینم ز اشک پرس آن همه حکایت که من دارم
همانگونه که شما از تاج جدایی ندارید، پس من هم از شاهین گسستنی نیستم و مجبورم راز درون خود را نسبت به نکته مورد اشاره شما یعنی حادثه شوم 16 تیرماه 1346 از سینه بیرون بریزم.
در آغاز باید بگویم که من شما را در عنفوان جوانی با چهرهای شاداب و موهای مشکی، لباس نظامی، مچ پیچهای جناقی، پوتینهای براق و دوچرخه کورسی، در کوچه نظامیه، میدان بهارستان به یاد دارم. اگرچه در اثر بالا رفتن سن شکلها تغییر میکند و حافظه کم میشود ولی اشخاصی مانند شما را که غرق در محیط ورزش بودید به ندرت میتوان فراموش کرد و یادها و یادبودها در اندیشه ها به جا میماند.
من همیشه برای شما و خانواده خسروانی که جزو نخبگان ایرانند احترام قایل بوده و هستم ولی بدون پرده باید بگویم که گهگاه در جریان کارهای ورزشی با باشگاه تاج و بعضی از گردانندگان آن اختلافات اصولی داشته و با روش بعضی از کارهای آنها هماهنگی نداشتهام ولی اغلب مشکلها را با صبر و حوصله بین یکدیگر حل و فصل کردهایم.
خوب میدانید که تاکنون افرادی مختلف در روزنامهها و مجلات گوناگون موضوع لغو پروانه شاهین و محرومیت بازیکنان را به میان کشیده و هریک با برداشت ویژه خود، سخن ساز کردهاند. چندی از این مقالات با واقعیت نزدیک بوده است و دسته دیگری از داستانها به کلی از حقیقت بدور بودهاند و چه بسا که در این زمینه گفتههای نادرست و یکجانبه بیشتر از واقعیتها بوده است. چون در بررسی اتفاقات روزگار نمیتوان حقیقت را برای همیشه پوشاند پس از شما درخواست دارم که سرگذشت مرا بدون بغض و تعصب بخوانید و سپس منصفانه و بیطرفانه قضاوت نموده و اگر نظرات شما به جز این نمیباشد پس این است عین حقیقت از آن چیز که اتفاق افتاده.
اکنون نه شما سپهبدید با سپاه و نه من مدیر باشگاه هستم و بدون توجه به حساسیت جاه و مقام اداری و سایر منظورات میتوانیم با فکری آزاد و بدون واهمه از این و آن، حادثه شوم امجدیه را مورد بررسی و قضاوت خود قرار دهیم. من به سهم خود عین آنچه اتفاق افتاده را برایتان مینویسم تا از موجبات آن و جزئیاتش باخبر باشید.
به یادتان میآورم ، در تیر ماه 1346 که مسابقات فوتبال قهرمانی باشگاههای تهران برگزار میشد، رقابت شدید بین تیمهای تاج، شاهین، دارائی و تهرانجوان وجود داشت. تیم شاهین تا روز جمعه 16 تیر با پیروزی در چند مسابقه هفتههای پیش آهنگ بردن جام باشگاهها را داشت ولی چندی از طرفداران متعصب باشگاههای دارایی و تهرانجوان و شاید تاج از پیروزیهای شاهین دل خوشی نداشتند.
در این زمان ریاست فدراسیون با آقای سرهنگ سرودی و علی اصغر یمین دبیر هیئت فوتبال بود. این دو نفر و سایر اعضای فدراسیون همگی از طرفداران پرو پا قرص تیم دارائی و تهرانجوان بودند و از پیروزیهای شاهین دل چرکین و غضبناک و امیدشان بر آن بود که یکی از تیمهای مورد نظرشان سرانجام در مسابقهای شاهین را به زیر بکشد. موجباتی که در آن روز حادثه آفرین شد. طرحریزی همه جانبه فدراسیون برای بازنده کردن شاهین به این شرح بود.
• ساعت 8 شب برای انجام بازی انتخاب شده بود تا مردم نتوانند به خوبی بازی را دقیقا مورد بررسی و انتقاد خود قرار داده و در عین حال از حضور زیاد طرفداران شاهین در ورزشگاه ممانعت کنند.
• داوری مسابقه به عهده داوود حیدری یکی از بازیکنان قدیمی تیم دارایی و طرفدار حسین فکری سرپرست تهرانجوان بود.
• خط نگهداران نیز از دوستان حسین فکری انتخاب شده بودند.
• درب جایگاه مخصوص فقط برای افراد دارائی، تهرانجوان و تاج گشوده بود و از حضور دیگران جلوگیری می کردند.
با توجه به نکات از پیش گفته، در آن جمعه شب، تب تندی گریبان فوتبال باشگاههای تهران را گرفته بود. ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه در کار بودند زیرا این آخرین فرصتی بود که تیمی چون تهرانجوان میتوانست شاهین را به زانو در آورد و جلوی پیشرفت او را برای ربودن جام قهرمانی سد کند.
مسابقه نزدیک ساعت 8 شب با داوری حیدری آغاز شد و پس از گذشت بیست دقیقه، داور ابراهیم آشتیانی دفاع شاهین را به علت خطا بدون اخطار قبلی از زمین اخراج نمود. با اخراج آشتیانی تماشاچیان شگفت زده شدند و نمیدانستند چه شده! سکوتی سرد پلکانها را فراگرفته بود. اگر چه بازی جریان داشت ولی مردم در گوش یکدیگر نسبت به داوری یکجانبه حیدری شکایت و اعتراضاتی داشتند ولی تسلیم داوری گشته و ساکت مانده بودند.
پرویز جان شما خوب میدانی که در فوتبال اگر بازیکنی خطایی بکند داور بار اول به او اخطار میدهد یا برگ زرد نشان میدهد و چنانچه همان بازیکن مرتکب خطای دوم گردید آنگاه داور حق دارد اور را از زمین مسابقه بیرون کند. متاسفانه این کار درباره آشتیانی صورت نگرفت و در اثر ندانم کاری یا خودسرانه و عمدا بدون اخطار او را اخراج کرد.
مسابقه به این ترتیب ادامه پیدا کرد و پس از نزدیک به ده دقیقه تهرانجوان یک توپ به دروازه شاهین وارد کرد و گروهی از هوادارن تهرانجوان و به ویژه آنها که در جایگاه اختصاصی بودند از شادی در پوست نمیگنجیدند.
نیمه اول مسابقه به زودی پایان یافت و من در این هنگام در ردیف تماشاچیان نزدیک امیر مسعود برومند و چند تن دیگر از دوستان قدیمی نشسته بودم. مسعود برومند که سرپرست تیم شاهین بود از جا برخاست تا به اطاق رختکن برود و برای تجدید نظر کردن در بازی افراد و متشکل نمودن تیم و ادامه بازی ده نفره دستوراتی به بازیکنان بدهد.
او در بازگشت به پلکانها نامهای به من داد که در آن نسبت به یک بازیکن تهرانجوانی (طیبی) که طبق آئین نامه فدراسیون اجازه شرکت در مسابقه را نداشت اعتراض شده بود و از من خواست که نامه را به فدراسیون فوتبال برای رسیدگی بدهم.
در همین زمان 15 دقیقه استراحت بازیکنان تمام شده بود و دو تیم برای انجام نیمه دوم مسابقه وارد زمین شدند و من برای تسلیم نامه به آقای سرودی که دو پله از من بالاتر نشسته بود رفتم تا نامه را به ایشان تحویل بدهم. وی با عصبانیت و خشونت از دریافت نامه خودداری و از من خواست به جایگاه مخصوص بروم و نامه را به آقای یمین بدهم و خودش هم پشت سر من از پله ها بلند شد و دنبال من به راه افتاد.
در طول راه یکمرتبه فریاد جمعیت به هوا رفت و دریافتم که شاهین یک گل وارد دروازه تهرانجوان کرده است. با رسیدن من به درب جایگاه، سرودی با شتاب خودش را به من رساند و دستور داد درب جایگاه را بر روی ما بگشایند. به بالا رسیدیم و نامه را به یمین دادم و او رسیدی برایم نوشت که ناگهان سرودی از کنار به من یورش برد و با صورتی برافروخته و دهان پرناسزا آغاز دست درازی به سوی من کرد و یمین و یکی دو نفر دیگر هم به او پیوستند و مرا به زیر لگد و شکنجه قرار دادند. من در اینجا به آنچه آنها گفتند و کردند کاری ندارم و چون صدمات جسمی و روحیام آنچنان بود که اکنون پس از گذشت سالها هرگاه به یاد میآورم مانند سوهان روح زجرم می دهد پس میپردازم به اصل مطلب.
من از بازوی خود دارم بسی شکر که زور مردم آزاری ندارم
اگر خوب بررسی کنیم متوجه میشویم که شدت عصبانیت و خشم سرودی به سبب چند علت زیر بوده است:
• مسابقه کم کم با تمام کوششهای فدراسیون و طرحریزی آنها به سود شاهین در حال پیشرفت بود و تا این زمان شاهین دو توپ وارد دروازه تهرانجوان کرده بود که باعث خشم بیشتر سرودی شده بود.
• سرودی زمانی که روی پلکانها بوده است با خانمی به مشاجره میپردازد و آن خانم دستی به صورت او دراز کرده بود و برای وی این بیت را خوانده بود.
در هوا چند معلق زنی و جلوه کنی ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
• سرودی با آگاه شدن مفاد نامه برومند خشمگین تر می شود.
• رئیس فدراسیون و همکارانش با پیشرفت بازی به سود شاهین میباید طرح نوینی را پیاده کنند.
درگیری در جایگاه با پا درمیانی چند نفر که مرا به گوشهای دور از حمله کنندگان بردند پایان یافت. سه نفر از آقایان با وجدان و با شهامت که توانستند مرا از زیر چنگ فدراسیونیها نجات دهند و شما آنها را به خوبی میشناسید عبارت بودند از سروان بیاتی، مهندس خبیری و سروان ماهتابانی.
این را هم باید اضافه کنم که در طول این ماجرا که زننده چند نفر و خورنده تنها یک نفر بود آقایان دیگری در جایگاه ناظر بر این حادثه بودند که هیچکدام کوچکترین واکنشی برای جلوگیری از کارهای وحشیانه سرودی و یمین از خود نشان ندادند. آقایان اینها بودند: محب، ادبخواه، حاجیان، ماممقانی، مهاجرانی، برادر سرودی و چند نفر دیگر که در خاطرم نیست. اینها همه طرفداران دارائی و تهرانجوان بودند و پا درمیانی را به نفع خود نمیدانستند. پس صلاح در این بود که فقط ناظر کتک زدن من توسط سرودی و یارانش باشند.
از این واقعه میتوان نتیجه گرفت که در آن جمعه شب، تاج (شاید بدون آگاهی شما) و دارائی و تهرانجوان هر سه گروه با فدراسیون هم پیمان شده بودند تا به هر طریق ممکن شاهین را به زانو درآورند. البته تا اواخر نیمه اول مسابقه مقصود آنها به هدف نزدیک شده بود ولی در نیمه دوم که ورق برگشت و توپ گرد چندین بار راهش را به دروازه تهرانجوان باز کرد فدراسیون و یارانش مجبور به کارهای خشونت بار شدند و حادثهای آفریدند که تا آن زمان کسی به خواب ندیده بود. پر واضح بود راهنمایی من به جایگاه و دور از دوستان و تماشاچیان فقط به خاطر تنها گیر آوردن من و شکنجه دادن و کشتن روح ورزشکاریام بود.
باید این را اضافه کنم بین افرادی که در جایگاه حضور داشتند تنها ماهتابانی بود که با دلجویی و ملاطفت، من و پسر 9 سالهام را که در تمام طول مدت شاهد وقایع بود از پلکان پائین آورد و به سمت درب خروجی امجدیه برد و اصرار کرد که به منظور جلوگیری از شایع شدن آن اتفاقات ناگوار میدان امجدیه را ترک نمایم تا تماشاچیان از موضوع آگاه نشوند چون ممکن بود شنیدن جریانات باعث به هم ریختن جمعیت و بروز حوادث دیگر گردد. توصیه او را پذیرفتم و در همین دقیقه صدای فریاد تماشاچیان داخل زمین به لرزه درآمد و ماهتابانی گفت فلانی نگران نباش، شاهین یک گل دیگر وارد دروازه تهرانجوان کرده و بدین وسیله امید بدخواهان و کینهتوزان به کلی از میان رفته است. چون در آن دیروقت شب با آن صدمات جسمی و روحی آمادگی رانندگی نداشتم ماهتابانی با جیپ اداره راهنمایی من و فرزند خردسالم را به کاظمآباد ضرابخانه محل سکونتم برد . از او بی نهایت تشکر کردم "دور باد آفت روز فلک از جان و تنش" .
همان شب پس از پایان مسابقه سرودی و اعضای فدراسیون که متوجه اعمال ناشایست خود شده بودند با شتاب جلسهای تشکیل می دهند و سرودی اظهار میدارد که خواجهنوری در جایگاه به پاگون من و شخص شاه اهانت و بیاحترامی کرده و میباید او و باشگاهش تنبیه گردند و دستور میدهد حسین فکری و یمین پیشنویس گزارشی را بر اساس گفته و نظر او تهیه نمایند . او سپس اعضای فدراسیون را وادار میکند تا پای آن گزارش را با امضای خود صحه بگذارند.
صبح روز بعد یعنی شنبه 17 تیر سرودی به دفتر رئیس تربیت بدنی، قراگوزلو می رود و جریان مسابقه و رویداد آن شب را آنطور که مورد نظر خود بود - چون تنها به قاضی رفته - برای رئیس سازمان تشریح میکند و تاکید میکند که تماشاچیان امجدیه به دو دسته بزرگ دولتی و غیر دولتی تقسیم شدهاند و امجدیه در معرض خطر و اعتشاش مردم است و باید هر چه زودتر چارهای اندیشید و بهترین راه را لغو پروانه شاهین اعلام میکند. گویا رئیس سازمان تمامی گفتههای سرودی را تائید نمیکند و میگوید دستور رسیدگی خواهد داد ولی سرودی مجددا او را تهدید میکند که اگر نسبت به لغو پروانه اقدام نکند هر پیشآمد ناگواری که در امجدیه رخ دهد مسئول اصلی، سازمان تربیت بدنی خواهد بود.
قراگوزلو با شتاب همانروز دستوری به شماره 6145 مورخ 17 / 4 / 1346 صادر مینماید و هیاتی را به ریاست سرتیپ امیر اسعد شاه خلیلی و اعضایی مرکب از داوود نصیری، منصور میر اشرافی، احمد ایزدپناه و ذوالقرنین تعیین میکند تا به واقعه روز جمعه ورزشگاه (میدان) امجدیه رسیدگی و چگونگی زدوخورد را به او گزارش نمایند. دوستان سرودی او را از دستور قراگوزلو مبنی بر تعیین هیات رسیدگی با خبر میکنند و او در اولین فرصت موضوع را به تیمسار خاتم رئیس نیروی هوایی گزارش میکند و تکرار میکند خواجهنوری در جایگاه اختصاصی به هرچه سردوشیدار بوده و به ویژه شخص شاه اهانت کرده و بایستی پروانه شاهین لغو و پرونده خواجهنوری به سازمان امنیت ارجاع شود. سپس بدون لحظهای وقت از دست دادن دوباره به قراگوزلو مراجعه و او را وادار به ملاقات با شاه می کند.
ملاحظه میکنید که هنوز مرکب نامه دستور رسیدگی خشک نشده بود و هنوز کمیسیونی تشکیل نشده، رئیس بیتدبیر و ضعیفالنفس سازمان تربیت بدنی زیر فشار و تهدیدهای سرودی به حضور شاه شرفیاب و موافقت او را مبنی بر لغو پروانه دریافت می کند.
پرویز جان لطفا دقت کنن ببین چه کسانی مبارزه ورزشی را تبدیل به سیاسی میکردند و چگونه مردمان بیگناهی در اندک مدت بدون خطایی مقصر قلمداد میشدند و چگونه افراد موزی اعمال ناشایست خود را ندیده گرفته و به دیگران اتهام دروغ میزدند و آنها را گرفتار دستگاههای انتظامی میکردند.
خوب خبر دارید که دستگاه بی سر و سامان تربیت بدنی در آن دوران یکی از مراکزی بود که برای خود دارای یک اسلحه سرد بود که من آن را تیر خلاص نام نهادم . فدراسیون و سرودی روی هم این تیر خلاص را در آستین خود داشتند و برای به کار بردن آن در برابر رزم جویان ورزشی چون شاهین همیشه آمادگی به کار بردن آن اسلحه را داشتند. فدراسیون فوتبال به جای آنکه این تیر خلاص را در آخرین مرحله اتفاقات برای سرنگون سازی رقیب خود به کار برد درباره شاهین به شکلی از آن استفاده کرد که اولین و آخرین اقدام بود . دلیلش پر واضح است چون آسانترین کار و کشنده تر از هر چیز بود؛ "لغو پروانه".
لغو پروانه شاهین و شکستن بالهایش در سال 1346 شکست دردناکی بود. دردناک برای گردانندگان شاهین، دردناک برای بازیکنان شاهین، دردناک برای تماشاچیان فوتبال و دردناکتر برای فوتبال ایران.
شاهین را این بار چنان بر زمین زدند که با بالهای شکسته و پرهای ریخته شدهاش دیگر توان بلند شدن از زمین و پرواز را نداشت. بیرون آوردن متهمی چون من و به پرواز در آوردن شاهین پر ریخته از زیر کوه بهتانهای دروغ، کاری بود بس دشوار. حتی سپهبدی چون شما، با داشتن سمت ریاست سازمان تربیت بدنی نتوانست شاهین را نجات دهد.
آری، شمای چند ستاره و تاج بدوش، با قدرت نتوانستید یا نخواستید پروانه شاهین را بازگردانید بلکه به جای آن شهباز را به میدان آوردید. چرا؟ شما با که مشورت کردید؟ این راه را چه کسی به شما نشان داد؟ آیا شایسته است روزی نام شما که از روز تولد پرویز است به چیز دیگری تبدیل شود؟ واکنش شما چه خواهد بود؟ مگر برای شاه، شاهین و شهباز فرق میکرد؟ مگر وی از جزئیات کارها با خبر بود؟ شما و امثال شما گردانندگان دستگاههای لشگری و کشوری بودید که میتوانستید از نزدیکی به شاه استفاده کنید و آنچه درست یا نادرست باشد را به نظر او برسانید و او را وادار به تصمیم در کار مورد نظر خود بکنید.
آری، شما نخواستید شاهین را دوباره به میدان بیاورید چون دوباره موی دماغتان میشد و ممکن بود از فتوحات شما و بهره برداری برای منافع شخصی جلوگیری شود. همین عمل شما باعث شد که شاهین تا بیست سال در بوته فراموشی قرار گیرد و بازیکنان شاهین تا دوران انقلاب اسلامی صبر کنند. پرویز جان آفرین بر تو که نامه نوشتی، چون نامه تو باعث شد که من این اسرار نهان و درد دل را برای اولین بار فاش سازم آن هم برای رقیبی ورزشی چون تاج. خوشبختانه شما امروز دیگر در سایه تفنگ و سرنیزه نیستی که مردم از شما بترسند. ما اکنون در یک سطح قرار داریم و در یک کشور بیگانه ولی به طور آزاد به دور از میهن عزیر به سر میبریم اما با یک تفاوت. با این تفاوت که شما فراری انقلاب اسلامی هستید و من تبعیدی پرونده دست پرورده برادران سرودی، یمین و فکری و همان دستگاهی که شما با آن همکاری می کردید.
بی پروا میگویم، اینگونه کارهای دستگاه ورزش ایران، صدور و لغو پروانه و محرومیت بازیکنان نه دستورات آسمانی و خدایی بود و نه دستورات شاه بلکه فکر و اندیشه و کار خودسرانه افرادی کوته فکر و پلید و زورگو و جاه طلبی بود که در برهم پاشیدن آموزشگاهی چون شاهین فخر میکردند و آن کار را جزو خدمات خوب خود به حساب میآوردند و انتظار پاداش و ترفیع درجه داشتند.
باری پس از لغو پروانه و به جریان افتادن پرونده سازمان امنیت من درصدد دادخواهی و بازگشت حیثیت خود بودم ولی متاسفانه به هرکجا رفتم و به هرکسی که آن حکایت را گفتم از یک گوش شنیدند و از گوش دیگر بیرون انداختند. با تنی خسته و شکسته به درگاه هر که رفتم گویی رحم و انصافی در آنها وجود نداشت و همه از اسلحه سردی که سرودی به کار برده بود واهمه داشتند و ناجوانمردانه مرا به دیگری حواله میکردند.
به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت سر مردمان بریدن بی جرم و بی جنایت
پرویز جان ، پس، گفته بزرگ ورزشی " فکر سالم در بدن سالم است" چه شد؟ فکر و اندیشه سالم در بدن کدام گرداننده ورزش ایران به جز چند نفر انگشت شمار وجود داشت؟ این پرسشی است که ما سالها داشتیم و کسی گوشش بدهکار نبود تا به امروز که یکی از گردانندگان همان دستگاه به صدا درآمده و با ما همزبان شده و شکایت از دوران گذشته دارد. جای بسی شگفتی است!!
پرویز جان شما در آن دوران دستی از دور بر آتش داشتید ولی ما شاهینیها درون آتش بودیم. شما از دور دست و پای خود را گرم میکردید ولی ما اندرون آتش برای ایمان ورزشی پاک خود و حفظ جان دست و پا میزدیم. شما یک پایتان در دربار بی بار بود، یک پایتان در ژاندارمری بی مرز و تکهای از پایتان هم در کارهای ورزشی ولی ما از جان و دل تمام در ورزش بودیم و برای گسترش و تعالی آن از جان و مال خود دریغ نداشتیم و نزدیک پنجاه سال سوختیم و ساختیم و با آمد و رفت روسای تربیت بدنی مرتب شاهد تیشه بر ریشه زدن باشگاه بی گناهی چون شاهین بودیم.
باید اضافه کنم که من در زندگی هیچگاه از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکردهام و درباره لغو پروانه شاهین تمام مسئولیت و آنچه اتفاق افتاده بر عهده خودم میدانم که به خیلی از آنها در این نامه اشارت رفته است.
آنگاه که امیر مسعود برومند نامه اعتراضیه نوشت من خود پیش باز بودم و تسلیم آن شدم، به سادگی میتوانستم کار را به عهده نویسنده یا کس دیگری بگذارم. در باشگاه شاهین من از دقیقه انتخابم به مدیریت آن باشگاه همه مسئولیت خوب و بد را قبول کردم همه گونه مسئولیت و عواقب کارها را فکر می کردم به جز کتک خوردن به دست مسئولان فدراسیون و تنبیه شدن. چون موضوع اصلی این نامه مربوط به فوتبال ایران است بنابراین در این برگ پایانی نظرات خود را در زمینه آینده فوتبال ایران برایتان مینویسم.
از دیدگاه من در آتش فوتبال ایران هنوز جرقههایی وجود دارد که اگر کسی اینها را به هم نزدیک کند میتوان آن را دوباره شعلهور ساخت همانطور که در گذشته این جرقهها به هم نزدیک شدند و شعله تاج و شاهین فروزان بود و فوتبال ایران به مناسبت همان رقابتهای درست ورزشی در میدانهای بینالمللی راه یافت . به نظر من تنها راه گسترش و بالا بردن سطح فوتبال کنونی ایران نیاز به یک فرد شایسته دارد که بیاید و این آتش را از زیر خاکستر بیرون آورد و جرقه ها را به هم نزدیک کند و دوباره آتش فروزانی را شعلهور سازد.
با دیدن چند مسابقه از ایرانیها بر این باورم که ایرانی از قدرت بدنی بهره مند است. در بازی فوتبال تیز بین و موقع شناس است . بی ترس و پرشتاب است. در توپ زدن مهارت دارد. در بازی فردی خوبست. تعادل بدنی خوب دارد. بدون خطا بازی میکند. کمبود رقیب را زود تشخیص میدهد. به داور کم اعتراض میکند. از بازیکنان خوب بیگانه چیز یاد میگیرد و کم توقع است. این ویژگیها و بیش از این در بازیکنان ایرانی وجود دارد و تنها سرپرستی و مدیریت لازم است که این ویژگیها را از فرد بر روی زمین پیاده کند و با هماهنگ نمودن افراد در ساختن یک تیم پرتوان بهره برداری کند.
گفتنی بسیار است اما مثنوی هفتاد من میشود خدا نگهدارت.
رموز موفقیت شاهین
شاید یکی از ارزشمندترین مطالبی که درباره رموز موفقیت شاهین تاکنون به رشته تحریر در آمده است پاسخی است که مرحوم دکتر عباس اکرامی در جواب به سئوال یک علاقهمند به شاهین به خط خود نوشته است . ایشان چنین میگوید:
«هر کار که بر پایه عشق، اعتقاد، ایمان و کاردانی و برنامه شروع شده و با استفاده از ابزار و امکانات لازم و وجود صبر و استقامت ادامه یابد قطعا موفق خواهد شد. باشگاه شاهین با توجه به همین عوامل شکل گرفت و شروع کار بر اساس شوق و انگیزه خدمت بود. من خودم معلم بودم، به روحیه جوانان آشنایی داشتم و معتقد بودم و میدانستم که ترغیب جوانان به ورزش و فعالیتهای بدنی باعث سهلانگاری ایشان در یادگیری نمیشود بلکه بر عکس ایشان را به کسب علم و دانش بر میانگیزد و مصصمتر میکند. ورزش باعث بروز عواطف و احساسات ایشان گردیده و موجب تربیت کامل آنان میشود.
علت دیگر آن بود که کار باشگاه را با همکاری خانوادهها و مدارس شروع کردیم، مسئولان باشگاه با افراد خانواده و مدیران و معلمان در هر کار . در هر مورد همکار و همراه یکدیگر بودیم و همه یک چیز می خواستیم و به یک طریق عمل میکردیم. تکلیف بازیکنان روشن بود، مزاحمی نداشتیم و تمام انرژی و وقت خود را صرف تربیت و پرورش بازیکنان میکردیم. انضباط محکم و سنجیده بود و با اعضای باشگاه مانند انسانهای کامل رفتار میشد و موفقیت بازیکنان چشمگیر و در خور ملاحظه بود و این خود موجب انگیزه بیشتر آنان میشد. محیط کار باشگاه برای همه اعم از بازیکن یا مربی رضایت خاطر و شادی به ارمغان میآورد. همانطور که یاد آور گردید تعدادی از دوستان موثر به کیفیت کار آگاهی داشتند و از هیچ کمکی دریغ نمیکردند. همکاری، کمک به یکدیگر و رفع نواقص به عنوان یک سرشت در تمامی بازیکنان جا افتاده بود و همه با هم و به خاطر یکدیگر میکوشیدند و همه از این همکاری بهره مند می شدند. در یکی از تابستانها پس از بررسی کارنامههای تحصیلی معلوم شد که 26 نفر از بازیکنان در یک یا دو درس تجدیدی دارند برای رفع این عیب سازمانی به وجود آمد و زیر نظر دکتر "ابتهاج" و مهندس "شاپور حاتمی" برنامه ای برای جبران عقب افتادگی به وجود آمد. بر این اساس قرار شد هر کس موضوعی را که میداند به آنکه نمیداند تعلیم بدهدو اشکالات به وسیله سرپرستها و مربیان کلاس برطرف شود. در پایان تابستان همه بدون استثنا قبول و از خانوادههای خود و باشگاه جایزه گرفتند.
علت دیگری که موجب پیشرفت و رونق باشگاه ما شده بود این بود که اعضای اولیه که از لحاظ اخلاق، رفتار و عشق به کار با دقت زیاد انتخاب شده بودند تبدیل به سرمشق تازه واردان بودند. این مسئله محیط باشگاه را سالم و برای تربیت آماده کرده بود. این مسئله برای همه روشن است که در هر جامعه ای داشتن نمونه و سرمشق به منظور حفظ و تقویت عزت نفس جوانان از بزرگترین الزامات است.
همکاری بین اعضای باشگاه یکی دیگر از رموز پیشرفت آن بود. در سال 1326 که برای ادامه تحصیلات به انگلستان رفتم آقای "اسد قاضی زاده" اداره امور باشگاه را در دست گرفت و موقعی که در سال 1331 به آمریکار رفتم مرحوم "مهندس حسن رضی" این وظیقه سنگین را عهده دار شد. در اوج پیشرفتها و در آستانه انحلال باشگاه اداره باشگاه در دست توانمند آقای مهندس "عبدا.... خواجه نوری" بود. همکاری و از خود گذشتگی افراد به جایی رسیده بود که بازیکنان و قهرمانان بلند پایه باشگاه به اصرار از من میخواستند بعضی از جوانان با استعداد را به جای خودشان در مسابقات شرکت دهند. در آستانه انحلال یکی از وظایف قهرمانان شاهین این بود که بکوشند جانشینی برای خود تربیت کنند و از این راه موجب رونق باشگاه خود شوند. هر بازیکن هر چه را میدانست به آنکه آن را نمی دانست میآموخت . نام برخی از بزرگواران باشگاه که در تربیت جوانان سهم بیشتری داشتند چنین است:
سیاوش صبا، جلال مفیدی، حسن فاخری، عباس افشین، محمد باقر رضوانی، شاپور حاتمی، حسن رضی، محسن آزاد، نادر افشار نادری، محمود ابتهاج، امیر عراقی، مهندس فیروز پزشکی، امیر آقا حسینی، بهروز یاورزاده، رضا درودیان، هوشنگ زارع، قباد نقش تبریزی، کاظم ستاری، کاظم رحیمی،اردشیر آذرسا و اکبر کیا و تعدادی از پدران مانند دولتی، حکیمی، برگ ریزان، همتی به تربیت نوجوانان مشغولاند و به باشگاه خود کمک میکنند.»
حیات مجدد باشگاه
دکتر اکرامی در مورد حیات مجدد باشگاه می نویسد:
«پس از انحلال شاهین مرحوم "دهداری" با استفاده از زبدهترین بازیکنان تیم باشگاه هما را به وجود آورد. سایر بازیکنان باشگاه توانستند تیمهای دیگر را تغذیه کنند. بر همین اساس آقای دکتر "امیرمسعود برومند" با استفاده از اعضای تیم اول باشگاه موفق به حضور در مسابقات سراسری تحت عنوان پرسپولیس گردیده و موفق شدند تا تیم نیرومندی را پایه گذاری کنند.
حامیان باشگاه با هدایت آگاهانه و صمیمانه آقایان مهندس "محمود عضنفر پور"، "خسرو غفاری " و سایر یاران، باشگاه شهباز را پایه گذاری کرد و این امر باعث شد تا از حذف نام باشگاه شاهین که جان تازهای به فوتبال ایران بخشیده بود و مورد حسد رقیبان و توطئه فدراسیون فوتبال قرار گرفته بود جلوگیری نماید (پروانه باشگاه شهباز با نام دکتر اکرامی مورد موافقت قرار نگرفت و بنا بر این به نام امیر مسعود برومند ثبت شد) . در این جا، جا دارد از زحمات بی دریغ آقایان "شاپور سرحدی"، "مسعود رضوی"، "نصراله عبدالهی" و دوستانی که در نگاهداری و بهبود وضع باشگاه و جلب نظر دوستداران کوشیده اند قدردانی شود.
انتخاب نخستین هیات امنا برای راهبرد آینده باشگاه
در تاریخ 24 / 6 / 1367 و در راستای برآورد کردن یکی دیگر از آرزوهای روانشاد دکتر عباس اکرامی و جاودانه سازی شاهین ایشان کلیه اختیارات قانونی خود را به یک هیات امنای هفده نفری متشکل از بازیکنان اسبق شاهین واگذار کردند. اعضای اولیه این هیئت امنا عبارت بودند از:
مهدی نصیر اوغلی، حاج حسن فاخری، خسرو غفاری، داریوش شهردار، شاپور سرحدی، غلامحسین علامیر، عباس افشین، حسن مدنی، محمود شکیبی، امیر مسعود برومند، امیر عراقی، امیر آقا حسینی، فیروز پزشکی، جواد بهشتی، امیر هوشنگ نیکخواه بهرامی، حسین رضی، قباد نقش تبریزی، این افراد مادام العمر به عضویت هیات امنا تعیین شدهاند چنان که یکی از اعضای هیئت امنا فوت نماید، یا محجور گردد یا از حقوق اجتماعی محروم گردد بنا بر پیشنهاد سه نفر از اعضای هیئت امنا یکی دیگر از اعضای قدیمی باشگاه با تصویب دو سوم از اعضای هیات امنا به عضویت هیات امنا انتخاب خواهند شد.
سال اندوه سال انگیزه
اندوه: شادروان دکتر عباس اکرامی پدر شاهین و پدر فوتبال ایران پس از نود و یک سال زندگی پربار در تاریخ پانزدهم بهمن ماه 1380 برابر با چهارم فوریه 2002 در یکی از بیمارستانهای لندن دار فانی را وداع گفت و به ابدیت پیوست. پیکر وی به ایران انتقال داده شد و در روز جمعه بیست و ششم بهمن ماه سال 1380 با حضور هزاران تن از پیشکسوتان، مربیان، مدیران باشگاهها، مسئولان تربیت بدنی، مردم ورزش دوست و شاگردان و دست پروردگان وی و خانواده او با اجرای مراسم باشکوه و ویژهای که در استادیوم امجدیه (شیرودی) تهران برگزار شد تشییع گردید و در قطعه هشت بهشت زهرا به خاک ابدی سپرده شد و بدین ترتیب کتاب زندگی پر از شور و احساس یکی از نوابغ و گنجینههای فوتبال و آموزش کشورمان بسته شد. او برای همیشه در تاریخ ورزش و فرهنگ کشور ما جایی ویژه خواهد داشت و لقب «پدر فوتبال ایران» برای بنیانگذار باشگاه ورزشی و فرهنگی شاهین عنوانی است کاملاً شایسته. روح و روانش شاد باد.
انگیزه: سال 1381 سال از دست دادن بنیان گذار باشگاه بود . از دست دادن دکتر اکرامی ضربه ای بسیار ناگوار بر پیکر باشگاه بود. ابتدا کسی تصور نمیکرد که آموزشهای مرحوم دکتر اکرامی در غیابش نیز کارساز باشد. ناگهان یاران را بر آن داشت تا باشگاه را با تمام توان بازسازی کرده و راه او را ادامه دهند که نتایج آن تا زمان حاضر به شرح زیر است:
• اخذ پروانه فعالیت ورزشی به شماره 7 / 25925 مورخ 12 / 7 / 1384 از اداره تربیت بدنی استان تهران در زمینه انجام انواع فعالیتهای ورزشی؛
• احداث سالن چند منظوره برای استفاده کلیه بازیهای توپ و تور؛
• نصب چمن مصنوعی؛
• احداث تاسیسات ورزشی مدرن در ضلع شمالی و ...؛
• راه اندازی آکادمیهای مختلف در تمام طول سال؛
• راه اندازیهای آکادمیهای ویژه فصل تعطیلات مدارس.
تهیه گزارش از محمد علی ایزدی، خبرنگار ایسنا
انتهای پیام
نظرات