رؤيا صدر «بيبي گلِ» سالهاي «گلآقا» است و حالا از فضاي موجود براي نوشتن طنز دلزده است.
سري را كه درد نميكند، دستمال نبندند
اين طنزپرداز در گفتوگويي با بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، كه در محل اين خبرگزاري انجام شد، در ارزيابياش از وضعيت طنز در دههي 80، عنوان كرد: دههي 80، دههاي بود كه آخرين نشريات طنز هم كم كم تعطيل شدند. مؤسسهي گلآقا كه سالنامه، ماهنامه و هفتهنامه چاپ ميكرد، حالت خودتعطيلي پيدا كرد. ما در دههي 80 فقط مجلهي «طنز و كاريكاتور» را داريم و نشرياتي كه جنبهي محلي دارند؛ اما توزيع سراسري ميشوند؛ مانند مجلهي «ستون آزاد» (مجله طنز دانشگاه فردوسي مشهد). در دههي 80، حجم طنز در نشريات غيرطنز نيز به حداقل رسيد. نشريات سعي كردند از طنز گريز داشته باشند و سري را كه درد نميكند، دستمال نبندند.
او با اشاره به حذف طنز از نشريات، عنوان كرد: نشريات طنز صورت مسأله را پاك كردند و كم كم ستون طنز از نشريات هم برداشته شد و طنز در نشريات به حداقل خود رسيد و اين را كه دلايل اين موضوع چيست، بايد ريشهيابي كرد.
دموكراسي ديجيتالي
او در ادامه به رشد طنز در فضاي غيررسمي اشاره و اظهار كرد: در برابر طنز در فضاي رسمي، جرياني از طنز غيررسمي رشد كرد كه مخاطبان طنز را به سوي خود كشيد و سطح توقع مخاطبان طنز را به همين نسبت متفاوت كرد. طنز به فضاي اينترنت و تكنولوژيهاي جديدي مانند بلوتوث، موبايل و اسام اس راه يافت؛ در نتيجه، به صورت گسترده مخاطبان خود را يافت.
او ويژگيهاي طنز در فضاي غيررسمي را با طنز در فضاي رسمي متفاوت معرفي كرد و گفت: طنز در فضاي غيررسمي از چند جهت ويژگيهاي متفاوتي را با طنز رسمي داشت؛ يكي اين كه طنز در قالب دموكراسي ديجيتالي معنا پيدا كرد و در نتيجه، افراد مختلف امكان حضور در اين فضا را يافتند. هركس دلش ميخواست، ميتوانست طنز توليد كند و مخاطب بيابد. در سايهي اين مسأله، خط قرمزها درنورديده شد و افراد توانستند بدون توجه به خط قرمزها، حرف خود را بزنند. در اين گونه آثار ارائهي پيام بيشتر حرف اول را ميزند و خيلي به قالب آفريني توجه نميشود. سطح توقع و نگاه مخاطب نيز به همين نسبت متفاوت شد.
صدر تأكيد كرد: طنز رسمي كه در چارچوب عمل ميكرد و روي بعد ادبي، زبان شسته و انتخاب قالبهاي وزين كه متناسب با چاپ در نشريات باشد، تأكيد داشت، به حاشيه رفت. از سوي ديگر، ما تنوع و دگرگوني در قالب را نيز داشتيم که مينيمالنويسي يکي از نتايج آن است.
او با اشاره به تأثير رشد طنز در اينترنت، اظهار كرد: در واقع، طنز در اينترنت سليقهي مخاطب را تغيير داد. طنز در اينترنت عنصرهاي جديدي وارد طنز كرد و محدود شدن طنز در نشريات رسمي نيز اين شاخصها را تشديد كرد و در ذهن مخاطب و طنزپرداز، نهادينه كرد.
«دو کلمه حرف حساب»
اين طنزپرداز در ادامه خاطرنشان كرد: سعهي صدر نيز در دههي 80 كمتر شد. اتفاقهايي كه در فضاي باز بعد از خرداد 76 در طنز افتاد، عكسالعملهايي را در پي داشت و فضا براي طنز رسمي دوباره بسته شد. نه تنها به آن طنز اجازهي ارائه ندادند، بلکه دايرهي نگاه به رسالت طنز هم محدودتر شد. تا آن جا كه رسم كاريكاتور مسؤولان جا افتاده بود، ولي اين امر از سوي يكي از مقامات در مصاحبههايش، جرم اعلام شد.
يادم ميآيد ماهنامهي «گلآقا» كه آن زمان چاپ ميشد، به همين علت زير فشار قرار گرفت و در هر حال تداوم كار طنز مشكلترشد.
او در ادامه عنوان كرد: در عين حال در دهه 80 در سايهي حركتهايي كه در زمينهي طنز ايجاد شد، مانند نهادها و جايزههايي كه برقرار شد، خود به خود رونقي در بازار طنز به وجود آمد؛ از اين جهت كه جوانان توانستند بيايند و استعدادهاي خود را عرضه كنند؛ اگرچه اين جايزهها اما و اگر دارند و اين نتايجي كه اعلام ميشود، ممكن است در آنها بحثي به وجود بيايد؛ اما نفس اين حركت در شناسايي استعدادها و محك خوردن آنها و ايجاد فضاي رقابت تأثير مثبت دارد.
صدر سپس با اشاره به كمتعداد بودن طنزنويسان در سالهاي اخير، خاطرنشان كرد: طنز در ذات خود هنجارشكن است و من فكر ميكنم رونق آن نسبت مستقيم دارد با سعهي صدري كه بين مردم و به خصوص مسؤولان وجود دارد. حركتي كه كيومرث صابري فومني در ستون «دو کلمه حرف حساب» و بعد در مجله گلآقا انجام داد، سعهي صدر جامعه و مسؤولان را نسبت به طنز بالا برد. او نشان داد كه آدم ميتواند نسبت به مسؤولان، جامعه، نظام و انقلاب مقيد باشد و در عين حال بتواند انتقاد كند؛ چيزي كه صابري بارها از آن به عنوان «طنز مشفقانه» ياد ميكرد و به خاطر ارتباطي كه با نظام و مسؤولان داشت، موفق بود كه اين نگاه را جا بيندازد. اما در طي زمان به خاطر حساسيتهايي كه ايجاد و برانگيخته شد، اين نگاه به طنز مخدوش شد. همچنين مناسبات قدرت مقداري در جامعه تغيير كرد.
اين طنزپرداز تعطيلي مجلهي «گلآقا» در ابتداي دههي 80 را سمبوليك خواند و عنوان كرد: تعطيلي هفتهنامه «گلآقا» يك تعطيلي سمبوليك بود؛ اين تعطيلي فقط تعطيلي گلآقا نبود. گلآقا روي گسل مردم و مسؤولان حركت ميكرد و يك جوري ميتوانست اين دو را پيوند دهد. تعطيلي گلآقا به اين معنا بود كه اين خط مشي ديگر نميتواند ادامه بيابد و اين نقد مشفقانه ديگر نميتواند حركت كند.
او افزود: سپس ماهنامهي «گلآقا» بعد از تعطيلي هفته نامه بيشتر به سوي نگاه اجتماعي به وقايع حركت كرد و بعد كه پوپك صابري، هفتهنامهي «گلآقا» را چاپ كرد و سعي كرد آب و رنگ سياسي به آن بدهد و به حيطهي سياسي وارد شود، به علت تغيير مناسبت قدرت در جامعه، باز هم موفق نشد؛ در نتيجه، تعريف از طنز، رسالت و جايگاهش در جامعهي فعلي براي من طنزنويس بعد از هفتهنامهي «گلآقا» تغيير كرد. تعطيلي هفته نامه، نشان داد كه ديگر نميشود با آن فرم و نگاه به رسالت طنز سياسي در جامعهي ما ادامه داد.
يك نگاه شوخ طبعانه
صدر با اشاره به تعريف طنز، بيان كرد: طنز هنجارشكني در نگاه و برخورد با سوژه در سايهي يك نگاه شوخ طبعانه است. يعني وقتي شما از سوژه فاصله بگيريد و با نگاهي شوخطبعانه به آن نگاه كنيد، طنز زاده ميشود. اين تعريف، تعريفي كلي است.
او دربارهي تفاوت طنز منثور و منظوم نيز گفت: در زمينهي شعر طنز ، المانهاي جديدي وارد طنز شد و ما شاهد پا گرفتن جريانهاي ادبي در شعر بوديم كه از ويژگيهاي آن ميتوان به وارد كردن زبان نسل سومي و زبان عاميانه به شعر اشاره كرد كه آن را در شعرهاي «با معرفتهاي عالم» ابوالفضل زرويي نصرآباد ميتوان ديد. عناصر جديدي وارد شعر طنز شد كه تشکيل شب شعرها در بروز اين پديده موثر بود. اين عناصر مقداري اجتماعي بود، اگر چه در زمينهي سياسي هم خودش را نشان داد.
ظهور طنز در رسانههاي غيررسمي
وي در زمينه ويژگيهاي طنز در دهه 80 ادامه داد: اگر چه طنز به صورت مستقيم در رسانههاي رسمي بازتاب نداشت ولي اگر در آثار ادبي به دنبال رگههاي طنز بگرديم، آثار خوبي در دههي 80 ارائه شده است. بسياري از نويسندگان به خصوص چهرههاي خوب داستاننويسي جوان طنز را در آثارشان به کار گرفتند. مانند «حامد حبيبي»، «پيمان هوشمندزاده»، «آذردخت بهرامي» و يا حتي بسياري از كساني كه كارهاي خود را در وبلاگشان ارائه ميدهند و گمنام هستند. رگههاي بسيار خوبي از طنز را در آثار آنها ميبينيم كه اگر رشد كنند و امكان عرضهي استعداد خود را بيابند، ما ميتوانيم آيندهي روشني را براي طنز ببينيم. تا آن جا که اگر بخواهيد مجموعهاي از آثار داستاني طنز امروز انتخاب کنيد، به مراتب متنوعتر و قويتر از آثار نسلهاي پيش است و از نظر تکثر در قالب و زبان و حتي تعداد قابل مقايسه نيست.
صدر با اشاره به ظهور طنز در رسانههاي غيررسمي و تأثيرات آن، تأكيد كرد: طنز سياسي در رسانههاي رسمي جوابگوي مخاطب نيست و مخاطب دنبال حرف و دغدغههاي خودش در رسانههاي غيررسمي ميگردد.
صدر در ادامه با اشاره به طنزنويسي در رسانههاي رسمي، عنوان كرد: در عين حال در رسانههاي رسمي من ميخواهم از كساني چون «شهرام شكيبا» نام ببرم كه با وجود محدوديتهاي بسيار شديدي كه وجود دارد و ما از آن اطلاع داريم، توانسته با شناخت و تسلطي که به طنز و ادبيات دارد فضاي تنفسي را براي طنز ايجاد كند. البته شکيبا از نظر قالب آفريني، نگاه نويي ارائه نميدهد ولي مخاطب آثار او را ميخواند و با آن ارتباط برقرار ميکند و در سايه ارائه اين آثار روزنهاي در طنز سياسي گشوده ميشود.
رؤيا صدر با اشاره به طنز غيرسياسي، افزود: در زمينهي غيرسياسي در زمينههاي طنز هنري، ادبي و اجتماعي، فكر ميكنم ما در دههي 80 عرصههاي جديدي را امتحان كرديم كه اين به خاطر حركت جوانهايي است كه ادبيات و زبان آنها با طنز گره خورده و ادبيات را به صورت كار تخصصي دنبال ميكنند.
او در ادامه بيان كرد: طنز سياسي و اجتماعي زماني نوشته ميشود كه تكليف طنزپرداز با خودش مشخص باشد. وقتي فضا بسته و سياه است، ذهن من طنز را پس ميزند. طنز يك فراغت خاطر و گشادگي ذهني ميخواهد. آدم وقتي خيلي تحت فشار است، نميتواند طنز بنويسد. برعكس اين كه ميگويند طنز در محيطهاي بسته بيشتر جواب ميدهد، طنزنويس زماني كه با ذهن خود خلوت ميكند و ميخواهد طنز بنويسد، همهي چارچوبها و تابوهاي سياسي و اجتماعي و فكري را كه وجود دارد، بايد در ذهن خودش بشكند. اگر بخواهد خودش را سانسور كند و بگويد من اين را بنويسم، كجا ميخواهد چاپ شود، من اين را بنويسم كه چه كارش كنم، نكند فرزندم، خانوادهام و جامعه آن را بخواند و به دردسر بيفتم، خود به خود، اينها ذهن طنزنويس را ميبندد و او دچار انسداد ذهني و بحران خلاقيت ميكند.
نبايدهاي پررنگ در ذهن طنزپرداز
اين طنزپرداز سپس با اشاره به محدوديتها، خاطرنشان كرد: من فكر ميكنم در جامعهي ما چون فضا بسته است و آدم با نهها مواجه است، نبايدها در ذهن طنزپرداز پررنگ است، خصوصا در مورد زنان. اين موانع در ذهن طنزپرداز شايد سبب شده تا ما آثار طنز كمتري را ببينيم. همهي ما درصدي دچار افسردگي هستيم و جامعهي ما جامعهاي بسته است. از سوي ديگر، طنز يک هنر اجتماعي است و براي مخاطب آفريده ميشود. در حال حاضر زمينهاي براي ارائهي اثر طنز وجود ندارد. وقتي من براي «گلآقا» مينوشتم يك هفته زمان ميگذاشتم تا اثر طنزي خلق كنم؛ اما اكنون فكر ميكنم چرا بايد يك هفته زحمت بكشم و اثري را بنويسم؛ آن را كجا چاپ و ارائه كنم؟
وي در ادامه دربارهي طنزهاي وبلاگي، اظهار كرد: مخاطب اينترنت يک مخاطب عجول است که فرصت و امکان سر و کله زدن با متنهاي ثقيل را ندارد. با دريايي از مطلب و نوشته و خبر روبهروست. شايد اصلاً رشد مينيمال نويسي در اينترنت، نتيجه پاسخگويي به اين پديده باشد. بنابراين ديگر آن استخوان خرد كردن، زحمت كشيدن و عرق ريختن ذهن - به قول فاكنر ـ را شايد در اين فضا کمتر بتوان ديد.
وي در مورد ويژگيهاي طنز در آثار نسل جوان گفت: نگاه نسل جوان به قول آقاي صابري، گردي از طنز را دارد. اگر مجلهي «چلچراغ» را توجه كنيم كه ارگان زبان نسل سوم است، ميبينيم زبان آن با طنز آميخته شده است. شايد اين به خاطر ويژگيايهاست كه نسل جوان دارد؛ نسل جوان كلا تعمدي در هنجارشكني دارد، حتا در نگاه. اين نسل ميخواهد چارچوبها را رها كند؛ به همين دليل، عنصر طنزي در زبان اين نسل وجود دارد كه در آثارش نيز نمود دارد و در گزارش، داستان و شعر او نيز نمود مييابد؛ اما متأسفانه زمينهاي نيست كه بشود گفت اين كه مي نويسي، طنز است؛ اما ميتواني آن را بهبود دهي، مانند كاري كه صابري در حق نسل ما انجام داد و واقعا معلمي بود. فكر ميكنم خلأ چنين حلقهي اتصالي با طنز براي نسل جوان احساس ميشود.
كساني مانند «اميرمهدي ژوله»...
اين پژوهشگر حوزهي طنز در جواب اين پرسش كه جايگاه طنز مكتوب در ميان اشكال ديگر كجاست و طنز مكتوب تا چه اندازه ميتواند دستمايهي اقتباس ادبي باشد؟ گفت: كساني مانند «اميرمهدي ژوله» بودند كه از اصحاب طنز مكتوب بودند و به خاطر كارهايشان در مجلهي «چلچراغ»، در جشنوارهي مطبوعات برگزيده شدند؛ اما او به طور كلي جذب سريال طنزنويسي شد، يا «آذردخت بهرامي» كه داستاننويس طنز بود و فيلمنامهنويسي هم ميكرد؛ اما در هر حال انفصالي وجود دارد. من به عنوان يك طنزنويس اين فيلمها و سريالها را ميبينيم و احساس ميكنم برخي از آنها تغييراتي را لازم دارد و اگر كار جور ديگري بود، بهتر بود.
او افزود: اگر آثار سينمايي پشتوانهاي از طنز مكتوب داشته باشد، فيلم بهتر از اين از آب درميآيد. ما فيلمهاي اينگونهاي را هم داشتهايم، مانند فيلم «مكث» كه چون يک طنزنويس مشاور فيلمنامه بوده، کار، خوب از كار درآمده است؛ اما اكنون فيلمها بيشتر به لودگي دامن زده است و چيزي كه اصلا مهم نيست، اين است كه فيلمنامهنويس كيست. از سوي ديگر، ما كارهاي زيادي را داريم در حوزهي طنز مكتوب كه بُعد نمايشي دارند و اگر روي اينها كار شود و اجرا شوند، آثار خوبي خلق ميشود. متأسفانه من فكر ميكنم پيوندي وجود ندارد. اين يك نقطه ضعف است كه دلايل مختلفي دارد كه در بافت دستاندركاران كارهاي سينمايي ريشه دارد.
كم تعداد بودن طنزپردازان زن
صدر سپس دربارهي كم تعداد بودن طنزپردازان زن به نسبت حضور زنان در ساير حوزههاي ادبيات، عنوان كرد: بعد از انقلاب، حضور خانمها در طنز نسبت به گذشته برجستهتر و مشخصتر شد. اما اين تعداد به نسبت حضور زنان در ساير حوزههاي ادبيات كمتر است و اين به خاطر ذات طنز است. ذات طنز با نوعي بيرحمي عجين است و بايد با سوژه فاصله بگيريد و با خونسردي آن را نگاه كنيد. بايد با تعقل با سوژه برخورد كنيد و نبايد احساساتي شويد. طنز با برخي تابوها سر و كار دارد كه شامل تابوهاي اخلاقي هم ميشود. براي يك زن سخت است كه در اين حوزه وارد شود و حد نگه دارد و مسألهاي برايش ايجاد نشود. از طرفي شوخطبعي به نظر روانشناسان،بيشتر با خصوصيات مردان هماهنگ است، چون نيازمند داشتن روحيهي پرخاشگري است و آقايان اين روحيه را بيشتر دارند. در جامعهي ما اين ويژگي با موانعي كه هست و بافت فرهنگي جامعهي ما درآميخته شده است. از بچگي گفتهاند، «دختر كه شوخي نميكند»،«دختر كه نميخندد». ما از بچگي اين روحيه را بر زنان سوار ميكنيم. طنز هم هميشه با لودگي، شوخي، هجو و هزل درآميخته شده است و انفكاك آن ساده نيست و زنان شايد كمتر به سراغ اين حوزه بروند.
حسين پناهي هم بود...
صدر كه در مجلهي «گلآقا» بيشتر وقتها با نام «بيبي گل» مينوشت، در بخش ديگري از گفتوگو با ايسنا، دربارهي تجربهي خود از طنزنويسي و مجلهي «گلآقا» گفت و عنوان كرد: من از سال 60 كارم را به عنوان خبرنگار در مجلهي «زن روز» شروع كردم و كم كم كارهايم سمت و سوي طنز پيدا كرد. دوست داشتم نويسنده شوم؛ اما هرگز فكر نميكردم در حوزهي طنز فعال شوم. مجلهي «توفيق» را دوست داشتم و در بچگي ميخواندم. زماني من گزارشي از شركت واحد نوشته بودم و تيتر زده بودم؛ «كتابي بايستيد همه سوار شوند» كه مايهي طنز داشت. من نميخواستم طنزنويس شوم؛ اما كارهايم صبغهي طنز مييافت و قلمم به آن سمت ميرفت. نميتوانستم ادبي يا احساسي بنويسم. بعد پيشنهاد دادم كه در «زن روز» يك صفحهي طنز باز كنيم كه حسين پناهي هم بود. فكر ميكنم او اولين معلم من بود. از او كار طنز ميگرفتيم. به او ميگفتيم طنز بياور، چيزهاي سياهي مينوشت و ميآورد. ميگفتيم اين كه طنز نيست، ميگفت، «من براي دلم مينويسم». با اين وجود كه او نياز مالي شديدي داشت؛ اما نميتوانست سفارشي بنويسد. بعد از آن من در سال 68 از «زن روز» استعفا دادم و بيرون آمدم كه وقفهاي افتاد و من كارهاي ديگري كردم. در خرداد 72 به «گلآقا» رفتم و آنجا به طور مشخص به عنوان «بيبي گل» طنز نوشتم. تا وقتي كه گلآقا درميآمد، من با آن همکاري داشتم. پراكنده جاهاي ديگر هم مينوشتم؛ اما به طور ثابت در گلآقا بودم.
رؤيا صدر در پاسخ اين كه آيا ميشود تجربهي گلآقا تكرار شود، بدون مكث گفت، خير، و توضيح داد: اين تجربه اصلا تكرار نميشود؛ چون جامعهي ما تغيير كرده است، بافت قدرت در جامعهي ما تغيير كرده است و طنزنويس نميتواند در برابر رويدادها موضع گلآقا را داشته باشد.
او افزود: همان طور كه گفتم، گلآقا بر اساس نقد مشفقانه عمل ميكرد و مناسباتي را بين خودش و مسؤولان قائل بود و انتقاد سازنده ميكرد و در آن چارچوب عمل ميكرد. اكنون من طنزنويس نميتوانم اين موضع را داشته باشم. زماني ميتوانم اين موضع را بگيرم كه طرف مقابل من جور ديگري باشد و شرايط مهيا باشد. اميدوارم اين شرايط دوباره مهيا شود تا ما بتوانيم بنويسيم.
اين طنزپرداز همچنين با اشاره به تعطيلي گلآقا، عنوان كرد: گلآقا بر روي گسل بين مردم و مسؤولان حركت ميكرد و شرايط به گونهاي شد كه ديد نميتواند روي اين گسل حركت كند. نميتواند حرف مردم را بزند و نسبت به حاکميت حالت انتقادي مشفقانه هم داشته باشد. در آن شرايط، آقاي صابري ديد كه حرفهيي هست كه نميتواند آنها را بزند و يا اين حرفها خريدار ندارد. مانند آب در هاون كوبيدن است. جامعه هم آن چارچوبها را و آن خط مشي را نميپذيرفت. به مرحلهاي رسيده بود كه از اين طنز عبور كرده بود. ديگر پيچيده صحبت كردن و انتخاب قالبهاي پيچيده جواب نميداد. فضا، بحراني بود و طنز دوران بحران را ميپسنديد که طنزي رو و رک است. مخاطب پرحوصلهي قبلي حوصلهي يكي به ميخ و يكي به نعل كوبيدن گلآقايي را نداشت.
صدر سپس در پاسخ به اين پرسش كه فضاي تكنولوژيك جديد چقدر ميتواند بار نبود فضاي پيشين را به دوش بكشد، گفت: من در اين فضا نميتوانم چيزي بنويسم كه آلترناتيو ي براي آثار قبليم باشد و مخاطب بپذيرد و دنبال كند. حرف خودم را هم نميتوانم بزنم. حالت تضادي كه آدم با خودش دارد، گاهي در ننوشتن(يا کم نوشتن) متجلي ميشود.
او در ادامه با اشاره به از دست دادن پشتوانههاي ادبيات طنز در دههي 80، گفت: ما چند پشتوانهي بسيار مهم را در دههي 80 از دست داديم .اولين آنها آقاي صابري بود. همچنين عمران صلاحي در اين دهه درگذشت که من هر وقت يادش مي افتم متاثر ميشوم. منوچهر احترامي هم در دههي 80 درگذشت. هركدام از اينهاکه فوت ميكردند، آدم ميگفت ديگري هست؛ اما وقتي آقاي احترامي رفت، ديگر رفت. ما ميتوانستيم به آنها تكيه كنيم و از آنها ياد بگيريم. مانند آنها ديگر نميآيد. «احترامي» دريايي از اطلاعات بود. او قالبهاي زيادي را امتحان كرده بود. آدم هميشه فكر ميكند، نويسندهها تا يك سن و سالي مينويسند و بعد به تكرار ميافتد؛ اما ستون «نشتيهاي قلم» احترامي حتا در سالهاي آخر آدم را متعجب ميكرد و آدم فكر ميكرد او چقدر نوست، چقدر مدرن است و ذهن خلاق دارد. هرگز به تكرار نيفتاد. آدم بايد پشتوانهي ادبي غني داشته باشد كه بتواند اين گونه بنويسد.
ادبيات فكاهي ايران
اين طنزپرداز با اشاره به ادبيات فكاهي ايران، عنوان كرد: ايرانيها ذهن بسيار شوخطبعي دارند و به علت پيچيدگي ذهنيشان، خيلي ذهن طنزانديشي دارند. ما در جوكهايمان قويترين طنزها را داريم كه رد و بدل ميشوند و سازندهي آنها مشخص نيست.
رد و بدل شدن پيامهاي كوتاه
او همچنين به رد و بدل شدن پيامهاي كوتاه اشاره كرد و گفت: پيامهاي كوتاه طنزي كه ردوبدل ميشوند و سازندهي مشخصي ندارد، بسيار قوي و عميق هستند. من فكر ميكنم اين روحيهي طنز تنها به اين دوره تعلق ندارد. دورهي توفيق هم جوك ميساختند، ميگفتند اين را توفيق نوشته كه تعطيل شده است. هركدام از جوكهايي كه توفيق ننوشته بود، خودشان دريايي از معني بودند در كوتاهترين عبارات. اين به علت ذهن طنزانديش ايراني است كه هميشه از ادبيات و طنز رسمي جلو زده است، خصوصا در دورههاي فشار كه طنز رسمي درجازده است، بيشتر خودش را نشان داده و رشد كرده است. با پديدهي «پيام كوتاه» اين روحيه بيشتر خود را نشان داده و امكان مبادله شدن پيدا كرده است. اكنون زماني كه اتفاقي ميافتد، يك ساعت بعد، پيام كوتاهي در اين رابطه فرستاده ميشود. حالا اگر قرار باشد صبر كنيم چيزي فرايند چاپ رسمي را از سر بگذراند، بسيار طول ميكشد.
اين طنزپرداز با اشاره به دشواري طنز نوشتن براي ايرانيها، گفت: به دليل فشارها ذهن ايرانيها بسيار غني است؛ براي همين طنز نوشتن براي ايرانيها بسيار سخت است. من خود را جاي مخاطب ميگذارم و مدام با خود فكر ميكنم او از من بسيار جلوتر است. براي ايراني طنز ساختن هنر زيادي ميخواهد؛ چون هر ايراني يك طنزنويس بالقوه است كه آن را در محاورات روزمره به فعل درميآورد. در طنز شفاهي من هميشه كم ميآورم و نميتوانم بديههگويي كنم. طنز نوشتن براي اين آدمها بسيار سخت است.
رؤيا صدر زادهي سال 1339 در تهران است و از آثار منتشرشدهي او اين عنوانها هستند: «خبرنامهي محرمانه» (مجموعهي طنزها) نشر سخن، 1378، «بيست سال با طنز» (بررسي طنز در بيست سال بعد از انقلاب / برندهي جايزهي پروين اعتصامي به عنوان اثر پژوهشي برتر)، 1381، «ه مثل تفاهم» (مجموعهي طنزها)، نشر ثالث، 1383، «كتاب گلآقا» (بررسي زندگي كيومرث فومني) نشر گلآقا،1384 «برداشت آخر»، بررسي طنز مطبوعاتي ايران، نشر سخن، 1385، «شكرستان» (بررسي آثار زنان در نشريات طنز)، ارديبهشت 90.
كتابهاي «فمينيسم» و «طنز وبلاگي» او نيز از انتشار بازماندهاند. «طنز دات كام» (بررسي تحليلي طنز در وبلاگها با نمونهي كارها) قرار بوده در نشر چشمه چاپ شود؛ اما مجوز نشر دريافت نكرده است.
انتهاي پيام
نظرات