به ميدان بهارستان كه رسيدي، سوار هر مركبي كه هستي پياده شو و بهسوي خانهي ملت و مسجد سپهسالار حركت كن. از كنار ديوارها كه بگذري، قدري تأمل لازم است تا به دوراني برگردي كه مرد مشروطيت ايران از كنار اين ديوارها براي ورود به خانهي ملت و مسجد گذر ميكرد.
جلوتر برو بهسوي خياباني كه اكنون اميركبير ناميده ميشود. خياباني كه هر روز ساعت پنج صبح با صداي گامها و عصاي او از خواب بيدار ميشد. پيش رو، اين خيابان آنقدر حرف براي گفتن دارد كه نميفهمي چگونه به چهارراه سرچشمه و كوچهي ميرزا محمود وزير (جاويدي) و سپس بنبست مدرس ميرسي.
به گزارش خبرنگار بخش ميراث فرهنگي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، بنبست مدرس، خانهي مدرس، با چهار پلاك براي شناسايي اين خانهي قديمي، اينبار پلاك 8 خود را آمادهي پذيرايي از مهمانان اين روحاني مشروطهخواه كرده است. مقابل ورودي خانه، آب و جارو شده، گويي منتظر ورود اوست. وارد كه ميشوي همه جمعاند، اصحاب رسانه با آنهايي كه دغدغه و ترس از نابودي اين هويت تاريخي را دارند. همه منتظرند؛ منتظر تا اينبار تاريخ را از زبان يك تاريخنويس و شاهد زندهي آن دوران بشنوند.
گوش كه ميكني صداي گامهاي عصا نزديك ميشود و بهجاي سيدحسن مدرس، روحاني مشروطهطلب و آزاديخواه، علي مدرس، نوهي دختري اوست كه وارد ميشود. با قد و قامت پدربزرگ و حتا شبيه خود او. با هر گامي كه به داخل خانه برميدارد، گويي تاريخ آن دوران را بر دوش دارد. مانند يك ميزبان در خانهاي كه فقط نامي از آن باقي مانده است، از مهمانان خود با لبخند گرمي پذيرايي ميكند. قرار است كه اينجا تاريخ را مرور كنيم.
نخست به بخش اندروني خانه، جايي كه خانوادهي مرحوم مدرس بيشتر اوقات خود را در آنجا سپري ميكردند، ميرويم و سخن گفتن از آن زمان آغاز ميشود. به چشمهاي او كه نگاه ميكني، گويي همهي تاريخ را برايت مرور ميكند؛ از «عمو اوغلي» كه دستنشاندهي شاه در خانهي او بود، تا خانم «فخيمالسلطنه» كه نگهدار بچههاي بيمادر سيدحسن بود، تا شبي كه ناگهان از طرف رژيم پهلوي به زور به خانهي مدرس وارد ميشوند و او را دست بسته ميبرند، تا شكستن دندهي خالهاش و زنداني كردن يك ماههي مادر و خاله در خانه و دو دايي در شهرباني، همه و همه را ميشنويم.
از هر اتاق و هر گوشهي خانه ميگذرد، بغض را در صدايش احساس ميكني. اينجا خانهي مدرس است. خانهاي كه روزي وزيران و سفيران به آن رفتوآمد ميكردند. اينجا خانهاي است كه حتا به قدمهاي حضرت امام خميني (ره) ـ رهبر كبير انقلاب ـ نيز متبرك شده است؛ ولي حالا خانهي مدرس يك انباري براي كتابها و آشياني است براي كبوتران، گنجشكها، موريانهها و ماري سفيد كه انباردار كتاب، آنرا در هنگام محافظت از منبر باقيمانده در خانه ديده است.
علي مدرس گلايهي زيادي از رسانهها و مسؤولان سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري بهدليل بيتوجهي به اين خانه دارد. او در گفتوگو با خبرنگاران بيان كرد: اينجا نمونهاي است از جريان زندگي، كار و فعاليت آنهايي كه در تاريخ، نامي از خود به يادگار گذاشتهاند؛ كساني كه براي مردم قدم برميداشتند.
اين نويسندهي تاريخ اظهار كرد: اشيا، قلم و حتا عصاي اين افراد به نسل آيندهي ما يادآوري ميكنند كه چه افرادي در دوران زندگي خود، چه فعاليتهايي كردهاند و اين سرمشقي است براي آيندگان و جوانان آيندهي ما كه از اين تاريخ بهدور هستند.
وي يادآوري كرد كه در اين خانه، قانون مشهور دادگستري توسط مدرس و پيرنيا نوشته شده است و سالهاي سال اجرا ميشد. در اين خانه، سياستمداران رفتوآمد ميكردند.
مدرس در ادامه گفت: سيوپنج سال در اين راه قلم زدم و كتابها و مقالههاي زيادي نوشتم؛ ولي هنوز هيچكسي براي اين خانه و اين تاريخ كاري انجام نداده است.
او در پاسخ به پرسش خبرنگاري دربارهي تهيهي سند اين خانه ازسوي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري، تأكيد كرد: تاكنون اين كار انجام نشده است.
خانهي مدرس حدود سال 1325 توسط فرزند او، عبدالباقي مدرس فروخته شد و پس از آن، چند سال دستبهدست گشت تا توسط خانوادهي كتابچي خريداري و بعد از چند سال زندگي در آن، به انبار كتاب تبديل شد.
انتهاي پيام
نظرات