امید مهدینژاد شرایط اکنون جامعه را برای طنزنویسان چندان مناسب نمیبیند و معتقد است، مخاطبان کلا به کتاب اقبال چندانی ندارند.
«حالیوود» مجموعهی طنزهای سینمایی این طنزپرداز است که چندی پیش از سوی انتشارات مروارید منتشر شده است. این طنزپرداز در گفتوگویی با بخش ادبیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در آستانهی برگزاری بیستوششمین نمایشگاه کتاب تهران از این کتاب و دشواریهای طنزنویسی گفته است که مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
*** آقای مهدینژاد بیشتر کتابهای طنزی که از شما دیدهایم، گردآوری آثار گذشتهی شماست که در مطبوعات منتشر شده است. به نظر میرسد این کتاب هم به همین صورت تهیه شده است. دربارهی این موضوع کمی صحبت کنید.
*من مطبوعاتی هستم و بالطبع عمده نوشتههای طنزم، نوشتههای مطبوعاتی است. کتابهایم هم گزیدهای از طنزهایی است که در مطبوعات منتشر کردهام و بهجز یکی دو مورد کمتر پیش آمده کتابی را با قصد نوشتن کتاب آغاز کرده باشم. معمولا آثارم گزیدهای از طنزهای مطبوعاتی است که با موضوعات مختلف در رسانهها منتشر شده است و پس از گزینش و ویرایش، در قالب کتاب منتشر میشود.
***معمولا کتابهایی که این روزها منتشر میشوند، همین شرایط را دارند. آیا از نظر شما این شیوه پاسخگوست؟ زیرا برخی میگویند طنز مطبوعاتی طنز روز و مدتدار است. شما مشخصا چه مؤلفههایی را در طنزهایتان درنظر میگیرید که این طنزها در قالب کتاب هم کارایی داشته باشد؟
*گاهی در زمان نوشتن یک طنز این موضوع را در ذهن دارم و توجه میکنم به اینکه این طنز قابلیت این را دارد که با تغییرات و ویرایشهایی به طنزی تبدیل شود که تاریخ مصرف نداشته باشند یا نه. از سوی دیگر، چون اصولا همکاری با مطبوعات شغل موقت تلقی میشود و یا مطبوعات جابهجا میشوند و یا مطبوعاتیها در مطبوعات جابهجا میشوند، وقتی دورهی کارم در رسانهای تمام میشود و پروندهی نوشتنم بسته میشود، به آثاری که نوشتهام، نگاه میکنم که ببینم چقدر از این آثار مانایی بیشتری دارند. و اگر باشد نمونههایی که مدت بیشتری اعتبار دارند، انتخاب میکنم و کنار میگذارم. در نتیجه بخشی از این توجه، زمان نوشتن طنز به وجود میآید و بخشی هم زمانی که از بین طنزهایم دست به انتخاب میزنم، رخ میدهد.
متنهایی که در این کتاب آمده هم در چند جا منتشر شده بود و بعد سعی کردم از بین طنزهای سینمایی بخشی را انتخاب کنم. بخشی از آنها پیشتر در ماهنامههای «سوره» و بخشی در یک مجلهی دانشجویی به نام «خمپاره» که در دانشگاه قزوین منتشر میشد، منتشر شده، بخشی هم متعلق به طنزهایی دربارهی فیلمهای انتخاباتی است که برای برنامهای تلویزیونی نوشته شده بود که اصلا ساخته نشد.
***طنزهای شما در این مجموعه به سینما نگاه دارد. شهرام شکیبا هم در کتاب «دو تخم مرغ در مه» این سبک را آزموده است، کمی دربارهی این سبک و سیاق صبحت کنید. خیلی کم پیش میآید طنز وارد حوزهی فرهنگ یا موضوعات دیگر شود، چون بیشتر طنزها در حوزهی اقتصاد و سیاست نوشته میشوند و طنزنویسان کمتر به سراغ موضوعات فرهنگی میروند. شاید چون فکر میکنند در این صورت مخاطب عام کمتر آثار آنها را میخواند. شما این فضا را چطور میبینید؟
*فکر میکنم عرصهی فرهنگ، عرصهی بازتری برای طنزنویسی است؛ چون اولا بخش عمدهای از محدودیتهایی را که نوشتن در حوزهی سیاست یا اجتماع به صورت منطقی و غیرمنطقی به نویسنده تحمیل میکند، ندارد. دوم اینکه نسبت به سایر موضوعات، مسائل عمیقتر و تناقضهای جدیتری درش هست. اگر در حوزهی سیاست شما بخواهید وارد تناقضاتی که میتوانند موضوع طنز باشند، بشوید یا زیادی درشان غور کنید، مدام به خط قرمزها و درهای بسته میخورید. اما این خط قرمزها در حوزهی فرهنگ نیست یا لااقل کمتر هست و عمیقتر میتوان در حوزهی فرهنگ طنز نوشت.
از سوی دیگر، این حوزه جزو تعلقات شخصی من است. من به حوزهی ادبیات، شعر و دیگر حوزههای فرهنگی علاقه داشته و دارم و در واقع تعلق خاطر شخصی و فضای بازتر برای درست، عمیق و بهتر نوشتن، سبب شده که به این حوزه گرایش پیدا کنم.
طنز سینمایی، البته در مطبوعات سابقهدار است. یادم هست در مجلهی «فیلم» در دورهای طنزهای سینمایی نوشته میشد، که فکر میکنم نویسندهاش آقای رسول نجفیان بود. آقای حسین یعقوبی هم در مجلهی «مهر» طنزهای سینمایی بسیار خوبی مینوشتند که در فرم شوخی با فضای سینمای هند بود. همین قالب معرفی فیلم که بخشی از کتاب «حالیوود» در این فرم نوشته شده، قالبی مرسوم در طنزنویسی سینمایی است.
اما کتاب آقای شکیبا فرم خاص و بسیار خلاقانهای دارد. ایشان یک طرح فیلمنامه را بر اساس شیوهی فیلمسازی فیلمسازان مطرح ایرانی در شکلهای مختلف نوشتهاند. کتاب آقای شکیبا لااقل از این جهت که فرم منسجم و بدیعی دارد، از کتاب من سرتر و بهتر است.
***سینمای دفاع مقدس ما کمتر نقد شده است. نقد فیلمفارسی یا ژانر عشقی که در کتاب شما هست، در این سالها زیاد انجام شده، اما فکر میکنم نقد سینمای دفاع مقدس و به طنز درآوردن آن جدید باشد.
*اصولا پدیدهی متظاهر و شعاری و پدیدهای که هیچ قاعدهای را رعایت نمیکند، بهترین دستمایه برای تمسخر کردن است. در سینما هم همینطور است. مثلا در نقد جدی فیلم، یک اثر باید حداقلی از استعداد را داشته باشد که به نقد کشیده شود. اما در فضای طنز و تمسخر فیلمهای متظاهر، چه تظاهر روشنفکرانه باشد یا تظاهر دینی، چه فیلم دفاع مقدسی باشد و چه فیلم به قول امروزی معناگرا، میتواند نقد شود. تظاهر و ریا، از هر جنس، دستمایهی عمدهی من در سالهای طنزنویسیام بوده است. خیلی از فیلمها و ژانرهای سینمایی که در این کتاب در قالب طنز مورد نقد قرار گرفتهاند، از همین دو خصیصه بهرهمندند؛ مثلا فیلمهایی که مدعیاند میخواهند حرفهای بزرگی بزنند، اما نمیتوانند، و چون نمیتوانند، خالی بودن خودشان را با مجموعهای از تظاهرات پر میکنند. از طرف دیگر، چون موضوع دفاع مقدس موضوعی نزدیک به خط قرمز بوده، دوستان کمتر به آن نزدیک شدهاند.
*** مخاطبان ظاهرا کمی سختتر با طنزی که به نثر نوشته شده است، ارتباط برقرار میکنند؛ آن هم طنزی که طولانی است و پاراگرافی کوتاه نیست. به نظر شما چقدر این قالب توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند.
*طنز مطبوعاتی اصولا و اغلب منثور است و فکر میکنم مخاطب مطبوعات اتفاقا با نثر طنز بهتر ارتباط برقرار میکند. تا آنجا که من دیدهام، در رسانهها بیشتر طنز منثور کار میشود. اما خب، این هست که ایرانیجماعت نظم را بیشتر از نثر دوست دارد. ولی مخاطب روزنامهخوان و کتابخوان عادت کرده است به خواندن طنز منثور. اگرچه کتاب من همزمان با کتاب «ضدحالات» سعید بیابانکی که مجموعهی شعرهای طنز است، منتشر شده است و آن کتاب فروش بهتری دارد. شاید همین نشان دهد که اقبال مردم به شعر بیشتر است.
***شما با نشرهای مختلف کار کردهاید، هم تجربهی کار کردن با نشر دولتی و هم نشر خصوصی را داشتهاید. تفاوت کار کردن با این دو دسته از نشرها به چه صورت است؟
*مجموعههای شعرم را بیشتر نزد ناشر خصوصی (سپیدهباوران) منتشر کردهام. اما این هست که هر ناشری حوزههای خاصی از مخاطبان را پوشش میدهد، مثلا آرم سورهی مهر روی یک کتاب باشد، طیفی از مخاطب را جذب میکند و طیف دیگری را دفع. آرم نشر مروارید هم همینطور. ترجیح من لااقل تا این لحظه این بوده که فضاهای مختلف را تجربه کنم. احتمالا هستند مخاطبانی که فقط همین کتاب «حالیوود» را از من میبینند و مخاطبانی هم کتاب «با کاروان حوله» را میبینند که در سورهی مهر منتشر شده.
*** برای شما که با هر دو طیف از ناشران کار کردهاید، هر کدام از این نشرها چه منفعتها و مضراتی داشتهاند؟
*نشر سورهی مهر ناشر صاحب سلیقهای است و برعکس سایر نشرهای دولتی و نیمهدولتی که شاید مناسباتی غیرفرهنگی و خارج از دایرهی عرضه و تقاضای فرهنگی در آنها حاکم باشد، بیش از هر چیز به وجوه فرهنگی انتشار کتاب توجه دارد. همانطور که گفتم، ناشر باسلیقه و بافکری هم هست. توزیع نسبتا خوب و دیده شدن کتاب توسط طیفی از مخاطبان مذهبی اهل فرهنگ از محسنات انتشار کتاب در سورهی مهر است. عیبش هم این است که به نویسنده انگ نورچشمی بودن میزنند، که زدهاند! ناشر خصوصی هم به دلیل استقلال نسبی مالی که دارد، میتواند نمودار خوبی باشد برای میزان استقبال واقعی مخاطب عمومی از کتاب.
*** فضا را برای چاپ کتاب طنز و پذیرش از سوی مخاطب چگونه میبینید؟ گفته میشود جامعه در شرایطی است که به طنز نیاز دارد؛ حالا آیا مخاطب از کتابهای طنز استقبال میکند؟
*من فکر میکنم وضعیت کتابهای طنز خوب نیست. به چند دلیل؛ یکی اینکه تمایل عمومی به کتابخوانی کم شده است، فضای سیاسی هم از بعد از سال 88 هنوز از التهاب نیفتاده است و تازه انتخابات جدیدی هم پیش رو داریم. در این فضا هم حساسیتها دربارهی طنز بالا میرود و هم گاه پیش میآید که خود طنزنویسان به دلایل مختلف، که یکیاش احتیاط از عواقب طنزنویسی است، راغب به کار نیستند. خود ماها اکنون بیشتر تمایل داریم که در فضای مجازی و یا وبلاگهای خودمان طنزها را منتشر کنیم. کتابهای طنز زیادی هستند که یکی دو سال است که هنوز مجوز نگرفتهاند و کتابهای طنزی هم هستند که منتشر شدهاند و خوانده نمیشوند. سرجمع شرایط خوبی نیست!
*** درعرصهی مطبوعات فضا چقدر برای طنز نویسان باز است و مخاطبان با طنز مطبوعاتی چگونه برخورد میکنند؟
*در شکل کلی، فکر میکنم همان اتفاقی که در حوزهی کتاب میافتد، در حوزهی مطبوعاتی هم هست. کسانی هستند که کار مطبوعاتی میکنند و خوب کار میکنند مثل شهرام شکیبا، جلال سمیعی و رضا ساکی. اما به نظرم مشکلاتی که در حوزهی نشر کتاب هست، در حوزهی مطبوعات هم هست. من چون خودم در یک نشریهی اصولگرا طنز مینویسم، علیالظاهر باید از حاشیهی امنیت بهتری برخوردارم، اما اصولا احتیاط از قدیمالایام شرط عقل بوده است!
***اینکه گفتید در نشریهی اصولگرا مینویسید، اینگونه است که از ابتدا برای نگارش طنز چارچوبی را در نظر دارید؟ یا چون در نشریهی اصولگرا می نویسید، دست شما بازتر است و آزادی عمل بیشتری دارید؟
*به هر حال اینکه یک متن کجا منتشر میشود، خیلی بر تفسیری که از آن میشود، تأثیر دارد. آقای زرویی که عمرش دراز باد، در مصاحبهای که خودم با او انجام دادم، مثالی گفت که یک متن واحد ممکن است یکبار مثلا در روزنامهی «کیهان» منتشر شود و یکبار در روزنامهی «شرق». واکنش عمومی دربارهی مطلبی که در «کیهان» منتشر شده، این است که: «ببینید وضعیت به جایی رسیده که خودیها هم به فغان آمدهاند. باید به این فریادهای دردمندانه توجه کرد...» اما در مورد همین مطلب در روزنامهی «شرق» گفته خواهد شد «باز دست دشمن از آستین عوامل ظاهرا خودی بیرون آمد و..!» آقای زرویی معتقد است، خط قرمزها اصولا خیلی چیزهای واضح و مشخصی نیستند و حواشی بیشتر از متن در این زمینه تأثیرگذار است. اینکه یک متن را چه کسی در چه زمانی در کجا نوشته، گاهی بیشتر از خود متن اهمیت پیدا میکند. وقتی کسی در نشریهای اصولگرا مینویسد، اینگونه تفسیر میشود که خودی بودن آن آدم مسلم است و حالا آن آدم خودی دارد نقد دلسوزانه و سازنده میکند. حالا اگر همان مطلب جای دیگر چاپ شود، ممکن است نیتش و همهچیزش از اساس زیر سؤال برود. از این جهت من چون در یک نشریهی اصولگرا طنز مینویسم، دستم را بازتر میبینم. شاید هم توهمی بیشتر نباشد و همین روزها بیابند ببرندم!
***نگارش طنز در فضای مجازی به نظر شما چقدر میتواند بر خواندن کتابی که میدانیم از مراحل مختلفی برای چاپ گذاشته است، اثر بگذارد؟
*قطعا تأثیر وجود دارد. چه از سوی نویسنده و چه مخاطب. گاهی این ترجیح وجود دارد که طنز را در فضای مجازی و یا فیسبوک دنبال کنند؛ چون نویسنده فکر میکند چیزی که مینویسند، سریع منتشر میشود، لازم نیست کسی آن را ببیند و تأیید کند، مخاطب هم میداند که مستقیم با مؤلف سروکار دارد و با نوشتهی دست اول مواجه است. این اتفاق قطعا بیتأثیر نیست و همین است که لزوم بازنگری در صدور مجوز برای کتاب را بیشتر میکند. این یک سؤال اساسی است که وقتی متنی به راحتی میتواند در تیراژ 5000 نفری فیسبوک منتشر شود، چرا باید برای انتشار یک کتاب 1000 نسخهیی، این مراحل فرساینده و آزارنده طی شود و گاه روی کلمه به کلمهی یک کتاب بحث شود؟ به نظرم توجه به این واقعیت ایجاب میکند که به لحاظ فنی، روند و فرایند صدور مجوز برای کتابها اصلاح شود. این همه زمان و انرژی و حوصله صرف میشود که در نهایت نه برای نویسنده و نه برای ناشر و نه حتا برای ممیزان هیچ فایدهای ندارد.
***شما به عنوان یک طنزپرداز فکر میکنید باید چه چیزی را در کتاب خود بیاورید که کتابتان بتواند در این رقابت قرار بگیرد و مخاطب تمایل پیدا کند که کتاب شما را بخواند؟
*امید ما و فکر میکنم امید همهی کسانی که هنوز کتاب مینویسند، به کسانی است که هنوز به کتاب و کتابخوانی عنایت دارند و دوست دارند کتاب بخرند و کتاب را دست بگیرند و ورق بزنند. کسی که کتاب چاپ میکند، فکر میکند هنوز کسانی هستند که از نفس کتاب خواندن لذت میبرند؛ از همین عمل سادهی خریدن و باز کردن و خواندن یک شیء کاغذی به نام کتاب. من هنوز خودم عادت نکردهام که مطالعهی جدیام را با کامپیوتر و تبلت و مانیتور و ایبوک و غیره و غیره انجام بدهم و هر وقت میخواهم از خواندن لذت ببرم، به کتاب رو میآورم. فکر میکنم امید همهی نویسندگان به این طیف از مخاطبانشان باشد.
***تحمل طنز را در جامعه چطور میبینید؟ در این مجموعه شما گاه با کارگردانها وارد شوخی شدهاید، یا در مطبوعات که مینویسید، قطعا با واکنشهایی مواجه بودهاید، این واکنشها چطور هستند؟
*الآن نمونهی مشخصی در ذهنم نیست. اما در کمال تعجب باید بگویم واکنش آدمهای سیاسی معمولا از آدمهای فرهنگی معقولتر است. آدمهای سیاسی یاد گرفتهاند معقول و منطقی و دیپلماتوار رفتار کنند و تحمل داشته باشند، یا لااقل ادای تحمل داشتن را دربیاورند. دست کم واکنش رسمی آدمهای سیاسی بسیار معقولتر است. اگر هم من تجربهی تلخی از این واکنشها داشته باشم، از سوی کسانی بوده که در حوزهی فرهنگ فعال هستند. کمتر پیش آمده با واکنش غیرمنتظرهای از سوی سیاسیون مواجه شوم؛ مگر در حد تذکر یا گله به سردبیر یا مدیرمسؤول مجله. لذا از جمله خوششانسی من است که دوستان سینمایی اغلب کارهای کسانی مثل ما را نمیخوانند!
*** نقدی که به طنزهای تصویری ما وارد میشود، این است که متن خوبی ندارند که کار بر اساس آن کار شکل بگیرد. شما ارتباط میان طنز تصویری و متن طنز قوی را چگونه میبینید؟
*یک سوءتفاهم عمده در رابطهی اهالی طنز تلویزیون و طنزنویسان هست که به نظر حلناشدنی میآید. من و جمعی از دوستانم یکبار براساس پیشنهاد یکی از شبکههای تلویزیون و زیر نظر تهیهکننده و مشاور او متنهایی نوشتیم. اما وقتی کار به مرحلهی اجرا رسید، کارگردانهای مختلفی که تجربهی کار تلویزیونی داشتند، متنها را میخواندند و میگفتند ما نمیتوانیم با این نوشتهها ارتباط برقرار کنیم. یعنی حتا وقتی مدیران و تهیهکنندگان تلویزیون هم به این نتیجه رسیده بودند که باید جنس جدیتر و خاصتری از طنز را بسازند، با سد سازندگانی مواجه شدند که جنس جدیتر طنز را نمیفهمیدند. به نظرم در این شرایط بهترین متنها هم که برای تلویزیون نوشته شود، ساخته نخواهد شد و وضع طنز تلویزیونی ما همین خواهد بود که هست. البته همیشه نمونههای خاصی مثل رضا عطاران یا سروش صحت بودهاند که سریالهای شاخصی مثل «بزنگاه» و «خانه بهدوش» و «ساختمان پزشکان» را نوشته و ساختهاند. اما اینها را باید استثنایی بر قاعده شمرد. لذا به نظرم شکاف میان طنزنویسان و سازندگان طنز تلویزیونی جز در موارد استثنایی پرشدنی نیست.
گفتوگو: آزاده شمس – ساره دستاران
انتهای پیام
نظرات