گفتوگو با قاسم كشكولي؛ ادبيات ما، در صورت توجه، صداي جهاني ميتوانست داشته باشد
قاسم كشكولي معتقد است: اگر به ادبيات ما توجه و براي ترجمه خوب آن تلاش ميشد، در كنار ادبيات جهاني ميتوانست صداي خود را داشته باشد.
اين داستاننويس در گفتوگويي با بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) كه در محل اين خبرگزاري انجام شد، با بيان اين مطلب درباره مسائلي چون ارتباط با مخاطب، ادبيات پستمدرن، ارزيابياش از ادبيات اين سالها و ترجمه و جهاني شدن ادبيات ايران، سخن گفت.
كشكولي درباره داستاننويسي دو دهه اخير گفت: بيترديد، در حوزه داستان كوتاه شاهد درخشش و آثار خوبي در چند سال اخير بودهايم، بخصوص در نيمه دوم دهه 60 كارهاي خوبي چون "سمفوني مردگان" عباس معروفي، كه جاي بحث و بررسي زيادي دارد، خلق شدند. در آن سالها همان معدود مجلههاي ادبي خوبي كه داشتيم، بر روند ادبيات تأثيرگذار بودند؛ مجلههايي چون آدينه، گردون، دنياي سخن، فردوسي و... توانستند جريان ادبي راه بياندازند و اسمهايي در آن مجلهها مطرح شدند، كه در دهه 70 شاهد مجموعهي آثار اين نويسندگان بوديم، كه تكداستانهايشان در اين مجلهها مطرح شده بودند.
وي با اشاره به جريانهاي متفاوت شعري كه در همان سالها در كنار داستان شكل گرفتند، توضيح داد: در همان سالها شاهد شكلگيري جريانهاي متفاوت شعري، ازجمله شعر حركت بوديم، كه كساني چون علي عبدالرضايي، ابوالفضل پاشا، رضا چايچي و... كارهاي خوبي ارايه كردند.
اين داستاننويس با اعتقاد بر اينكه ادبيات هميشه در ارتباط تنگاتنگ با حوزه سياسي بوده است، يادآور شد: دوم خرداد سال 76، فضاهاي بازي بهدنبال داشت و شاهد چاپ آثار زيادي بوديم؛ آثار نويسندگاني چون حسين سناپور، كورش اسدي، حسين مرتضاييان آبكنار و محمد كشاورز در اين دوره چاپ شدند. البته پيش از آن بيژن نجدي را داشتيم كه بهحق در داستان كوتاه كار بزرگي كرد و بسياري از داستانهاي كوتاه ما همتراز داستانهاي دنيا ظاهر شدند.
كشكولي با بيان اين مطلب كه كاري كه در داستان كوتاه ما انجام شده، كمتر در حوزهي رمانمان اتفاق افتاده است، توضيح داد: اگر در رمان ما اين اتفاق كمتر افتاده، نه از بابت ضعف و توانا نبودن نويسندگان ما بوده، بلكه به لحاظ ساختار سياسي بوده است؛ چراكه رمان بهخاطر ساختارش، با دموكراسي و فضاي باز سياسي ارتباط تنگاتنگي دارد و محصول مدرنيته است.
او حوزه رمان را ديالوگ با زبان غيررسمي دانست، كه بهطور زنده در بطن جامعه ميتپد.
نگارنده "زن در پيادهرو راه ميرود" البته محدوديت اجتماعي را در داستان كوتاه دخيل ندانست و متذكر شد: داستان كوتاه به لحاظ ساختار ويژه خود، در بسياري جهتها از حوزههاي شعر استفاده ميكند؛ مثل ايهام، استعاره و...، و به اين دليل در اين ژانر، محدوديت تأثيرگذار نيست و ما شاهد درخشش اين ژانر ادبي هستيم.
كشكولي همچنين با اشاره به باروي مستحكم ادبياتي كه به ما به ارث رسيده است، گفت: با توجه به اين باروي آثار ادبي كه از گذشته ما به ارث رسيده است، بايد در داستان بهجايي ميرسيديم؛ اگر نرسيدهايم، بهخاطر شرايط ما بود و اينكه ادبياتمان با سانسور مواجه شده است. درواقع در داستاننويسي، بايد در اين دهه به ميوه ميرسيديم و نهالي كه صادق چوبك، محمدعلي جمالزاده و صادق هدايت كاشتند، بايد به بار مينشست. نويسندگان ما كه در سالهاي 69 تا 79 كارهاي اول خود را درآورده بودند، در حال حاضر نويسندگان حرفهييمان هستند؛ درحاليكه ميبايست شاهد آثار بهتري از آنها باشيم؛ اما به دور تسلسل دچار شدهايم. بسياري از آثار، پشت در سانسور ماندهاند، كه همين موضوع به مهاجرت عدهاي هم منجر شده است.
اين داستاننويس، مهاجرت را براي نويسنده مرگ دانست و گفت: مهاجرت براي نويسنده يعني مرگ؛ زيرا زيستگاه نويسنده جايي است كه به زبان فارسي صحبت ميكند. آن اتفاقي كه براي داستاننويسان خوب ما افتاده، مهاجرت آنهاست.
وي در ادامه متذكر شد: ادبياتمان به كجا ميرود؟ ما در قرن 21 هستيم و هنوز هم با اين تفكرات به ادبيات نگاه ميكنيم؛ برخوردي كه امروز با ادبيات ميشود، اگر در زمان "هزار و يكشب" انجام ميشد، اين اثر و بسياري از آثار درخشان ادبيات ما خلق نميشدند؛ درحاليكه ميتوانستيم بهعنوان يكي از مطرحترين توليدكنندگان ادبيات در جهان باشيم، كما اينكه بودهايم؛ چراكه زبان فارسي اين ظرفيت را دارد و ما بارويي از آثار بزرگ را داشتهايم.
خالق رمان "ناهيد" همچنين درباره ارتباط با مخاطب و توجه داستاننويس به مخاطب در هنگام خلق اثر، توضيح داد: هيچ نويسندهاي هنگام نوشتن، هيچ مخاطبي رودررويش نيست و در ذهنيتش وجود ندارد. اما اين فرق ميكند كه مخاطب را ناديده بگيريم. اينها دو مسأله جداگانه هستند؛ براي مخاطب نوشتن، امكان تخيل نويسنده را ميگيرد و باعث ميشود براي دارودسته خاصي بنويسد و خود را محدود كند. هنگام نوشتن، مخاطب، خود نويسنده است؛ اما وقتي اثر توليد شد، ديگر فرق ميكند. اينجا قرار است كه اثر بهدست مخاطب برسد و براي اوست؛ وگر نه چاپ يك اثر، مسخره و نوعي حماقت براي نويسندهاي است كه ميگويد مخاطب اهميتي ندارد. درست است مخاطب اهميت ندارد، اما هنگام خلق اثر؛ ولي وقتي اثر توليد و چاپ شد، ديگر مسأله مخاطب است و آن وقت هرچه مخاطب بيشتر باشد، براي من نويسنده شوقانگيزتر و لذتبخشتر و اتفاقي خوب و انرژيدهنده است.
او در ادامه صحبتهايش به داستانهاي پستمدرن اشاره كرد و گفت: اينكه به عنوان نويسنده بگويم اثري كه مينويسم، در مكتب سورئال يا پستمدرن و انواع اسمهاي ديگر است، از بنياد غلط است. هرگونه تقسيمبندي هنگام خلق اثر براي نويسنده سم، و محدود كردن اوست. من بهعنوان نويسنده فراتر از اسمها هستم؛ چراكه با عنصر فراتري با نام خلاقيت روبهرو هستم كه چارچوبپذير نيست. نامگذاري كار منتقد است؛ او براي شناسايي و شناخت و دريافت بهتر اثر، آثاري را كه توليد شده، تقسيمبندي و نامگذاري ميكند، تا اشراف بيشتري روي آن داشته باشد؛ بنابراين حوزه اسمگذاري يك گام عقبتر از خلق است. چطور براي بچهاي كه هنوز خلق نشده، ميتوان نام گذاشت، درحاليكه نميدانيم دختر است يا پسر.
كشكولي نامگذاري داستان را قبل از خلق اثر، ناشي از نبود خلاقيت و استعداد نويسنده دانست و ادامه داد: نويسنده مينويسد و ديگران هستند كه بعد نامگذاري ميكنند. بعضيها ميگويند ما داستان پستمدرن داريم و عدهاي ميگويند نميتوانيم داشته باشيم. اين بحث، بحثي بي در و پيكري است، كه در آن بهجايي نميرسيم؛ اما در عين حال، بايد پاسخ داده شود. پستمدرن، عصياني عليه مدرنيته و سوار شدن بر ماشين 14 سيلندر شورلت و ويراژ دادن در خيابان بود، كه از ديوانگيهاي مدرنيته بود.
او در ادامه يادآور شد: حل شدن در يك فرهنگ جهاني كه محصول پس از "دن كيشوت" و رنسانس بود، و ناديده گرفتن خردهفرهنگها و خردهزبانها، پستمدرنيسم را بهوجود آورد، كه گندكاريهاي مدرنيته را اصلاح كند. ممكن است كه ما مدرنيته را طي نكرده باشيم، اما تمام آن چيزي را كه داريم، محصول مدرنيزم است و جهان بهعنوان يك تركيب انداموار و مرتبط با يكديگر است، كه ما جزيرهاي منفك از آن نيستيم، تا بگوييم از مدرنيته متأثر نيستيم. هرگونه آثاري كه در آمريكا بهعنوان نماد مدرنيته ميتوانند توليد شوند، اينجا هم ميتوانند توليد شوند.
بهگفته كشكولي، هنجارها و ناهنجارها در بدويترين قبيلههاي بشري وجود دارند. هرچند ما در جهان معاصر دچار معناباختگي شده باشيم، اما هنوز خيانت در تمام فرهنگها يك معنا دارد. در اينجا هر اثري ميتواند اتفاق بيافتد، نمونهاش "بوف كور" صادق هدايت، كه در بحبوحه آثار سورئال كه تازه در فرانسه مطرح شده بودند، اين اثر را در اينجا خلق كرد، بهطوريكه در دانشگاههاي معتبر بهعنوان اثري از آثار مكتب سورئاليسم تدريس ميشود؛ بنابراين حوزه خلاقيت، محدودهپذير و اسمپذير نيست و هيچ چارچوب و محدودهاي را نميپذيرد. حوزه تخيل كاملا ناشناخته است، كه براي خود امپراطوري دارد، كه در آنجا سلطنت ميكند.
او همچنين درباره ترجمه آثار ادبي ما به زبانهاي ديگر و جهاني شدن ادبياتمان از اين راه، گفت: در اينكه ترجمه باعث معرفي آثار ما خواهد شد، شكي نيست؛ اما اينكه اين ترجمه توسط چه كسي و به چه نوعي باشد، مهم است. سالها نگاهي حاكم بوده كه توليدكنندگان حوزه ادبيات را بهعنوان شهروند غيرخودي تلقي كرده و از بنياد با آن مخالف بوده است؛ در حاليكه ترجمه يك اثر مستقيما با منافع ملي يك كشور ارتباط دارد؛ از اينرو، بسياري از كشورها بودجه خاصي براي ترجمهي آثارشان دارند، كه روند و شكلي آكادميك دارد و سازماندهي شده است؛ اينطور نيست كه اثري از سر ذوق و تفنن ترجمه شود، اگر اينطور باشد، از گذرگاهي غيررسمي وارد جامعهاي ديگر ميشود، كه خود زير سؤال خواهد بود.
كشكولي همچنين گفت: بسياري از ترجمهها از طريق سفارتخانهها اتفاق ميافتند و آنها بهعنوان كاردار فرهنگي سعي ميكنند، نويسندگان خود را معرفي كنند و فرهنگ خود را ترويج دهند؛ ولي ما اينجا چنين چيزي را نداريم و اگر اين امر اتفاق ميافتد، صرفا در حوزه آثاري خاص است.
وي با بيان اينكه آثاري كه از ما ترجمه ميشوند و مخاطب چنداني ندارند، توسط مترجمان درجه دو يا سه ترجمه ميشوند، تصريح كرد: به شكل كلي، ادبيات ما بهشدت مظلوم واقع شده؛ در صورتيكه ميتوانست در كنار توليدات ادبيات جهاني، صدا و زيباييهاي خود را داشته باشد و اين توسط من نويسنده نميشود سرمايهگذاري شود. كدام اثرمان را در تريبونهاي رسمي معرفي كردهايم؛ اين همه اثر توليد ميشود كه تأثيرگذارند، اما انگار چاپ نشدهاند؛ آنوقت چطور انتظار داريم ديگران آثارمان را ترجمه كنند.
كشكولي متذكر شد: اگر ترجمههاي خوبي از آثارمان ميشد، در ادبياتمان هم مثل فيلم داراي جايگاه خوبي بوديم. اما نكته اينجاست كه زبان فارسي مهجور است و كساني هم كه روي آن تسلط دارند، اندكاند؛ كار آكادميك هم كه انجام نميشود و كرسيهاي كمي براي زبان فارسي داريم؛ اگر هم داريم، بيشتر روي متون كلاسيك كار ميشود، كه اين متون براي من فارسيزبان هم بايد به فارسي معاصر ترجمه شوند؛ اينها عواملي هستند كه در ترجمه نشدن ادبيات ما تأثيرگذارند.
اين داستاننويس اميدوار است كه روزي ادبيات ما را سازمانهاي رسمي ترويج و براي ترجمه آن تلاش كنند؛ چرا كه بهنظرش، نگاه كردن به نويسنده بهعنوان شهروند درجه دو و كنار گذاشتن اثر او، بزرگترين ظلمي است كه به ادبيات ما ميشود و زيان آن را ما و فرزندانمان خواهيم ديد.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات