در پی نمایش تلهفیلمی به نام «اولین باران پاییزی» با نویسندگی و کارگردانی افسانه منادی از شبکه دوم سیما، جمشید خانیان این فیلم را اقتباسی از رمان «طبقه هفتم غربی» خود دانست و نسبت به استفاده بدون اجازه از آن اعتراض کرد.
این نویسنده با ارسال متن نامه گلهآمیز خود به مدیر فیلم و سریال شبکه دو سیما به خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با اشاره به ناامنی و بیاهمیت شمردن نویسندگان، نوشته «وقتی واژهای درست تعریف نشود، خب همین میشود. میآیند «اقتباس» کنند، «سرقت» میکنند.»
متن کامل نامه جمشید خانیان به شرح زیر است:
«صرفا جهت اطلاع مدیریت محترم فیلم و سریال شبکه دو سیما
جناب آقای مسعود صباح
با سلام
در جمعه اولین روز آذرماه سال جاری، از شبکه دو سیما یک تلهفیلم کودک و نوجوان پخش شد به اسم «اولین باران پاییزی». نویسنده و کارگردان آن افسانه منادی و تهیهکننده آن نادر مقدس و دستیار کارگردان و برنامهریز آن نیز انوشه منادی بود. یک تیم کاملا خانوادگی متشکل از خواهر و همسر و برادر.
موضوع این فیلم به جز بخشهای کوتاهی از آن برداشتی است از رمان کوتاه «طبقه هفتم غربی» نوشته اینجانب جمشید خانیان، که در سال 1387 توسط انتشارات افق وارد بازار کتاب شد و در سال 1389 به چاپ دوم رسید. این کتاب در سال 1388 بهترین کتاب سال از نگاه نویسندگان کودک و نوجوان شناخته شد و در همان سال برگزیده کتاب فصل و کاندیدای مرحله نهایی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد. سپس برگزیده شورای کتاب کودک و نوجوان، جشنواره کتاب شهید غنیپور، جایزه ادبی اصفهان و در نهایت نیز برگزیده 2012 دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان IBBY لندن شد و در فهرست افتخار جهانی آن قرار گرفت. البته افتخارات دیگری داشت که از آن میگذرم. بیشتر، هدفم از این مقدمه ارسطویی آن بود که بگویم این خانواده محترم فیلمساز سراغِ بد کتابی رفتهاند، یواشکی.
جناب آقای مسعود صباح
باید به عرضتان برسانم ، شاید دو یا سه سال پیش بود که یکی از دوستان من به اسم فارس باقری، بعد از خواندن کتاب به من گفت که میخواهد یک خلاصه داستان سینمایی از «طبقه هفتم غربی» تهیه کند. درواقع انگار داشت اجازه میگرفت. گفتم هرکسی میتواند از آن یا از هرکتابِ دیگری، یک نگاه سینمایی برای خودش تهیه کند؛ و این امکانی است که من بالفعل نمیتوانم مانع آن بشوم. مگر اینکه بخواهند عملا وارد ساخت آن بشوند، که در این صورت از حقوق قانونی من است که با آن موافقت یا مخالفت کنم. اگر موافقت کنم، باید بر سر حقوق مادی و معنوی آن و نیز نگاه کارگردان به اثر صحبت بشود؛ و فکر میکنم این سادهترین و محترمانهترین شکل رفتار در این حوزه است؛ رفتاری که بیشتر عرف دوستانه بر آن حکمیت میکند تا آداب کاری. (که البته حالا به این نتیجه رسیدهام که اساسا اشتباه از همینجاست. عرف دوستانه در این حوزه مثل حضور آقا گرگه پشت در منزل شنگول و منگول و دسته گل است: «من مادرتونم!»... و نیست. و یا به عبارتی دیگر کپیرایت آبکی.) گذشت؛ تا اینکه جمعه، اول آذرماه، فیلم را از شبکه 2 سیما دیدم. (بگذریم از اینکه بعد متوجه شدم این فیلم قبلا هم در بخش مسابقه بیست وششمین جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان نیز شرکت داده شده است.)
تنها کسی که به نظرم رسید باید با او تماس بگیرم، دوستم آقای باقری بود. زنگ زدم. گفت همان موقع، خلاصه داستان سینمایی «طبقه هفتم غربی» را به خانم افسانه منادی تحویل داده و ظاهرا او بدون در جریان گذاشتن ایشان، شروع به نگارش و ساخت آن کرده است. بعد هم انوشه منادی که دوست دیرینه من است، با من تماس گرفت و هم عذرخواهی کرد و هم اظهار بیاطلاعی، که نمیدانسته این فیلم از روی آن کتاب ساخته و پرداخته شده است. همین. تا امروز، یکشنبه 24 آذر 1392، از آن تیم خانوادگی به جز انوشه منادیشان، نه افسانه منادیشان با من تماس گرفته و نه نادر مقدسشان. هیچکدامشان.
جناب آقای مسعود صباح
من مثل اغلب نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان ساکت و بیحاشیه هستم و شاید در بین آنها، بیحاشیهتر از همه. نکتهای که باعث شد تا این مرقومه را خطاب به شما بنویسم و به دست چاپ برسانم، ناامنی و بیاهمیت شمردن نویسندگان این حوزه است؛ درست مثل ناامنی مخاطبان کودک و نوجوانمان در این جهان پر از گرگ. در این مدت گاهی به خودم گفتهام «هیچ اتفاقی نیفتاده است.» بله، هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ اصلا؛ و این خانواده محترم فیلمساز هم اصلا نگران و خدای نکرده شرمنده چیزی و کسی نباشد.
امنیت برقرار است. فقط اختلاف بر سر فرهنگ واژگانی است؛ واژههایی مثل «سرقت»، «اقتباس» و از این دست.
واژه «سرقت» تقریبا در همه فرهنگنامههای فارسی خیلی ساده به معنی «دزدی» و «عمل دزد» و نیز «بردن مال کسی در پنهان و یا با مکر و فریب» آمده است. اما معنی واژه «اقتباس» به این سادگی نیست. یک کمی، و فقط یک کمی، پیچیده است، و این درک آن را برای بعضیها، و فقط برای بعضیها، سخت میکند. دهخدا این واژه را چون مصدر «قبس» دارد، «فراگرفتن آتش» معنی می کند. اما معنی دیگری نیز برای آن قایل است؛ و آن این است که «اندکی از قرآن یا حدیث در عبارت خود آوردن بی اشارت.» مثل این بیت از سلمان ساوجی:
صورت اقبال تو را بر جبین/ انا فتحنا لک فتحا مبین
در فرهنگنامههای دیگر نیز کم وبیش همین معنی آمده است. اما در فرهنگنامه فارسی صدری افشار کمی به کاربرد امروزی «اقتباس» نزدیکتر میشویم: «عمل یا فرآیند بهره گرفتن از اثر، فکر برای پدید آوردن اثر جدید.»
و همین واژه در واژهنامههای ادبی و نیز فرهنگ نظریه و نقد ادبی تقریبا یکسان معنی و تعریف شده و به وجه «اجرای دوباره یک اثر در یک واسطه بیانی دیگر» تأکید شده است.
جناب آقای مسعود صباح
اینهارا نوشتم که یک بار دیگر به خودم یادآور شده باشم که «هیچ اتفاقی نیفتاده است.» بله، هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ اصلا؛ و این خانواده محترم فیلمساز هم اصلا نگران و خدای نکرده شرمنده چیزی و کسی نباشد. امنیت برقرار است؛ فقط اشتباه بر سر معنی و تعریف واژههاست. شما قبول کنید وقتی واژهای درست تعریف نشود، خب همین میشود دیگر. میآیند «اقتباس» کنند، «سرقت» میکنند.
با سپاس
جمشید خانیان
تکمله:
همانطور که در متن آمده، این مرقومه در تاریخ 24 آذرماه 1392 به رشته تحریر درآمده است. یک روز بعد، جناب آقای نادر مقدس بامن تماس گرفتند و به شدت عذرخواهی کردند و گفتند کارگردانِ فیلم «اولین باران پاییزی» دچار اشتباه شده است و دو هفته دیگر حقوق مالی اثر به اینجانب پرداخت خواهد شد و کتبا نیز در مطبوعات از نویسنده عذرخواهی خواهند کرد. متأسفانه ایشان تاکنون که بیش از دو هفته از قول شفاهیشان میگذرد به هیچ کدام از وعدههای خود عمل نکردهاند. من فکر میکنم هنوز مشکل درک واژهها پابرجاست.»
انتهای پیام
نظرات