سال ديگري گذشت، اما روزگار و پرواز زمان به كمك فراموشيمان نيامد تا بهياد نياوريم كه در يكي از بزرگترين مراكز فرهنگي، علمي و دانشگاهي كشور، اسناد هنري كه روايت دوراني از دفاع مردانهي كساني داشت كه دلاورانه براي وطنشان ايثار كرده بودند، ديگر وجود عيني ندارد.
امروز شش سال از روز پنجشنبهاي ميگذرد كه بوي رنگ، اين سوي درهاي بسته، خيابانهاي اطراف دانشگاه تهران را دربر گرفته بود و بزرگترين نقاشي ديواري ايران در چشم برهم زدني سفيد شد.
هنرمندان شنيدند؛ اما باورشان نميآمد كه روزي اين زمزمه به حقيقت بپيوندد، مسؤولان وقت بزرگترين و معروفترين دانشگاه كشور، بدون در جريان قرار گرفتن كارشناسان هنري، كلاس درس دانشجويان هنر را به خاطرات بسپارند؛ نقاشي ديواري يكهزار و 80 متري سالن شماره 1 تربيت بدني دانشگاه تهران كه در سالهاي 1366 تا 69، توسط اصغر كفشچيان مقدم، دانشجوي آن زمان و مدرس پرديس هنرهاي زيباي همين دانشگاه، در مقام پاياننامه مقطع كارشناسي، در مدت زمان سه سال و بههمت جهاد دانشگاهي واحد يادشده، كشيده شد. بزرگترين نقاشي ديواري كشور كه در حضور شخصيتهاي فرهنگي و دولتي وقت رونمايي شد، بعدها مدرك كارشناسي ارشد دانشگاهي در فرانسه را براي خالق آن به ارمغان آورد؛ تا در مقطع دكتري اين دانشگاه به تحصيل بپردازد.
ميگفتند فرمهاي پويا و پرتحرك در اين نقاشي، مفهوم خودسازي براي مقابله با دشمن و امپرياليزم و نيز شكستن هر نوع رخوت و سستي را كه مانع از رشد باشد، القا ميكند. هنرمندان از وزير و مسوولان وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي در اينباره پاسخ و از رييس وقت دانشگاه تهران بهخاطر اين بيمبالاتي توضيح خواستند؛ اما هيچگاه هيچ جوابي داده نشد...
يك سال ديگر گذشت، اما نه تنها فراموشي ارفاقي نكرد، بلكه هر روز خبرهاي تازهتري رسيد؛ ازجمله اينكه اسناد نخستين سمپوزيوم چوب تاريخ ايران به كنج كارگاههاي هنرمندان بازگشت؛ مجسمههاي سنگي كه ميليونها تومان هزينهي شهرداري تهران صرف ساختمان در سمپوزيومي بينالمللي شد، در پارك چيتگر تخريب شدند.
چندي بعد، نماد پرخاطره واقع در ميدان انقلاب برچيده شد. نمادي كه عضو هيات علمي دانشگاه تهران - ايرج اسكندري - براي مركزيترين ميدان شهر تهران طراحي كرد و ساخت، اما در پي طرح ساخت خط 4 مترو تهران در ايستگاه انقلاب، مجسمهي اين ميدان به محل نامعلومي منتقل شد و مسوولان تنها به اين توضيح بسنده كردند كه پاركي بهنام "انقلاب" ميسازند تا محلي براي نصب يادمان باشد.
طرح، نقشبرجستهاي را شامل ميشد كه با لتههاي بتوني در ابعاد يك متر در يك متر، در كنار هم بهصورت حلزوني شكل در ميدان انقلاب قرار گرفت و در ذهن مردم بهعنوان يك نماد جا افتاد، چراكه ناظر بسياري از روزهاي شور و حماسهساز اين مردم بود.
از سوي ديگر، "تقديس" پرويز تناولي كه عنوان گرانترين مجسمهساز منطقه را يدك ميكشد، از باغ مجسمهي خانه هنرمندان برچيده و گويا توسط عوامل شهرداري براي احداث سايت هليبرد، مثله و زير برگهاي گلخانهاي در حاشيهي شهر دفن شد؛ صدايي هم بر نيامد.
اين مجسمهي سه متري به سفارش سازمان زيباسازي شهر تهران براي نصب در باغ مجمسه تهران - باغ هنرمندان - ساخته و خريداري شده بود، اما پرويز تناولي دريافت كه مدتي است مفقود شده و با پيگيريها، او و شاگردانش به اين نتيجه رسيدند كه اين مجسمه چند تكه شده و در انبارهاي شهرداري در غرب تهران زير برگ و گلها دفن شده است؛ موضوعي كه بعدا تاييد شد و مسوولان امر عنوان كردند كه خسارتش را ميپردازند.
و اما ...
خبر آمد كه مجسمهي هفتمتري "رويش"، ساختهي برندهي جوان سومين دوسالانهي مجسمه تهران، از محل سفارت ايران در مركز معروفترين پايتخت دنيا در زمينه فرهنگ و هنر، بهدور انداخته شد؛ گفتند باد كار خودش را كرده است، مجسمه سرنگون شد و گويا ماموران سفارتخانه وظيفهشان را بهانجام رساندند و 5/5 متر از مجسمهاي را كه نماد ايران در قلب پاريس بهشمار ميرفت، به رفتهگران فرانسوي سپردند.
هنوز در باور هنرمندان نميآمد كه برگ تازهاي رو شد، سر سرباز هخامنشي بههمراه بيش از 300 شيء تاريخي در دنيا حراج شدند و بقيهي ماجرا...
و سرانجام و باز هم پاييز در پايتخت كار خودش را كرد؛ عمارت بادگير يادگاري حوزهي هنري، شبانه تخريب شد و مسوولان امر چنين توجيه آوردند كه قدمت تاريخي ندارد و در فهرست آثار ملي ثبت نشده است!
اما گويا اين قصه سر دراز دارد.
از سويي خبر ميرسد كه هنر ايران در دنيا دارد جاي خود را تثبيت ميكند و نگاهي منصفانه به خلاقيت هنرمندانهي ايران معطوف شده است و از سوي ديگر...
يك سال ديگر هم گذشت و ديگر نه نقاشي ديواري در آن سطح و حتا كمتر در ايران خلق شد، نه سالن تربيت بدني دانشگاه تهران، پس از شش سال ديگر هم كاركردي براي دانشجويان اين دانشگاه پيدا كرد و نه مسؤولاني كه موضوع را ساده پنداشته و وجود ديوارهاي ديگري را براي نقاشي در كلانشهر تهران، مطرح ميكردند.
انتهاي پيام
نظرات