كوروش كمالي سروستاني در عرصهي فعاليتهاي فرهنگي و پژوهشي نامي آشناست. او علاوه بر فعاليتهاي پژوهشي ادبي و تاريخي، نگاه و توجه ويژهاي به ميراث فرهنگي اين سرزمين داشته و در اين زمينه صاحب ايده و نظر بوده است.
كمالي سروستاني اقداماتي را مانند ارائهي طرح موزهي تاريخ فارس، ارائهي طرح «موزهي تاريخ ادبيات ايران»، عضويت در شوراي بينالمللي موزهها (ايكوم) و مشاوره در مطالعات و طراحي بسياري از موزههاي استان فارس و كشور در كارنامهي كاري خود دارد. چاپ كتابهاي «دانشنامه آثار تاريخي فارس»، «باغهاي تاريخي شيراز»، «مساجد تاريخي شيراز» و مقالات متعددي در مطبوعات كشور و همايشهاي گوناگون ملي و بينالمللي و برگزيده شدن او بهعنوان «خادم ميراث فرهنگي كشور» در سال 1383 از سوي سازمان ميراث فرهنگي كشور، بخشي ديگر از داشتههاي اوست.
خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در استان فارس با او بهعنوان پيشنهاددهنده، طراح و مؤسس «گنجينه تاريخ فارس» كه موزهاي منحصربهفرد در نوع خود است، گفتوگو كرد.
ايدهي تأسيس موزهي مشاهير از كجا آمد و ضرورت آن چه بود؟
از سال 1374 كه ايدهي تأسيس بنياد فارسشناسي سامان يافت و مركز تخصصي فعاليتهاي فرهنگي و پژوهشي در راستاي شناختن و شناساندن فارس در قالب اين بنياد به فعاليت پرداخت، انديشيدن دربارهي شيوههاي عمومي كردن آشنايي با مفاخر و آثار استان كهنسال و پهناور فارس، جايگاه ويژهاي در ذهنم پيدا كرد. برگزاري همايشها و نشستهاي علمي و چاپ كتابهاي ارزشمند، اگرچه بخشي از علاقهمندان و مخاطبان اهل مطالعه و انديشه را تا اندازهاي اقناع ميكرد؛ اما بهدليل پايين بودن سطح سرانهي مطالعه و محدود بودن علاقهمندان به شركت در نشستهاي علمي بايد از ابزارهاي هنري ديگري استفاده ميشد.
در نبود اعتبارات كلان براي امور فرهنگي و جدي نبودن سرمايهگذاري در ساخت فيلمهاي ارزشمند سينمايي و سريالهاي تلويزيوني و حتا برنامههاي مستمر علمي و فرهنگي راديويي، سامان دادن مجموعهاي كه بتواند با حداقل اعتبار، حداكثر استفاده را در راستاي اهداف علمي و فرهنگي فارسشناسي بهدنبال داشته باشد، در سال 1379 در دستور كار قرار گرفت. البته ساخت مجسمههاي مومي از مشاهير جهان، پيشينهاي 50 ساله داشت و نمونهي قابل اعتناي آن موزهي «مادام توسو» در لندن است، اين موزه بيشتر به ساخت مجسمههاي مومي بزرگان سياست، فرهنگ و هنر جهان ميپردازد و هر چند سال يكبار نيز بر اثر ضرورت و تشخيص كارشناسان، آنها را تغيير ميدهند. در ايران نيز تقدم در اين زمينه به موزهي مردمشناسي حمام گنجعليخان كرمان ميرسد كه با ساخت مجسمههايي، حمام و آداب آن را معرفي ميكند.
ايدهي گنجينهي تاريخ فارس آميزهاي از تاريخ، فرهنگ، هنر و مشاهير با پيوند و پيوستي تاريخي بود كه علاقهمندان در مقاطع سني و دانشي مختلف بتوانند در يك فرصت كوتاه با ديدن نمادها، بناها و شخصيتهاي تاريخي، گذري كوتاه بر تاريخ كهنسال فارس در دورههاي مختلف ايلامي، هخامنشي، ساساني، اسلامي، اتابكان، آل بويه، زنديه، صفويه، قاجاريه، انقلاب مشروطه، پهلوي و انقلاب اسلامي داشته باشند.
چرا خانهي زينتالملوك براي اين كار انتخاب شد؟ دليل انتخاب اين موزه مكان بنياد بود يا دلايل ديگري داشت؟
واقعيت اين است كه ايدهي اوليه، بسيار بلندپروازانه بود. ما در انديشهي تملك دست كم يك هكتار و حداكثر سه هكتار سايت براي ساخت اين موزه بوديم. در ايدهي اوليه پيشبيني شده بود كه معماري دورانهاي مختلف تاريخ فارس بازسازي شود و فضاهاي موزهيي با استانداردهاي جهاني سامان يابد، بهگونهاي كه تركيبي از اشيا، ابزار، اسناد، تابلوها و كتابهاي اصيل تاريخي همراه مجسمههاي مومي و تنديس و ماكتهاي مختلف باشد. البته برآورد مالي آن در سال 1380 بيش از سهميليارد تومان و در عمل نشدني بود. به همين دليل، براي آنكه مانند بسياري از طرحها و ايدهها بيسرانجام نماند، به حداقل قناعت كرديم و براساس شناختي كه از فضاهاي آماده قابل تبديل به اين گنجينه داشتيم و با همهي محدوديتهاي فني، زيرزمين ساختمان زينتالملوك انتخاب شد و با هزينهاي كمتر از 200ميليون تومان و در مدت زماني كمتر از دو سال در اسفندماه 1382 موزه به بهرهبرداري رسيد.
در مطالعه و انتخاب شخصيتها و نمادها چه كساني با شما همكاري ميكردند؟
اگرچه مطالعات اوليهي تاريخي و تدوين فهرست مشاهير فارس از دوران هخامنشيان تا كنون براي مدخلهاي دانشنامهي فارس از سالهاي پيش آغاز و تدوين شده بود، ولي با مشورت مورخان، اديبان و هنرمندان به فهرست شخصيتهايي كه مجسمههاي آنها ساخته شد، رسيديم. طبيعي است كه ميتوان بر تعداد تنديسهاي ساختهشده، بسياري را افزود يا كاست؛ ولي با توجه به محدوديت فضا و اعتبارات، كوشش كرديم كه موزه نشاندهندهي تنوع شخصيتهاي مؤثر تاريخي، مذهبي، فرهنگي و هنري فارس باشد. از ميان كساني كه در ساخت مجسمهها و ماكتها نقش قابل توجهي داشتند، آقاي حميد شانس و خانم نگار نادري بودند.
اين تجربهي موفق خوشبختانه موجب شد كه ميراث فرهنگي فارس در همان زمان، قرارداد ساخت مجموعه مجسمههاي مومي را در ارگ كريمخاني سامان دهد. موزهي مردمشناسي بندرعباس نيز براساس همين الگو سامان پيدا كرد و همچنين بسياري از موزهها در ديگر استانها.
موزه ابتدا يك سير تاريخي منسجم داشت، از هخامنشيان شروع و به تاريخ معاصر منتهي ميشد؛ اما بهتازگي روند تاريخي اين موزه با قرار گرفتن تنديس خانم زينتالملوك كه در واقع، مالك اصلي خانه بوده، تغيير كرده است و شايد اين كار بهدليل احترام به خانم زينتالملوك بوده باشد. آيا به نظر شما، قرار گرفتن تنديس خانم زينتالملوك در ورودي موزه، ايدهي درستي است يا اينكه سير تاريخي مشاهير را برهم ميزند؟
البته مجسمهي خانم زينتالملوك بهعنوان آخرين مالك و ساكن اين خانه از خاندان قوام همزمان با ديگر مجسمهها ساخته شد و در طرح اوليه قرار بود، در تاقچهي صحن هشتي ورودي گذاشته شود تا بهگونهاي هم اداي ديني به ايشان شده باشد و هم بهعنوان مالك مستقل از سير تاريخي موزه، به بازديدكنندگان خوشآمد بگويد.
همانطور كه گفته شد، ترتيب قرار گرفتن تنديسهاي موزه از بزرگان هخامنشي آغاز ميشود. در واقع، بازديدكننده در ابتدا با مجلس بار عام خشايارشاه روبهرو ميشود، چرا مجلس بار عام و اگر مجلس بار عام، چرا كوروش نه و چرا خشايارشاه؟ به هر حال كوروش محبوبيت بيشتري دارد.
نقش كوروش كبير در تاريخ ايران و تمدن هخامنشي بر كسي پوشيده نيست. به همين دليل، علاوه بر منشور معروف او، تنديس «انسان بالدار» كه بهدليل همين سنگنگاره بزرگاني مانند ابوالكلام آزاد و علامه طباطبايي و باستاني پاريزي او را «ذوالقرنين» قرآن خواندهاند، در بخش آغازين موزه گذاشته شده است. بعد از ققنوس، بهعنوان نماد ماندگاري، خيزش و تفكر برآمدن از خاكستر حوادث روزگار، به آثار دوران ايلامي «تل باكون» و «مليان» و سپس هخامنشيان پرداخته شده است. انتخاب مجلس خشايارشاه نيز بهدليل زيباييهاي تصويري و مستندات حجاريهاي تخت جمشيد بوده است.
از جمله مشاهيري كه در موزه به آنها پرداخته شده، زنان مشهور تاريخ فارس و ايران هستند كه آتوسا از جملهي آنهاست. آيا انتخاب زنان بهطور كامل و آتوسا بهطور خاص، نوعي توجه به تأثير و عملكرد آنهاست؟
زنان در ايران باستان، دوران اسلامي و امروز جايگاه ويژهاي در قدرت، سياست، هنر و ادب داشتهاند. در داستانهاي شاهنامه، چه بخش اسطورهيي و چه بخش تاريخي، از زنان بسياري مانند فرانك، فرنگيس، سيندخت، رودابه، تهمينه، منيژه و گردآفريد ياد ميشود كه هر كدام نقشي مؤثر در روند داستان، قدرت و سياست دارند.
در تاريخ ايران باستان نيز كه شرح مفصل آن در كتاب «زن در ايران باستان» يا آثار استاد پيرنيا آمده است، از زناني مانند پانتهآ، ركسانا، پوراندخت و آذرميدخت نام برده شده و انتخاب آتوسا بهعنوان نمايندهي اين حضور تاريخي و اسطورهيي زنان در تاريخ فارس بوده است. به روايت مورخان آتوسا، دختر كوروش كبير، همسر داريوش و مادر خشايارشاه است و نقش مؤثري در دوران هخامنشيان و توسعهي آموزش و پرورش به شيوهي پارسي در آن روزگار داشته است.
البته تنديس زن ديگري نيز در اين موزه وجود دارد كه به دوران اسلامي و دوران حكومت ايلخانان مغول مربوط است و آن هم «ابش خاتون» است كه دختر سلجوقشاه اتابك فارس بود كه به روايت مورخان، در حكمراني ياور پدر بود و پس از او نيز 20 سال با هوش و كارداني، فرمانروايي فارس را عهدهدار بود.
يك موضوع ديگر كه ممكن است ابهامآميز باشد، وجود برخي شخصيتهاي منفي تاريخ است و از آن جمله آقامحمدخان، انتخاب اين شخصيتها تناقضي با اصل موضوع (گنجينهي تاريخ فارس) ندارد؟
شخصيتهاي سياسي تاريخ ايران همه دلپذير نيستند. شايد برخي همين ايراد را مثلا به «شاه شجاع» هم بگيرند؛ ولي به هر حال، پس از دوران طلايي زنديه، دوران قاجاريه نيز در فارس اهميت زيادي دارد كه حوادث آن را ميتوانيد در كتاب ارزشمند «فارس در دوران قاجاريه» استاد حسن امداد بخوانيد. در دوران قاجاريه، آثار بسياري از جمله مسجد مشير، مسجد نصيرالملك، نارنجستان قوام و همين خانهي زينتالملك ساخته شده و نماد سياسي اين دوره، آقامحمدخان قاجار است كه براي نشان دادن آغاز اين دوره مجسمهي او ساخته شد.
يعني وقتي از موزهي تاريخي صحبت ميكنيم، همهي شخصيتهاي تاريخي را چه خوب و چه بد دربرميگيرد؟
همينطور است. وقتي شما موزهاي را با سير تاريخي طراحي ميكنيد، نميتوانيد از شخصيتهاي مؤثر در تحول دورانهاي تاريخي اهم از مثبت يا منفي بگذريد. بهعنوان مثال، مگر ميشود از موزهي تاريخ آلمان و روسيه، هيتلر و استالين را حذف كرد؟!
يك نكتهي ديگر اينكه آقامحمدخان روبهروي لطفعليخان قرار گرفت و به عبارتي، قاتل و مقتول روبهروي هم هستند؟!
از قضا، برداشت شما از قاتل و مقتول بودن اين دو شخصيت نشاندهندهي دقت چينش اين دو مجسمه دارد. پايان دورهي طلايي آخرين پادشاه زنديه و آغاز دورهي قاجاريه با قتل و خيانت.
دربارهي مجسمهي لطفعليخان زند بايد گفت كه تصوري ذهني كه علاقهمندان به تاريخ از او دارند، از اين تنديس بهدست نميآيد. تصوير ذهني همهي دوستداران تاريخ از اين شاه جوان، پادشاهي زيبا با صورتي مينياتوري است، اما مجسمهي او با اين تصوير خيلي فاصله دارد.
اساس ساخت مجسمههايي كه به دوران پيش از صفويه برميگردد، بهدليل نبودن منابع تاريخي ـ تصويري از جمله سفرنامهها و نقاشيها براساس مطالعهي كتابخانهيي روزگار آن بزرگان و لباسها و افزارهاي آنهاست؛ اما از دوران صفويه به بعد و بويژه در دوران زنديه و قاجاريه، ما نقاشيها و عكسهايي در اختيار داشتيم كه تصوير لطفعليخان زند براساس يكي از نقاشيها كه مورد اجماع تقريبي نويسندگان تاريخ دوران زنديه است، انتخاب شد. اين تصوير بسيار نزديك به اثر هنرمند نقاش شيرازي، صدرالدين شايسته است. البته شايد ميشد آن را زيباتر بازسازي كرد.
اما مهمترين پرسش بيجواب گنجينهي تاريخ فارس، غيبت حافظ در اين مجموعه است. پرسشي كه بدون ترديد در ذهن بازديدكنندگان از موزه وجود دارد. واقعا چرا جاي حافظ در موزهي مشاهير فارس خالي است؟
اين پرسش سالهاست كه ذهن ايرانيان را درگير كرده و شايد به همين دليل است كه هنوز در شهر شيراز مجسمهاي از حافظ ساخته و نصب نشده است و مجسمههاي ديگري نيز كه در برخي شهرهاي ايران در خيابانها و پاركها نصب شده، اقبال و شهرت چنداني نيافته است.
برخلاف مجسمهي فردوسي، سعدي و خيام كه از قضا، همهي اين مجسمههاي ماندگار كه سالهاست در تهران، شيراز و مشهد ساخته و نصب شدهاند، از آثار ارزشمند هنرمند بزرگ ايران، ابوالحسنخان صديقي هستند. ابوالحسنخان البته براساس خاطراتش و چاپ مجموعه آثارش در سال 1373 از سوي يونسكو، طرحهاي اوليهاي از حافظ زده، اما ظاهرا براي تبديل كردن به تنديس برايش قابل قبول نبوده است.
در سال 1377 همزمان با برگزاري نخستين يادروز حافظ، طرح ساخت تنديس حافظ به استاندار، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي و شهردار وقت شيراز ارائه شد كه مورد موافقت اجمالي قرار گرفت. در همين راستا، نشستهايي با انجمن هنرمندان فارس برگزار و سپس توافق شد كه با نقاشان، مجسمهسازان و حافظ پژوهان برجستهي كشور نيز رأيزني شود. استقبال از طرح از سوي همهي دوستداران حافظ طبيعي بود و اگرچه كار در اول آسان مينمود، ولي در عمل افتاد مشكلها. هر كسي از ظن خود با حافظ همراه بود و بر باور خود پايدار. يكي او را آسماني ميدانست. ديگري رندياش را ترجيح ميداد، برخي بر عرفان او و برخي بر شخصيت ديني و قرآني او، برخي هم بر خوشباشي و شك و ترديد او و شور و مستي و عشقش تأكيد داشتند. هنرمندان و حافظ پژوهاني كه در نشستهاي اوليه حضور داشتند، عبارت بودند از بهاءالدين خرمشاهي و هنرمندان نقاش و مجسمهساز غلامحسين نامي، حسين خسروجردي، دارش، مهندس احمدي، مددي و ... حاصل اين گفتوگوها در روزنامهي «پارس» در همان زمان منتشر شد. پس از اينكه اين جلسات به اجماع كامل نرسيد، قرار شد تعدادي از نقاشان برجستهي كشور را دعوت كنيم تا طرح خود را از حافظ ارائه كنند. سپس حافظ پژوهان به اجماع يكي از آنها را برگزينند و براي ساخت به يكي از هنرمندان ايراني يا حتا خارجي در ايتاليا يا كشورهاي آسياي ميانه كه بويژه در ساخت مجسمههاي برنزي مشاهيري مانند رودكي، نظامي و فردوسي تجربه داشتهاند، سفارش داده شود. به هر روي، هنرمنداني مانند آيدين آغداشلو، پرويز كلانتري، غلامحسين نامي، حسين خسروجردي، حسيني و چند نفر ديگر طرحهايي ارائه كردند كه برداشت و نگاه هنرمندانهي آنها به حافظ بود كه بخشي از آنها خوشبختانه در طبقهي پايين تالار حافظ و بر ديوارهاي آن ماندگار شده است؛ اما به هر حال، هيچكدام از اين طرحها با همهي زيباييهايشان مورد تأييد و اجماع قرار نگرفت و اين ترديدها تا سال 1381 هم كه سفارش مجسمههاي موزه داده شد، وجود داشت. به همين دليل، طرحي براي سفارش مجسمهي حافظ در دست نبود و اگرچه اقدامات ديگري در اين زمينه انجام شد، اما آنچنان يك سويه و سطحي بود كه بايد عطايش را به لقايش ميبخشيديم. البته پاسخ پرسش سال 1379 هنوز بيپاسخ است، به راستي تنديس حافظ را چه كسي خواهد ساخت؟
يكي از نكاتي كه توجه هر بازديدكنندهي آگاه را به خود جلب ميكند، تنوع شخصيتهاست. اجماع نظر دربارهي شخصيتهاي تاريخ باستان تا عصر قاجار چندان دشوار نيست، اما دربارهي انتخاب شخصيتهاي تاريخ معاصر دست كم از 70 ـ 60 سال پيش تا كنون به نظر كار سختي است. معيار شما براي انتخاب شخصيتها چه بود كه با وجود اختلاف سليقهها توانسته است بازديدكننده را راضي نگه دارد؟
مورخان سالهاي پاياني عصر قاجار و جنبش مشروطيت را دوران معاصر مينامند و بر اين اساس، شخصيتهاي مؤثر دوران معاصر فارس روحانيون برجستهاي مانند آيتالله ميرزاي شيرازي، صاحب فتواي تحريم استعمال تنباكو و آيتالله سيدعبدالحسين لاري، صاحب فتواي جهاد با انگليسيها در جنگ جهاني اول بودند كه با مجسمههاي آنها دوران معاصر تاريخ فارس آغاز ميشود. در همين بخش، تنديس شاعران و هنرمندان برجستهاي مانند قاآني شيرازي و وصال شيرازي، آقا لطفعلي صورتگر شيرازي و فرصتالدوله شيرازي كه هر كدام در شعر، خط، نقاشي و تأليف آثار گرانسنگ سرآمدان روزگار خود هستند، قرار گرفتهاند.
علاوه بر اين روحانيون، هنرمندان و نويسندگان در دورهي مشروطيت مجسمهي آزاديخواهاني مانند ميرزا جهانگيرخان شيرازي متخلص به صور اسرافيل كه به ياري علامه دهخدا و ميرزا قاسمخان تبريزي روزنامهي صوراسرافيل را منتشر ميكرد و او را نخستين شهيد آزادي مطبوعات ميدانند و همچنين صولتالدوله قشقايي معروف به سردار عشاير كه پيوسته از مليون و مجاهدان مشروطه حمايت ميكرد و نيز حاج ميرزا حسنعليخان نصيرالملك كه حاكم خوشطينت فارس بود و آثار ارزشمندي مانند مسجد و خانهي نصيرالملك و ساختمان باغ ارم از او باقي مانده است، ساخته شدند.
افرادي كه با تاريخ فارس و شيراز در دوران پهلوي آشنايي دارند، بيشك با نام بزرگاني مانند علياصغرخان حكمت، نويسنده، مترجم، مصحح تفسير ارزشمند كشفالاسرار و باني و مبدع بسياري از خدمات فرهنگي از جمله احياي آرامگاه نامآوراني مانند حافظ و سعدي و تأسيس موزههاي مطرحي چون موزهي آستان قدس رضوي، حضرت معصومه (س)، ايران باستان، مردمشناسي تهران و تأسيس فرهنگستان ايران و كتابخانهي ملي و نيز محمد نمازي واقف بيمارستان نمازي و آب لولهكشي بهداشتي شهر شيراز و سيدابوالقاسم انجوي، پژوهشگر، شاعر، نويسنده و مردمشناس، حميدي شيرازي شاعر، پژوهشگر و استاد دانشگاه، علي سامي پژوهشگر، نويسنده و مدير بسياري از پروژههاي عمراني و حفاري مناطق تاريخي و آرامگاههاي فارس آشنا هستند.
علاوه بر اين بزرگان، در 60 سال اخير نيز روحانيون برجسته و مؤثري وجود دارند مانند آيتالله حاج سيدنورالدين حسيني شيرازي صاحب اجتهاد و مؤسس حزب نور و حزب برادران و از شخصيتهاي مؤثر سياسي در دهههاي 20 و 30 در شهر شيراز، آيتالله بهاءالدين محلاتي صاحب اجتهاد و از رهبران مؤثر در جريان پيروزي انقلاب اسلامي در شيراز و شهيد آيتالله دستغيب شيرازي صاحب تأليفات فراوان و نخستين امام جمعهي شيراز پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه مجسمههاي آنها نيز بهعنوان نمايندهي بخش عمدهاي از روحانيون فارس ساخته شد.
بيترديد هشت سال دفاع مقدس نز حماسههايي آفريد كه اميد است، موزهاي درخور آن در شهر شيراز سامان يابد؛ اما مجسمهي سردار شهيد مجيد سپاسي بهعنوان الگويي از رزمندگان سپاهي و بسيجي و سرلشكر شهيد عباس دوران بهعنوان الگوي رزمندگان ارتش جمهوري اسلامي همراه عكسهايي از شهداي گرانقدر در اين موزه قرار گرفت.
مجسمههاي استاد سيدنورالدين رضوي سروستاني هنرمند صاحبنام موسيقي ايران و نصرالله مرداني شاعر غنايي و انقلابي، آخرين مجسمههاي شخصيتهاي دوران معاصرند.
شخصيتهايي كه نه براساس سليقهي شخصي و مسائل حاشيهيي و اختلاف نظرهاي سياسي، فرهنگي و هنري، بلكه بهدليل نقش مؤثرشان در بخشي از تاريخ فارس انتخاب شدهاند. اگرچه هيچ انتخابي آخرين انتخاب نيست، ولي با توجه به محدوديتهاي فضايي و گسترده بودن شاعران، نويسندگان، هنرمندان، سياستمدارن، عالمان و ايثارگران، بيترديد جاي بسياري خالي است و بايد براي نشان دادن همهي داشتهها، با الهام از تأثير آنچه ارائه شده است، طرحي نو درانداخت.
همانگونه كه حتما مطلع هستيد و در گزارشهاي مختلف نيز آمده است، برخي مجسمههاي مومي موزه آسيب جدي ديدهاند. آنهايي هم كه سالم هستند، گرد گرفته و بيرنگ شدهاند. همچنين هزينهي ورودي به موزه به يكهزار تومان افزايش يافته است. به نظر شما، آيا استانداردهاي لازم براي نگهداري از آثار در اين موزه رعايت ميشود يا اين تخريبها طبيعي و گريزناپذير است؟
اگرچه در طراحي اوليه، كوششهاي فراواني انجام شد كه ميزان آسيب به مجسمهها از نظر دما و ورود گرد و غبار به حداقل برسد، اما واقعيت اين است كه اين زيرزمين براي موزه ساخته نشده و به همين دليل، برنامه و توان مضاعفي لازم است كه به استانداردهاي مورد نظر برسيم.
نخستين گام در اين زمينه، عقد قرارداد با مجريان اين طرح بود كه براساس آن توافق شده بود، هر ششماه، همهي مجسمهها مرمت و نوسازي شود. تا آنجا كه ميدانم، متأسفانه در چند سال اخير، اين اقدام فرونهاده شده و توجه جدي يه اين امر نشده است. هرچند گاهي سخن از گذاشتن مجسمهها در ويترينهاي شيشهيي ميشود، ولي اين امر با استاندارد موزههاي جهاني دربارهي مجسمههاي مومي مغاير است و ارتباط زندهي بازديدكننده را نيز با چهرهها قطع ميكند.
ضروري است بهگونهاي شايسته، با اختصاص بودجهي سالانه از سوي مديران اين موزه و سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور و استان، مجسمههاي ارزشمند را حفظ كرد.
اگرچه موزه يا گنجينه بهصورتهاي مختلفي تعريف شده است و هريك از اين تعريفها، بخشي از اهداف موزه را شامل ميشود، اما از نظر ايكوم يا همان شوراي بينالمللي موزهها، موزه مؤسسهاي دائمي و بدون هدف مالي است كه درهاي آن روي همه گشوده است و در خدمت جامعه و پيشرفت علمي آن فعاليت ميكند. به همين دليل، بيشتر موزههاي جهان از جمله بريتيش ميوزيوم و موزههاي علمي و تاريخي براي دانشآموزان، دانشجويان، كهنسالان و پژوهشگران رايگان هستند و افزايش بهاي ورودي موزهاي مانند گنجينهي فارس كه به بنيادي متعلق است كه هدف اصلي آن شناخت و معرفي آثار و مفاخر اين سرزمين پهناور و كهنسال تاريخي است، چندان جذاب نيست.
نهادهاي فرهنگي نهتنها نبايد به موزهها بهعنوان منابع درآمدزا بنگرند، بلكه بايد موزهها را وسيلهاي براي دانشافزايي و آگاهي بيشتر بدانند. شايد يكي از دلايل پر شدن پاركها و باغها از دانشآموزان و دانشجويان و رغبت كمتر به ديدار از موزهها و آرامگاههاي بزرگاني مانند سعدي و حافظ حتا با 50 درصد تخفيف، حاصل اين تصميمها و نگاههاي درآمدزاست.
اگرچه دريافت حداقل بهاي ورودي از گردشگران ايراني و خارجي قابل درك است، اما اين كار دربارهي دانشآموزان و دانشجويان فارسي و شيرازي براي پيوند با فرهنگ كهنسال، غني و پرمايهي تاريخي، مذهبي، ادبي و هنري خود در روزگار ما كه فرهنگ جهاني، فرهنگ ملي و ديني را به چالش گستردهاي فراخوانده است، چندان خردمندانه نيست.
گفتوگو از خبرنگار ايسنا، فرزاد صدري
انتهاي پيام
نظرات