دومين روز بزرگداشت عبدالباقي گولپينارلي - مولويپژوه تركيهيي - بهمناسبت هشتصدمين سال تولد مولانا در تالار علامه اميني دانشگاه تهران برگزار شد.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين مراسم، حسين خاتمي - استاد دانشگاه استانبول و مؤسسه علوم اجتماعي مولانا - دربارهي «شمس از نگاه گولپينارلي» گفت: خلقت يك تجلي مهر و محبت است، تجلي عشق است و ما زادهي عشق هستيم. بيعشق الهي نميتوانيم زنده بمانيم؛ چون باعث ايجاد عالم عشق است. در عالم توحيد خداي ديگري نيست، كه خداي حسد و كينه باشد. تكبر از آن ابليس است و كبريا فقط به خداوند تعلق دارد و آن اوست.
او وحدت وجود در انديشهي مولانا را چيزي جز اصالت وجود ندانست و يادآور شد: اصالت وجود سر كلمهي توحيد است. عاشقان واقعي موحدان واقعي هستند. امانت الهي به انسان ارادهي جزييه است، كه آدم راه عشق الهي را بايد خود انتخاب كند و بپيمايد؛ بنابراين به انسان اختيار داده شده است.
خاتمي سپس دربارهي مولانا و شمس گفت: مولانا تا قبل از ورود شمس، حقايق را ميدانست و با آن ميزيست. مولانا ميگويد عشق آمدني بود؛ نه آموختني. شمس آمد و با يك پرسش او را منقلب كرد. در توجه و مكان احديت قويترش ساخت و در وعدهي خداوند نيز آمده است كه اگر كسي حبيبالله باشد، خدا او را دوست خواهد داشت. به همين دليل ما مولانا و شمس را دوست داريم و آنها را به تركزبانها معرفي كردهايم.
او يادآور شد: شمس مولانا را ارشاد نكرده است. در كتاب گولپينارلي همينطور مينويسد كه در ميان مولانا و شمس، مريد و شيخي نبود؛ اما شمس عشق مولانا را افزونتر كرد. گولپينارلي مولانا را با چهرهي واقعي و شمس را با چهرهي واقعي با زبان شيرين ترجمه و به تركان معرفي كرد؛ از اين جهت كار او بسيار بااهميت است. شمس و مولانا مانند گولپينارلي عاشقان اهل بيت [ع] هستند و حب اهل بيت [ع] در دل عبدالباقي نيز نهفته بود.
در ادامه، حسين ساكت - استاد دانشگاه - با موضوع «از جوانمردي تا جوانمرادي» يادآور شد: گولپينارلي بر پايه دستنگاشتههاي گرانسنگ فارسي و تركي كهن به راستي از ميراثهاي بالندهي ترك است، كه نگاه و نگرش ما به جوانمردي را از يك فرآيند تاريخي به پرسشهاي ديگري ميكشاند.
او افزود: اگر آرمانهاي حقوق بشر و فتوت را نگاه كنيم و از چارچوب شعارها بيرون آييم، با فرآيند تازه از اين موضوع مواجه ميشويم. بنمايههاي شعر مولانا كه انسان درمانده را به بيخودي وابسته و دلبسته ساخته، در پرتو همين برداشت تبيين شده است؛ از اين منظر جوانمردي پلي است به جوانمرادي؛ اصطلاح فتوت كه دارندهاش فتوتدار در دوره هشتم ميلادي همپاي جوانمردي شد. در روزگار پيش از اسلام زبان عربي واژه فتا را به كار ميگرفت كه اين واژه به افراد دلالت داشت؛ نه گروه.
ساكت همچنين متذكر شد: در اسلام با انقلاب ارزشها و زير و زبر ساختن معيارهاي جاهلي، اين فرمودهي پيامبر (ص) دربارهي علي (ع) «لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار » تجسم ويژهاي يافت. علي (ع) با تمام ويژگيهاي يگانهاش به عنوان جوانمرد جاي الگويي را گرفت كه افسانه و آرمان به كردار درآيد. با جايگزيني روح گروهي واژهي فتيان پديدار ميشود. جوانمردان كمكم ميان خود پيوندهايي مييافتند و هر جايي كه ميرفتند، از آنها پذيرايي ميشد. آنها جامهي ويژهاي ميپوشيدند، حتا ابن بطوطه در ميان مردم عادي نيز به فتيان برميخورد. در طول زمان نام عياران، طراران بر آنها نهاده شده و در روزگار سلجوقي نيز نام رند به آنها ميدادند.
وي با بيان اين مطلب كه هيچ شهري از شهرهاي ايران نبود كه عياران در آنجا حضور نداشته باشند، يادآور شد: چه پيوندي ميان فتيان و عياران وجود داشت؟ آنچه از متون برميآيد، اصل همبستگي ميان فتوت و عصيان بوده است. فتوت ساختار عمومي و اساسي جامعه شهري در شرق سدهي ميانه را بايد به حساب آورد. آنچنان كه در سراسر سرزمين ايراني در سوريه و مصر دست كم زير اين نام شاهد عياران نيستيم.
فتوت بيشتر به منظور پيوند با سازمانهاي صنفي پديد آمد و تا سدهي هفتم كه زندگي صنفي زير نظر دولت باقي ماند، مشتري فتيان نيز باقي بودند. بايد ميان راهزنان سوارهي بيابان با عياران تفاوت قايل بود.
وي افزود: در گسترش فتوت در آناتولي (تركيه امروز) ايران نقش بسزايي داشته و بيگمان فتوت از ايران به آناتولي رفته است. اما حالا چند سؤال مطرح است. چرا در جامعه اسلامي زنان جزو اين جرگه درنيامدند و بعضي از شعارهايي كه بين مردم هست، داراي يك ريشهي تاريخي است. آيا در گوشه و كنار جهان اسلام جوانمردي به درون زنان آراسته و پيكارگر و وارسته راه يافته بود؟
در ادامه اردوغان ارول - رييس پيشين موزهي مولانا - به نقل خاطراتي دربارهي گولپينارلي پرداخت و گفت: عبدالباقي را از سال 1971 ميشناسم. در فاصله 70 تا 80 ميلادي گاهي چند روز و گاهي تا يك ماه در موزهي مولانا بوديم. او علاوه بر عربي و فارسي، تركي عثماني را بسيار خوب ميدانست. دانش وسيعي داشت و قرآن ترجمه او نشان ميدهد كه چقدر به عربي و فقه تسلط داشته است. روزي گولپينارلي و بديعالزمان فروزانفر در منزل چلبي از نوادگان مولانا بودند، كه فروزانفر خطاب به چلبي گفت، از گولپينارلي خوب مراقبت كنيد. او زبان فارسي را خيلي بهتر از من ميداند.
وي افزود: عبدالباقي هر چه ميدانست، به نحو احسن ميدانست و درباره چيزي كه نميدانست، سخن نميگفت. او جدا كتابخوان بود و در هر موضوعي كتاب ميخواند. هنگام مطالعه اغلاط را در حاشيهي كتاب يادداشت ميكرد و اگر در پانزده صفحه اول اين غلط ها زياد ميشد، از خواندن آن صرف نظر ميكرد.
سپس ولي قيطراني - پژوهشگر فرق اسلامي - دربارهي «حروفيه با نگاهي در كتابشناسي حروفيه گولپينارلي» سخن گفت و توضيح داد: نحله يا فرقه حروفيه در سدهي هشتم قمري توسط فضلالله حروفي در دوره تيمور گوركاني به وجود آمد. اما به سبب تغييرات دور و درازي كه استرآبادي از قرآن و روايات اسلامي داشت و ادعاهاي حقطلبانهاي كه از سوي درويشان ارايه ميشد، اين نحله كمكم رنگ شورش به خود گرفت و در نهايت سركوب شد و به آناتولي رفتند و با نام بكتاشيه به فعاليت خود ادامه دادند. دربارهي حروفيه مقالات و كتب فراواني نوشته شده است، كه بيش از همه ادوارد براون در اين باره نوشته است. گولپينارلي نيز فهرست حروفيه را نگاشته است، كه ديدگاههاي او دربارهي اين ديدگاه غلوآميز است.
قيطراني يادآور شد: با توجه به اينكه گولپينارلي معتقد به فشردهنويسي بود، به نظرم بايد معرفي و بررسي ديدگاههاي او دربارهي حروفيه به دست آيد؛ چرا كه اثر او منبع اصلي حروفيهشناسي است. او در مقدمهي اين اثر ما را به شناخت بيشتر حروفيه فراخوانده است. همچنين خلاصهاي از عقايد حروفيان را براي شناخت خواننده در اين كتاب عرضه كرده است و در بخش دوم استادانه گزارش موجزي از نحوهي كار ارايه داده كه اين نشاندهندهي آن است كه چگونه او با عشق و وسواس سعي در بيان مطلبي داشته است.
ششكلر - استاديار دانشگاه سلجوق و رييس مؤسسه پژوهشي مولوي تركيه - نيز دربارهي افزودههاي گولپينارلي و ترجمهي ولد چلبي از مثنوي سخنراني كرد و گفت: ما همه گولپينارلي را ميشناسيم؛ اما ولد چلبي را كاملا نميشناسيم و به اين دليل قصد معرفي او را دارم. چلبي شاعر، معلم و نماينده است و در سال 1967 به دنيا آمد. هم از طرف مادر و هم از طرف پدر نسبش به مولانا بازميگردد. وي همچنين در روزنامههاي مختلف مقاله داده و كار كرده است.
او افزود: زماني كه چلبي اولين ترجمه مولوي را ارايه داد، آن را به وزارت آموزش و فرهنگ تركيه تحويل داد كه آنها اين اثر را به گولپينارلي براي نظارت تحويل دادند. اين اثر در نهايت در سال 1946 با تصحيح گولپينارلي منتشر شد. اين ترجمه از مثنوي بيشترين چاپ را در تركيه دارد و از اين نظر موضوع بسيار بااهميتي است. بيشتر دانشجويان و محققان نيز از اين اثر استفاده ميكنند. اگر گولپينارلي اين اثر را اصلاح نكرده بود، چندان براي ما قابل فهم نبود.
هيبتالله مالكي - عضو هيأت علمي دانشگاه فيروزآباد فارس - نيز به عنوان آخرين سخنران اين جلسه درباره شرح گولپينارلي و شروح ديگر كليات شمس سخن گفت و يادآور شد: نميتوان انكار كرد كه صاحب مثنوي اثري از روح خود را به جهانيان عرضه داشته است، كه بعد از گذشت اعصار متمادي، نه تنها اثر خود را حفظ كرده، بلكه بر ارزش آن افزوده است. خردمند فرزانهي پارسيگوي در شعر چنان اعجاز كرده كه خواننده را به ملكوت ميبرد. مثنوي را آن عارف عاليقدر زماني سروده بود، كه به مرتبهي عالي ايمان رسيده؛ در حاليكه غزليات او تحولات و انقلابات اوست. مولوي با مطالعهي آثار محققان از عرفا، دواوين و قول و پژوهش در قرآن و احاديث به تسلطي شگفتانگيز دست يافته بود.
مالكي افزود: مقام مولانا به آن درجه است كه نميتوان مقامي براي آن شمرد، كه چه بسا با شرحهايي كه بر مثنوي نوشتهاند، هنوز جاي هزاران شرح باقي است. فروزانفر اولين شارح را احمد رومي ميداند و از اين لحاظ اين شرح را مهم ميداند كه او با سلطان ولد فرزند مولانا معاصر بود. كمالالدين حسين بن حسن خوارزمي نيز شارح ديگري است. نوشتهي او از اين نظر مهم است كه از بزرگان متصوفه بوده است. بعد از او در كشورهاي مختلف بيش از 160 شرح بر كليات شمس نوشتند. اما در ميان اين شرحها، شرح گولپينارلي از جايگاه ويژهاي برخوردار است. از امتيازات شرح او تسلط بر زبانهاي تركي، عربي و فارسي است و علاوه بر آن ذوق عرفاني نيز بيتأثير نبوده است.
مالكي در پايان گفت: درك مضامين بلند مثنوي ازجمله آشنايي عميق با ادب فارسي، قرآن، احاديث، و شناخت عبارات عرفاني كاري بس مشكل است و كساني ميتوانند در اين مسير گام بردارند كه از آن چشيده باشند.
انتهاي پيام
نظرات