• یکشنبه / ۱۶ تیر ۱۳۹۲ / ۰۹:۱۰
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 92041609363
  • خبرنگار : 71451

همه شهدای گمنام این خانواده/گفت‌وگو با برادر شهیدان عرب‌نژاد

همه شهدای گمنام این خانواده/گفت‌وگو با برادر شهیدان عرب‌نژاد

روایت چگونگی هویت‌یابی «عبدالحسین» برادرم که سال 67 شهید شد و «حسین» پسرعمویم که در شب آزادسازی شهر خرمشهر سال 61 شهید و مفقودالاثر شده بود بسیار شگفت‌آور است چون برادرم پس از هفت سال از تشییع و خاکسپاری، بر اساس آزمایش «دی ان ای» هویت‌یابی شد. همچنین مزار پسر عمویم در پی خواب یک مرد مؤمن که روستایشان چندین کیلومتر دورتر از منزل عمویم بود، پیدا شد...

روایت چگونگی هویت‌یابی «عبدالحسین» برادرم که سال 67 شهید شد و «حسین» پسرعمویم که در شب آزادسازی شهر خرمشهر سال 61 شهید و مفقودالاثر شده بود بسیار شگفت‌آور است چون برادرم پس از هفت سال از تشییع و خاکسپاری، بر اساس آزمایش «دی ان ای» هویت‌یابی شد. همچنین مزار پسر عمویم در پی خواب یک مرد مؤمن که روستایشان چندین کیلومتر دورتر از منزل عمویم بود، پیدا شد...

«مصطفی عرب‌نژاد» برادر شهیدان «محمدکاظم و عبدالحسین عرب‌نژاد» در گفت‌و‌گو با خبرنگار سرویس «فرهنگ‌حماسه» خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، با بیان خاطراتی از دوران هشت سال دفاع مقدس می‌گوید: سال 1346 در استان کرمان متولد شدم. با آغاز جنگ تحمیلی در حالی که 13ساله بودم با دست‌کاری شناسنامه‌ام، همراه برادر بزرگترم محمدکاظم به جبهه رفتم. اولین باری که به صورت بسیجی با یک گروه از رزمندگان استان کرمان به جبهه اعزام شدم با عملیات شکست حصر آبادان( عملیات ثامن‌الائمه (ع)) مقارن شده بود. بعد از انجام این عملیات به «جزیره مینو» رفتیم و در موقعیت «نورد اهواز» مستقر شدیم.

مدتی بعد همراه برادرم به کرمان بازگشتم. پس از آن محمدکاظم در عملیات «رمضان» شرکت کرد و در شب بیست‌ویکم ماه مبارک رمضان بر اثر اصابت گلوله خمپاره در کنارش به شهادت رسید. در شب عملیات برخی همرزمانش دیده بودند که مجروح شده است اما شهادت او را تایید نمی‌کردند. همین موجب می‌شد که مادرم به بازگشت پسرش امید داشته باشد و پدرم نیز احساس می‌کرد شاید اسیر شده باشد.اما اینگونه نبود و پیکر او حدود شش سال مفقودالاثر بود.

سومین باری که من نیز به جبهه اعزام شدم،اوایل سال 61 و برای حضور در عملیات «فتح‌المبین»بود. آن زمان «تیپ 41 ثارالله» استان کرمان تشکیل شده بود و ما در منطقه شوش مستقر شده بودیم. بعد از انجام موفقیت‌آمیز این عملیات، برای فتح خرمشهر در عملیات «الی بیت‌المقدس» حضور یافتم. مرحله‌ اول عملیات در منطقه‌ «حمیدیه» و مرحله‌ دوم عملیات در «کوشک- شلمچه» مستقر شدیم.

برادرم «عبدالحسین» که دو سال از من کوچک‌تر بود برای نخستین بار در سال 65 و برای شرکت در عملیات «کربلای 5» وارد جبهه شد. او نیز به دلیل اینکه سنش کم بود شناسنامه خود را دستکاری کرد تا مجوز ورود به جبهه را بگیرد. یکی از دیدارهای خاطره‌انگیزم با او در همین عملیات بود چرا که هر دو نفرمان با هم در این عملیات حضور داشتیم اما در محورهای مختلفی مستقر بودیم. برای همین روز قبل از آغاز عملیات در پشت خط یکدیگر را دیدیم و با هم صحبت کردیم.

مصطفی عرب‌نژاد برادر شهید عبدالحسین عرب‌نژاد

از آنجایی که من یکی از بیسیم‌چی‌های حاج قاسم سلیمانی فرمانده وقت لشکر 41 ثارالله بودم، قرار بود در شب عملیات هیچ ارتباطی به وسیله بی‌سیم انجام نشود و از مقر فرماندهی تا خود مناطق عملیاتی ارتباط ها فقط از طریق تلفن انجام شود. از همین رو برای برقراری ارتباط تلفنی در منطقه باید سیم‌کشی می‌کردیم. یعنی باید سه حلقه سیم را در منطقه عملیاتی پهن می‌کردیم تا ارتباط بین فرماندهان گردان‌ها و حاج قاسم برقرار شود.

به توصیه آقای «نجیب‌زاده» فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر 41 ثارالله، یکی از این حلقه‌ها را من حمل کردم. سکوت منطقه و تاریکی آن بسیار وحشت‌آور بود چون هرلحظه ممکن بود از سوی نیروهای بعثی عراق غافلگیر شوم. اگر هم نمی‌شدم شاید نیروهای خودی به اشتباه من را هدف می‌گرفتند. اما خوشبختانه به سلامت ماموریت را انجام دادم. عبدالحسین همراه «حسین مؤمنی» همسر خواهرم در یک گردان بودند. در جریان این عملیات حسین به شهادت رسید.

پس از آزادسازی خرمشهر و حضور در عملیات‌های «کربلای 1 ، 4 و 5» و «والفجر3» برای ادامه تحصیل به دانشگاه رفتم اما عبدالحسین بار دیگر در سال 67 در عملیات «الی‌بیت‌المقدس 7» شرکت کرد. آن زمان «مجید خدومی» و «مسعود کرمی» فرمانده و معاون گردان بودند. من هم دیگر دانشجو شده بودم و نمی‌توانستم در جبهه شرکت کنم به همین دلیل باتوجه به شناختم از آنها، با این دو نفر تماس گرفتم و سفارش کردم: «هوای عبدالحسین را داشته باشید؛ خودتان که می‌دانید یکی از برادرهای‌مان شهید شده است.»

اما قسمت به گونه‌ای دیگر رقم خورده بود. برادرم در منطقه «شلمچه» و پشت دریاچه‌ ماهی و جزیره «بوبیان» همراه پنج تن از همرزمانش از جمله «زاهدی» و «غدیرسعادت» براثر اصابت گلوله خمپاره به شهادت رسیده بودند. دو تن از همرزمان‌شان به نام‌های «مهدی اسدی» و «حسن منصوری» هنگام شهادت بر سر پیکر آن‌ها حاضر بودند اما نتوانسته بودند که پیکر آن‌ها را به عقب بازگردانند. تا اینکه گروهی از کمیته جستجوی مفقودین در سال 81 پیکر چند شهید را در این منطقه پیدا می‌کنند. چند تن از این پیکرها متعلقبه مرزمان همراه عبدالحسین بودند اما خبری از پیکر او نبود. تا اینکه بعد از 25 سال خبر شناسایی او را به مادرم می‌دهند.

روایت چگونگی هویت‌یابی «عبدالحسین» برادرم که سال 67 شهید شد و «حسین» پسرعویم که در شب آزادسازی شهر خرمشهر سال 61 شهید و مفقودالاثر شده بود بسیار شگفت‌آور است چون برادرم پس از هفت سال از تشییع و خاکسپاری، بر اساس آزمایش «دی ان ای» هویت‌یابی شد. همچنین مزار پسر عمویم در پی خواب یک مرد مؤمن که روستایشان چندین کیلومتر دورتر از منزل عمویم بود، پیدا شد. جالب‌تر از هر چیز دیگری، این دو پسر عمو به صورت کاملا اتفاقی به عنوان شهید گمنام در کنار یکدیگر به خاک سپرده شده بودند.

شناسایی «حسین» پسر عموی شهیدم به این صورت است که شب آزادسازی شهر خرمشهر شهید می‌شود و تا سال 81 در منطقه شلمچه مفقودالاثر باقی می‌ماند.پس از جست‌وجو، پیکر او را تا سال 85 به خاک نمی‌سپارند و درمعراج شهدا همراه دیگر شهدای گمنام نگه‌داری و در روز 21 ماه رمضان سال 85 او را به عنوان شهید گمنام همراه چهار شهید دیگر در مسجد «فائق» تهران واقع در خیابان هفده شهریور و محدوده خیابان ایران به خاک می‌سپارند.

روزی که در این مسجد پیکر پنج شهید گمنام را تشییع می‌کنند یک مرد مؤمن در نزدیکی‌های روستای «خانوک» فیلم تشییع را اخبار تماشا می‌کند و دلش می‌شکند و از خدا می‌خواهد که ای کاش او نیز می‌توانست در آن‌جا حضور داشته باشد تا شهدا را تشییع کند. همان شب که بیست‌ویکم ماه رمضان سال 85 بود، خواب می‌بیند که در مراسم تشییع حضور یافته و قرار شده است که پیکر یکی از شهدا را او در داخل قبر قرار دهد.

او در خواب دیده بود: درحالی که ذکر یا حسین (ع) بر لبش بوده پیکر یکی از شهدا را روی دستش می‌گیرد و لحظه‌ای که پیکر شهید در داخل قبر می گذارد ناگهان شهید زنده می‌شود و همراه یکدیگر در چشم بهم زدنی در داخل اتاقی قرار می‌گیرند. او از اینکه شهید زنده شده بود احساس ترس می‌کند. با خودش گفته بود که شهید ترس ندارد. آن شهید نیز از مرد تقاضا کرده بود که ذکر یا حسین را ادامه دهد. مدتی ذکر امام حسین‌(ع) را می‌خواند و شهید با او نیز سینه می‌زند. بعد از چند دقیقه آن مرد از شهید می‌خواهد که او را شفاعت کند.اما شهید در مقابل خواسته او می‌خواهد که به نزد والدین او برود و به آن‌ها خبر دهد که او را در این محل دفن کرده‌اند. شهید مشخصات پدرش و محل زندگی خود را به او می‌گوید.

آن مرد خواب را برای همسرش تعریف می‌کند. و تا سه روز به آن چیزی که در خواب دیده بود، توجهی نمی‌کند چون احساس می‌کرد شاید خانواده شهید فکر کنند که منفعتی یا طمعی در کار باشد. در نهایت به اصرار همسرش از روستای خود به گلزار شهدای خانوک می‌آید چرا که قبر یادبودی برای تمام شهدای منطقه خانوک در آن‌جا موجود است. او هرچه نوشته سر مزاراها را نگاه می‌کند،‌ اسم حسین را نمی‌یابد چون نام حسین در شناسنامه «حمید» بود و بر سر سنگ قبر یادبود نیز نام شناسنامه‌ای‌اش را حکاکی کرده بودند. از چند جوان مشخصات شهید را می‌پرسد اما آن‌ها نمی‌شناسند. هنگامی که قصد بازگشت به خانه‌اش را داشته از یک مرد مسن می‌پرسد که این شهید را می‌شناسی آن پیرمرد می‌گوید: «بله، من دایی او هستم.»

آن مرد خواب را برای دایی حسین تعریف می‌کند و همراه یکدیگر به منزل عمویم می‌روند. خانواده عمویم برای آنکه از درستی خواب اطمینان حاصل کنند، عکس چند شهید را در مقابل آن مرد قرار می‌دهند و او عکس حسین را تأیید می‌کند. بعد از آن از طریق سردار حسین اسدی برادر همسرم که چند سال پیش همراه شهید شوشتری در زاهدان به شهادت رسید، با سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین تماس برقرار می‌شود و ماجرا را تعریف می‌کنند. از آنجایی که مشخصات خواب آن مرد مؤمن با محل و شهادت و دیگر موارد گفته شده درباره شهید مطابقت داشت. متوجه شدیم که حسین پسرعمویم در مسجد «فائق» به خاک سپرده شده است.

پدرم مرحوم حاج مختار روزی که برای مراسم تعویض سنگ مزار پسر عمویم از کرمان به تهران آمده بود، با دیدن سنگ مزار شهیدی که در کنار پسر عمویم دفن بوده، دلش می‌شکند و از خدا می‌خواهد که «ای کاش این شهید هم پسر من بود!» چراکه محل شهادت شهید گمنام «شلمچه» حکاکی شده بود.

از این موضوع حدود هفت سال گذشت تا اینکه اواخر سال 91 به پیشنهاد یکی از دوستانم من و مادرم آزمایش «DNA» دادیم و نمونه خون را به مرکز هویت‌یابی بیمارستان «بقیةالله» تهران ارائه کردیم. چند وقت بعد خبر دادند که این نمونه‌ها با نمونه استخوان یکی از شهدای گمنام مطابقت دارد. هنگامی که به مرکز هویت‌یابی رفتیم به ما گفتند که این شهید در مسجد فائق دفن شده است. ابتدا شوکه شدم و گفتم: «نکند که خواب آن مرد مشکل داشته باشد.» که گفتند یک شهید هم با نام فامیلی «عرب‌نژاد» در این مسجد دفن است. خیالم راحت شد که همه چیز درست است.

همیشه برایمان سوال بود چگونه ممکن است پیکر همرزمانش که در کنار یکدیگر شهید شده بودند پیدا شود اما خبری از برادرم نیاید؟! تا اینکه متوجه شدم بر اثر انفجار گلوله خمپاره، پلاک برادرم گم می‌شود. دلیل اینکه همرزمانش خیلی زود شناسایی شده بودند نیز همین بوده است که پلاکها و برخی وسایل داخل جیبشان هویت‌شان را تایید کرده است.

در این مدتی که او مفقود بود هر وقت که «مجید خدومی» و «مسعود کرمی» فرمانده و معاون گردانش را می‌دیدم به شوخی به آنها می‌گفتم: «خوب شد حالا ما سفارش کردیم که هوای عبدالحسین را داشته باشید اما حتی اثری هم از او نشد.»وقتی هم که خبر تشخیص هویت را به آنها دادم بسیار خوشحال شدند.

ویژگی برتر و بارز عبدالحسین نسبت به دیگر فرزندان خانواده‌ ما این بود که او بیشتر از بقیه به حرف‌های مادرمان گوش می‌داد و مهربانتر بود.

اما آنچه پس از شناسایی هویت برادرم موجب شد تا آزرده خاطر شوم عملکرد برخی خبرگزاری‌ها و سایت‌های خبری در بازتاب نادرست خبر مربوط به برادرم بود چون پس از بازدید سایت آنها و قرائت متن خبرشان در قسمت «نظر شما» برایشان پیامی درباره اینکه خبرشان را اصلاح کنند قرار دادم اما آنها نسبت به آن هیچ اقدامی انجام ندادند. آنها بدون در نظر گرفتن صحت خبر نسبت به انتشار مطالبی ماورایی از خواب خادم یک مسجد در اخبارشان سخن گفته بودند که کاملا اشتباه بود. لازم است یادآوری کنم که بازتاب این گونه اخبار موجب برانگیختن تردید مردم می‌شود. علاوه بر این تکرار این کار مفاهیم ارزشمند دفاع مقدس را کمرنگ می‌کند.

سردار شهید حسین اسدی برادر همسر مصطفی عرب‌نژاد

شهید عبدالحسین عرب‌نژاد

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۲-۰۴-۱۶ ۱۰:۵۶

سراپااگرزردوپژمرده ايم ولي دل به پاييز نسپرده ايم چوگلدان خالي لب پنجره پراز خاطرات ترک خورده ايم

avatar
۱۳۹۲-۰۴-۱۶ ۱۱:۱۰

چقدر عجيب بود ... متحير شدم ...