مسعود بهنام در سن 57 سالگی درحالی که مشغول آمادهسازی برخی از فیلمهای جشنوارهی فجر بود از دنیا رفت، او میگفت: « استودیو بهمن یکی از دو فرزند من است. استودیو فرزند بزرگتر من است چون دخترم تازه 14 ساله شده است!»
این هنرمند فعال در عرصهی سینما و مدیر استودیو «بهمن» که شامگاه 6 بهمن ماه بر اثر سانحهای در منزل مسکونیاش درگذشت در گفتوگویی که چند سال قبل با خبرنگار سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، داشت، بیش از سه دهه حضورش در سینما را مرور کرد.
بهنام در 19 فروردین ماه سال 1334 در کرمانشاه به دنیا آمده است.
این هنرمند دربارهی دوران کودکیاش میگفت: « تا کلاس پنجم دبستان در کرمانشاه زندگی میکردیم. مرحوم پدرم، کارمند اداره ثبت احوال بود. وقتی کلاس پنجم دبستان را تمام کردم، در پی انتقال پدرم به شیراز ما هم خانوادگی به شیراز مهاجرت کردیم.تا دو سال را در شیراز گذراندم. بعد پدر به شهرکرد منتقل شد و ما هم با پدر رفتیم.
اما دو سال بعد خانواده مرا دوباره به شیراز فرستاد چون نگران بودند تنها پسرشان در شهرکرد که آن زمان به لحاظ امکانات تحصیلی چندان مجهز نبود نتواند خوب درس بخواند.
دبیرستانم در شیراز به دانشگاه شیراز وابسته بود و برای ورود به آن باید کنکور میدادیم که من کنکور دادم و قبول شدم و سه سال آخر دبیرستان را در شیراز گذراندم. چون خانوادهام در شیراز نبودند در خوابگاه زندگی میکردم.»
اواسط دوران دبیرستان به سینما علاقهمند شدم
بهنام از دورهای یاد میکرد که به سینما علاقهمند شده است و یادآور شده بود: « در شیراز اواسط دوران دبیرستان بود که به سینما علاقهمند شدم و فیلمهای زیادی هم دیدم. در شیراز سینمای جدیدی که خیلی هم قشنگ و جالب بود به نام «آریانا» درست کرده بودند. در آن زمان درسینماهای شیراز رسمی بود که دو فیلم را با یک بلیت در یک سانس صبح و بعدازظهر نشان میدادند و من هم بواسطه این رسم، توانستم فیلمهای زیادی ببینم.
البته ما در شیراز محدویتی هم داشتیم چون در خوابگاه زندگی میکردیم باید تابع مقررات خوابگاه، رفت و آمد میکردیم. مثلا کلاس مان اگر ساعت 5 بعدازظهر تمام میشد ساعت 6 در خوابگاه را میبستند، یعنی ما فقط نیم ساعت وقت داشتیم بعد از مدرسه بیرون باشیم.اما بعدازظهر پنج شنبه تعطیل بودیم و این تعطیلی بعد از مدتی برای من به عادت رفتن به سینما آنهم برای سانسهای دو فیلم با یک بلیت سینما «آریانا» تبدیل شد.
در آن سالها هر هفته تقریبا فیلمهای سینماهای شهرستانها را عوض میکردند، بنابراین ما هر هفته فیلم جدید داشتیم و بواسطه سانسهای دو فیلم با یک بلیت سینما «آریانا»،فیلمهای زیادی را دیدم و اواخر دوره دبیرستان هم پایم به سینما تک دانشگاه شیراز باز شد.»
وی از فیلمهایی معروف به شکسپیری همچون «مکبث» و «رومئو و ژولیت» بهعنوان فیلمهای تاثیرگذار آن مقطع یاد کرد و گفته بود:« بیشترین جذابیت این فیلمها برایم صدایشان بود. قیمت بلیت سینما «آریانا» آن زمان 3 تومان بود که برای یک دانشآموز شهرستانی با پول توجیبی محدود، خیلی زیاد بود بنابراین وقتی پولم برای تماشای بعضی فیلمها نمیرسید، در راهرو خروجی سالن و جلوی در سینما مینشستم و فقط صدای فیلمها را گوش میدادم.»
مسعود بهنام چند بار از شدت علاقه به فیلم دیدن از مدرسه فرار هم کرده است و با بهرام دهقان که همکلاسیاش بوده، یواشکی مجلات سینمایی را در کلاس درس خوانده است.
وی در ادامه از مقطعی یاد کرد که به قول خودش راهش را انتخاب کرد و قصد داشت وارد سینما شود.
سال آخر دبیرستان میدانستم راهم چیست
بهنام یادآور شده بود: «سال آخر دبیرستان میدانستم راهم چیست و میخواهم چه کاری انجام بدهم.در همان مقطع با مدرسه عالی تلویزیون و سینما (دانشکده سینما و تلویزیون فعلی ) آشنا شدم و برای تحصیل به تهران آمدم. از همان ابتدا تحصیل، به صدا در سینما علاقهمند بودم. اما مدرسه با توجه به عنوانش، صدابردار برای تلویزیون تربیت میکرد.
یکی از درگیریهای ما در آن سالهای مدرسه هم این بود که مدرسه به نام مدرسه عالی تلویزیون و سینما بود اما ما میگفتیم، مدرسه عالی سینما و تلویزیون چون سینما برای اکثر دانشجویان جذابتر بود. دو سال تحصیلم که در مدرسه تمام شد،به عنوان دستیار آموزشی استخدام شدم و تا سال 79 که بازنشسته شدم در مدرسه بودم.
کار در سینما را همزمان با مدرسه شروع کرده بودم. شانسی که من آوردم این بود که توانستم در تهران بمانم. چون فارغ التحصیلان باید یک دورهای بین 5 تا 10 سال در شهرستان کار میکردند و این موضوع با برنامههای که من داشتم، اصلا امکان پذیر نبود.»
بهنام با اشاره به تغییر اساسنامه مدرسه بعد از انقلاب یادآور شده بود: «در پی تغییر اساسنامه، نام مدرسه نیز به دانشکده صدا و سیما تغییرکرد و همچنین درسی به اسم صدابرداری و صداگذاری فیلم که ریز درسهایش را هم خودم نوشتم در وزارت علوم تصویب شد و خودم هم در مدرسه آن را برای دانشجویان رشته تولید تدریس کردم.
در چهار، پنج سال آخر فعالیتم در دانشکده، صدابرداری و صداگذاری تئوری و عملی رشته تخصصی صدابرداری بخش فنی دانشکده را هم تدریس کردم. خوشبختانه در آن سالها،صدابرداری بیشتر مطرح شده بود و این درس را علاوه بر دانشکده در سایر مراکز آموزش عالی مثل دانشکده هنر،سوره،مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی و جاهای دیگر تدریس کردم.»
آغاز کار در استودیو «بدیع»
در ادامهی این گفت وگو مسعود بهنام از فعالیتش در سینما و کار در استودیو «بدیع» سخن گفته بود.
بهنام دربارهی اولین کار حرفهاش در زمینه صداگذاری میگفت:« اولین کار حرفهای، به تعریف ما از کار حرفهای بستگی دارد. سال 52 که وارد مدرسه عالی سینما و تلویزیون شدم، مدرسه در محوطه جام جم، و به استودیوهای تولید تلویزیون نزدیک بود و ما هم یک جوری با این استودیوها ارتباط داشتیم و در استودیوها رفت و آمد میکردیم.در همان دورهی اوایل دانشجویی،درگیر کارهای تلویزیونی شدم و با صدابردارهای مختلفی آشنا شدم و با آنها همکاری کردم.
در عین این همکاریها،میدانستم دلم میخواهد در زمینه سینما کار کنم. بنابراین در همان دوران چند پروژه فیلم دانشجویی را صداگذاری کردم. اواخر سال 54 که در مدرسه استخدام شدم،یک فیلم بلند داستانی به نام «با مرگ ماهیها» به کارگردانی رضا آزادی را برای تلویزیون صدابرداری و صداگذاری کردم.»
مسعود بهنام در بخش دیگری از این گفت وگو یادآور شده بود: «سال 55 چند ماه بعد از استخدامم در دانشکده، سیامک اعتمادی که در انگلیس تا مقطع فوق لیسانس تحصیل کرده بود و دانشجوی دکتری سینما بود،مسوول دپارتمان فیلم دانشکده ما شد. سیامک اعتمادی که حالا دوستی 35 سالهای با او دارم، تجربههای خیلی خوب و به روزی در زمینه سینما داشت و خیلی هم به من کمک کرد، چون در زمینه صدای فیلم در دانشکده مطلقا هیچ آموزشی وجود نداشت. سیامک اعتمادی با تئوریهای زیادی به دانشکده آمد و من تئوریهای اولیه صدابرداری و صداگذاری فیلم را از ایشان یاد گرفتم.
ما آن سالها هیچ ارتباطی با سینمای حرفهای ایران نداشتیم و اگر هم پیدا میکردم فایدهای نداشت، برای اینکه سیستمهایی که در سینمای حرفهای رایج بود با کاری که من میخواستم انجام بدهم، کاملا متفاوت بود.»
او خاطرنشان میکرد:« سال 56 با همکاری سیامک اعتمادی همزمان با همکاریمان در دانشکده، یک شرکت برای تولید فیلم درست کردیم و تعدادی فیلم 16 میلیمتری هم ساختیم و سرانجام این شرکت قرار شد یک فیلم سینمایی بسازد. این فیلم کلید خورد و یک شب هم فیلمبرداری داشتیم اما متاسفانه به دلایل غیر هنری کار متوقف شد.اوایل سال 57 بود که آقای بیضایی سناریویی را به نام «تارا و ناشناس» میخواست بسازد، من هم قرار شد در این فیلم صدابرداری سر صحنه بکنم.
برای بازدید محل فیلمبرداری به فومن رفتم. متاسفانه در جنگلهایی که لوکیشن فیلم بود، قاچاق چوب میشد و درخت میبریدند و صدایش ارههای موتوری دائم میآمد.
آن زمان، تجربه و اطلاعات الان را نداشتم،صدای ارهها باعث شد نتوانیم فیلم را صدا برداری کنیم. بنابراین فیلم بدون صدا گرفته شد و بعدها به اسم «چریکه تارا» دوبله شد و به نمایش درآمد.»
مسعود بهنام از فیلم «شبح کژدم» کیانوش عیاری در سال 64 به عنوان اولین فیلم سینمایی که صدابرداری کرده است،یاد میکرد و میگفت: «آقای عیاری پذیرفت، فیلم با صدابرداری همزمان ساخته شود و من با کمک دو دستیار، آن فیلم را صدابرداری کردم. سال بعد آقای عیاری، «آنسوی آتش» را به تهیهکنندگی تلویزیون شروع کردند که صدابرداری آن را هم با همکاری کاظم ایزدیپور و پرویز آبنار انجام دادم.
تا سال 68 صدابرداری کردم. البته نه خیلی هم فعال ولی سالی یکی، دو فیلم را صدابرداری می کردم. از ابتدا برایم مشخص بود که علاقهی اصلیام در زمینه صدا، صداگذاری و میکس است و اگر در زمینه صدابرداری کار میکردم به این دلیل بود که میخواستم، صداگذاری بکنم بنابراین تعداد کارهایی که صدابرداری کردم، شاید به 10 تا فیلم هم نرسد.»
او سپس از مقطعی یاد کرد که در سال 68 همزمان با دانشکده در «استودیو بدیع» فعالیتش را در زمینهی صداگذاری آغاز کرد و یادآور میشد: «سال ، 65 ،64 که «شبح کژدم» و «آنسوی آتش» آقای عیاری را کار کردم، کم کم با تجهیزاتی فنی صدا که در سینمای ایران وجود داشت، آشنا شدم. در سال 64 یکسری میز مونتاز ایتالیایی توسط سیامک اعتمادی وارد ایران شد و در میان آنها یک میز سیزده دیسک بود که فیلمها را تا سال 68 روی این میز صداگذاری میکردم، در حقیقت من از این میز به عنوان یک استودیو استفاده میکردم. سال 68 متوجه شدم دیگر این میز جوابگو نیست و من به سیستم کاملتری نیاز دارم. بنابراین به استودیو «بدیع» رفتم البته این موضوع یکی از دلایل بود و دلایل دیگری هم برای رفتن به استودیو بدیع داشتم که مفصلتر است.
در استودیوهای خصوصی و حتی دولتی آن زمان رسم نبود که کسی که کارمند نباشد در آن استودیو کار کند.بنابراین آقای بدیع چندین بار به من پیشنهاد دادند که در استودیو ایشان استخدام بشوم اما این موضوع با سیاستهای کاری من که در آن مقطع در دانشکده هم تدریس میکردم، همخوانی نداشت.به هر حال یک سالی طول کشید تا آقای بدیع قانع شدند که کسی از خارج از استودیوشان بیاید و در استودیو بدیع صداگذاری و میکس کند.
"تمام وسوسههای زمین" به کارگردانی حمید سمندریان را که صدابرداری آن را خودم به اتفاق مجید صرافی انجام داده بودم به عنوان اولین فیلم در استودیو بدیع، صداگذاری و میکس کردم.»
تعطیلی استودیو «بدیع» خاطری تلخ
او میگفت:« تا سال 71 که بخش صدا استودیو بدیع تعطیل شد، در آنجا بودم.به هر حال تعطیلی استودیو بدیع یکی از خاطرات تلخ و سخت من است، چون تا سال 73 که استودیو بهمن را تاسیس کردم،نتوانستم در هیچ استودیوی دیگری،میکس کنم.»
شکلگیری استودیو بهمن
مسعود بهنام در بخش دیگری از گفتوگویش که به بهانهی بزرگداشتاش در جشن خانه سینما انجام شده بود، از شکل گیری استودیو بهمن سخن گفته بود.
او در پاسخ به اینکه از همان روزهای اول تعطیلی استودیو بدیع تصمیم بر تاسیس استودیوی دیگری میگیرد،یادآور شده بود: «دقیقا نه از روزهای اول، چون جرات آن را نداشتم. اما کم کم چون نتوانستم کار صداگذاری انجام بدهم،تصمیم به راهاندازی استودیو گرفتم. اوایل این دو سال، همزمان شد با آشنایی من با سعید شهرام که الان از آهنگسازان معروف سینماست. سعید شهرام تازه از آمریکا آمده و تجهیزات خوبی هم آورده بود که همان تجهیزات باعث آشنایی من با سیستمهای دیجیتال شد.
من و سعید یک استودیو را در زیر زمینی در تجریش شکل دادیم و سعید آهنگها را میساخت و من آنجا موسیقی فیلم ضبط میکردم.
در آن استودیو موسیقیهای زیادی ضبط کردیم. اما سال 72 در آستانهی جشنواره که ما چند قرارداد موسیقی فیلم داشتیم به دلایلی مجبور شدیم، آن محل کوچک را به سرعت تخلیه کنیم.
من از قبل با خانم طائرپور و آقای نیکخواه که خانه ادبیات و هنر کودک را داشتند آشنا بودم. این خانه در طبقه بالای استودیو بهمن فعلی قرار دارد. بعد از تخلیه استودیو در تجریش، ما یک اتاق را از خانه ادبیات اجاره کردیم و به سرعت آنجا را به یک استودیو موسیقی تبدیل کردیم.طبقه سوم این ساختمان هم دست منوچهر شاهسواری بود که تازه تهیهکنندگی را شروع کرده بود.
در سالهای که در استودیو بدیع کار می کردم، فقط میکس را آنجا انجام میدادیم و برای صداگذاری از میزهای تدوین 6 دیسک که در ساختمان تولید بنیاد فارابی بود، استفاده میکردیم.رفت و آمد به فارابی باعث آشنایی من با آقای مهندس مسچی رییس تولید وقت این بنیاد شد. به هرحال این آشنایی از آن مقطع به بعد با زندگی حرفهای من گره خورد و هیچ مدیری در این سالها اینقدر از من حمایت نکرده است.
آمدن من به این ساختمان و دفتر خانه ادبیات همزمان با آزادسازی ویدئو شد و اینکه رسما رسانههای تصویری داشت شکل میگرفت و قرار بود آقای مهندس مسچی هم مسئولیت رسانههای تصویری را برعهده بگیرند.
آقای مسچی به من توصیه کردند که یک جایی را آماده بکنیم که در آن فیلمهای ویدئویی را با کیفیت بالا و دوبله خیلی خوب برای رسانههای تصویری کار کنیم.
ما هم در اینجا یک شرکتی غیر رسمی تشکیل دادیم.آن زمان، من، منوچهر شاهسواری، بهرام بدخشانی، بهرام دهقانی و وحید نیکخواه آزاد، طبقه پایین را که زیرزمین و مخروبه بود را از صاحب خانه اجاره کردیم و تعمیرات کردیم و سرانجام به استودیو تبدیل کردیم.
استودیو را هم برای دوبله فیلمهای ویدئویی تجهیز کردیم اما رسانههای تصویری شکل گرفت بدون آقای مسچی و شرکت ما هم ورشکست شد.
آن زمان منوچهر شاهسواری کل هزینهها را تقبل کرد و این پایین را برای خودش برداشت و من و سعید شهرام چون خانه ادبیات به اتاقش نیاز داشت،یکی از اتاقهای پایین را برای ضبط موسیقی از منوچهر اجاره کردیم.
همزمان که ما آمدیم پایین من به این فکر افتادم که تجهیزات استودیو بدیع را که در انبارشان مانده بود،بگیرم. ابتدا هم خیلی تصوری نداشتم که این تجهیزات را میخواهم کجا بگذارم. به هرحال آقایان بدیع خیلی لطف کردند و تجهیزات را به من با شرایط بسیار مناسب فروختند.
من هم از منوچهرخواستم که این مکان را به من اجاره بدهد ولی او پیشنهاد شراکت داد و سرانجام استودیو بهمن با شراکت منوچهر شاهسواری و من و با تجهیزات استودیو «بدیع» پا گرفت.»
مسعود بهنام دربارهی دلایل انتخاب نام «بهمن» برای این استودیو،میگفت: «اسم «بهمن» پیشنهاد سیامک شایقی بود. اولا اینکه بهمن دو تا حرف اول فامیل من و اسم منوچهراست و دلیل دیگر اینکه بهمن اردلان همکار من بود و خیلی به هم نزدیک بودیم و میخواستیم از اسم آقای اردلان هم استفاده کنیم. همچنین در آن سالها بهمن ماه سر ما خیلی شلوغ میشد چون بهمن، ماه جشنواره فجر بود و همه فیلمها میخواستند آماده شوند و رونق کار استودیوها بود. البته از چند سال قبل که دیگر شرط اکران فیلم حضور در جشنوارهی فجر نیست، فشار کار استودیوها در بهمن ماه یک مقدار کمتر شده است.
اولین فیلمی که در استودیو بهمن تازه تاسیس میکس شد، «پری و کتاب سبز» آقای مهرجویی بود که جهانگیر میرشکاری در اینجا میکس آن را انجام داد. البته این فیلم بعدها به نام «پری» اکران شد.»
فراز و نشیبهای استودیو 20 ساله
به گفتهی مسعود بهنام، استودیو «بهمن» که در مقطع دو سال قبل به 18 سالگی رسیده بود و حالا به 20 سالگی میرسد، فراز و نشیب زیادی را پشت سر گذاشته است.
وی یادآور شده بود: «استودیو شاید به خاطر اشتباهاتی که من کردم دو بار تا حد تعطیلی پیش رفت. خودم هم دو بار در این ساختمان تا نزدیکی مُردن رفتم. یک بار به خاطر شدت کار همزمان با جشنواره تا مرز سکته رفتم و یک باردیگر هم در یک شب زمستانی به خاطر زیادی کار در یکی از اتاقهای استودیو خوابیده بودم و یک بخاری برقی را زیر میز چوبی گذاشته بودم، دود تمام اتاق را پر کرده بود و شانس آوردم که بیدار شدم.»
بهنام از جدائی منوچهر شاهسواری از استودیو بهمن به عنوان یک خاطرهی ناخوشایند یاد میکرد و میگفت: «منوچهربعد از دو سال از استودیو بهمن جدا شد وسهماش را به من فروخت. البته هیچ وقت بین من و منوچهر اختلافی نبود و نیست.حمایتهای او همیشه برای من بوده و هست. آقای شاهسواری دوست بسیار عزیز من است و شاید دلش بخواهد روزی برگردد که من مشتاقانه منتظرش هستم و راستش را بخواهید به توان مدیریتیاش هم به شدت نیاز دارم.»
مسعود بهنام دربارهی سیستم و امکانات استودیو بهمن از زمان شکلگیری آن تا کنون به ایسنا گفته بود: «چندین بار تجهیزات استودیو را تغییر دادیم.تجهیزاتی که آن زمان از استودیو بدیع گرفتم،فقط چند سال مورد استفادهمان بود، بعد مجبورشدیم دو سه بار تمام تجهیزات را تغییر بدهیم.
یکی در مقطع شروع کار دیجیتال که شروع استفاده از سیستمهای DD 1500 آکائی کردم و در مقطع دیگر زمانی که استفاده از نرمافزارهای جدید کامپیوتری باب شد،تجهیزات عوض شدند.
با توجه به اینکه در اواخر دهه هفتاد میلادی در سطح دنیا انقلابی در تکنیک صدای فیلمها یعنی استفاده از صدای چند کاناله و سیستمهای پایین آورنده سطح نویز،انجام شد.بعد از تلاش ناموفقی که در سال 75 برای تولید داخلی سیستم مشابه صورت گرفت که نزدیک بود به نابودی استودیو بهمن بینجامد،تنها چاره کار را در آن زمان در استفاده از امکانات خارج از کشور یافتم و در سال 78 اولین فیلم ایرانی «متولد ماه مهر» را با کمکهای بیدریغ حمید نقیبی در استودیو «سن توان» پاریس با عقد مستقیم قرارداد با کمپانی دالبی به روش دالبی SR صداگذاری و میکس شد و پس از آن با وارد کردن تجهیزات جدید دیجیتال،صداگذاری،فیلمهای دیگری در ایران انجام گرفت و فقط میکس نهایی آنها در پاریس و با روش SR انجام شد.
تا سال 83 همزمان با میکس اولین فیلم ایرانی با روش دالبی دیجیتال (با عقد قرارداد با کمپانی دالبی) با نام «دوئل» و در همان استودیو موفق شدیم تجهیزات مشابه سیستم کامل دالبی SR را در داخل کشور راهاندازی کنیم و از آن به بعد دیگر هیچ فیلم ایرانی برای استفاده از دالبی SR به خارج از کشور نرفت.
ترمیم و صداگذاری و میکس «دوئل» در پاریس بیش از سه هفته طول کشید. ولی به تدریج با توسعه تجهیزات داخلی در مورد فیلمهای بعدی که به روش دالبی دیجیتال در خارج از کشور میکس شدند،این زمان تا حد پنج روز کم شد و در یک سال اخیر با راهاندازی سالن میکس جدید استودیو بهمن به یک تا دو روز تقلیل یافته است. مثلا فیلم «سعادتآباد» همهی مراحل میکس و صداگذاری آن در ایران انجام شد و فقط یک روز کار نهاییاش در آلمان صورت گرفت.»
حکایت استودیوهای آشپزخانهای
مسعود بهنام درباره وضعیت صداگذاری در سینمای ایران میگفت: « وقتی سیستم دیجیتال آمد، در تمام رشتههای سینما، ازجمله صداگذاری، مونتاژ، فیلمبرداری و.... یک مقدار تخصصها بیارزش شدند.
کار صداگذار و میکس که قبلا با سیستمها مونتاژ انجام میشد حالا با یک کامپیوتر انجام میشود و یک فرد غیر متخصص با کامپیوتر خانگی و ارزان قیمت هم میتوانست این کار را انجام بدهد.این اتفاق منجر به از بین رفتن رونق استودیوها شد و اینکه نیازی به استودیو رفتن فیلمها احساس نمیشد و میتوانستند در خانهشان و حتی آشپزخانه یک کامپیوتر بگذارند و کار کنند که ما به اینها میگفتیم استودیوهای آشپزخانهای.
این روند خیلی تاثیر زیادی گذاشت،هم کیفیت صدای فیلمها خیلی پایین آمد و هم رونق از استودیوها رفت. اما یکی از راههای مبارزه با این روند استفاده از سیستمهای جدید بود، مثلا دالبی دیجیتال را نمیتوان در استودیوهای آشپزخانهای انجام داد بنابراین من خیلی امیدوارم چون بلای دیجیتال که چند سالی ما را آزار داد کم کم دورهاش سپری شده است و دوباره تخصصها مورد توجه قرار گرفته است.
نکته مهمتری که در این زمینه باید اشاره بکنم این است که مهندس مسچی برای ساخت و تجهیز سالنهای سینما به سیستمهای جدید، خیلی کار کردند و به نظرم این بزرگترین خدمتی است که ایشان به سینمای ایران کردند.
احداث سالنهای با کیفیت بالا کمک کرد که کیفیت صدای خوب هم مورد توجه قرار بگیرد، بگونهای که گویا قرار است رنسانسی اتفاق بیافتد و من امسال به شدت امیدوارم بتوانیم پایان آن دورهی فترت را اعلام کنیم.»
این صداگذار سینمای ایران دربارهی بزرگداشتی که همزمان با روزملی سینما برای او گرفته شد، میگفت:« من باید بگویم در حدی نبودم که دوستان بخواهند چنین زحمتی را بکشند و خجالتم بدهند. درست است که بعد از سی سال کار سخت بدنم به شدت کوفته و خسته صدمه دیده است و به خاطر شدت کارهای زیادی که انجام دادهام به عارضههای چون دیسک کمر و افسردگی مزمن مبتلا شدهام اما به هرحال معتقدم کسان دیگری هم در همین رشته هستند که فعالیتهای زیادی کردند، شاید بیشتر از من.
نمیتوانم پنهان کنم که از این اتفاق خوشحال هستم.»
مسعود بهنام متولد 1334 فارغ التحصیل مدرسه عالی تلویزیون و سینما در سال 1354 بود. او صدابرداری و صداگذار فیلمهای مختلفی چون: شبح کژدم، آن سوی آتش، لنگرگاه، ماهی ، روز باشکوه، تمام وسوسههای زمین، آخرین روز بهار، دادستان، دو نیمه سیب، نان و شعر، بوی خوش زندگی، عاشقانه، سفر به چزابه، برادههای خورشید، ساغر، کمکم کن، کیسه برنج، بودن یا نبودن، زمانی برای مستی اسبها، بوی کافور عطر یاس، شب یلدا، نیمه پنهان، متولد ماه مهر، شام آخر، کاغذ بیخط، نان و عشق ،موتور هزار،دوئل، واکنش پنجم و.... را انجام داده است.
سیمرغ بلورین بهترین صدا گذاری را هم در سال 1375 برای فیلم «برادههای خورشید» از پانزدهمین جشنوارهی فیلم فجر گرفت.
به گزارش ایسنا، پیکر مسعود بهنام صدابردار و صداگذار سینمای ایران فردا 8 بهمن ماه از ساعت 9:30 از مقابل تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) تشییع میشود.
انتهای پیام
نظرات