• دوشنبه / ۱۶ شهریور ۱۳۸۸ / ۱۲:۱۳
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 8806-00024.103920
  • خبرنگار : 71091

« من همان آدم گذشته‌ام اما ...» در سومين سال‌روز تولد بدون رسول ملاقلي‌پور

« من همان آدم گذشته‌ام اما ...»
در سومين سال‌روز تولد بدون رسول ملاقلي‌پور

فردا 17 شهريور ماه همزمان با سالروز تولد رسول ملاقلي‌پور كارگردان سينماي ايران است.

به گزارش خبرنگار سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، ملاقلي‌پور كه سال 1334 در منطقه‌ي رباط كريم به دنيا آمد ، 15 اسفند ماه 85 در آستانه‌ي پنجاه و دو سالگي از دنيا رفت و حال اگر بود به 55 سالگي وارد مي‌شد.

علي‌ ملاقلي‌پور فرزند اين فيلمساز سال گذشته در گفت‌وگو با ايسنا؛ اعلام كرده بود:«درحال جمع‌آوري دست‌نوشته‌ها و يادداشت‌هاي پدرم كه بعضا راجع به سينما است و قصد داريم تا آنها را به صورت كتاب، مكتوب كنيم.»

اما گويا با گذشت يك سال هنوز اين موضوع به سرانجامي نرسيده است.

ملاقلي پور سينما را حرفه‌اش مي‌دانست و مي‌گفت: «از اين طريق دارم زندگي مي‌كنم و ديگر اينكه مي‌خواهم دغدغه‌هاي فردي خودم را با ذهنيتي كه دنبالش هستم در آستانه نيم قرن زندگي در سينمايي كه انتخابش كردم بياورم.»

"شاه كوچك" را در سال 61 با حسين منزه كه به قول خودش «اگر با مرحوم منزه آشنا نمي‌شدم نه عكاس خوب، نه مستندساز جنگ و نه اصلا فيلم‌ساز مي‌شدم.» ساخت و "سقاي تشنه لب" 62، "نينوا" 63، "بلمي به سوي ساحل" 64 ، "پرواز در شب" 65 ، "افق" 66 ، "مجنون" 68، "خسوف" 70، "نجات يافتگان" و "سفر به چزابه" 74 ، "كمكم كن" 76 ، "هيوا" 77 ، "نسل سوخته" 78 ، "قارچ سمي" 80، "مزرعه پدري" 82 و "ميم مثل مادر" را ساخت تا همزمان با اكران آخرين ساخته‌ي سينمايي‌اش "ميم‌مثل مادر" به ايسنا بگويد: «از نسل ما گذشته است كه نگاهي ديگر و متفاوت به جنگ ارايه کنيم که از جنس نگاه نسل امروز باشد. نسل ما قدرت ريسك و تواناي ريسك را از دست داده‌ است، ولي اگر يك فرد جوان يك سينماگر جوان با استعداد پيدا شود، مي‌تواند با خلاقيت‌هاي كه دارد از ادبيات جنگ به بهترين شكل استفاده كند.»

او در آخرين مصاحبه‌هايش مي‌گفت: «من همان آدم گذشته هستم، اما محتاط‌ تر شده‌ام. يك واقعيت اين است كه ملاقلي پور در سينما سركوب شد، نه از جانب مميزي ارشاد بلكه متاسفانه از جانب منتقدين بي‌سواد اين اتفاق افتاد. وقتي منتقدين بي‌سواد مواردي را به فيلم نسبت دادند طبيعتا مسوولين فرهنگي نسبت به كارهاي من حساسيت پيدا کردند.

هر چه ساختم و نوشتم آنها فكر كردند، منظورم مساله ديگري است. مثلا در دوراني كه فيلمهاي "سفر به چزابه" ، "نسل سوخته" و.... را ساختم بسياري از اين فيلم‌هاي من را برخي منتقدين بي‌سواد به مسخره گرفتند. ولي الان نقد همان آدمها را در رابطه با "ميم مثل مادر" مي‌خوانم و مي‌بينم از آن فيلمهاي قبلي‌ام همچون "نسل سوخته" و "هيوا" به عنون آثاري زيبا و شاعرانه ياد مي‌کنند، در حاليكه اين فيلم‌ها را در زمان اکران قبول نداشتند.»

ملاقلي‌پور چند سال قبل در گفتگويي درباره‌ي دوران كودكي‌اش و آشنايي با تصوير گفته بود: «اولين كارهاي تصويري‌ام مربوط به سال‌هاي دبستان و دبيرستان است كه نقاشي مي‌كردم. دوست نقاشي داشتم به نام "فرهمند". بعدها نوازنده‌ي خوبي شد مرا با كار نقاشي آشنا كرد. بعد هم كه به رسم بچه‌هاي پايين شهر يا لب خط مي‌رفتم، سينما فيلمي مي‌ديدم و مي‌آمدم براي بچه‌ها تعريف مي‌كردم. بعضي وقت‌ها پول‌هايمان را جمع مي‌كرديم هفت‌تر پلاستيكي و كلاه وسترن مي‌خريديم تا عكاس‌هايي كه مي‌آمدند به محله‌ها از ما عكس بگيرند. كم كم يك دوربين عكاسي گيرم آمد و شروع كردم به سبك فيلم‌هاي آن دوران از دوستانم عكس گرفتن. با شروع زمان انقلاب به طور جدي به كار عكاسي علاقه‌مند شدم. در آن دوران بعضي مساجد عكس‌ها را جمع‌آوري مي‌كردند و مثل نمايشگاه روي تابلو مي‌زدند. بعد از انقلاب در چند نشريه به عنوان خبرنگار و عكاس مشغول به كار شدم و با تاسيس حوزه‌ي هنري رفتم آن‌جا كه كار عكاسي و لابراتوار بكنم. هفت هشت نفري آن‌جا جمع شده بودند كه من رفتم. نفر هفتم يا هشتم در خيابان فلسطين شمالي ساختمان دو طبقه‌اي بود و من آن‌جا كار عكاسي و چاپ عكس رنگي وسياه و سفيد مي‌كردم كه كم‌كم چشمم افتاد به كشوي يكي از فايل‌ها كه در آن يك دوربين 18 فريم بولكس بود. آن موقع بسياري از تكنيك‌هاي عكاسي را تا حدي كه اشباع مي‌شوم مي‌دانستم، نه آن‌قدر كه اشباع شوم. نه آن حد كه كامل باشم؛ چون عكاسي خودش دنيايي است، به‌خصوص لابراتوارش. ولي احساس مي‌كردم كه يك چيزهايي من را به آن دوربين وسوسه مي‌كردم. نه مي‌دانستم بولكس چيست و نه مي‌دانستم 18 فريم يعني چه. به آقايي كه مسوول بخش بود گفتم اگر مي‌شود به من اجازه بدهيد تا براي خودم يك حلقه فيلم بخرم و از اين دوربين استفاده كنم. گفت نمي‌شود، بايد تحصيلات آكادميك داشته باشي. بايد بروي ياد بگيري تا بتواني از اين استفاده كني و من هرچه اصرار كردم او موافقت نكرد. نتوانستم تحمل كنم جذبه‌ي اين دوربين برايم به حدي بود كه يك شب از ديوار حوزه بالا رفتم، شيشه‌ي لابراتوار را شكستم و دوربين را برداشتم، يك حلقه فيلم سوپر 8 هم از خيابان بلوار خريدم و .....»

*** بخشي از اين مطلب با برداشتي از كتاب "برداشت دو"؛ گفتگوي اكبر نبوي با ملاقلي‌پور ذكر شده است.

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha