در نخستين نشست «عصر روشن» در سال 90، آثار برگزيدهي جايزههاي داستان در سال 89 نقد شدند و اين موضوع مطرح شد كه انتخاب جايزههاي ادبي خصوصي در جامعه تأثيرگذار است.
به گزارش خبرنگار بخش فرهنگ و ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين نشست روز گذشته (پنجشنبه، 18 فروردين) با نقد برگزيدگان چهار جايزهي ادبي در كتابسراي روشن برپا شد.
در ابتدا، عليرضا بهرامي كه اجراي اين نشست را برعهده داشت، با اشاره به دليل برگزاري نشستي براي بررسي برگزيدگان جايزههاي ادبي، گفت: اگر رويكرد رسانهيي داشته باشيم، اين جايزهها جايزههاي ويژه و تاثيرگذارتري بودند و در جواب اين سؤال كه چرا در ميان انتخاب ما، جايزههاي بخش دولتي قرار ندارند و تنها جايزههاي بخش خصوصي بررسي ميشوند - البته گذشته از اين موضوع كه يكي از جايزهها يعني جايزهي شهيد حبيب غنيپور از حمايت بخش دولتي هم برخوردار است - بايد گفت، يك دليل اين است كه جايزههاي بخش دولتي تريبونهاي زيادي دارند و نشريات و رسانههاي متعلق به وزارت ارشاد از آنها زياد ميگويند و ديگر اينكه اين جايزهها تقريبا برگزيدهاي نداشتند و براي مثال، اگر ميخواستيم از كتاب سال انتخاب كنيم، نميدانستيم چه كسي را بايد دعوت كنيم. از سوي ديگر، اين موضوع وجود دارد كه انتخابهاي بخش خصوصي عموما با اقبال زيادي روبهرو ميشوند و ديگر جايزهها با وجود بودجههاي زيادي كه صرفشان ميشود، آنچنان نتيجهاي براي ادبيات ما ندارند.
در ادامهي اين نشست، محسن فرجي بخشي از رمان «كتاب بينام اعترافات» داوود غفارزادگان را كه برندهي جايزهي ادبي «واو» (رمان متفاوت) شده است، خواند و نكاتي را در نقد و بررسي اين رمان گفت.
فرجي اولين نكتهي مشخص در نقد «كتاب بينام اعترافات» را شورش نويسنده خواند و گفت: نويسنده در اين رمان شورشي را انجام داده است. اولين شورش، شورش نويسنده عليه خودش است؛ يعني نويسنده عليه متني كه خودش خلق كرده، شورش ميكند. شورش ديگر، شورش عليه متون كهن و معاصر ماست و ديگر اينكه او انواع روايتهايي را كه ما در ذهن داريم، طرح و عليه آنها شورش ميكند.
اين نويسنده و روزنامهنگار افزود: شورش ديگر، شورش عليه نوعي رمانتيسم پنهان است كه در برخي رمانهاي ما وجود دارد كه در اينجا هم در شكل مصطلح آن به معناي احساسات و در معناي آكادميك آن به معناي طبيعت و كودكي طرح ميشود و نويسنده بر آن ميشورد. اما اين طبيعت و كودكي كه در اين رمان آمده، برخلاف طبيعت و كودكي در رمانتيسم، زيبا نيست.
او افزود: «كتاب بينام اعترافات» به بخشي از گذشتهي ما و به احضار گذشتهي ما ميپردازد. در واقع، در اين اثر برخي كارها، نوع زيست، آداب و شغلها نگاشته ميشوند كه اكنون ديگر نيستند. اين رمان كاري كاملا ايراني و با دستمايهي بومي است كه ما اينچنين كاري را در رمان امروز فارسي كمتر ميبينيم.
فرجي اهميت ديگر اين كتاب را تلاش غفارزادگان براي خلق ادبيات پسامدرن خواند و گفت: آنچه در اين رمان اهميت دارد، تلاش غفارزادگان براي رسيدن به نوعي از ادبيات است كه با عنوان پستمدرن باب شده است و ما نمونههاي خوبي از آن را نداريم و شايد فقط بتوان به رمان «آزاده خانم و نويسندهاش» نوشتهي رضا براهني اشاره كرد.
اين منتقد در ادامه با اشاره به ويژگيهاي ادبيات پستمدرن، گفت: اگرچه نويسندگان سبك پستمدرن از ويژگي داشتن سرپيچي ميكنند؛ اما با گذشت زمان ميتوان به مؤلفههايي از اين ادبيات رسيد؛ مؤلفههايي مانند «بينظمي زمان از نظر روايت»؛ اتفاقي كه در سراسر اين رمان آن را ميتوان ديد. دومين ويژگي، «اقتباس» است. در اين رمان ميبينيم نويسنده از لحن و سبك ادبيات كلاسيك استفاده ميكند. از شيوههاي ادبيات روايت شفاهي و داستانهاي عامهپسند استفاده ميكند. ويژگي سوم «از همگسيختگي» است كه داستان به اجزايي از داستان تبديل ميشود. اين موضوع هم در «كتاب بينام اعترافات» ديده ميشود كه مجموعهاي از پارهروايتها وجود دارد كه هيچوقت كلان نميشوند.
او ديگر ويژگي ادبيات پستمدرن را «تداعي نامنسجم انديشهها» خواند و گفت: در اين كتاب انديشهي رمان با اتفاقات گوناگون مختل ميشود. ديگر مؤلفه، «دور باطل» است كه متن و دنيا وارد يكديگر ميشوند و پيوند دوگانهاي در بين آنها وجود دارد كه حتا غفارزادگان وارد داستان ميشود. همچنين ما حضور شخصيتهاي واقعي و حضور چند شخصيت معروف را در داستان ميبينيم.
فرجي سپس با جمعبندي صحبتهاي خود، دليل اهميت رمان «كتاب بينام اعترافات» را در سه دليل خلاصه كرد و گفت: اين رمان به سه دليل اهميت دارد؛ يكي به دليل شورش متن عليه نويسنده و شورش عليه شيوههاي روايت و رمانتيسم، ديگر بازگشت و زنده كردن بخشي از هويت بومي و ملي ما كه كمرنگ شده است و سوم، تلاش براي رسيدن به گونهاي از ادبيات كه ما آن را كم داريم.
او همچنين با انتقاد از بخشي از رمان «كتاب بينام اعترافات»، عنوان كرد: جايي از داستان راوي وارد داستان ميشود كه فضاي فانتزي و غيرواقعي در اين رمان به وجود ميآيد. رمان «كتاب بينام اعترافات» با وجود همهي برهمريختگيها رمان كار رئالي است و اين فضاي فانتزي با آن نميخواند و به نظر من، اين قسمت موفق نبوده است.
در ادامهي نشست «عصر روشن»، بهرامي با اشاره به رمان «احتمالا گم شدهام» نوشتهي سارا سالار كه سال گذشته برندهي بخش رمان اول جايزهي ادبي «گلشيري» شده است، گفت: سالار يكي از چهرههاي سال گذشته بود؛ چه متعصبان عرصهي داستان خوششان بيايد و چه نه.
او افزود: «احتمالا گم شدهام» اولين رمان سارا سالار است و اولين كتاب او توانسته است موفقيت بالايي كسب كند و در بخش رمان اول برگزيدهي جايزهي ادبي گلشيري باشد. اگرچه خود او گفته است من آن زمان كه كتابم را مينوشتم، توقع چنين برخوردهاي مثبتي را نداشتم و بيشتر درگير نوشتن رمان بودم.
در ادامه، سارا سالار بخشي از رمان «احتمالا گم شدهام» را براي حاضران خواند.
سپس سيروس نفيسي به معرفي رمان «احتمالا گم شدهام» پرداخت و گفت: كتاب «احتمالا گم شدهام» در اوايل سال 88 چاپ شد و اكنون با تيراژ 10هزار نسخه به چاپ چهارم رسيده و اين براي كتابي است كه مورد توجه قشر خاص قرار گرفته و از اقبال عام هم برخوردار بوده، اين در حالي است كه اين كتاب با مشكلاتي روبهرو شده و حتا زماني از كتابفروشيها جمعآوري شده است.
اين نويسنده و منتقد با اشاره به عنوان اين كتاب، تأكيد كرد: اسم كتاب «احتمالا گم شدهام» است. كلمهي «احتمال» شك و ترديد و عدم قطعيت را به ذهن ما ميرساند و بخش ديگر، «گم شدهام» است كه ما را با جستوجو و هويت مواجه ميكند.
او در ادامه با اشاره به ماجراي اين رمان، گفت: راوي اين رمان، اولشخص است كه در يك روز با بخشي از زندگي گذشتهاش مواجه ميشويم كه بخشي از زندگياش را گم كرده است كه اكنون در زندگياش وجود ندارد.
نفيسي گفت: در طرح جلد اين رمان، تاسي وجود دارد كه عنصري است كه به تقدير و شانس اشاره ميكند و شايد اين نشان ميهد كه ما با كتابي مواجهايم كه برخلاف ساير كتابها، با وجود آنكه فضاي تلخي دارد؛ اما در پايانبندي، پايان تلخي ندارد و يك جور طغيان، تلاش و اميد را توصيه ميكند.
او در ادامه عنوان كرد: اين كتاب را به درستي ميتوان جزو كتابهاي برجسته قرار داد. يكي از نكاتي كه خوانندگان در ابتدا با آن مواجه ميشوند، زباني بسيار روان و صميمي است كه خواننده را با شخصيت اصلي مواجه ميكند؛ اين زبان در اختيار داستان است.
او رمان «احتمالا گم شدهام» را داستان يك روز از زندگي زني 35ساله خواند و گفت: اين زن در سن 35 سالگي در روزي از عمرش در پي پيدا كردن چيزي است كه آن را بايد پيدا كند و اين تلنگر گويا از شب قبل براي او به وجود آمده است. لكهي سياهي در زير چشم راوي وجود دارد كه ما هيچ وقت دقيقا نميدانيم اين ضربه از كجا آمده است. او در جايي از داستان به روانكاوش گفته، افتاده است؛ اما او هميشه واقعيت را به روانكاو نميگويد. ما در اين روز با تداعيهاي ذهني راوي از گذشته روبهرو هستيم و اسمي به نام گندم، كه ميفهميم گندم دوست صميمي راوي است كه از 14سالگي در شهر زاهدان كه رواي در آن ساكن بوده است، با هم دوست بودهاند و آنها با شخص ديگري دوست نبودند. راوي و گندم هر دو با هم دانشگاه قبول ميشوند و به تهران ميآيند؛ اما راوي از هشت سال پيش كه ازدواج كرده است، گندم را گم ميكند و ميخواهد با يافتن او به يافتن خودش برسد.
نفيسي با اشاره به زبان رمان «احتمالا گم شدهام» تصريح كرد: زبان اين اثر ضربآهنگ تندي دارد، خصوصا در قسمتهايي كه با ذهن راوي مواجه هستيم. زبان رمان به زبان روزمره نزديك است و نويسنده با تكرار افعال و جملات تكرارشونده يك روند و روالي را استفاده ميكند كه بيانگر ذهن آشفتهاش در روز خاص است. از لحاظ تكنيك ما راوي اول شخص را داريم كه امروز در سن 35سالگياش است كه با پيشروي در داستان به گذشتهها سرك ميكشد و دوباره بازميگردد. در لابهلاي اين روايت حال و روايتهاي ذهني از گذشته، ما يادآوري جلسات او با روانكاو را هم داريم. اين سه بخش خوب و بدون سكته كنار هم نظم يافتهاند.
او يكي ديگر از بخشهاي اين رمان را جستوجوي هويت خواند و گفت: در اين رمان زن ميانسالي در جستوجوي هويتش است و اگر بسيار خوشبينانه نگاه كنيم، در پايان به اين هويت ميرسد. در اكثر كارهاي ادبي يك وجه تلخ وجود دارد و در آنها به اين نكته پرداخته ميشود كه انسان معاصر شرايط بسيار سختي دارد و به سختي با شرايط خود مواجه ميشود؛ اما در اين رمان شايد پيشنهاد نويسنده، اميد است.
اين منتقد با اشاره به شخصيتپردازي در رمان «احتمالا گم شدهام» عنوان كرد: شخصيتپردازي زن بسيار خوب و كارشده است. گندم نيز در ابتدا بسيار واقعي است و در فصلهاي پاياني اين واقعي بودن كمرنگ ميشود. يكي از پررنگترين احتمالهايي كه ميتوان مطرح كرد، اين است كه در فصل پاياني، گندم روي ديگر رواي ماست. در فصل پاياني گويي گندم و رواي يكي ميشوند. گندم نهاد اصلي شخصيت است، شايد آن چيزي است كه راوي داستان دوست داشته اينگونه ميبوده؛ اما نبوده است. گندم دختري شاد و آزاد است و راوي داستان ما بسيار مقيد به برخي سنتها و مذهب است. اين شخصيت، شخصيتي جلايافته و خوب از كار درآمده كه ممكن است در ادبيات معاصر ما جاودان شود.
نفيسي با اشاره به شخصيتهاي مرد رمان «احتمالا گمشدهام» گفت: شخصيتهاي مرد در اين داستان هيچكدام آنچنان پررنگ مانند زن خود را نشان نميدهند و از رماني كه ميخواهد ماندگار شود، اين انتظار ميرود كه شخصيتهاي مرد نيز خود را بيشتر نشان ميدادند.
او يكي ديگر از ويژگيهاي اين رمان را شهري بودن آن خواند و گفت: يكي از ويژگيهاي رمان ماندگار اين است كه شهري كه داستان در آن ميگذرد، خوب شكل يافته باشد و شهر ساخته شده باشد و به آن شخصيت داده باشد. در اين رمان ما از بيلبوردها و راديويي كه هميشه روشن است و اخباري كه گفته ميشود، به صورت گزيده، اين شهر را ميسازيم. اما به نظر من، اگر اين رمان ميخواهد ماندگار شود، شايد بهتر ميتوانست در شخصيتسازي به شهر وجههي هيولاتري بدهد. همچنين جامعهي مصرفي در اين رمان ديده ميشود. شايد اين تكرارها و اغراقها بر اين جنبهي مصرفي بودن جامعه آن را شعاري نشان بدهد؛ اما از اين جنبه كه رمان بايد تصويري گويا از جامعهي مورد نظرش باشد، در ساختن شهري بيدر و پيكر مانند تهران خوب عمل كرده است. همچنين نويسنده در پايان با پايانبندياي كه انتخاب ميكند، جسارت و نوعي طغيان را پيشنهاد ميكند.
در ادامه، نفيسي در پاسخ اين سؤال كه چه دليلي باعث شده است رمان «احتمالا گم شدهام» هم توجه مخاطبان خاص ادبيات و هم مخاطبان عام را جلب كند، گفت: بحث هويتي كه در اطراف ما وجود دارد و اينكه به گفتهي آمار، ايران در احساس خوشبختي در جايگاه بالايي قرار ندارد، اين پرسش را مطرح ميكند كه چرا شرايط به اين صورت است. آيا اين وضعيت فعلي آن چيزي است كه ما ميخواستيم به آن برسيم، آيا اين نقطه آن جايي است كه بايد به آن ميرسيديم؟ اينها پرسشهايي هستند كه بسياري با آن مواجهاند و در اين رمان در پايانبندي كار پيشنهاد به رهايي و روشني وجود دارد. همچنين رواني و ايجازي در اين كار ديده ميشود و داستان پيچيده نيست. روزي كه اين زن با آن مواجه است، شايد براي بسياري از ما به وجود بيايد و اين قدرت نويسنده است كه بسيار قدرتمندانه مضامين را طرح كرده و آن چيزي را كه ميخواسته بگويد، خوب گفته است؛ در نتيجه خوانندهي معمولي را جذب كرده و تلنگري را به ذهن خواننده خاص ميزند. صراحت خوبي در كار وجود دارد و تا آنجا كه فضا به نويسنده اجازه ميداده، اين صراحت را داشته است. اينها را ميتوان دليل جذب مخاطب عام و خاص دانست.
همچنين يكي از حاضران با انتقاد از پايانبندي رمان «احتمالا گم شدهام» در سخناني گفت: گندم و رواي بسيار متفاوت هستند و يكي شدن آنها در پايان داستان براي مخاطب باورپذير نيست و پايانبندي بسيار خوب از كار درنيامده، گويا نويسنده جور ديگري نميتوانسته كار را به پايان ببرد.
نفيسي نيز در پاسخ به اين انتقاد گفت: اگرچه من با بخش بزرگي از انتقاد شما موافق هستم؛ اما شايد يكي شدن دليل يكي شدن راوي با گندم بحث مميزي بوده است و شايد راوي بيماري چندشخصيتي داشته است. اما من پايانبندي كار را پايانبندي خوب و حسبرانگيزي ميدانم كه روي من تأثير گذاشت و در كار نشسته است.
سپس بهرامي با اشاره به رمان «بهار 63» نوشتهي مجتبي پورمحسن به عنوان برگزيدهي جايزهي نويسندگان و منتقدان مطبوعات، گفت: جايزهي منتقدان و نويسندگان مطبوعات از جهاتي مخصوصا از نظر برگزاري مراسم اهداي جايزه بيسروصداست و از جهاتي نيز هميشه حاشيههايي داشته است. اما انتخابهاي اين جايزه هميشه انتخابهايي استخواندار بوده و با اقبال مخاطبان روبهرو شده است و انتخاب آنها در يازدهمين دوره برخي را غافلگير كرد. البته اين جايزه هميشه به نوعي متفاوت انتخاب ميكند.
او همچنين با اشاره به اينكه در اين جلسه قرار بود يونس تراكمه دربارهي رمان «بهار 63» صحبت كند، گفت: تراكمه به دليل مشكلي نتوانست در اين جلسه حضور پيدا كند و با عذرخواهي از نويسنده، اين كار به حسن محمودي واگذار شده است.
در ادامه، مجتبي پورمحسن به خواندن بخشي از رمان خود پرداخت و حسن محمودي با اشاره به رمان «بهار 63» گفت: من تا ظهر امروز اميدوار بودم تراكمه دربارهي اين رمان صحبت كند؛ زيرا ايشان به بحثي مسلط بود كه ميتوانست به نوعي نمايندهي پاسخ به اين پرسش باشد كه چرا ما در جايزهي نويسندگان و منتقدان مطبوعات، «بهار 63» را به عنوان كتاب سال معرفي كرديم.
اين نويسنده و روزنامهنگار افزود: برايم شگفتانگيز بود كه مجتبي كه شعر ميگفت، رماني نوشته كه خوب هم از كار درآمده است. من با خواندن اين رمان از آن لذت بردم و به نظرم با نوع جديدي از داستاننويسي مواجهايم كه برخي آن را سنت اعترافنويسي نام دادهاند كه ما آن را نداشتهايم. منيرو روانيپور زماني گفته است ما نتوانستهايم رمانهاي ماندگار داشته باشيم؛ چون گريز از اعتراض و خودسانسوري داريم. بعضيها كار پورمحسن را از منظرهاي روانشناسي نقد ميكنند. من اين كتاب را سه بار خواندهام و هر بار كه اين كتاب را ميخوانم، برايم تازگي دارد و شايد بايد از اين نكته شروع كنم كه چرا خواندن اين كتاب هر بار تازگي دارد. «بهار 63» 24 فصل كوتاه دارد و كتاب از همانجايي شروع ميشود كه نقطهي پايان هم هست. اين رمان ماند دايره است. هر فصل ميتواند قصهي خودش را داشته باشد. كتاب راوياي دارد كه دربارهي وضعيت و برخورد خود با سه زني كه در زندگياش وجود دارند، حرف ميزند كه يكي همسرش است، يكي همكارش و ديگري در اين ميانه رفت و برگشت دارد. راوي از فصل اول به ما ميگويد چه اتفاقي افتاده؛ اما با اين وجود، خواندن رمان براي ما كشش دارد.
حسن محمودي «بهار 63» را يكي از بهترين آثار دههي 80 خواند و گفت: راوي در اين رمان جزيياتي از زندگي خودش را نشان ميدهد كه هميشه در ادبيات ما مغفول مانده است. در كتاب «بهار63» رفت و برگشتهاي راوي به دنياي كودكياش وجود دارد كه اين در كتاب بعدي پورمحسن يعني «آلبوم» كه زير چاپ است، پررنگتر ميشود و من «آلبوم» را از اين اثر بيشتر دوست دارم.
در ادامهي اين نشست، يوسف عليخاني، نويسندهي رمان «عروس بيد» و برگزيدهي جايزهي ادبي شهيد حبيب غنيپور، به خواندن بخش كوتاهي از رمان خود پرداخت.
سپس عليرضا بهرامي به نقد رمان «عروس بيد» پرداخت و گفت: عليخاني خواسته بخشي از متفاوتنويسي را تجربه كند. شايد برخي معتقد باشند اين براي بيشتر ديده شدن است؛ اما عليخاني به روستاي زادگاهش وابستگي دارد و گويي سوگند خورده كه دربارهي اين روستا بنويسد. او روي يك نوع از داستاننويسي دست گذاشته كه مميزيگريز است و با خيال راحت ميتواند بنويسد و همهي آن چيزي را كه هست، بگويد.
او در ادامه با اشاره به رمان «عروس بيد»، افزود: چيزهايي كه در رمان «عروس بيد» ميآيند، به شدت ايراني هستند و فضاي خاصي را در داستانهاي او ايجاد كردهاند. عليخاني اگرچه ميگويد من دغدغه دارم كه جوري بنويسم كه عامه آن را بخوانند؛ اما نوشتهاش با نوعي خاصنويسي همراه است. با وجود اين خاصنويسي، عليخاني روان مينويسد و يك هوشمندي موفقيتآميز داشته است. نوشتن او در فضاي روستايي به او فضايي داده است تا با دريايي از واژگان مواجه باشد و دنيايي از ايهام را ايجاد كند.
بهرامي همچنين مشكل نوشتههاي عليخاني را فقر قصه دانست و گفت: كارهاي عليخاني فقر قصه دارند و ما در بخي از داستانها با اين سؤال مواجهايم كه اين قصه است يا روايت؟!
او با اشاره به برگزيده شدن رمان «اژدهاكشان» عليخاني در جايزهي جلال آل احمد، گفت: همان جايزهاي كه اين كتاب را انتخاب كرده بوده، در دور بعد به «عروس بيد» كه اثر موفقتري است بيتوجهي ميكند؛ يا درحاليكه «قدم بخير مادربزرگ من بود» از عليخاني نامزد جايزه كتاب سال شده بود، امسال «عروس بيد» حتا برگزيده كتاب فصل هم نميشود. ازسوي ديگر هم جايزه گلشيري و هم جايزه غنيپور «اژدهاكشان» و «عروس بيد» را بهعنوان اثر برتر انتخاب ميكنند. اينها همه گوياي تفاوتها و بعضا تناقضهايي است كه در برخورد با اين سبك از نوشتن بروز مييابد كه گاه متأسفانه متعصبانه هم ميشود.
در ادامه، يوسف عليخاني با اشاره به داستانهاي خود گفت: قصههاي عليخاني قرباني رفاقت شدهاند. قرباني حواشي شدهاند و به نظرم آن چيزي كه قصه را قصه ميكند، زبان و همين جادويي بودن فضاست.
نخستين نشست «عصر روشن» در سال 90 بهخواست حاضران، با شعرخواني رسول يونان به پايان رسيد.
محمدحسن شهسواري، مرتضي كربلاييلو، ابراهيم زاهدي مطلق، محمد حسيني، بهاره رهنما، پوريا فلاح، فائزه شاكري، حسن لطفي، ميثم نبي و هرمز همايونپور، از جمله حاضران در اين نشست بودند.
انتهاي پيام
نظرات