مراسم يادبود غلامرضا بروسان و الهام اسلامي، دو شاعر تازه درگذشته، عصر روز چهارشنبه (23 آذرماه) در خانهي شاعران ايران برگزار شد.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ابتداي اين مراسم، محمدرضا عبدالملكيان، مدير دفتر شعر جوان، دو قطعه شعر خواند و ياد اين دو شاعر از دسترفته را گرامي داشت.
سپس علي جهانشاهي، يكي از دوستان بروسان، دو قطعه شعر از رضا بروسان و الهام اسلامي را با حالتي بغضآلود خواند و گفت: اولينبار كه رضا را ديدم، 15سالم بود و او 11 سال از من بزرگتر بود. پيش او رفتم و گفتم مجموعه «احتمال پرنده را گيج ميكند» را خواندهام و به آن علاقهمند شدهام. رضا بروسان از من پرسيد كه كدام شعر از اين مجموعه را پسنديدهام؛ زيرا رضا اگر درباره شعرهايش تملق ميكردي، سريع ميفهميد. من به شعري كه او نيز دوست داشت، اشاره كردم و رضا با لهجه شيرين مشهدي به من گفت، كنجكاوت شدم؛ از اين به بعد رفيق مني.
جهانشاهي در ادامه با بيان اينكه رضا بروسان به شدت شاگردپرور و رفيقپرست بود، گفت: براي رضا كلمات يك تعداد حروف بيخاصيت نبودند؛ او به حقيقتت كلمات دانا بود. كلمات براي رضا، دست، پا و دهان داشتند؛ اميدوارم در دنياي ديگري موازي با اين دنيا، دوباره زيستن با رضا بروسان را از سر بگيرم و عطر كلماتش دوباره به زندگيام معنا ببخشد.
اين شاعر با بيان اينكه در اين روزهاي غم از دست دادن رضا بروسان و الهام اسلامي، كلمات برايش طلسم و مسخ شده و نتوانسته مرثيهاي برايشان بنويسد، دو قطعه شعرش را كه در زمان حيات بروسان به او تقديم كرده بود، خواند.
در بخش ديگري از اين مراسم، ريحان ريحاني كه اجراي برنامه را برعهده داشت، به مرور زندگي الهام اسلامي پرداخت و گفت: او سال آخر تحصيل در رشته مترجمي زبان انگليسي بود و كتاب «دنيا چشم از ما برنميدارد» اولين و آخرين مجموعهي او بود كه سال 87 توسط نشر شاملو به چاپ رسيد و با همين كتاب يكي از برگزيدگان جايزه كتاب سال شعر جوان شد.
در ادامه، احمد پوري، مترجم، مطلبي را درباره روزي كه بروسان با او تماس گرفته و از او خواسته است شعرهايش را ترجمه كند، خواند و از ناباوري خود درباره اين حادثه سخن گفت.
سپس مجري مراسم درباره آثار غلامرضا بروسان صحبت كرد و گفت: 90درصد از مجموعه شعر شاعران خراسان كه با همكاري بروسان در حال گردآوري بود، با عنوان «اسبها روسري نميبندند» به اتمام رسيده است؛ اما بروسان با رفتنش، ما را در به آخر رسيدن اين مجموعه تنها گذاشت.
در ادامهي اين مراسم نكوداشت، آرش شفاعي شعر خواند. سپس شعري از اكبر اكسير خوانده شد كه در سفر قونيه در سال 88 با برخي از شاعران از جمله رضا بروسان و الهام اسلامي همراه بوده و نتوانسته بود در اين مراسم حضور يابد. اين شعر از طرف اكسير و شاعران آستارا به خانواده بروسان تقديم شده بود.
در بخش ديگري از اين مراسم، شعرخواني بروسان در ويدئوكليپي نمايش داده شد و ساعد باقري با حالتي متأثر، ياد اين شاعر از دسترفته را گرامي داشت و گفت: اولينبار كتابي از او با يك اسم عجيب و غريب به نام «يك بسته سيگار در تبعيد» ديدم. اول بياعتنا بودم و پيش خود گفتم اين مجموعه هم از همان مجموعههاي اطواري شاعران جوان است و با بياعتنايي اين كتاب را باز كردم؛ اما زماني كه سه سطر اول اين كتاب را خواندم، علاقهمند شدم كتاب را با خود به خانه ببرم و ديدم كه با يك شاعر بزرگ و يك انسان بزرگ طرفام.
سپس سجاد گودرزي و مهرداد جهانگيري شعرخواني كردند و عباس مخبر، مترجم، در سخناني با بيان اينكه همه اديان تعريفي از مرگ دارند و تمام فلاسفه نيز به مرگ فكر كردهاند، سخن گفت و افزود: كار اسطوره اين است كه آييني براي مرگ ايجاد كند كه شدت اندوه و غم مرگ را براي بازماندگان بگيرد. در واقع، اين مراسم همان آيين است كه اسطوره برگزار ميكند و از شدت اين غم و اندوه واردشده بر ما ميكاهد.
در ادامهي اين مراسم، حافظ ايماني، يكي از دوستان رضا بروسان، قطعه شعري را همراه با دفنوازي خود خواند و سپس هادي خورشاهيان، شاعر، با اشاره به اينكه همسن بروسان است و پدرانشان با هم در جنگ شهيد شدهاند، گفت: رضا متولد آذر بود و در آذرماه هم از دنيا رفت. من شهادت پدرم را پس از 20 سال باور كردم. نميدانم آيا زماني ميرسد كه از دست رفتن رضا را باور كنم يا نه.
او در ادامه با بيان اينكه نبايد رضا بروسان را به راحتي خرج كرد، توضيح داد: در يك روزنامه مطلبي درباره بروسان نوشته شده بود و او را يكي از شاعراني برشمرده بودند كه ميتوانسته به قله اوج شاعري برسد. من از اين مطلب خيلي ناراحت شدم. اكنون كه رضا از دست رفته، نبايد مدام راجع به شعرهاي او حرف زد؛ زيرا او شاعر بزرگي بود كه جنبههاي شخصيتي بزرگ ديگري نيز داشت. بسياري از دوستان صميمي خراساني را كه هميشه همراه بروسان بودند، در اين مراسم نميبينم و از همينجا اعلام ميكنم، اگر آنها فوت كردند، براي مراسمشان نميروم.
در بخش ديگري از مراسم نكوداشت، فاطمه راكعي، مديرعامل انجمن شاعران ايران، از بهت و ناباوري خود از پيامكي كه زيبا اشراقي، همسر قيصر امينپور، درباره از دست رفتن اين دو شاعر به او داده بود، سخن گفت و افزود: خوشحالام كه مجتبي بروسان از اين خانواده باقي مانده است؛ زيرا هر زمان كه دلمان براي قيصر امينپور تنگ ميشود، به ديدار زيبا و آيه (دختر قيصر امينپور) ميرويم. اگر آدمها از بين ميروند؛ اما من واقعي آنها زنده باقي ميماند و اين دو شاعر جايي رفتند كه خيليها آرزو دارند در اين جايگاه قرار گيرند.
در بخش پاياني اين مراسم، مرتضي حنيفي و جواد زهتاب شعرخواني كردند و رضا ياوري، يكي از دوستان بروسان، سه قطعه شعر را به ترتيب به رضا بروسان، الهام اسلامي و فرزندشان ليلا تقديم كرد. سپس افشين علاء، شاعر، ياد اين دو شاعر از دسترفته را گرامي داشت و اشاره كرد كه خواهرزاده 10ساله خودش نيز به تازگي فوت شده است و گفت: بايد همزماني اين فاجعه را با حادثه عاشورا به فال نيك بگيريد. فرزندان شما در پناه زينب كبري (س) هستند.
به گزارش ايسنا، در اين مراسم دو ويدئوكليپ به ترتيب توسط شروين مسگرها و بهار خليفه و همچنين دفتر شعر جوان آماده شده بود كه براي حاضران پخش شد.
در پايان نيز مجتبي بروسان، تنها فرزند بازمانده اين خانواده، كه در بهت از دست دادن خانوادهاش بود، گفت، شعري را كه شب گذشته درباره پدرش و اين حادثه تلخ گفته، ميخواند:
بيدار شدم
فهميدم سردرگميهاي پدرم را دارم
ميخواستم سوزني بردارم تا فرو كنم در يكي از بندهاي دستم
تا خوني بيايد و اين خواب را باطل كند
او همچنين خواند:
ديگر ميترسم
ديگر ميترسم از خيابانها، جادهها، چراغ قرمزها
من قطعا از خوابش هم ميترسم
انتهاي پيام
نظرات