امروز (چهارشنبه، 23 فروردينماه) زادروز پنجاهونهسالگي احمد پوري است.
اين مترجم و داستاننويس در گفتوگويي با خبرنگار ادبيات خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عنوان كرد: من در سال 1332 در تبريز به دنيا آمدم. خانوادهي متوسط و كارمندي داشتم و پدرم و پدربزرگهايم كارمند دارايي بودند. كودكيام هم در تبريز گذشت و با حال و هواي آن زمان.
او دربارهي دوران تحصيل خود در تبريز گفت: من تا دبيرستان و دو سال تحصيل در رشتهي زبان و ادبيات انگليسي در دانشسراي تربيت معلم در تبريز درس خواندم.
پوري با اشاره به آشنايي خود با ادبيات، گفت: من از كوچكي به تشويق پدرم ـ كه او را زود از دست دادم ـ، كتاب ميخواندم. بنابراين تبريز براي من از نظر ادبي همواره خاطرهبرانگيز است. چون از نظر مالي نميتوانستم همهي كتابهايي را كه ميخواستم، بخرم؛ بنابراين رمان كرايه ميكردم به قيمت شبي يك ريال و آنها را ميخواندم. اينها مربوط به سيزده ـ چهاردهسالگي من است كه از كتابهاي معروف و زرد شروع به خواندن كردم؛ كتابهايي مثل آثار ر. اعتمادي و امير عشيري را ميخواندم. اين كتابها، كتابهاي محبوب من بودند. اما بعد به كارهاي صادق هدايت و ديگر روشنفكران روي آوردم. يعني در نيمهي دوم دبيرستان مجلات ادبي را هم ميخواندم. جو خوبي در آن زمان در فضاي ادبي تبريز حاكم بود. بعد از آن براي تحصيل به انگلستان رفتم و در آنجا درس خواندم.
اين نويسندهي دربارهي تحصيل خود در انگلستان گفت: وقتي به انگلستان رفتم، تا اندازهاي با ادبيات آشنا بودم و پيشتر داستانهايم را در مجلههاي ادبي چون «فردوسي» و «نگين» چاپ كرده بودم. ترجمههايي هم از نمايشنامههاي هارولد پينتر و استریندبرگ چاپ كرده بودم. آگاهي نسبتا خوبي دربارهي ادبيات داشتم. در آنجا هم با آثار بيشتري آشنا شدم. البته من در انگليس زبانشناسي خواندم و ترجمه هيچگاه رشتهام نبوده است.
اين مترجم ادامه داد: وقتي از انگلستان برگشتم، كار ادبيام را شروع كردم. ديگر داستان ننوشتم و به ترجمهي شعر روي آوردم. مدتي در دانشگاه آزاد، دانشگاه خواجه نصير و دانشگاه روابط بينالملل، تدريس كردم؛ اما از دانشگاه بيرون آمدم و احساس كردم كه اگر خودم كار كنم، مفيدتر هستم. الآن هم معلمي ميكنم؛ اما در استخدام كسي نيستم.
پوري دربارهي فضاي ادبي تهران در سالهاي آغازيني كه از انگلستان به ايران برگشته بود، گفت: فضاي ادبي تهران فضايي بود كه با تمام افت و خيزهايش گرم بود؛ اما الآن آن فضا وجود ندارد.
او سپس دربارهي روي آوردن خود به ترجمه گفت: به خاطر تحصيل، از نوشتن دور شده بودم و وقتي به ايران برگشتم، احساس كردم نوشتن برايم سخت شده است و چون پيش از آن تك و توك ترجمه ميكردم و و چون شعر دوست داشتم، به ترجمهي شعر روي آوردم. اولين كارهايم اين چهار كتاب بود: «هوا را از من بگير، خندهات را نه» (پابلو نرودا)، «تو را دوست دارم چون نان و نمك» (ناظم حكمت)، «خاطرهاي در دورنم است» (آنا آخماتوا) و «در بندر آبي چشمانت» (نزار قباني) كه گزينهي عاشقانههايي از شاعراني بزرگ بود.
اين مترجم در ادامه دربارهي چگونگي انتخاب شعرها براي ترجمه گفت: انتخاب شعر و شاعر براي من دلي است. هر شاعري را كه خودم دوست داشته باشم و شعرش مرا تكان بدهد، وسوسهي ترجمهي شعرش در جانم ميافتد.
پوري دربارهي اينكه آيا براي ترجمهي شعر بايد شاعر بود يا نه، گفت: براي ترجمهي شعر اينكه شاعر باشي، خوب است. اما شايد بايد در تعريف شاعر، دايرهي وسيعتري را درنظر گرفت. مترجم شعر بايد شعرشناس باشد و بتواند به ظرايف شعر دست يابد. او بايد شعرخوان باشد. بعضي وقتها ميبينيم شاعري به ترجمهي شعر روي آورده است؛ اما ترجمههاي او خوب درنيامده يا برعكس. اصل مسأله از نظر من، اين است كه مترجم شعر بايد به شعر حساس باشد و شعر را خوب بفهمد.
او در پاسخ به اينكه آيا در ترجمهي شعر بخشي از معنا از دست ميرود يا نه و اينكه گفته ميشود شعر ترجمهپذير نيست، گفت: من در مقالهاي در مجلهي «مترجم» در مورد اين موضوع مفصل صحبت كردهام. به نظرم، اين حرف افراط است. يكسري شعرها ترجمهپذيرند و يكسري نيستند. اگر شعري ترجمهپذير باشد، قابل ترجمه است. در اين زمان حتا گاهي ترجمه ميتواند از شعر بهتر از آب درآيد. به نظر من، كساني كه اين حكم را ميدهند، عنايت دارند به يكسري شعرهايي كه قابل ترجمه نيستند و بر اساس آن تعداد محدود حكم ميكنند. به نظر من، در ترجمهي شعر يك چراغ قرمز وجود دارد؛ يعني زماني كه شعر با موسيقي و بازيهاي زباني بيان شده است. يك چراغ زرد هم وجود دارد كه كار ترجمه را دشوار ميكند و چراغ سبز شعرهايي است كه ميشود آنها را ترجمه كرد. حالا اينكه چقدر در ترجمه معنا از بين ميرود، بايد دربارهي آن بحث كرد.
احمد پوري كه براي كودكان نيز شعرهايي را به فارسي برگردانده است، دربارهي تفاوت ترجمه براي كودكان با ترجمه براي بزرگسالان، گفت: زماني كه براي بچهها ترجمه ميكنيم، بايد دايرهي واژگاني آنها را درنظر داشته باشيم و اينكه با چه واژههايي آشنا هستند. همچنين موضوع شعري هم كه براي بچهها انتخاب ميشود، با بزرگسالان متفاوت است و بايد اين موضوع را درنظر گرفت.
او افزود: من اگر باز هم شرايط پيش بيايد، دوست دارم براي بچهها ترجمه كنم. امسال هم يك مجموعهي شعر با عنوان «گورخر در قفس» براي بچهها ترجمه كردهام كه در نمايشگاه كتاب ارائه ميشود.
پوري در پاسخ به اين سؤال كه آيا در ترجمهي شعر از كسي تأثير گرفته است يا نه، گفت: در ترجمهي شعر، من خودجوش كارم را شروع كردم و كسي مدنظرم نبود؛ جز برخي از ترجمههاي شاملو كه به نظرم خيلي خوب ميآمدند. اما در ترجمهي نثر مترجمي چون نجف دريا بندري هميشه براي من جايگاه يك استاد را داشته و آرزويم اين بوده كه روزي چون او بتوانم ترجمه كنم.
اين نويسندهي دربارهي روي آوردن به نگارش رمان نيز گفت: فكر ميكنم در حرفهايم، ريشهي روي آوردن دوباره به نوشتن را گفتم. مدتها بود كه دوست داشتم بنويسم؛ اما دل و جرأت نوشتن را نداشتم. اما ديدم زمان دارد تنگ ميشود و بهتر است كه بنويسم؛ بنابراين اولين رمانم، «دو قدم اينور خط»، را نوشتم كه بد نبود و از آن استقبال شد و چند بار هم چاپ شد. بعد از آن، رمان ديگري را با نام «پشت درخت توت» نوشتم كه اقبال چاپ پيدا نكرد و اكنون نيز در حال نوشتن رمان ديگري هستم.
پوري سپس دربارهي شاعران خارجي كه به آنها علاقه دارد، گفت: همهي شاعراني را كه از آنها شعر ترجمه كردهام، دوست دارم؛ ناظم حكمت، پابلو نرودا و آنا آخماتوا در سليقهي من برجستهتر هستند. از ناظم حكمت سه كتاب ترجمه كردهام و از آنا آخماتوا هم كتابي مفصلتر در دست ترجمه دارم. از شاعران معاصر ايران شاعراني زيادي را دوست دارم. از شاعران نسل پيش ميتوانم به شاملو، فروغ، اخوان، منوچهر نيستاني و سهراب اشاره كنم. از شاعران امروز نيز شاعران زيادي را دوست دارم كه ميترسم اسم برخي را از قلم بيندازم؛ بنابراين به آنها اشاره نميكنم.
انتهاي پيام
نظرات