• یکشنبه / ۲۶ فروردین ۱۳۸۶ / ۱۱:۴۸
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 8601-09239
  • خبرنگار : 71133

محمدعلي كشاورز 78ساله شد: /2/ خسته شده‌ام! وقت استراحتم رسيده است

محمدعلي كشاورز 78ساله شد: /2/
خسته شده‌ام! وقت استراحتم رسيده است

محمد علي كشاورز در ادامه گفتگوي تفصيلي با خبرنگار سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) به فعاليت هاي هنري اش دربعد از انقلاب اسلامي اشاره كرد و گفت: از اداره تئاتر بازنشسته شدم و با توجه به اينكه محيط سينما بطور كلي خوب شده بود و كارگردانهاي جوان و خوبي وارد آن شدند، بيشتر در آن به فعاليت پرداختم. با توجه به اينكه مشكلي هم براي ادامه كار نداشتم . "برزخي‌ها" اولين فيلم من در بعد از انقلاب بود، ايرج قادري كارگردان اين فيلم بود و ديدم واقعا شكل سينما را خوب مي‌داند و بازي‌هاي خوبي مي‌گرفت. فردين هم در اين فيلم حضور داشت كه آن هم آدم بسيار شريفي بود و نمي‌دانم چرا نگذاشتند كار كند.

"هزار دستان" و اولين همكاري با علي حاتمي

سال 59 مشغول بازي در سريال "سربداران" بودم كه علي حاتمي "هزار دستان" را شروع كرد و اين اولين كار من با او بود. البته قبلا نمايشنامه‌هايي كه نوشته بود را در تئاتر كار كرده بودم. علي از بچه‌هايي بود كه از اداره هنرهاي دراماتيك بيرون آمد و در رشته ادبيات دراماتيك تحصيل مي‌كرد و در بعضي كلاس‌ها با هم بوديم. فيلم‌هاي خوبي هم ساخته بود مثل "سوته دلان" و "ستارخان" و در واقع فيلمنامه ‌نويس ماهري بود و هنوز كسي روي دست او در ديالوگ نويسي بخصوص در زمان قاجار بلند نشده است. سر "هزار دستان" به من گفت: حالا ديگر بايد با من كار كني. او فيلنامه‌اش را به كسي نمي‌داد البته اينكه مي‌گويند چيزي آماده نداشت اشتباه است، علي همه چيزش آماده بود منتهي دست كسي نمي‌داد و فقط به تعداد معدودي كه با آنها آشنا بود مي‌داد. "هزار دستان" را من، مشايخي و انتظامي خوانديم ولي به خيلي از بازيگران نداد. حتي اينكه مي‌گويند سركار مي‌آمد و مي‌نوشت اصلا درست نيست، تمام اين چيزها را علي قبلا نوشته بود منتهي وقتي سر صحنه مي‌امد آنها را به كساني كه بايد بازي مي‌كردند مي‌داد. وقتي نقش "شعبان بي مخ" را به من پيشنهاد كرد گفتم:اجازه بده روي نقش مطالعه كنم و ببينم دوستش دارم يا نه، ديدم با اين كار مي‌شود يك تجربه كار هنرپيشگي كرد. با جاهل‌هاي قديمي و لوطي‌هاي محله‌هاي مختلف صحبت كردم تا به نقش نزديك شوم. نزديك به 5 بار هم گريمم عوض شد كه هر بار 4 ساعت طول مي‌كشيد من و انتظامي سنگين ترين گريم را داشتيم. به هر حال شروع به كار كرديم.شعبان بي مخ نقشي بود كه دوست داشتم و خوشبختانه از نظر مردم هم موفق بود. علي هم دقت زيادي روي كار داشت و حتي به جزئيات مي‌رسيد. "هزار دستان" واقعه‌اي تاريخي به روايت علي حاتمي بود. او به همراه فرخ غفاري از پايه گذاران سينماي ملي بودند علي مطالعه زيادي داشت و مردم را خوب مي‌شناخت و نقشش را به كسي مي‌داد كه بتواند آنرا حس كند و حتي وسايلي كه در صحنه انتخاب مي‌كرد، حتما بايد اصل مي‌بود و آنها را از موزه‌ها به امانت مي‌گرفت كه هنرپيشه با ديدن اين اجسام قديمي يك حس جديدي را تجربه كند. بازيگرانش همه برايش مهم بودند چه آنكه نقشي بلند داشت و چه آنكه نقشش كوتاه بود.

در فيلم "كمال الملك" هم همكاري‌ام با علي ادامه پيدا كرد كه نقش "اتابك اعظم" را بازي مي‌كردم و براي اين فيلم هم تحقيقات و مطالعات زيادي را انجام دادم.

بازي در دو فيلم كمدي "كفش‌هاي ميرزا نوروز" و "مردي كه موش شد"

در "كفش‌هاي ميرزا نوروز" با نصريان بودم و در واقع همان گروه قديمي‌مان بود.

"مردي كه موش شد" را هم براي احمد بخشي كه دستيار علي حاتمي بود، بازي كردم او آنقدر دوست داشتني است كه گفتم هر كاري باشد برايت بازي مي‌كنم، او بازوي حاتمي بود و حتي در صحنه‌هايي از

"هزار دستان"، علي طاقت ديدن خون را نداشت و دكوپاژ را به "احمد بخشي" مي‌داد و او صحنه‌ها را مي‌گرفت، متاسفانه چون اهل زدوبند نيست و كم‌رو است الان كنار مانده، "مردي كه موش شد" تجربه بازي خيلي خوبي برايم بود. متاسفانه ما هنوز معني طنز و كمدي را نمي‌دانيم و فيلمهايي كه با اين عنوان ساخته مي‌شود بيشترلودگي است. فيلم سازان ما بايد ژانرهاي مختلف كمدي را بشناسند و بدانند كه كمدي انواع و اقسام مختلف دارد كه در ايران درست به آن پرداخته نمي‌شود. ما در اين حوزه هنوز بازيگري مثل رضا ارحام صدر نداريم، اين بازيگر طنز را بلد بود و مسائل اجتماعي را في البداهه در اين قالب مطرح مي‌كرد. و بسيار هم تاثيرگذار بود كه تاكنون نظيرش بوجود نيامده است. من سر "جعفرخان از فرنگ برگشته" كار نيمه تمام علي حاتمي با اين بازيگر همكاري داشتم كه متاسفانه 20 دقيقه آخر فيلم كارگردان عوض شد و من گفتم كارگردانم علي است و كار نمي‌كنم اما بچه‌هاي ديگر همكاري كردند و در نهايت هم فيلم بدي شد. به نظر من آدم بايد براي حرفه و همكارش ارزش قائل شود و كارگردان يك فيلم فقط با درگذشت طرف عوض شود كه اين يك لوطي گري حرفه‌اي است.

"مادر" و "دلشدگان"

بعضي‌ها فكر مي‌كردند اين محمد ابراهيم فيلم "مادر" همان "شعبان بي‌مخ" است. در صورتي كه "شعبان بي مخ" اصلا مغز نداشت و فقط زور زياد داشت. ولي محمد ابراهيم آدمي بود كه سواد داشت و حتي كمي آلماني مي‌دانست اين شخصيت يك نوع بدبيني‌ خاصي نسبت به خانواده‌اش داشت، اما علاقه خاصي به مادرش داشت و نمي‌ توانست احساسات دروني خودش را نشان دهد و حتي در صحنه آخر وقتي مادر مي‌ميرد، فقط به چادرش نگاه مي‌كند و تمام غم‌هاي دنيا در چهره‌اش ديده مي‌شود. اكبر عبدي هم در اين فيلم بازي فوق ‌العاده‌اي داشت و به نظر من بهترين كار زندگي‌اش را انجام داد، بارها هم به او گفتم هر نقشي را قبول نكن كه متاسفانه گوش نكرد.

سر فيلم "مادر" هم گفتگوهاي زيادي را با علي داشتيم و او تمام لحظات را چك مي‌كرد، سناريو قوي و زبان شعر گونه‌اي كه در ديالوگ‌ها وجود داشت باعث ماندگاري اين فيلم شد. يكي از بدترين خاطراتم سر اين فيلم فوت "شيرعلي قصاب" هنگام بازي بود كه سنگ كوب كرد و مرد و قسمتهاي ديگري كه بازي داشت عوض شد. ما در "دائي جان ناپلئون" هم با هم بوديم و حتي اولين باري كه ديدمش بلند شدم و به او سلام كردم حتي در آن كار صحنه‌اي بود كه بايد براي "دايي جان" چايي مي‌آورد و مطلبي را مي‌گفت كه ديالوگش را نمي‌توانست حفظ كند به او گفتم هر چه مي‌تواني بگو، دوبلور درست مي‌كند گفت: فقط فحش مي‌توانم بدهم. گفتم: عيبي ندارد بگو. كه آن صحنه را گرفتند و من به سرعت فرار كردم و بعد فهميدم غلامحسين نقشينه ناراحت شده است. شيرعلي قصاب هميشه از اينكه قدش بلند بود خجالت مي‌كشيد.

"دلشدگان" آخرين همكاري من با حاتمي بود كه صحنه‌هايي را هم در مجارستان گرفتيم اين فيلم هم گفتاري بسيار زيبا داشت. به علي گفتم تهيه كننده كار خودت نباش وقتي تو تهيه كننده باشي فكرت دو جاست ولي گوش نكرد. من در فيلم‌هاي بعد از انقلاب حاتمي، فقط در "حاجي واشنگتن" نبودم كه نسبت به كارهاي ديگرش فيلم زياد خوبي هم نبود. حتي براي آخرين كارش "جهان پهلوان" قرار داد بستم و قرار بود نقش مربي تختي را بازي كنم و تحقيقات زيادي هم انجام دادم سر آن كار هم به علي اصرار كردم تختي را نساز تا همان اسطوره‌اي كه هست بماند، چون همه مسائل تختي را نمي‌توان مطرح كرد.

همكاري با مخملباف و كيارستمي

"ناصرالدين شاه اكتور سينما" يكي از فيلم‌هايي است كه دوستش دارم و مخملباف در اين فيلم وضع اجتماعي آن زمان را بصورت طنز مطرح مي‌كند كه به اعتقاد من يك فيلم طنز خوب است.

مخملباف سر كار هميشه پر از انرژي و استعداد بود وحتي من و انتظامي هميشه زودتر از بقيه سركار مي‌آمديم، اما وقتي مي‌آمديم مي ديديم مخملباف نيم ساعت زودتر از ما رسيده و دارد كار مي‌كند. اعتقاد زيادي به كار خودش داشت و جهش عجيبي هم پيدا كرد.

همچنين من اولين بازيگر حرفه‌اي هستم كه با كيارستمي كار كردم البته كاري را در قبل از انقلاب با بازيگران حرفه‌اي داشت، اما بعد از آن ديگر بيشتر با مردم عادي كار كرده بود. "زير درختان زيتون" تجربه خيلي خوبي برايم بود. كيارستمي را از طريق فيلم‌هايش مي‌شناختم كه از من براي بازي در نقش كارگردان در اين فيلم كه نقشش خودش بود دعوت كرد. من "در زير درختان زيتون" به عنوان يك هنرپيشه حرفه‌اي كار نكردم، عباس هم از من همين را مي‌خواست. او از تواناترين كارگردانهاست و دقيقا مي‌داند كه چه مي‌خواهد قبل از اينكه كاري را شروع كند لوكيشن‌ها را انتخاب مي‌كند و براساس آن سناريو مي‌نويسد و دقيقا مي‌داند كجا فيلمبرداري كند و رهبري فوق العاده خوبي در كار دارد.

"خسوف" و زنده ياد رسول ملاقلي پور

براي من باعث تاسف است كه رسول در دوران جواني فوت كرد. ما موقعي كه "خسوف" را با هم كار كرديم هنوز آن رشد كامل را نكرده بود، اما بچه بسيار صادقي بود و مي‌خواست روز به روز ترقي كند. آمد خانه من و گفت: بايد در فيلمم بازي كني سناريو را خواندم و قبول كردم. كاراكتر خاصي داشت و بعد از آن هم فيلم‌هاي خوبي ساخت و تكنيك و كارگردانيش بسيار بالا رفت و معتقدم رسول تنها كسي بود كه درباره جنگ فيلمهاي قشنگي ساخت. كارش را بسيار دوست داشت و به آن احترام مي‌گذاشت من هميشه صداقت را در كارش مي‌ديدم، فكر مي‌كنم جاي خالي رسول در سينماي ما نمود خواهد داشت.

ساير فيلم‌ها

"روز واقعه" يكي ديگر از فيلمهايي است كه به خاطر بهرام بيضايي فيلمنامه نويس كار بازي كردم. در اين فيلم نقش يك كشيش ارمني را داشتم كه بسيار كوتاه بود و در دو روز فيلمبرداري شد.

"پول خارجي" هم از فيلمهايي بود كه توسط رخشان بني اعتماد ساخته شد. اين فيلم سناريو خوبي داشت و كار خوبي هم شد، اما نمي‌دانم چرا از نظر تماشاگر موفق نبود.

با فريال بهزاد هم در فيلم "روزي كه خواستگار" آمد همكاري داشتم كه اين فيلم هم فيلنامه خوبي داشت كه كوتاه شد و در بعضي صحنه‌ها هم به خاطر حضور شتر نمي شد درست كار كرد. اگر دو سه بازيگر بهتر دركار بودند فيلم بهتري مي‌شد.

"انتظار" ساخته محمد نوري نژاد آخرين حضورم در سينما است ،كه سالهاي زيادي از آن مي‌گذرد و هنوز اكران نشده است.

وضعيت امروز سينما

مدت زيادي است كه ديگر فيلمي را بازي نكردم و ديدم ديگر محيط برايم مناسب نيست. من اعتقاداتي براي خودم دارم و به آنها پايبند هستم. به نظر من سينماي ما بعد از رفتن آقاي ضرغامي از معاونت سينمايي افت محسوسي داشت و بيشتر به سمت تجارت رفته است. الان قصه‌هايي كه نوشته مي‌شود بسيار سطح پايين است و همه به هم شبيه شده‌اند و حتي بعضي فيلم‌هايي كه در سال 45 ساخته شده الان با نام ديگري دوباره ساخته مي‌شود، پس آن خلاقيتي كه بايد در هنر باشد چه مي‌شود؟ ما هنوز ريتم را نمي‌شناسيم هر كاركتري براي خودش ريتمي را دارد، من را به عنوان يك حاجي بازاري انتخاب مي‌كنند در حاليكه ريتم حركتي و بياني‌اش با من فرق مي‌كند و بايد آنقدر تلاش و كوشش كنم كه آن نقشش را بشناسم و بازي كنم. راز اينكه كارگردانها و هنرپيشه‌هاي خوب دنيا جاودانه مي‌مانند همين است.

نقشي را به من پيشنهاد مي‌كنند و توافق نمي‌كنم اما بعد مي‌بينم يك آدم مثلا، لاغر به جاي من بازي مي‌كند و نمي‌فهمم اين انتخاب برچه اساس بوده است.

بعد از انقلاب كارگردانهاي بسيار خوبي مثل رخشان بني اعتماد، مجيد مجيدي، جعفر پناهي، بهمن قبادي ، ابراهيم حاتمي كيا و كمال تبريزي وارد سينما شده‌اند و دهه 60 تا اواسط دهه 70 دوراني موفق را هم سپري كرديم. اما الان روابط جاي همه چيز را گرفته و آن چيزي كه داشتيم از دست داديم. فيلمها به سمت عشق‌ها و خنده‌هاي الكي، مبارزه با اعتياد و اكشن رفته و غباري از تجارت روي همه فيلم‌هاي ما سايه افكنده است. اميدوارم دوستان جوان به جاي تجارت به فرهنگ و هنر فكر كنند. ما الان از نبود فيلمنامه نويس خوب رنج مي‌بريم و هنوز تهيه‌كننده‌اي كه از هنر سررشته داشته باشد، نداريم و طرف به صرف اينكه پولدار است تهيه كننده مي‌شود و پول مي‌گذارد تا آن را برداشت كند. فكر مي‌كنند وقتي فيلمي زياد فروش مي‌كند حتما فيلم خوبي است در صورتي كه اينگونه نيست و وقتي مردم از سينما بيرون مي آيند اصلا به اتفاق‌هايي كه در فيلم افتاده فكري نمي‌كنند. الان در باز شده و هنرپيشه را از خيابان انتخاب مي‌كنند. بالاخره فيلتري بايد باشد و هنرپيشه‌اي كه مي‌خواهد وارد سينما شود بايد از فيلتر رد شود و بازيگري كه عضو سنديكا نيست، نبايد اجازه كار داشته باشد كه متاسفانه اينگونه نيست.

كار هنر باند بازي و دسته بندي نيست. ما در حال حاضر هيچ چيزي كه از حقوق هنرپيشه دفاع كند نداريم وقراردادهايي هم كه بسته مي‌شود، همه يك طرفه به نفع تهيه كننده است. متاسفانه باند تهيه‌كننده‌ها روي سينماي ايران سايه انداخته‌اند و صاحبان سينما هم اعمال نفوذ مي‌كنند، خانه سينما هم تحت باند آنها قرار گرفته است مديريت هنري ما مشكلات زيادي دارد كه اميدواريم مرتفع شود.

سريالها

من بعد از سال 75 بيشتر در تلويزيون كار كردم. در آنجا باند بازي كمتر بود و آقاي ضرغامي هم كه درصدا و سيما هستند باعث شد بيشتر به بازي در سريالها بپردازم و البته در اين حوزه هم بيشتر با سعيد سلطاني و اكبر خواجويي كار مي‌كنم. اخلاق براي من اهميت زيادي دارد و محيط كار اين افراد بسيار سالم است. بعضي اوقات هم مجبور شده‌ام براي گذران زندگي‌ام با افراد ديگري كار كنم كه بيشتر كارمان به درگيري رسيده است.

از جمله سريالهاي موفقي كه داشتم "پدرسالار" است كه بسيار در جامعه نفوذ كرد و هنوز هم بعد از گذشت سالها از پخشش هنوز هم از آن ياد مي‌شود و هيچ وقت هم بررسي نشد چه عاملي باعث شد تا اين سريال اينقدر ميان اقشار مختلف مردم نفوذ كند.حتي در تاجيكستان هم طرفداران زيادي پيدا كرده و وقتي براي هفته فرهنگي به آنجا رفته بودم مردمش من را به عنوان اسدالله خان مي‌شناختند. "خانه‌اي در تاريكي"،

"رسم شيدايي"، "كهنه سوار" و "مزرعه آفتاب گردان" از ديگر كارهايم طي اين سالها بوده‌اند و آخرين كارم هم سريال "سالهاي برف و بنفشه" به كارگرداني سعيد سلطاني است كه هنوز پخش نشده است. از ميان سريالهايي كه بازي كردم به "هزار دستان" چون با علي بودم يك حالت نوستالژي دارم و "پدر سالار"، "سربداران"، "سلطان و شبان" كه يك كار كمدي قشنگ بود را هم دوست دارم . كارهاي سريالم را زياد به خاطر نمي‌آورم.

تئاتر امروز

من در بعد از انقلاب ديگر كار تئاتر نكردم و گفتم جوانها بيايند و شروع به كار كنند. تئاتر در كشور ما افت و خيزهاي زيادي داشت و بهترين دورانش دهه 50 بود كه حركت عظيمي در كل كشور انجام شد و در بعد از انقلاب هم در دوران رياست آقاي منتظري در اداره كل هنري نمايشي اقدامات خيلي خوبي شد و جاني دوباره به تئاتر بخشيد و نگذاشت بميرد.او به شهرستانها مي‌رفت و بودجه مي‌گرفت و به همين صورت تئاتر را زنده نگه مي‌داشت كساني كه بعد از او ‌آمدند زياد اهل تئاتر نبودند و از هم گسيختگي پيدا شد. متاسفانه در كشور ما كساني كه مي‌آيند و تجربه پيدا مي‌كنند يك مرتبه عوض مي‌شوند . در طول اين سالها دو نمايش را ديده‌ام كه يكي بسيار بد بود و ديگري كاري از سيما تيرانداز بود كه نسبتا خوب بود اگر تئاتر ما رشد نكند سينما و تلويزيون هم رشد نخواهند كرد. تئاتر بايد موجوديتي هنري داشته باشد و به هيچ جناحي وابسته نباشد شهرداري هم بايد كمك كند تا سالنهاي خوب وجود داشته باشد و اين امكان فراهم شود كه بازيگر كار كند و مردم به تماشا بنشينند.

جوايز

فقط يك بار براي فيلم "مادر" كانديد دريافت سيمرغ بلورين شدم كه آن هم به خسرو شكيبايي براي فيلم "هامون" رسيد. اما بزرگترين جايزه‌اي كه گرفتم از دست يك پسر جواني بود كه چرخ انگور فروشي داشت و به پيشم آمد و گفت: من هيچ چيزي ندارم به تو بدهم به غير از اينكه حسم را بگويم و خوشه‌اي انگور به عنوان كادو به من داد كه اين بزرگترين جايزه‌اي بود كه درزندگي‌ام گرفتم و در واقع بهترين قاضي مردم هستند كه در كوچه و خيابان نقدهاي فوق العاده‌ خوبي مي‌كنند. يك بار هم به عنوان چهره ماندگار در همايش چهره‌هاي ماندگار انتخاب شدم.

اين روزها

بيشتر وقتم به مطالعه مي‌گذرد و گاهي به نمايشگاه‌هاي نقاشي سر مي‌زنم و اگر كنسرت موسيقي مناسبي باشد حضور پيدا مي‌كنم. من بيننده خوب نقاشي و شنونده خوب موسيقي هستم. فيلمهايي هم كه خاص باشند در سينما تماشا مي‌كنم مثل "لاك‌پشت ها پرواز مي‌كنند" بهمن قبادي و يا فيلمي از سميرا مخملباف. تلويزيون هم خيلي كم نگاه مي‌كنم و حتي اكثر كارهاي خودم را نمي‌بينم .وقتي آنها را مي‌بينم فكر مي‌كنم چقدر مي‌توانستم كار بيشتري انجام دهم و پيش نفس‌خودم شرمنده مي‌شوم. در خانه كه هستم راديو فرهنگ گوش مي‌كنم كه واقعا خيلي خوب است و مطالب فرهنگي بسيار خوبي دارد. اخيرا هم يادداشت‌هايي مي‌نويسم و در حال آماده كردن كتاب خاطراتم هستم كه احتمالا براي نمايشگاه كتاب امسال آماده شود. يواش يواش مي‌خواهم بازيگري را كنار بگذرام، چون هم خودم و هم مردم ديگر خسته شده‌اند به هر حال سن من بالا رفته و وقت استراحتم رسيده است.

خانواده و ارتباط با هم دوره‌ها

همسرم فوت كرده و تنها دخترم هم بنام نيلي در بوزاي بلژيك زندگي مي‌كند و استاد دانشگاه است او عاشق كارش است و تمام فكر و ذكرش نقاشي است و نقاشي‌هاي خوبي مي‌كشد و خوشبختانه به سرزمين، فرهنگ و ادبيات مملكتش هم پايبند است. الان تنها زندگي مي‌كنم و از هم دوره‌هايم هم با اسماعيل شنگله، ارتباط دارم كه شخصي بسيار باسواد و انسان پاك و معتقدي است با علي نصريان و عزت الله انتظامي هم رابطه دارم.

جامانده از صحبت‌هاي محمد علي كشاورز

- كنكور پزشكي دادم و قبول شدم ولي در سالن تشريح كه رفتم ديدم به روحيات من نمي خورد و انصراف دادم.

- از ميان فيلمهايم كارهايي را كه با علي حاتمي كرده‌ام را خيلي دوست دارم.

- كاري مستند بنام "نقشه و نقشه خواني" به كارگرداني حميد تمجيدي در 5 قسمت داشتم كه آنرا بسيار دوست دارم و معتقدم تمجيدي مستندساز و تدوين گر خيلي خوبي است اما دو فيلم "راز گل سرخ" و "چهارشنبه عزيز" كه با او داشتم را دوست ندارم و از كارهاي بدم است.

- سناريو هزاردستان را بصورت كامل دارم و مي‌خواهم اگر خانواده علي حاتمي راضي باشند آنرا چاپ كنم تا مردم ببينند حاتمي در سريال نوشتن چه تكنيكي داشت.

- هيچ گاه جزو هيچ گروه و دسته سياسي و غيرسياسي نبودم و به نظر من هنرمند بايد بيشتر به اصل خود كار فرهنگ و سرزمين خودش فكر كند .

- احمد رسول زاده كه در بسياري از كارهايم به جاي من صحبت كرده صدايش بسيار شبيه من است و موقعي كه با او صحبتم مي‌كنم انگار با خودم صحبت مي‌كنم.

- من معمولا بازيگر بداخلاقي هستم و سركار بد اخلاقي مي‌كنم.

- با اكثر كارگردانهاي مطرح كار كرده‌ام و از ميان آنها با علي حاتمي چون هم دانشكده بوديم خيلي راحت بودم اما از همه بهتر فرخ غفاري بود كه رهبري خيلي خوبي داشت ضمن آنكه بازيگر خيلي خوبي هم بود و در كمدي نظير نداشت.

- از ميان فيلمهاي قديمي ام تنها "خشت و آينه" صدا سرصحنه بود و بقيه دوبله مي‌شدند.

- خداوند به يكسري از بندگان خاص خودش استعداد هنري مي‌دهد و بايد شكرگذار بود و آنرا هميشه شكوفا كرد.

گفت‌و گو از مسعود نجفي خبرنگار ايسنا

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha